بازیگران منطقه یی و جهانی گرداننده گی اصلی صلح و جنگ افغانستان اند٬ صلح افغانستان؛ انزوای بازیگران داخلی و پیش دستی بازیگران منطقه یی و جهانی : مهرالدین مشید

 منازعۀ افغانستان پس از کودتای ثور و به دنبال آن تهاجم شوروی در سال ۱۳۵۸ خورشیدی که اکنون ۴۱ سال از آن سپری می شود، یکی از دراز ترین درگیری در قرن بیست و بیسیت و یک می باشد. تبدیل شدن پشاور به مرکز مقاومت برضد تهاجم شوروی در واقع آغاز وابستگی جهاد مردم افغانستان به کشور های خارجی و بویژه پاکستان بود که سرآغاز فاجعۀ کنونی در آن گره از آن ریشه گرفته است. پس از آن با سپری شدن هر روز برعمق و گسترده گی وابستگی گروه های جهادی به کشور های خارجی افزوده شد تا آن که سرنوشت جهاد بر دست آهنین استخبارات پاکستان افتاد.

این وابستگی ها پس از آن فاجعه بار شد که بریژنسکی مشاور امنیت ملی وقت امریکا به خیبر آمد و با فریاد الله اکبر به قول خودش ناقوس جهاد را به صدا درآورد و با ریختن پول های امریکا به جیب پاکستان در واقع نهادن آرمان های مجاهدین در تختۀ شطرنج آی اس آی بود که پای بازی گران خارجی را در جنگ افغانستان بوجود آورد. از آن به بعد سرنوشت جنگ و صلح افغانستان بدست بازیگران منطقه یی و جهانی افتاد.

جدا از این که کدام گروه و جناح چقدر و با کدام شبکۀ استبخباراتی کشور های منطقه و جهان داشت، درگیری های گروهی و پس از سقوط نجیب همه ریشه در وابستگی هایی داشت که افغانستان را به کام جنگ داخلی فرو برد. با ظهور طالبان به کمک مالی عربستان سعودی، حمایت های سیاسی امریکا و با به اجرا گذاشتن پروژه طالبان بوسیلۀ پاکستان، اوضاع افغانستان پیچیده تر شد و با حملۀ امریکا و سقوط طالبان پیچیده تر از گذشته شد.

به این ترتیب در هر گام اختیار و صلاحیت جنگ و صلح ازدست مردم افغانستان رفت و کار دست دیگران افتاد. مداخله های خارجی سبب شد تا فرصت های اندکی هم که برای صلح وآرامش در افغانستان بوجود آمد، از دست برود. تنها مداخلۀ شبکه آی اس آی و پاسداران ایران، هند  و روسیه نبود که افغانستان را کام جنگ داخلی برد؛ بلکه این مداخله ها سبب شد  تا نشست بن هم به گونۀ ناقص و ناتمام برگزار شود و با تصمیم گیری های شتاب آلود با نفی طالبان و حزب اسلامی تیغ از دمار مردم افغانستان بیرون کنند. از آنجا که جنگ افغانستان از همان دوران آغازین جهاد به پروژۀ امریکا و غرب بدل شد که پاکستان نقش اجرایی این پروژه را داشت و نظامیان پاکستان توانستند، بدور از چشمان امریکا و غرب نفوذ قابل ملاحظه یی در درون گروههای جهادی داشته باشند؛ اما امریکا این نفوذ پاکستان را دست کم گرفت و شاید هم پاکستان را هم پیمان استراتیژیک خود فکر می کرد و به همین دلیل در برابر نفوذش خمی بر ابرو نیاورد و پاکستانی هم با بازی های گرگ و میش هر ازگاهی امریکایی ها را به بازی های تازه می گرفتند. نشست بن هم با  مداخلۀ امریکا و پاکستان صورت گرفت؛ زیرا امریکا با پرویز مشرف از قبل پیمان بر سر افغانستان پیمان بسته بود. چنانکه عملیات “پل هوایی شرارت” در ۲۶ نوومبر سال  ۲۰۰۱معروف است که بر هژده صد تن افسر و سرباز امریکایی شامل دو جنرال آن بر بنیاد توافق بوش و حنرال مشرف و نظارت دیگ چینی و مشرف بی خبر از رامس فیلد وزیر دفاع و کولن پاول رئیس ستاد ارتش امریکا با پرواز های شبانه از کندز به میدان های هوایی چترال و گلگیت منتقل شدند. این افراد شامل قطعه۰۵۵ القاعده، مشاوران آی اس آی، جنگجویان وحشی چیچنی، عربی، ازبکستانی، لشکر جنگهوی، سپاهء محمد و گروه های جنایتکار دیگر بودند که در پنج سال وحشت آفرینی ها و آتش سوزی هاب تاکستان های سمالی و منفر کردن بت های بامیان دست داشتند. پس از انتقال موفقانهء این جانیان بر بنیاد توافق جنرال دوستم، طالبان و پاکستان افراد دیگر طالبان به شمول ملا داد الله و ملا فاضل به قلعهء جنگی مزار شریف و سبرغان منتقل شدند. شماری از رهبران طالبان هم به شمول داد الله و ملا فاضل به ترکمنستان انتقال و از آنجا به وسیلهء هواپیما های پاکستانی و ترکمنستانی به کراچی رسانده شدند. احمد رشید روزنامه نگار پاکستانی نیز در کتاب خود از این عملیات یادآور شده است و سازمان های استخباراتی هند هم  از کشف زگنال های هواپیما های پاکستانی در آن زمان سخن گفته بود.

این گونه مداخله های پاکستان و کشور های دیگر در امور افغانستان سابقه دارند و از همین رو بوده که نقش حکومت ها و مردم افغانستان در توافقنامه های اخیر کم رنگ بوده است. از این جمله از توافقنامۀ ژنیو در  ۱۴ اپریل ۱۹۸۸، پس از ۴۱ دور مذاکره بین مقام‌های دولت وقت افغانستان، پاکستان، شوروی و آمریکا با میانجیگری دیه‌گو کوردوویز نماینده ویژه سازمان ملل در امور افغانستان ، طرح صلح بنین سوان در سال ۱۳۷۰، طرح صلح رافایل معاون وزیر خارجۀ امریکا در سال ۱۳۷۶، نشست بن در سال ۲۰۰۱ نشاندهندۀ مداخلۀ خارجی ها و از دست رفتن سرنوشت صلح و جنگ از دست مردم افغانستان بوده است.

ګفته هایی وجود دارد که احیای طالبان در واقع شامل بخش پروژه B امریکا به کمک پاکستان بود که همزمان با درگیری امریکا در عراق در سال ۲۰۰۳ م دوباره آغاز شد. کارشناسان بدین باور اند که امریکا و پاکستان از نفوذ جبهۀ مقاومت در حکومت آقای کرزی راضی نبودند. توظیف محافظان امریکایی برای حمایت شخصی آقای کرزی را از دلایل این بی اعتمادی ذکر کرده اند و حتا تبصره هایی وجود دارد که آقای کرزی برای طالبان فرصت سازی کرد تا آنان به شمال کشور بروند که باری نقش انگلیس ها هم با افشا شدن ماموریت معاون سازمان ملل در دفتر سیاسی آن در کابل در رابطه به همکاری با طالبان برملا گردید. چنانکه دوکاندار کویته را هم ام آی ۶ انگلیس زیر نام رهبر طالبان وارد ارگ کرد.

اشاره به مسایل بالا نشان دهندۀ دست داشتن عمیق کشور های منطقه و جهان در جنگ افغانستان است که هر روز بر پیچیده گی و گسترده گی این جنگ می افزاید و اختیار جنگ و صلح را از حکومت  و مردم افغانستان گرفته است. از همین رو بوده که هر از گاهی تلاش های داخلی برای تامین صلح و ثبات در کشور به ناکامی انجامیده است. دلیل اش این بوده که شماری گروهها نوکر و گوش به فرمان شبکه های استخباراتی خارجی بوده اند و در دقیقۀ ۹۰ هر نوع مصالحه را برهم زده اند که حتا مشروعیت های نظام در افغانستان را نیز زیر پرسش برده اند. هرگاه سرنخ جنگ حکمتیار با دولت استاد ربانی، جنگ طالبان با حکومت استاد ربانی و اکنون هم جنگ طالبان با حکومت کنونی ریشه در مداخله های خارجی و اهداف متضاد راهبردی کشور های منطقه مانند، پاکستان، روسیه، ایران و چین و کشور های جهانی مانند امریکا و کشور های اروپایی دارد و هر روز نقش واقعی مردم افغانستان در پیوند به صلح و جنگ این کشور کم رنگ؛  اما برعکس نقش بازیگران منطقه یی و جهان پررنگ تر می شود. میزان به انزوا رفتن بازیگران داخلی، فرصت بیشتر را برای بازیگران خارجی میسر می سازد تا آنچه دل شان می خواهد، سرنوشت صلح و جنگ را رقم بزنند و با این حال بعید نیست که به انزوا کشاندن بازیگران داخلی برنامه ریزی شده باشد.

اکنون که ۴۱ سال از کودتای هفت ثور  تهاجم شوروی و ۱۶ سال از جنگ طالبا در برابر حکومت افغانستان به بهانۀ حضور امریکا می گذرد. می بینیم که اوضاع در کشور ما به مراتب پیچیده تر شده است. آنچه مسلم است، این که دراین مدت پاکستان نقش کلیدی داشته و هنوز هم دارد. نقش برتر پاکستان در امور افغانستان به دلیل موجودیت رهبران و پایگاۀ تروریستان در این کشور، حتا نقش سایر کشور های منطقه و جهان به شمول امریکا را زیر پرسش و تحت شعاع قرار داده است. با توجه به نقش پاکستان است که امریکا هم از دریچۀ اسلام آباد وارد کابل می شود و آقای خلیل زاد در هر دور سفرش به پاکستان، بدون آن که از جزییات همکاری این کشور چیزی بگوید، از همکاری های بیشتر آن در روند صلح افغانستان خبر می دهد. این نشاندهندۀ تانی دیپلوماسی خلیل زاد است. این در حالی است که او می داند، مراکز تروریستی و رهبران طالبان در پاکستان بسر می برند و از امنیت کامل برخوردار اند. هرچند خلیل زاد بر گفت و گو های طالبان و حکومت و مردم افغانستان تاکید دارد  و اما از گفته هایش فهمیده می شود که از حکومت ناراض است و حتا با طلوع  نیوز، بدون آن که نام بگیرد از انحصار گرایی قدرت در کابل سخن گفت. او هرچند عدم برگزاری نشست دوحه را یک فرصت از دست رفته خواند و اما بازهم انگشت انتقاد سوی کسی دراز نکرد و به سکوت ترجیح می دهد. وی با این رویکرد از یک سو می خواهد استقلالیت خود را در گفت و گو های صلح تبارز بدهد و از سویی هم در رابطه به کابل اتمام حجت نماید؛ اما این به معنای آن نیست که او ماموریت خود را در زیر ضرب شصت کابل بگذارد و منتظر امر و نهی کابل باشد. بعید نیست که او رویکرد خود را نسبت به کابل عوض کند و با از دست رفتن فرصت ها او ناگزیر خواهد شد تا سکوت را بشکند و ماموریت خود را به انجام برساند.

شگفت آور  این است که کابل هنوز هم می خواهد، صبر امریکا را به آزمون بگیرد و با برگزاری لویه جرگه نقش خود را  برجسته نماید. این در حالی بود که لویه جرگه  انتقاد ها و تحریم های مخالفان سیاسی را در داخل کشور در پی داشت و آن را مانعی در راۀ صلح خواندند. در همین حال دیدیم که آقای خلیل زاد دور ششم گفت و گو ها با طالبان را در قطر آغاز کرد که کابل شاهد برگزاری لویه جرگه بود. بعید نیست که طالبان هم با این خودبزرگ بینی دچار باشند و گاهی حرف  های خلیل زاد را دست کم بگیرند. چنان که طالبان در برابر خواست خلیل زاد مبنی بر این که به زمین نهادن سلاح را برایند هرگونه روند صلح خواند و هم چهار موضوع پیشنهادی چون خروج نیرو های خارجی، استفاده نشدن افغانستان برضد امریکا، کاهش خشونت ها و آتش بس مرتبط باهم خواند. وی زمانی این حرف ها را گفت که طالبان پیش از این گفته بودند، زلمی خلیل‌زاد باید این را فراموش کند که ما سلاح مان را به زمین بگذاریم. این در حالی است که طالبان خروج نیرو های امریکایی از افغانستان را شرطی برای گفت و گو های بین الافغانی خوانده اند. هرچند گزارش های بعدی حاکی از پیشرفت مذاکرات در رابطه به خروج نیرو های امریکایی از افغانستان بود. واقعیت این است که طالبان یک گروۀ مستقل نیستند و وابستگی های آنان با کشور های دیگر بویژه پاکستان آفتابی است و هرنوع تصمیم آنان از فلتر آی اس آی عبور می کند.

هرچند گفته می شود که تحریک طالبان فرد محود نیستند و هیچ یک از شخصیت های آنان به شمول ملا هیبت الله در مسایل کلان تصمیم انفرادی گرفته نمی تواند؛ بلکه شخصیت های مطرح در سیاست و جنگ آنان افرادی اند که فیصله های فتوای شورای علمای آنان را عملی می سازند. از این رو شماری حساب کردن بر شخصیت های آنان را ضیاع وقت می شمارند. چنان که در نشست مسکو گفتند،  در مسایلی چون حقوق زنان و مسایل اجتماعی مهم دیگر طالبان بر بنیاد “فتوای شورای علما” تصمیم خواهند گرفت. واکنش اخیر طالبان در مورد جرگه مشورتی برخاسته از چنین دیدگاه شان می باشد؛ اما این گفته ها نمی تواند، بر استقلالیت طالبان مهر تایید بگذارد؛ زیرا این گروه وابسته به شبکۀ استخباراتی پاکستان اند و با توجه  به دست تنگی هایی که دارند، ناگزیر اند تا دستورات آن را پیروی کنند. در این میان گمانه زنی هایی وجود دارد که با توجه به تحول پدید آمده در دیدگاه های کشور های منطقه و جهان و ایجاد اجماع منطقه یی و جهانی در مورد طالبان، عقربۀ زمان را به سود آنان رقم می زند و از سویی هم بی صبری آمریکا احتمال آن می رود که تحریک طالبان با امریکا به توافقاتی دست یابند ولی بحران در داخل کشور ادامه یابد.

هرگاه چنین باشد، پس آشکار است که بازی در هر حالی در دست بازیگران کلان منطقه یی و جهانی است و هرچند حکومت افغانستان و طالبان دست باز کامل برای چانه زنی ها ندارند و اما حال که طالبان توانسته اند، امریکا را به میز مذاکره با خود بکشانند. این را دلیل بالادستی خود می خوانند و خود را در موقعیت برتری حساب می کنند با توجه به اطمینان حمایت از سوی پاکستان قرعۀ فال را به سود خود می دانند. دراین میان کابل است که فرصت ها را از دست می دهد تا  کنون به اجماع ملی نرسیده است و هنوز هم میان حکومت و شخصیت ها و گروه های سیاسی کارد و کمان کشی ادامه دارد. در این میان بازی حکومت در پیوند به صلح هم کارایی ندارد؛ زیرا صلح جادۀ یک طرفه نیست و در روند صلح ناگزیر چیز هایی را باید از دست داد و چیز هایی را باید بدست آورد و بنا بر این روند صلح فضای بده و بستان است و طرفی موفق است که کمتر امتیاز بدهد و بیشتر امتیاز بگیرد و هنر دیپلوماسی هم همین است. با تاسف که در قطعنامۀ ۲۳ ماده یی لویه جرگۀ مشورتی چنین انعطاف اندک بود و بیشتر به جادۀ یک طرفه می ماند که هر آن طرف مقابل را به امتیاز دهی فرا می خواند و بدون آنکه حتا برای آن طرف فرصت چانه زنی بدهد. بجا بود که د ر این نشست بدیلی برای صلح ارایه می شد که دست کم راۀ معقول را برای ادغام طالبان در یک پروسۀ شفاف باز می گذاشت تا طالبان وادار به بازنگری روی سیاست های سخت گیرانه و تعبیر های افراطی  شان از حکومت اسلامی می شدند؛ زیرا پروسۀ صلح ایجاب می کند تا طرف مقابل را به انعطاف دعوت کرد و نه این که آن را به چالش نیز کشید. نه تنها این؛ بلکه تعطیلی یک هفته یی چه زیانی به مردم وارد کرد و تاجران مدعی اند که میلیون ها افغانی خساره مند شده اند و گفته اند، معذرت خواهی رئیس جمهور دردی را دوا نمی کند وخواهان جبران خساره اند.

این در حالی است که اجماع جهانی و منطقه یی  در رابطه به صلح و بویژه خروج نیرو های امریکایی به نقطۀ غیر قابل بازگشت رسیده است و از سویی هم صلح افغانستان وابسته به تصمیم گیری های کشور های منطقه و جهان است که هر کدام به نحوی در یک معاملۀ سیاسی باهم کنار بیایند تا تضاد منافع شان تبدیل به اشتراک منافع شود و در پیوند به پروژه های کلان اقتصادی مانند، یک راه و یک کمر بند”، راۀ  لاجورد”، ” تاپی”، “کاسا”  و “راۀ  ابرایشم قدیم” و اختلاف های کلان تجارتی امریکا با چین و به همین گونه اختلاف ها میان امریکا و روسیه در مورد کنترول سلاح های اتومی و به همین گونه رابطه میان امریکا و ایران روی مسایل سیاسی به تفاهم سیاسی و اقتصادی نزدیک شود. زیرا وابستگی های شدید استخباراتی و اقتصادی و نظامی طرف های منازعۀ افغانستان فرصت تصمیم گیری های مستقل را از آنان گرفته و حتا مجال مستقل اندیشیندن را  از آنان گرفته است. این وابستگی ها سبب شده تا امروز طرف های منازعه در جنگ افغانستان حرف اول را نزنند و شاید مسایلی را با یکدیگر مطرح کنند و چانه زنی نمایند و اما حرف آخر را حامیان سیاسی، اقتصادی و نظامی  آنان می زند.  از این رو است که ما آرزوی ابتکار در دو طرف منازعه در افغانستان میان حکومت و طالبان را از دست داده ایم و ناگزیر باید به بازیگران کلان منطقه یی و جهانی چشم دوخت تا حرف آخر را بگویند. آخرین احتمال این خواهد بود که امریکا در سایۀ تفاهم کشور های منطقه وجهان به یک اجماعی منطقه یی و جهانی بر سر صلح افغانستان برسد و آنگاه فشار پاکستان، امارات، قطر و سعودی و سایر کشور های جهان به شمول امریکا شاید در این میان نقش تعیین کننده داشته باشد و دو طرف را وادارد تا فورمول صلح آنان را بپذیرند. این حالتی است که نمی توان عواقب آن را پیش بین کرد که چه خواهد شد و اما این قدر می توان درک گرد که صلحی تحمیلی خواهد بود که بر مردم افغانستان تحمیل خواهد شد. مسؤولیت آن بر می گردد به طالبان و حکومت افغانستان که در نتیجۀ اختلاف درونی و با هم در پیوند به صلح نتوانسته اند تا به تفاهم مشترک برسند. یاهو