رادیو آزادی در برنامۀ امروز صبح خود گفت، موسیقی ریگی شامل میراث جهانی بنیاد های فرهنګی یونسکو شد. این موسیقی در اواخر دههٔ ۱۹۶۰ (میلادی) درجامائیکا پایهگذاری شد.[۱] در صورتی که پاره از اوقات برای بیان مفهوم گسترده تری، برای اشاره به بیشتر سبکهای موسیقی جامائیکا استفاده میگردد. عبارت ریگه نشانه نوعی سبک مخصوص موسیقی که سرچشمه از دوره توسعه اسکا و راک استدی میگیرند می باشد. از مشهورترین خوانندگان این سبک، باب مارلی است. وی نقش مهمی در گسترش این سبک و اندیشۀ راستافاری داشت . زمانی که این خبر را شنیدم، مرحوم صوفی مجید خوانندۀ محلی و پر آوازۀ پنجشیر یادم آمد که با خواندن های پرشور و حماسی محلی خود در جنب و جوش درآوردن مجاهدین و سمت و سو دادن آنان در دوران تجاوز شوروی پیشین به افغانستان در ذهنم خطور کرد که آهنگ هایش هر دم شور و جذبۀ تازه یی برای مجاهدان می داد. صوفی مجید مردی عیار و وارسته و خوش مشرب بود که در زمان جهاد برای مدتی توانست، صدها رزمندۀ مومن را با آهنگ هایی چون “ما دشمنان را سنگر به سنگر…. رانیم بیرون از خاک کشور … الله اکبر الله” به میدان های رزم بکشاند و آنان را برضد نیرو های مهاجم شوروی به شور وهلهله آورد.
موسیقی صوفی مجید ریشه در آهنگ های محلی جنوب و شمال هندوکش داشت که پیش از آن میان احمد آغا، با نواختن دمبوره براین موسیقی روح تازه داده بود. وی با نواختن رباب نخستین آهنگ خوان محلی است که سرود ملی دوران شاه امان الله چون؛ “امان الله پادشاه شده —- بیرق دین بالا شده … امان افغان” را هر از گاهی زمزمه می کرد. وی با این خواندن این سرود در شور آفرینی و تحرک ملی دهها شهروند شمال و جنوب هندوکش نقش بایسته یی داشت؛ اما با تفاوت این که صوفی مجید هرچند آهنگ های خود را بیشتر با دمبوره می خواند؛ مگر گاهی با آله های دیگر موسیقی شرقی نیز آن را می آویخت و صدایش در میان تار های هارمونیه و طبله و … بیشترگوش سنگین و د لهای خسته را به نوازش می گرفت. جاداشت، اگر به همت سایر آواز خوانان کشور سبک او زنده نگهداشته می شد و در ردیف موسیقی های زندۀ کشور به حیات خود ادامه می داد.
این تلاش ها تا آنجا به پیش می رفت که در کنار قرصک زیبا و شکوهمند و حماسی پنجشیر، هرچه بیشترمی شگفت و بالنده می گردید و به مقامی میرسید که در بنیاد فرهنگی یونسکو ثبت می شد. صوفی مجید با آهنگ های زیبای حماسی اش تنها روح آشفته و حیران صدها رزمندۀ مومن را شاد نمی کرد؛ بلکه با پیچیدن صدای او در درههای باریک و دامنه های سر به فلک کشیدۀ هندوش، گویی او نفخ صور رهایی را بر فراز دریای خروشان پنجشیر می وزید و با امواج هم آویزمی شد و نغمۀ دل نشین آن کوه پایه های هندوکش را می لرزاند.
آری صوفی مجید از آواز خوانان اماتور و ذوقی بود و او توانست تا با به صدا آوردن تار های دمبوره فراتر از آموزش یافتگان حرفه یی وتخصصی هنر موسیقی، دل هایی را صمیمانه به نوازش بگیرد؛ بویژه زمانی که کلک هایش با تار های دمبوره گویی به رقص می آمدند و آهنگ را چنان هنرمندانه و زیبا اجرا می کرد که هرگز تال و لی یا ریتم با ضرب ها و کف زدن ها و حرکات منظم در هنگام اجرا همه گویی سر تا پا “سر” می شدند و آهنگش سراسر سر و سرحال می بود. ای کاش هنرجویان پس از او راگ های آهنگ هایش را کشف می نمودند و روزی فرا می رسید که تال هایش در کنار یک صدو بیست تال “سنگیت رتناکارا” قرار می گرفت. هرچند امروز درمیان استادان حرفه یی سی تا شصت تال و در میان آماتوارن تنها ده تا پانزده تال رایج است. طوری که در بالا ذکر شد، آهنگ های صوفی مجید ریشه در هنر آواز خوانی ها و سرود های ویداها و ریگویدا های آریایی دارد. درست زمانی که آریایی ها در کوهپایه های هندوکش زنده گی می کردند و از قله های سر به فلک کشیدۀ آن ترانه ها و سنگردی ها می خواندند. از این که آریایی ها بیشتر به مهاجرت می پرداختند و سروده های میهنی و حماسی و هم تغزلی شان را در کوهپایه ها سر می دادند و هم چنان آنگاه که مقیم بودند، در هنگام کوه گردی ها و رفتن به چراگاه ها و جمع آوری هیزم سنگردی می خواندند و سرود های شان را زمزمه می کردند. سرود های آریایی در واقع بازتاب دهندۀ حماسه های آریایی ها است که سینه به سینه به دوران ما رسیده اند. آریایی ها سرود های گوناگون حماسی، عشقی و غنایی داشتند و در اوقات مختلف و مناسبت های گوناگون آنها را زمزمه می کردند. بعید نیست که هر از گاهی آریایی ها سرود های عشقی و غنایی را در محافل خوشی با آلات موسیقی سنتی شان زمزمه می کردند. شاید غیچک و سه تار و دمبوره و دف از آلات موسیقی باشند که آریایی ها از گذشته ها به آن دسترسی و آشنایی داشتند. از همین رو در شمال و جنوب هندوکش تا حال این آله های موسیقی هواخواهان زیاد دارد وهنوز هم رایج است.
صوفی مجید پس از چند سال جهاد و درست زمانی که فشار ارتش شوروی بر پنجشیر بیشتر شد و زنده گی برای خانواده ها دشوار و تاقت فرسا گردید. در آن زمان خانواده ها قریه ها را ترک کرده و به محل های دور از قریه ها پناه بردند که به قلت شدید مواد غذایی دچار بودند و حتا از نعمت خدادداد توت و تلخان هم محروم شدند و به قول معروف کار از تدبیر گذشته بود. بالاخره شهید مسعود ناگزیرشد تا خانواده ها را به مهاجرت ترغیب کند. صوفی مجید هم ناگزیر به مهاجرت شد و برای اعاشه و اباطۀ خانوادۀ خود مصروف راننده گی شد و تا آنکه پس از سپری کردن چندین سال مهاجرت و سقوط حکومت داکتر نجیب الله بوسیلۀ مجاهدین دوباره به کشور برگشت. او اشتیاق فراوانی به آزادی کشور داشت و چنین روزی را همیشه انتظار داشت و اما پس از سرنگونی رژیم نجیب همه چیز وارونه شد و گروههای جهادی به جان هم افتادند که این حالت مایۀ نگرانی تامی مجاهدین واقعی را فراهم کرد و مجید هم دراین غم و رنج خود را شریک می دانست.
پس از آن صوفی مجید بیشتر درک کرد که چگونه رهبران گروههای جهادی که شعار های حکومت اسلامی و عدل عمری را سر می دادند و از بام تا شام داد از دیانت و صداقت می زدند. با این شعار های میان تهی صدها رزمندۀ مومن را به فریب کشانده بودند و در وافع همه را اجیر آمال های ضد انسانی و اسلامی خود ساخته بودند، چه آرزو های پاک انسان های شجاع و مومن را به باد فنا دادند و چه امید های ناشگفته را بیرحمانه پرپر کردند؛ اما خود و فامیل های شان چنان در ناز و نعمت زنده گی غرق بودند که حتا رنج مجاهدین را احساس کرده نمی توانستند وشاید هم لحظه یی خود را در رنج تاقت فرسا و نفس گیر مجاهدین شریک نمی دانستند. او درست زمانی بیشتر متوجه این بی مهری ها و خودکامگی های شماری ها شد که او به بیماری فلج دچار شد و نیاز وافر به دوا و تنگدستی ها او را متوجه آنانانی گردانید که دیروز شعار های میان تهی عدالت خواهانه را سر می دادند و اما در واقع جز دغدغه یی برای ثروت افزایی و رسیدن به قدرت چیز دیگری نداشتند. در آن زمان کاخ ها و ویلا های غارت گران و جهاد خواران جهاد بیشتر در ذهنش سنگینی می کردند. او زمان زیادی را به حالت فلج و پر از محرومیت سپری کرد و تا بالاخره جان به جان آفرین سپرد. روحش شاد و یادش گرامی باد.
حال که سخن بر سر ثبت موسیقی ریگا در بنیاد فرهنگی یونسکو است، بیرابطه نخواهد بود که اندکی در مورد موسیقی ریگا هم اشاره کرد. ریشه های موسیقی رگا را می توان در آفریقای غربی جست و جو کرد. در قرن هفدهم، شمار زیادی از باشنده گان آفریقای غربی بوسیلۀ استعمارگران بریتانیایی به بردگی گرفته شدند و ذریعۀ كشتی ها برای كار در مزارع شكر به هند غربی برده شدند. این موسیقی به سرود های حماسی برده گان افریقایی بدل شده بود و با اینكه بریتانیایی ها سعی داشتند مانع از اجرای موسیقی سنتی افریقایی توسط بردگان شوند، چون بیم آن داشتند كه این موسیقی فریاد اعتراض و دعوت به انقلاب باشد؛ اما این بردگان سنت طبل افریقایی را زنده نگه داشتند و گاهی هم آن را با سبك های موسیقی اروپایی كه برده داران به آنان تحمیل می كردند، در هم می آمیختند. در جامائیكا برده داران با آهنگ طبل یك گروه از برده ها، یعنی بوروها، به راحتی مدارا می كردند چون ضرب اهنگ طبل آنان به اندازه گیری سرعت كار كمك می كرد و بالاخره در ۱۸۳۴ برده گی در جامائیكا لغو شد؛ اما سنت طبل نوازی بورویی ادامه یافت. حتی وقتی مردان بورویی از نواحی روستایی به حاشیه های فقیرنشین كینگستن مهاجرت كردند، به طبل نوازی خود ادامه دادند. آنان در شهرهای ویژه خود كه چیزی شبیه به گتوهای فرهنگی (محله های یهودی نشین كه در دوران نازیسم ) بود، زندق گی می كردند. جوانان سیاه پوست محروم ترین اقشار جامعه را تشكیل می دادند، بیشترین آمار بیكاری را داشتند و دائما تحت تعقیب پولیس به سر می بردند. در نتیجه برای خودبیانگری و حفظ ویژگی های ملی، نیاز به موسیقی، ستاره ها و ظاهر خود داشتند.
در همین حاشیه های فقیرنشین فرقۀ تازه یی بوجود آمد که در شكل گیری موسیقی رگا نقش حیاتی داشت. در ۱۹۳۰ مردی كه هایلی سیلاسی نام داشت، تاج امپراطوری كشورافریقایی اتیوپی را بر سر گذاشت. اتیوپی در آن دوران تنها كشور آفریقایی بود كه در استعمار هیچ كشور اروپایی قرار نداشت و حتی توانست ارتش استعماری موسولینی را شكست بدهد. امری كه موجب شد تا او بدل به بتی برای بعضی از آفریقایی ها شود. در حالی كه مخالفان استعمارگری اروپا در سراسر جهان به تخت نشستن سیلاسی را تهنیت می گفتند، شماری از افریقایی های هند غربی اعتقاد داشتند كه سیلاسی خدایی است كه به زمین فرستاده شده تا ستمدیدگان افریقایی را به سوی آزادی هدایت كند. یكی از نام های سیلاسی «شاهزاده راستافری» بود و كسانی كه در هند غربی او را می پرستیدند خود را «راستافرین» می نامیدند.[۴] راستافرین ها اتیوپی را موطن معنوی و فیزیكی خود می دانند و همچون یهودیان به عنوان قومی گم گشته، آرزو دارند روزی به سرزمین موعود خود برگردند. پیروان راستافار اصول عقاید و فلسفه ویژه خود را دارند و در عقاید مذهبی شان بسیار متعصب اند. طبق یكی از اصول مذهبی این قوم، انسان باید به طور دایم كلمه «علف» را تكرار كند.
آنچه باعث شد موسیقی رگا از حالت زیرزمینی خارج شود، فیلمی بود به نام “هر چه آنها خشن تر می شوند”. فیلم حول محور خشونت های دنیای جامائیكا و رابطه لش با تجارت موسیقی ساخته شده بود. این فیلم توجه آن دسته از جوانان سفیدپوست را كه همانند سیاه پوستان خود را محروم احساس می كردند.[۹] نقش اصلی این فیلم را جیمی كلیف بازی كرده بود. كلیف پیش از این بازی كردن در این فیلم با آهنگ های پر طرفدار (دنیای عجیب و غریب، آدم های زیبا و جهان وحشی به شهرت رسیده بود. آهنگ آخر اثری بود برگرفته از آلبوم كت استیونس با نام «چای برای گیلرمن» كه البته هیچ وجه اشتراكی با آن نداشتند. بسیاری از هنرمندان رگا مثل باب مارلی، موفقیت های تجاری عظیمی كسب كردند و در دهه ۱۹۷۰ مردم سراسر جهان به موسیقی رگا گوش می دادند. در دهه هشتاد و نود، رگا با «هیپ هاپ» (رپ) در هم آمیخت تا صداها و الحان تازه ای بوجود آورد كه می توان آن را در كار گروه هایی مثل «وو- تانگ كلان» و «فوگیز» شنید.