در این تردیدی نیست که پاکستان بزرگ ترین مرکز و پناه گاه و حامی تروریزم در جهان بوده و بر بنیاد شماری گزارش ها اکنون بیش از ۷۰ گروۀ هراس افگنی در این کشور فعال اند که از آن جمله ۲۰ گروۀ آن در افغانستان مصروف فعالیت های دهشت افگنانه در منطقه و سراسر جهان هستند. پاکستان نه تنها گروه های تروریستی را پس از تجهیز، آموزش و تمویل برای حمله های تهاجمی و انفجاری و انتحاری به افغانستان می فرستد؛ بلکه این کشور به مثابۀ سکوی پرش تمامی رهبران گروه های تروریستی مانند، زرقاوی و و و اعضای گروه های تروریستی در جهان و بویژه در کشورهای شرق میانه مانند عراق، سوریه، یمن، لیبی و کشور های دیگر بوده است که بخشی از این ماموریت را در تبانی نزدیک با ایران انجام داده است و انجام می دهد. هرگاه جریان تشکل گروه های تروریستی در عراق و سوریه نشان می دهد که هسته گذاری و آموزشگاۀ اصلی این حرکت های دهشت افگنی یا به گونه مستقیم و یا غیر مستقیم پاکستان بوده است. بنا بر این عامل اصلی جنگ در منطقه پاکستان است و فرمان جنگ افغانستان در واقع از سوی نظامیان پاکستان از راولپندی صادر می شود تا زمانی که عاملان اصلی تروریزم یعنی نظامیان پاکستانی مهار نشوند، کشور های منطقه و جهان از خطر تروریزم رهایی یافته نمی توانند.
با تاسف که بازی های اسلام آباد زیر نام جنگ طالبان در افغانستان چنان کاخ سفید را تحت تاثیر درآورده هژمونی طالبان امریکا را ترسانده است و واشنگتن با خوشباوری تمام فکر می کند که با امتیاز دادن به پاکستان و طالبان، با بیرون شدن از باتلاق جنگ افغانستان خطر تروریزم در منطقه و جهان نابود می شود و دیگر تروریزم نمی تواند، خطری برای امریکا باشد. به باور واشنگتن پایان سناریوی طالبان در افغانستان، پایان خطر تروریزم در منطقه است. این در حالی است که اکنون داعش در افغانستان و کشور های سوریه و عراق فعال اند و پاکستان میزبان و حامی بیش از هفتاد گروۀ تروریستی در خاک خود است. نظامیان پاکستان با عنوان کردن تروریزم خوب و بد، تعریف دیگری از تروریزم دارند. نظامیان پاکستان مار های تروریستی را در آستین نگهداشته اند و از آن برای رسیدن به اهداف استراتیژیک خود برضد افغانستان، هند و سایر کشور ها استفاده می کنند. چناکه ما از پنج دهه بدین سو شاهد بدترین بازی های اسلام آباد در پیوند به افغانستان بوده ایم. این توطیه در زمان داوود خان آغاز شد که در عقب آن امریکا و روسیه قرار داشت. درست زمانی که بوتو رئیس جمهور پاکستان و داوود رئیس جمهور افغانستان بر سر رسیدن به حل موضوع مرزی دیورند به توافق رسیدند. بوتو با کودتای جنرال ضیاالحق به کمک امریکا و داوود با کودتای حزب دموکراتیک خلق به کمک شوروی از قدرت کنار زده شدند. پاکستان توانست تا پس از کودتای ثور و تهاجم شوروی و تبدیل شدن این کشور به پایگاۀ مجاهدین، بیشترین فرصت مداخله را برای رسیدن به عمق استراتیژیک خود پیدا کرد و سیاست های تهاجمی برضد این کشور را آغاز نمود.
پاکستانی ها با تردستی تمام از آغاز تهاجم شوروی در افغانستان تا کنون چندین بار این کشور را آماج توطیه های خطرناک نظامی و سیاسی خود قرار داده اند. از یک دست با تجهیز و تمویل وآموزش گروه های مسلح و تروریستان زیر نام دفاع از آزادی و اسلام با فرستادن ده ها گروۀ مسلح به افغانستان و از دست دیگر با راه اندازی توطیه های خطرناک زیر نام مصالحه و صلح سرنوشت مردم افغانستان را به گونۀ بیرحمانه یی به بازی گرفته است. پاکستان توانسته تا از مدت های بدین سو با وابسته ساختن گروه های جهادی و سیاسی افغانستان با گرفتن سر رشتۀ کار بدست خود خیلی قشنگ به اهداف خود در این کشور برسد. در این میان بیشتر از همه مهارت نظامیان و حلقه های حکومتی و سیاسی پاکستان در این بوده که هر از گاهی امریکا را به دنبال سیاست های خود در افغانستان کشانده اند و از امکانات مالی و تسلیحاتی امریکا بیشترین سود را به نفع خود برده اند. چنانکه پاکستان بود که در دوران جهاد توافقنامۀ ژنیو را با شوروی پیشین امضا نمود.
توافقنامه ژنو (۱۴ اپریل ۱۹۸۸) پس از ۴۱ دور مذاکره بین مقامهای دولت وقت افغانستان، پاکستان، شوروی و آمریکا با میانجیگری دیهگو کوردوویز نماینده ویژه سازمان ملل در امور افغانستان به امضا رسید. این توافقنامهها را دولتهای وقت افغانستان و پاکستان به عنوان طرفهای اصلی و آمریکا و شوروی به عنوان “ضامن” و “ناظر” امضا کردند.
این موافقتنامه میان حکومت وقت افغانستان و حکومت آن زمان پاکستان به امضا رسید که در بارۀ اصول روابط دوجانبه و به ویژه در بارۀ عدم مداخله بود. موضوع خروج نیروهای شوروی در یکی از موافقتنامههای فرعی این توافقات زیر عنوان “موافقت درباره روابط متقابل برای حل وضعیت مرتبط با افغانستان” مطرح شده است. در بخشی از این سند آمده که حکومت های وقت افغانستان و شوروی توافق کردند که نیرو های خارجی در ظرف نه ماه از افغانستان بیرون شوند. در این توافقنامه هیچ نامی از مجاهدین برده نشده و حتا ذکر نشده که کدام نیرو های خارجی باید افغانستان را ترک کنند. در حالی که میدان جنگ افغانستان بود و اما نیرو ها بر اساس توافق بین افغانستان و پاکستان باید بیرون می شدند. از سویی هم در این معاهده از شوری به عنوان ناظر یاد شده، در حالیکه نیرو هایش مجاهدین می جنگیدند.
دلیلش آن بود که پاکستان برای مجاهدین حق ابراز نظر را نمی داد. چنانکه افسر نظامی پاکستا محمد یوسف مدیر دفتر افغانستان در سازمان اطلاعات پاکستان در کتاب “دام خرس”، نوشته که وزارت خارجه پاکستان در آن زمان حاضر به پذیرفتن نظریه های رهبران مجاهدین در گفتوگوهای ژنو نبود و هم به آنها حق وتو کردن برای پیشبرد این گفتوگوها را نمیداد. این افسر پیشین آیاسآی اختر عبدالرحمان رئیس وقت این سازمان را “معمار و طراح استراتژی” جنگ افغانستان دانسته و به همین دلیل در کتاب دیگر خود با عنوان “خاموش مجاهد!” ژنرال عبدالرحمان را “چهره پشت پرده جهاد افغانستان” معرفی کرده است. موقعیت برترپاکستان، این کشور را در نقش “پدرخواندگی” گروههای مجاهدین قرار داد. مجاهدین هیچگاه به عنوان طرف اصلی در نظر گرفته نشدند. از سویی هم عقب مانده گی تفکر سیاسی در میان رهبران جهادی سبب شد که سررشتۀ کار بدست پاکستان بیفتد؛ زیرا آنان حاضر به گفت و گو با حکومت کابل نبودند.
با توجه به این بالادستی پاکستان بود که طرح بنین سوان برای تشکیل یک حکومت فراگیر و ملی که وحدت ملی را در کشور تمثیل می کرد، تخریب شد وحتا حکومت مجاهدین حق پیاده شدن برای بنین سوان نداد تا با مقام های سازمان ملل در مورد صلح در کابل گفت و گو کند. دیدیم که امریکا پس از سقوط حکومت نجیب افغانستان را به فراموشی سپرد و سررشته را به پاکستانی ها داد تا با ترغیب گروه های مزدور خود جنگ در افغانستان را دامن زد و فاجعه را در این کشور مرحله به مرحله دامن زد. چنانکه در مرحلۀ دیگر شاهد بودیم که تحریک طالبان زیر نام “نیرو های جاده صافکن” بوسیلۀ پاکستان و به کمک امریکا و عربستان سعودی تشکیل شد و در مرحلۀ دیگر پاکستان توانست تا به کمک امریکا درموازات تلاش های خانم رافایل زیر نام صلح و شبۀ طرح بن اول طالبان را به قدرت رساند. پاکستان بود که طالبان را بر گرده های مردم افغانستان تحمیل کرد و روند صلحی را که باید در یک نشست بزرگ با تاسیس یک حکومت وحدت ملی عملی می شد، به ناکامی انجامید و این روند با کشته شدن مرموز ملابور جان در سروبی و به دار آویختن داکتر نجیب بوسیلۀ آی اس آی به کلی تخریب شد. این در حالی بود که سازمان ملل برای او تضمین داده بود. از سویی هم بجای آن که نیرو های مسعود و سایر گروه ها در ساختار ملی حکومت ملی را تمثیل می کردند، برعکس در مقابل طالبان دست به مقاومت زدند. حکومت طالبان تنها از سوی پاکستان، سعودی و امارات به رسمیت شناخته شد و جالب این که به گفتۀ احمد رشید خبرنگار پاکستانی سی آی ای معاش مقام های ارشد طالبان را از طریق وزارت مالیۀ پاکستان توزیع می کرد.
پاکستان در یک بازی دیگر پس از حادثۀ یازدهم سپتمبر و حملۀ امریکا به افغانستان توانست که امریکا را به فریب بکشاند و صدها طالب پاکستانی و افغانستان را از شمال افغانستان بوسیلۀ طیاره ها به پاکستان متنقل کند و در سال ۲۰۰۳ پس از تهاجم امریکا به عراق آنان را احیا، تمویل وتجهیز نمود افغانستان صادر کرد. پاکستان با به فریب کشاندن امریکایی ها توانست تا ازکمک های ۳۴ میلیارد دالری امریکایی یا به قول ترامپ “احمق پولی”زیرنام مبارزه با تروریزم طالبان را برای کشتن سربازان امریکایی فربه تر کند.
حالا که گفت وگو های صلح میان امریکایی ها و طالبان ادامه دارد و گزارش ها از توافقاتی میان مقام های امریکایی و هیأت طالبان بدون حضورنمایندۀ حکومت افغانستان در نتیجۀ مذاکرات شش روزه خبر می دهند. حضور سنیگین نظامیان پاکستانی در جریان این گفت و گو ها وحتا گفته می توان که مذاکرات طالبان رامدیریت می کردند، بار دیگر نگرانی های گذشته را در پیوند به بازی های پاکستان به بارآورده است. حضور نظامیان پاکستانی در این گفت و گوها آنقدر سنگین است که توانسته اند تا در تبانی با امریکا، حکومت افغانستان را از روند گفت و گو ها بیرون کند و نمایندۀ آی اس آی در کنار نمایندۀ امارات در مذاکرات حضور مستقیم دارد و گفت وگو های طالبان را مدیریت می کنند. از گزارش های رسانه ها پیدا است که طرف گفت وگوی طالبان حکومت افغانستان نیست؛ بلکه طالبان خواهان گفت و گو با گروه های سیاسی کشور اند و حکومت هم بحیث یک گروه می تواند، در مذاکرات شرکت کند و نظر خود را ارایه نماید. هرچند دراین رابطه مردم افغانستان نیز نگران اند و اما اظهارات رئیس جمهور در پیوند به گفت و گو های ناتمام صلح در دوران داکتر نجبیب که سازمان ملل نتوانست، تعهد خود را مبنی بر ضمانت جان او ادا بکند، برنگرانی های مردم بیشتر افزوده است. این سبب شد که افغانستان در کام فاجعه برود. گفت وگو های خلیل زاد با طالبان حتا نگرانی های کشور های منطقه چون روسیه، چین و ایران را نیز به بار آورده است. چنانکه یک کارشناس روسی صلح کنونی را آغازی برای یک جنگ جدید می خواند. نگرانی ها از آنجهت در حال افزایش است که این گفت و گو مانند گذشته میان امریکا و پاکستان صورت گرفته است، هرچند طرف گفت و گو های امریکایی ها طالبان اند؛ اما در این تردیدی نیست که حرف نخست را در این مذاکرات نظامیان پاکستانی می زنند و این بیشترین مایۀ نگرانی حکومت ومردم افغانستان می باشد. دلیل این نگرانی ها موجودیت بیش از ۷۰ گروۀ تروریستی در داخل پاکستان است که حتا شامل اجندای این گفت وگو ها نیستند تا زمانی که این گروه ها در پاکستان مهار و فعالیت های آنان توقف داده نشوند؛ هیچ گاهی ممکن نیست که خطر تروریزم رفع شود و صلح درافغانستان و منطقه تامین شود.
ممکن پاکستان در حال حاضر بتواند، با دور زدن حکومت و نفی مردم افغانستان و نقش ثانوی دادن به گروه های سیاسی این کشور توافقنامه صلح میان امریکا و طالبان را نهایی کند. اظهارات اخیر رئیس جمهور امریکا مبنی بر این که گفت و گو های کشورش با طالبان به خوبی پیش می رود، گویای آن است. از این سخنان ترامپ پیدا است که در مورد این سخنان رئیس جمهور افغانستان که گفت، کلید صلح در کابل و کلید جنگ در اسلام آباد و راولپندی است، نگرانی ندارد. بنا بر همین نگرانی ها است که آقای غنی سخن از صلح با عزت و باتدبیر می گوید؛ اما در این میان آنچه برای ترامپ مهم است، بهانهء خروج نیرو هایش از باتلاق جنگ افغانستان است و پاکستان هم در بدل کشاندن طالبان به میز گفت وگو با امریکایی ها ۱۸ میلیارد دالر از امریکا، سعودی و امارات رشوت دریافت کرده است و هنوز پشت ” کتاب ” نامه های ناتمام” چه که روی آن را هم نخوانده است؛ اما شگفت زدهء این کمک ها است و پیش از رسیدن به خمار تازه، نشۀ دیگری از بدست آوردن پول های هنگفت را در سر می پرورد. از این رو پاکستان متوجه زیان هایی نیست که شاید به دنبال توافق امریکا و طالبان، این کشور را هدف قرار بدهد. این در حالی است که گمانه زنی های اغلب، این توافق را فاجعه بار خوانده که حتا بحران های تازه نه تنها در افغانستان، بلکه در منطقه را نیز کلید می زند و بالاخره بر مصداق این بیت” خون ناحق دست از دامان قاتل برنداشت .. دیده باشی لکه های دامن قصاب را” دامن پاکستان را نیز گسترده تر از پیش خواهد گرفت؛ نه تنها این که به حاشیه راندن کشور های منطقه بویژه روسیه، چین، ایران و کشور های آسیای میانه نیز برای امریکا و پاکستان درد سر ساز خواهد بود؛ زیرا کشور های یاد شده در همسایگی افغانستان قرار دارند و داشتن روابط نیک همسایگی آنان با افغانستان نیازمند برقراری سیاست های متوازن متعادل است که به حاشیه رانده شدن آنها از این مذاکرات، بدون تردید نفی ثبات در منطقه و برقراری روابط نیک همسایگی میان کشور های منطقه است. در این میان آنچه مایهء نگرانی است، خوش باوری روسیه و چین به وعده های پاکستان است. پاکستان در حالی وعده های سرخ و سبز را برای آنان نشان داده که آن را در اظهارات خوش بینانهء وزیر خارجه روسیه پس از ملاقاتش با قریشی وزیر خارجهء پاکستان می توان، درک کرد. این بدین معنا است که روسیه گویی از موجودیت بیش از ۷۰ گروهء تروریستی در پاکستان آگاهی ندارد و نمی داند که طالبان و داعش دو روی یک سکهء استخبارات پاکستان و در مجموع بازو های ضربتی نظامیان این کشوراند. با این حال توافقنامهء امریکا و طالبان مانع نفوذ گروه های تروریستی در مرز های شرقی روسیه نخواهد شد و دل بستن روسیه به شعارهای فریب آلود طالبان مبنی بر انعطاف پذیری ها در آینده که گویا خواهان انحصار قدرت نیستند، بدون تردید بی توجه به پیشینۀ طالبان بدترین و کشنده ترین خوشباوری سیاسی خواهد بود. ممکن پاکستان با نوعی زهرپاشی های سیاسی افکار کشور های روسیه و چین را به نفع خود حفظ کند و تاریخ را در افغانستان با نسل کشی های تازه چون رومی ها، هیتلری ها، خمر های کامبوج، صربی ها و نسل گشی بودایی ها در میانمار تکرار کند و این سخن جیل ساویت، مدیر موقت “مرکز سایمون-اسکوت برای پیشگیری از نسلکشی” تحقق پیدا کند که در موزۀ آمریکاییِ یادبود از هولوکاست در واشنگتن دی.سی. گفت:”نسلکشیها خودجوش نیستند. پیش از وقوع این جنایتها اتفاقات یکسانی رخ میدهند.” آنگاه دیر خواهد بود و به قول چرمی لانس استانتون یهودی تازه مسلمان انگلیسی، که می گوید:” پژوهشگران وقتی به خطر نسلکشی پی میبرند که دیگر دیر شده است.“ به عقیدهی استانتون، برای پیشبینی کردن قتل عامها به جای نگاه کردن به آمار، باید به رویدادها توجه کنید. استانتون الگویی برای پیشبینی نسلکشی ارائه میکند که مبتنی بر «۱۰ مرحلهی نسلکشی» است. الگوی او با طبقهبندی مردم از نظر قومیت، نژاد یا دین شروع میشود، با انسانیتزدایی، آزار و اذیت و نابودی ادامه مییابد و سرانجام با انکار حین نسلکشی یا بلافاصله پس از آن پایان مییابد. مردم افغانستان برای هراس از افتادن به چنین روزی نظاره گر تحولات مشکوک و مبهم زیر نام صلح نخواهند بود. با این حال مردم افغانستان هرگز فریب طالبان و پاکستانی ها رانخواهند خورد؛ زیرا آزموده را آزمودن خطا است. طالبان یک بار مردم را فریب دادند و بار دیگر آنان از سوراخ طالبان گزیده نخواهند شد .یاهو