هفتمین دور گفت و گو های شش روزۀ هیأت امریکایی به رهبری خلیل زاد و هیأت طالبان به رهبری عباس ستانکزی در قطر بخاطر برگزاری نشست بین الافغانیی دو روزه در این کشور پایان یافت و امروز ۷ جولای برابر است به نخستین روز برگزاری نشست بین الافغانی در قطر که تا فردا ادامه می یابد. در روز سوم نشست نطاق طالبان از نوشتن مصوبه یی سخن گفت که تا کنون هم از جزییات آن چیزی بیرون نشده؛ اما یک روز بعد از این سخنان به نقل از یک عضو دفتر طالبان گفته شد که نشست قطر تحت نفوذ دو جناح از یک سو امریکا، امارات و سعودی و از سویی هم قطر، ایران و روسیه قرار دارد. وی گفت، کشور های منطقه و جهان طالبان را بخاطر منافع شان تحت فشار قرار می دهند. از این سخنان طالبان درجهء فشار بر نشست دوحه از سوی بازیگران منطقه یی و جهانی آشکار است که هر کدام می خواهند که نتایج گفت و گو ها را به سود خود رقم بزنند؛
اما طالبان گفتند که آنان اهداف خود را به پیش می برند و تحت تاثیر خواست های هیچ کشوری نخواهند رفت؛ هرچند طالبان ادعای ایده ئولوژیکی دارند و در تندروی های فکری و سیاسی مشهور اند؛ اما بعید به نظر می رسد که در نشست هایی چون دوحه به گونهء مستقل و خارج از نفوذ حامیان شان چون پاکستان، ایران و روسیه عمل کنند که در این میان نقش نظامیان پاکستان به مثابهء ولی نعمت طالبان تاثیر گذارتر از همه است. در همین حال در آغاز خبرگزاری ها با قیاس به دور ششم به نقل از منابعی گفتند که ممکن مذاکرات بدون نتیجه به پایان برسد و اما خیرخواه و سهیل شاهین نطاقان طالبان به رسانه ها گفتند که پیشرفت هایی در گفت و گو ها حاصل شده و پیشرفت هایی هم در راه است که روی آنها بحث ادامه دارد.
امیدواری ها به نتایج نشست دور کنونی قطر پس از آن افزایش یافت که وزیرخارجهء امریکا در یک سفر غیرمترقبه به کابل آمد و از به نتیجه رسیدن گفت و گو ها تا سه ماهء آینده پیش از انتخابات ریاست جمهوری سخن گفت و تحلیل گران از این گفته های او پس دیدارش با مقام های افغانستان طوری برداشت کردند که گویا موانعی از سر راهء گفت و گو های قطر در تفاهم با کابل برداشته شده است. همزمان با تداوم هفتمین دور گفتوگوهای صلح میان امریکا و طالبان در قطر، مایک پومپیو، وزیرخارجۀ امریکا گفت که اکنون زمان آن رسیدهاست که در افغانستان صلح تأمین شود. وی تاکید کرد که امریکا برای تأمین صلح در افغانستان متعهد است. در ضمن گفت و گو های ترامپ با فاکس نیوز با میزبانی کارلسون که از دشواری ها در جنگ افغانستان پرده برداشت و از اراضی سخت و تسخیر ناپذیر آن سخن گفت و اشاره نمود که تا کنون چینی ها موفق به کلند زدن در معادن مس عینک نشدند و بویژه این آخرین پاسخ های او که گفت، “به هر صورت ما ترک می کنیم… و در حال ترک کردن هستیم ، استخبارات نیرومند بجا می گذاریم… کار ها را انجام دهند، مهم شبکه است… با این تکتیک نیز می توانیم کار ها را به سر برسانیم.” این باور ها را بیشتر تقویت کرد که امریکا با طالبان وارد معامله شده است و قصد ترک افغانستان را دارد. این اظهارات مقام های امریکایی نوعی نشان دادن چراغ سبز به طالبان تلقی شده است. این در حالی است که گفت و گو ها در قطر با چانه زنی های شدید میان دو طرف به شدت ادامه دارد و به دقیقهء نود نزدیک تر می شود که طولانی شدن گفت و گو ها بیانگر دشواری آن ها است.
نظر به گفتهء سخنگوی طالبان برفضای نشست قطر سایهء سنگین حامیان و مخالفان طالبان سخت سنگینی دارد و هر کدام در صدد امتیازگیری بیشتر اند و بیشتر از این که به منافع ملی مردم افغانستان فکر کنند، به منافع خود فکر می کنند. شماری ها هدف از به حاشیه راندن حکومت افغانستان از گفت و گو های دوحه را نوعی فرصت سازی برای رسیدن به منافع کشور های درگیر در منازعهء افغانستان بویژه امریکا، پاکستان، روسیه و کشور های دیگر خوانده اند. سنگینی گفت و گو ها از این واقعیت پرده بر می دارد که خواست های تمامیت خواهانهء طرف های جنگ و دخیل در منازعهء افغانستان نشست کنونی دوحه را نیز به چالش کشانده است. این مسأله نگرانی هایی را به بار آورده که سرنوشت مردم افغانستان در تختهء بازی کشور های دخیل در جنگ افغانستان به بازی گرفته می شود. از سویی هم تنها دشواری های یادشده نیست که فضای تفاهم و توافق را در دوحه محدود کرده است؛ بلکه وابستگی های استخباراتی طالبان و نگاۀ ایده ئولوژیک آنان نیز فضای گفت و گو ها را تنگ ساخته است؛ زیرا طالبان باوچود وابستگی های شدید به شبکه های استخباراتی بویژه آی اس آی پاکستان، یک گروهء ایده ئولوژیک و اعتقادی اند که شاید یک سلسله وابستگی های استخباراتی مانع شماری عملکرد های آنان شود و اما این را نباید فراموش کرد که طالبان از تعهدات اعتقادی شان ممکن به گونهء تاکتیکی منصرف شوند و اما هیچ گاهی از آن نمی گذرند. طالبان از لحاظ سیاسی دیدگاهء ویژه یی دارند که با استدلال به احادیثی خدعه را مجاز می پندارند و مدعی اند که برای رسیدن به اهداف اصلی باید به خدعه متوسل شد. این در حالی است که اسلام هرگز اجازه نمی دهد تا با استفاده از وسایل نامجاز به اهداف شرعی و اسلامی رسید؛ اما طالبان یک گروهء افراطی و ظاهرگرا اند که مخالف تاویل اند و حکم ظاهر را در هر مورد می پذیرند. بنا براین تمسک جستن به فریب در سیاست را شرعی می دانند. این رویکرد طالبان به مثابه شمشیر دو رخ است که هر طوری بخواهند، چپ و یا راست از آن برای زدن حریف و دشمن خود استفاده می کنند. همین موضوع است که اعتماد کردن به حرف های طالبان را دشوارتر از توافق صلح با آنان کرده است. باور های سیاسی طالبان آنان را حق می دهد که در میز گفت و گو بسیاری چیز ها را بپذیرند و اما در عمل خود را بر آن ها پای بند نشمارند. بدون شک این رویکرد شان مصرف داخلی دارد و گیریم که طالبان به توافقاتی با امریکا می رسند و در این صورت شاید بسیاری از تعهدات شان را در داخل در رابطه به مردم افغانستان در مسایل گوناگون عملی نکنند و از لحاط شرعی هم خود را در برابر عملی نکردن آنها قابل مواخذه نمی دانند؛ اما طالبان باید بدانند که این رویکرد فریب آلود سیاسی آنان در رابطه با امریکا سکهء “ناچل” است و پاسخ آن را بم افگن های بی۵۲ می دهد. از همین رو امریکایی ها در صدد آن اند که از طالبان در نشست های دوحه سند کتبی بگیرند و در صورت تخطی از تعهدات شان با بم افگن ها بر آنان پاسخ بگویند چنین پاسخی را قانونی بشمارند؛ اما طالبان با توجه به باور های شان که خیر و شر از جانب خداوند است، از عواقب کار خود هم نمی ترسند. چنانکه ملاعمر حاضر نشد تا برادر دینی خود اسامه را به امریکایی ها بسپارد. هرگاه او چنین کاری می کرد، از حملهء امریکا مصوءون بود حکومت او را هم به رسمیت می شناخت. این تصمیم تنها تصمیم ملاعمر نه؛ بلکه این تصمیم او از شورای رهبری طالبان مایه گرفته بود. شورای رهبری و بویژه شورای علمای طالبان مرجع مهم تصمیم گیری است و هر فیصلهء آن شرعی است و حتا این شورا صلاحیت دارد که فیصله ها و توافق هایی را بربنیاد رویکرد خدعه در سیاست پس از مدتی بشکنند و به آن خود را مقید ندانسته و استدلال کنند که آنگاه لازم بود و اما بعد منتفی شده است. این نکته از چالش های مهم دیگر است که باورمندی ها را نسبت به عملی شدن وعده های طالبان کاهش داده و از همین رو گفته می توان که اعتماد به توافق های طالبان دشوارتر از رسیدن به توافق صلح با آنان است که در این بازی باز هم مردم افغانستان شکسته می شوند و تیغ دو رخ و زهرآلود و آمیخته با فتوای انتحاری طالبان متوجهء آنان است.
در این میان شگفت آور این است که در این نشست تنها طالبان بحیث یک طرف مخالف حکومت افغانستان قرار دارند و از اکثریت مردم افغانستان که حکومت و گروه های سیاسی و نماینده گان واقعی مردم را در بر دارد، در آن حضور ندارند. روشن است که در چنین نشستی خواست های اکثریت مردم افغانستان زیر ساطور چانه زنی های دو طرف قربانی می شود. این حالت شکننده گمانه زنی هایی را برانگیخته که امریکایی ها برمصداق ” یافتن انگشت افگار” با طالبان به نحوی وارد معامله شده اند و طالبان هم که دنبال اهداف خود اند پروای خواست اکثریت مردم افغانستان را ندارند، طبیعی است که با کم ترین امتیاز حاضر به معامله اند و امریکایی ها به نحوی تلاش دارند تا با برگزاری نشست های حاشیه یی چون نشست هفتهء آیندهء دوحه مجوز سیاسی برای معامله با طالبان دریابند و تا تصمیم گیری های نشست های دوحه را توجیهء طرف فبول اکثریتی نمایند.
قرار است، یک شنبه و دوشنبه آینده قطر میزبان گفت و گو های بین الافغانی باشد که از سوی یک نهاد آلمانی پشتیبانی می شود. گفته شده که در این نشست شصت تن به گونهء شخصی اشتراک می کنند از سوی این کنفراس دعوت شده اند. در این نشست از حکومت افغانستان و گروه های سیاسی و شخصیت های مهم دعوت به عمل نیامده و آنان هم گفته اند که در این نشست اشتراک نمی کنند. شماری از اشتراک کنندهگان نشست بین افغانها در قطر امیدوار اند که این نشست راه را برای گفتگوی مستقیم میان حکومت افغانستان و طالبان مسلح باز کند. حکومت افغانستان هم گفته است که از هر پروسۀ که زمینه را برای گفتگوی مستقیم میان حکومت این کشور و طالبان مسلح فراهم کند حمایت میکند. اشتراک کننده گان هرکدام شخصی صحبت کرده و نظریه های شان را پیرامون صلح ابراز می دارند. در این نشست شخیصیت هایی چون؛ خلیلی نه به عنوان رئيس شورای عالی صلح؛ بلکه به گونهء شخصی دعوت شده است. هرچند هدف این نشست نزدیک کردن توافقات قطر و گشودن بن بست های نهایی در آن خوانده شده و اما این نشست صلاحیت اجرایی نداشته و فیصله های آن حیثیت مشورتی را دارد. این در حالی است که در این نشست شخصیت های تاثیر گذار و رهبران گروه های ساسی و نامزدان ریاست جمهوری حضور رسمی ندارند؛ اما چیزی که جالب است، این که امریکایی ها این نشست را با وجود این همه کاستی هایش مهم و سرنوشت ساز خوانده اند. این سخنان باور هایی را برانگیخته که شماری افراد به گونهء گزینشی برای اشتراک در این نشست دست چین شده اند تا با اشتراک در این نشست به نشست بین الافغانی مشروعیت ببخشند اشتراک کنند. هرچند هدف این نشست ترغیب طالبان برای گفت و گو های رویاروی با حکومت افغانستان ذکر شده وسفیر امریکا در کابل نیز گفت و گو های هفتۀ آینده در دوحه را بسیارمهم خواند؛ اما بعید است که طالبان تن به گفت و گو های مستقیم با حکومت افغانستان بدهند؛ زیرا طالبان که از حمایت های شبکه های استخباراتی گوناگون بویژه پاکستان برخوردار اند و از سویی هم امریکا را با توجه به نرمش هایش تنگ دست یافته اند و طالبان حاضر نخواهند بود تا موضع خود را نرم کنند. نرمش های امریکا در برابر طالبان سبب شده که رئیس جمهور پیشین عامل افزایش تروریزم در افغانستان امریکا را تلقی کند. کرزی می گوید، افغانستان به کمک مالی و سیاست های مبهم امریکا تبدیل به لانه های تروریستی شده است. از همین رو بود که اظهارات اخیر ترامپ مبنی بر پیشگیری افغانستان از تبدیل شدن به دانشگاۀ هارورد تروریستان واکنش های تندی را در پی داشته است و تنها به انتقاد شدید رئیس جمهور پیشین رو به رو نشد؛ بلکه باور های اغلب بر این است که ۱۸ سال پسین مبارزه کاذبانه و دروغین امریکاییها در برابر تروریسم نه تنها پدیدۀ تروریست پروری و دهشت افگنی در افغانستان را مهار نکرده؛ بلکه ریشههای این بحران را در سطح منطقه در کانون های کلانی دیگر از نهاد های استخباراتی نیز کشانده، طالبان و گروههای تروریست القاعده، داعش و دیگر شبکهها در سطح منطقه به عنوان یک قدرت مهار ناپذیر تبدیل شده اند. این رویکرد امریکا سبب شده تا طالبان با نگاهی تندروانه و نیازگرایانه خواهان خروج بدون قید و شرطی تمامی نیروهای امریکایی از افغانستان شوند و از سویی هم به حکومتی کمتر از نظام امارتی تن ندهند. این سبب شده تا این ماموریت به ماموریت توطئیه و تئوری منازعه تبدیل شود و افغانستان هم به کانون مهار ناپذیرترین بحران تروریسم و دهشت پروری در منطقه بدل شود. از سویی هم سیاست های مبهم و چند پهلوی امریکا در پیوند به تروریزم و شکست های پی درپی آن در عراق و سوریه سبب شده تا عدم اعتماد نسبت به حضور استراتژیک امریکا در افغانستان، مایه نگرانی روسیه چین و ایران و کشورهای آسیا پاسیفیک نیز شود.
در همین حال گزارش های خبری از احتمال توافق امریکا با طالبان خبر می دهند. گزارش ها می رسانند که امریکا با طالبان روی دو موضوع، جدول زمان بندی خروج نیرو های امریکایی و تعهد طالبان برای استفاده نشدن خاک افغانستان برضد منافع امریکا به توافق نهایی نزدیک شده اند. مقام های امریکایی و حتا مقام های سازمان ملل از به توافق رسیدن امریکا و طالبان تا دو ماهء دیگر خبر می دهند. در همین حال واشنگتن پست نوشته که امریکا برای خروج خود از افغانستان خواهان ۱۸ ماه زمان شده است. هرچند اسوشیتت پرس این گزارش را رد کرده است. احتمال این توافق در غیاب حکومت افغانستان معنای این را دارد که عقب زدن حکومت افغانستان از گفت و گو های دوحه بوسیلهء امریکا برنامه ریزی شده و سازمان یافته بوده است که در تبانی با طالبان و امریکا بر وفق مراد پاکستان صورت گرفته است. از احتمال توافق امریکا با طالبان برمی آید که امریکا می خواهد، برای حفظ منافع اش مردم افغانستان را قربانی هرنوع معامله با طالبان نماید. چنان که سفیر امریکا در افغانستان می گوید که حل بحران افغانستان به عهدۀ امریکا نیست. این گونه اظهارات معنای طفره رفتن امریکا از معضل افغانستان را دارد که گمانه زنی ها بر سر معاملۀ امریکا با طالبان را تقویت می کند. از همین رو است که دو موضوع دیگر شامل اجندا را که گفت و گو های رو در روی حکومت با طالبان و برقراری آتش بس را که مختص به مردم افغانستان می باشد، نادیده گرفته است. این رویکرد امریکا چنین می نماید که افغانستان یک کشور اشغال شده است و با طالبان بحیث قدرت ضداشغال وارد معامله شده است و هرگز پروای منافع ملی افغانستان را ندارد. این مسأله از یک سو جنگ هژدهء سالهء امریکا در افغانستان را زیر پرسش برد و از سویی هم جفا و خیانت به مالیه دهنده گان امریکایی است که بیش از ۳۰۰۰ میلیارد دالر آنان قربانی جنگ مافیایی زیر نام مبارزه با تروریزم شده است و بخش عظیمی از این پول ها به جیب مافیا های سیاسی، اسلحه و نفت امریکا رفته است. در این صورت مردم امریکا حق دارند که رئیسان جمهور امریکا را پس از ۲۰۰۱ به محاکمه بکشانند. از این رویکرد امریکا استنباط می شود که مبارزهء امریکا زیر نام تروریزم ترفندی بوده برای گسترش تروریزم که امروز افغانستان به پناه گاء امن بیش از ۲۰ گروهء تروریستی به شمول القاعده و داعش بدل شده است. از سویی هم این از رویکرد مزورانهء امریکا در برابر پاکستان پرده برمی دارد که از دو دهه بدین سو بصورت سیستماتیک طالبان را تقویت کرده است و هیچ گاهی به خواست مقام های افغانستان مبنی بر تحمیل فشار برپاکستان و چشم پوشی از روابط تنگا تنگ اسلام آباد با طالبان است. نشست های امریکا و طالبان در دوحه به زودی از بسیاری ناگفته ها پرده بر می دارد که هنوز هم مخفی مانده است. زود است که چهره ها عریان و مشت ها باز می شوند.
در همین حال گمانه زنی هایی هم وجود دارد که به توافق رسیدن و نرسیدن طالبان با امریکا را درپیوند به صلح به چالش می برد. چنانکه فارین پالیسی نوشته که هرگاه گفت و گو ها میان طالبان و امریکایی ها به موفقیت انجامد، در این صورت طالبان رسمیت پیدا کرده و قدرت خود را توسعه خواهند داد و هرگاه مذاکرات بی نتیجه بماند، در این صورت جنگ ادامه یافته و در کابل حکومت بی ثبات باقی می ماند. این موضوع در بعد دیگری نشست های دوحه را به گونۀ دیگری به چالش می برد و
رویکرد های کنونی امریکا همزمان با نشست قطر را بازهم دو پهلو و مبهم می نمایاند. در همین حال توسعهء میدان هوایی بگرام در جریان نشست قطر خود حکایت از بازی پشت پردهء امریکا با طالبان دارد و طوری معلوم می شود که مقام های امریکایی برای رهایی افغانستان از دانشگاهء تروریستی هارورد به وعده های طالبان بسنده کرده اند. با این حال به ساده گی می توان باور کرد که امریکا با خروج از افغانستان و بدرود گفتن با مبارزه با تروریزم دست از بلندپروازی ها و توسعۀ طلبی های اقتصادی چین و روسیه بر می دارد و در این صورت در پیوند به رخداد ها در خلیج فارس و تحقیقات زیر دریایی مشترک روسیه و چین با هزینه های میلیون ها دالری و انکشافات در اروپای شرقی بی تفاوتی اختیار می کند یا حوادثی چون سقوط پهباد پیشرفته و یک صدو سی میلیونی امریکا با استفاده از اسلحۀ روسی بوسیلۀ ایران و آتش سوزی های در زیر دریایی اتومی روسیه در منطقۀ قطب شمال به احتمال قوی از سوی امریکا برای انتقام گیری از سقوط پبهباد را می توان دست کم گرفت که امریکا بی توجه به عواقب آن دست روی دست بنشیند. در این تردیدی نیست که امریکا رویا های بلند پروازانه یی در منطقه دارد که برای رسیدن به آن افغانستان برایش اهمیت زیاد دارد تا به هر طریق ممکن جلو بلند پروازی های اقتصادی چین و روسیه را بگیرد، در راۀ عملی شدن طرح راه ابریشم جدید یا طرح یک کمربند و یک جادۀ ۵۸ میلیارد دالری چین موانع ایجاد کند و در جنگ تجارتی در برابر آنها دست بالا داشته باشد؛ اما تغییرات در استراتیژی امریکا در جنوب آسیا بر جنگ افغانستان تاثیر نهاده است. این ذهنیت پس از آن شکل گرفت که ترامپ دریافت، پولی که تا کنون از سوی امریکا برای مبارزه با تروریزم در افغانستان و بویژه ۳۴ میلیارد دالر برای پاکستان به مصرف رسیده، به کلی به هدر رفته است و حتا +کمک های کشورش به پاکستان را احمق پولی خواند؛ زیرا این همه مصارفی که تاکنون طی اضافه تر از ۱۸ صورت گرفته، نه تنها سبب توقف ورود گروه های تروریستی از خاک پاکستان به افغانستان شده؛ بلکه برعکس افغانستان را به مرکز خطرناک تروریستان بدل کرده و پیشرفتی هم در جنگ افغانستان صورت نگرفته است. در کنار این علل و عوامل دیگری نیز دست به دست هم داده که احتمال خروج نیرو های امریکایی از افغانستان و بسنده کردن آن به نیروی محدود استخباراتی را ممکن گردانیده است.
در این میان اظهارات خلیل زاد که در واکنش به حملهء انتحاری اخیر در تویتی گفت، هرطوری که باشد و باید به خون ریزی ها پایان داده شود که این هم نشانۀ شتاب امریکا و نشان دادن چراغ سبز به طالبان می باشد که می تواند برجسارت انحصار طلبی های طالبان بیفزاید؛ زیرا طالبان را مشت در برابر مشت بر زمین می نشاند و نه رجزخوانی ها برجنایات شان، اشتباهی که پس از ظهور طالبان تکرار شده است. بنا بر این نشست های حاشیه یی پاسخ واقعی و کلید حل افغانستان نه؛ بلکه وارد کردن فشار واقعی لازم بر پاکستان و سرکوب و راندن تروریستان از آن کشور است، کاری که با تاسف امریکا تا کنون از انجام آن خودداری کرده است. بنا بر این گمانه زنی هایی تقویت می شوند که نشست های هفتهءآینده هم گره گشای حل نه؛ بلکه برعکس برکور گرهء آن یک گرهء دیگر می افزاید و این موش و پشک بازی ها زیر نام صلح به گونه یی که اکنون جاری است، مردم افغانستان را به مطلب مقصود نمی رساند.
آیا با توجه به این همه دشواری ها آیا می توان به وعده های اخیر پاکستان در پیوند به صلح افغانستان امیدوار بود که پس از سفر اخیر رئیس جمهور افغانستان به این کشور بوجود آمده است. چنان که همزمان به این که نشست های قطر میان طالبان و امریکا و از سویی هم نشست های بین الافغانی قطر در دست اجرا است. قرار است عمرانخان، نخستوزیر پاکستان با رهبران طالبان دیدار کند و دربارۀ روند صلح افغانستان و تلاشها در این راستا، گفتوگو کند. نعیمالحق، مشاور نخستوزیر پاکستان گفتهاست که سفر اخیر رییسجمهور غنی به پاکستان، روابط میان دو کشور را بهبود بخشیدهاست. این دیدار نقطۀ عطفی در تغییر روابط میان افغانستان و پاکستان تلقی شده است.
از همین اکنون چشم های مردم افغانستان به سوی دوحه دوخته شده و بی صبرانه لحظه شماری می کنند و سخت منتظر اند که فردا در دوحه چه اتفاقی خواهد افتاد؛ البته اتفاقی که بتواند بر سرنوشت مردم افغانستان تاثیر مثبت را بر جای بگذارد. حال پرسش این است که وقوع چنین اتفاقی محتمل به نظر می رسد و آیا از نشست بین الافغانی فردا که پس از نشست های هفت روزهء دوحه میان طالبان و امریکا آغاز می شود، وقوع چنین معجزه یی ممکن است و یا خیر. این در حالی است که نشست هفت روزهء دوحه هنوز هم ادامه دارد و گفته می شود که دو طرف به پیشرفت هایی شامل توافق برسر خروج نیرو های امریکایی و دادن تضمین بر این که افغانستان برضد منافع امریکا استفاده نخواهد شد، نایل آمده اند که این پیشرفت ها روی پیشرفت های اجندای عمومی اثر گذار می باشد. چنان که خلیلزاد، گفت که در شش روز گفتوگو با طالبان، دربارۀ چهار موضوع – مبارزه با هراسافگنی، خروج نیروهای خارجی از افغانستان، گفتوگوهای میان افغانان و برقراری آتشبس – پیشرفت قابل ملاحظهیی داشتهاست. وی افزود که کار مهمی باقی مانده و اما ابراز امیدواری کرده که هرچه زودتر از نقطه نظر امریکا به یک توافق برسند. آقای خلیل زاد همچنین گفت، همزمان با دیدار با طالبان، با حکومت افغانستان نیز گفت و گو دارد. چنان که وحیدعمر گفت، رئیس جمهور و خلیل زاد یک و نیم ساعت در مورد نشست قطر گفت و گو کردند و امید می رود که تا دو ماۀ دیگر درپیوند به شماری مسایل به تفاهم برسند و بعد از آن میان حکومت و طالبان مذاکرات مستقیم صورت می گیرد. . در همین حال، سهیل شاهین، سخنگوی دفتر طالبان در قطر نیز گفتهاست که از گفتوگوهای شش روزه با امریکاییان راضی است.
گفتنی است که توافق نخستین موانع از سر راهء نشست رویاروی حکومت و طالبان را برمی دارد و تا با برگزاری نشست های دیگر بحث ها روی توافق برسر چگونگی ادغام طالبان در حکومت ادامه یابد که ممکن شامل تعیین ساختار حکومت باشد که حکومت موقت را نیز در بر دارد. گفته هایی وجود دارد که بحث ها بر سر تشکیل حکومت موقت دوساله نیز شامل اجندای گفت و گو های عمومی است. حال لازم است تا بر مسایلی تمرکز شود که در کل روی یک چهارچوبه یی توافق صورت گیرد که با برقراری آتش بس منجر شود و بعد روی مسایل کلان دیگر مانند ساختار یک حکومت تعامل صورت بگیرد و بالاخره صلح سراسری در کشور برقرار شود. هرچند فیصله های نشست ببن الافغانی صبغهء اجرایی ندارد و اما بدون تردید روی تسریع توافقات نشست دور هفتم بعد از توقف دو روزه اثر گذار خواهد بود. در این میان گفته می توان که در ترکیب هیأت ۵۷ نفری دوحه افراد مهمی از گروه های گوناگون اشتراک کرده اند که نظریه های شان هرچند شخصی ارایه می شود و اما انعکاس دهندهء نظر گروه های شان نیز می باشد. دیده شود که پس از پایان نشست بین الافغانی و آغاز مذاکرات دوبارۀ خلیل زاد با طالبان چه انکشاف های تازه رخ خواهد داد و آیا گره گشای “کارمهم” و سرنوشت ساز برای رسیدن به توافق نهایی صلح خواهد شد که خلیل زاد از آن سخن گفته است تا باشد که با عبور از هفت خوان دشواری ها شامل وابستگی های مرگبار طالبان و مشکلات حل ناشدۀ دیگر مانند اجماع داخلی، اجماع منطقه یی و اجماع جهانی چراغ سبز امید را در چشمان پرانتظار مردم ما بتابد. یاهو