زندگینامه شادروان باقی جان قایل زاده ( نا بینا ) : امان کبیری

 طوریکه خوانندگان محترم آگاهی دارند که در مورد این شاعر مردمی ، انقلابی ، روشن بین و روشن ضمیر چند مرتبه در فیس بوک تذکر داده و به تعداد زیادی از اشعار ناب ایشان را در صفحه خویش نگاشته ام اینک بار دگر در زمینه زندگی ، اشعار و مبارزه آن بطور فشرده یاددهانی می نمایم.

باقی قایل زاده فرزند ملا عبدالله خان در سال ۱۲۹۳ هجری خورشیدی در چنداول کابل پا به عرصه وجود گذاشت ، تحصیلات خصوصی خویش را نزد مامایش میرزا سلطان محمد خان آموخت و بعد به مکتب صنایع تحصیلات ثانوی خود را در رشته قالین بافی و ادبیات فارسی ادامه داده فارغ التحصیل گردید.
باقی جان قایل زاده بعد از ختم تحصیل در همان مکتب صنایع منحیث معلم قالین بافی و رنگ آمیزی شامل خدمت گردیده و به تدریس آغاز نمود .و هم برای مدتی در ریاست انحصار شکر ایفای وظیفه نموده است.


زنده یاد باقی قایل زاده در ایام کودکی و جوانی الفت زیادی برای مامای مرحوم خود سلطان محمد خان که خود شاعر ورزیده و ارزنده بود داشت و اساسات و بدایع شعری را از ایشان و هم استعداد خارق العاده که در شعر و ادبیات فارسی خودش داشت به زودترین فرصت بنابر احساس رنج ، درد و بی عدالتی در جامعه به سرودن اشعار و غزلیات پرداخت .
باقی جان از شروع جوانی به مشروطه خواهی و آزادیخواهی علاقه زیاد داشته به نوشتن مقالات و سرودن اشعار ضد استعمار و استبداد مبادرت ورزیده در نتیجه بحث و مباحثه بین جوانان و روشنفکران پرداخته از فهم و درایت یکدیگر استفاده می نمودند و برای همه روحیه انقلابی می داد . همیشه اکثر جوانان به منزل او آمد شد داشتندو از مجالس بلاغت و فصاحت ایشان مستفید می گردیدند.
دوستان و همرکابان شان علامه سید اسماعیل بلخی ، داکتر عبدالرحمن محمودی ، محمد آصف آهنگ ، میر علی احمد شامل ، اکرم عثمان ، قاسم صابری ، محسن جاوید ، علی سرور ، یعقوب خان ، هاشم صابری را می توان نام برد .
باقی جان در حلقات سیاسی با اکثر اعضای مشروطه خواهان شناسایی و ارتباط قائم نموده بود از جمله با شوهر همشیره خود مرحوم جناب محمد ابراهیم خان معروف به ساعت ساز و اولین رئیس دارالایتام کابل و جناب مرحوم عبدالهادی خان داوی که همیشه تبادل نظر می نمودند
باقی در باره وضع اقتصادی ، اجتماعی و سیاسی پرداخته و از اختناق سیاسی و بی عدالتی ، غربت و ناتوانی مردم در اشعار خود به کثرت یادآوری نموده و همیش تعصبات مذهبی و قومی را محکوم کرده و مجادله کرده تا در استحکام وحدت ملی بین کثیرالاقوام افغانستان پافشاری و مبارزه می نمود.
باید علاوه نمود که سروده ( پایان زندگی ) او نه تنها تابع زیبایی های شعرش بوده و خواسته است بعد از مرگ به صفا و صلح که روح پرشور او در زمان حیات آرزو داشت تحقق یابد .
مجالس باقی جان شهرتی تامی داشت در زمستان اکثرادر منزل خودش و یا در دکان همشیره زاده اش مرحوم محمد علی جان خیاط که از جمله اشخاص مدبر و عیار صفتی بود با سیاسیون ، شعرا و اشخاص دانشمند و روشنفکر دایر می گردید و در موارد مختلف سیاسی ، ادبی ، و اجتماعی تبادل نظر می نمودند.
مرحوم باقی جان عاشق شعر و موسیقی بود از دوستان هنرمندش می توان از مرحوم استادسرآهنگ ، استاد رحیم بخش ، استاد شیدا ، خالوی شوقی ، استاد هم آهنگ و محترم سخی احمد خاتم بود . نا گفته نماند که تخلص سرآهنگ و هم آهنگ را برای استاد سرآهنگ و استاد هم آهنگ ، باقی جان انتخاب نموده است.
در سوخت باقی جان که توسط استاد شیدا و آواره را استاد رحیم بخش خوانده شده است . آهنگ کیفیت و لذت خاصی را بخود گرفته است .
باقی جان دارای مناعت نفس ، متانت و جوانمردی خاصی خود را داشت با وجودیکه جسماعلیل و نا توان بود اما خوش خلقی ، خوش صحبتی ، ظرافت و لطافت طبع ، وطن دوستی و مردم دوستی خود را تا آخرین رمق زندگی خود از دست نداد ،دوستی و رفاقت پایدار و پا برجایش را این برهان قاطع است ،با همه رفقا و دوستان خود دوست ، انیس و جلیس بودند.
باقی جان از جمله شعرای است که توانسته اند با اشعار آبدار و تخیلات بکر و رنگین درد های مردم و اجتماع را بیان نماید و در راه بهبودی و اصلاح آن عملابه صورت پیگیر و مصرانه قدم بردارد . باقی در این راه سر داد ولی سر ننهاد .

درد باقی بی دوا باشد چشم باقی بی شفا باشد

باقی بزرگوار حرف های دلش را بی پرده بدون خوف و هراس در قالب های غزل ، قصیده ، رباعی ، مخمس و مثنوی بیان می فرمود :

آتش انداز سرای ظلم کاخ بدعتم
پور آذر هستم و با خشک و تر پیچیده ام
دست خائنین می خورد بر لقمه تاراج تاب
من به قطع بازوی بیدادگر پیچیده ام

و یا می گوید : نازم آن مشتی که مغز زورمندان بشکند
تف به آن دستی که دلهای ضعیفان بشکند
شیشه بشکستن نباشد افتخار سنگ سخت
سنگ اگر مرد است جای شیشه سندان بشکند
کلبه درویش را هر کس توان سازد خراب
خادم آنم که درب قصر سلطان بشکند

متاسفانه زمانه با باقی سازگاری ننموده عارضه چشم پیدا نمود و دوکتوران از علاجش عاجز ماندند و بلآخره از دیده نابینا گردید . باقی را با چشم نا بینا بردند و مورد تهدید و شکنجه قرار دادند بعداحکومت بنابر نابینایی اش دوباره نتوانستند زندان نمایند به ماموریت پولیس کارته ۴ هدایت دادند تا از خانه بیرون نبرآمده و کسی را اجازه ملاقات با باقی ندهند .
باقی جان از ناحیه نابینایی زجر نکشیده بلکه درد فقرا و بینوایان و بی عدالتی ها در وطن اش همیشه روح و جسمش را زجر می داد .

ما پا کشیده ایم به قدر گلیم خود
این فرش بوریا به من دربدر بس است
آن باده ای که مفت دهندت به سر مکش
باقی شراب پاک ز خون جگر بس است

این بزرگمرد وطن و شاعر انقلابی دوره سوم مشروطیت در سال ۱۳۴۰ خورشیدی در کابل از جهان رحلت نمود روح اش شاد و یادش گرامی باد .
باقی جان ازدواج نکرد و از خود فرزندی به این دنیای پر آشوب به میراث نگذاشت.
این شاعر بلند نظر و گره گشای مسائل بغرنج روزگار بعد از آنکه نابینا گردید نمی توانست بنویسد یکی از همرزمانش داکتر حسین بهروز اشعارش که نزد دوستان و رفقا بود جمع آوری نموده و همشیره زاده اش انجنیر نصیر احمد صابری همت بخرج داده تا همه این پارچه های پراگنده را جمع نموده و همه را به شکل کلیات ترتیب داده بنام (( مشاطه فکر )) از زیور چاپ بیرون کشیده و به دسترس علاقمندان و وطنداران قرار داده است .
در فرجام یکی از نمونه اشعارش را که قبلادر صفحه فیس بوک نگذاشته بودم درینجا به نشر می گذارم . امیدوارم مورد پسند شما قرار گیرد .

شیر بهایی شکوفه

بیا که داخل میخانه مشق راز کنیم

کنار خم بنشینیم و شب نماز کنیم 

غبار صومعه روبیم ، پای مغ شویم 

به روی ساقی گلچهره دیده باز کنیم

شویم همدم جام و انیس پروانه 

سرود میکده خوانیم و ذکر ساز کنیم 

رفیق باده پرستان شویم و درد کشان

ز زهد و طاعت خشکیده احتراز کنیم

کشیم بار محبت به ناقهء وحدت 

ازین نشیب سفر جانب فرار کنیم 

طواف کعبه دل مطلب است عاشق را 

به دور سنگ سیه از چه رو نیاز کنیم ؟

شویم معتکف کعبهء وطن (( باقی ))

چه حاجتست که پرواز در اعجاز کنیم

غلام حضرت آزادی بشر گردیم

فراز تخت عدالت رویم و ناز کنیم