در کتاب افغانستان در مسیر تاریخ نوشته میرغلام محـمد غبار در مورد خصوصیات کاکه ها و جوانمردان کابل آمده است: «این ها در کابل به عنوان کاکه و در قندهار به عنوان جوان تا قرن بیستم عمر نمودند. کاکه های کابل در پائین چوک، شوربازار، مرادخانی و چنداول حلقه های جداگانه و رؤسای علیحده داشتند. بعضآ به جنگ تن به تن با اسلحه می پرداختند و از مجروح شدن خود به دوایر دولتی اطلاع نمی دادند. کاکه که از شاگردان یک حلقه می خواست علنآ به حیث کاکه معرفی شود، دستار مخصوص و یا شف دراز تا زانو می بست و پیزار راپت می کرد، آن گاه به تنهایی شهر را یک دور می زد و از برابر حلقه کاکه های سایر نواحی که بعضآ در دکان ها و بعضآ در پهلوی دروازه های مخصوص می نشستند، عبور می کرد. اگر بالای او از طرف کاکه دیگر صدا می شد، در معنی دعوت به جنگ بود و مبارزه شروع می شد و مردم تماشا می کردند. در صورت فتح و سلامت ماندن این کاکه با غرور می گذشت و به حلقه خود می رسید، آن گه به او تبریک می گفتند و کاکه شناخته می شد. در صورت مغلوبیت و فرار یا مجروح شدن و کشته شدن، دیگر این شخص نمی توانست جزو کاکه ها به حساب آید و یا این که ادعای کاکه گی و جوانمردی نماید. داوطلب کاکه گی مجبور به دادن امتحانات و شاگردی طولانی استاد بود. یکی از این امتحانات، انجام خدمات مشکل گشت و گذار شبانه در قبرستان ها و سفرهای دور و نجات ناتوانی از مخمصه جانی و مالی بود. کاکه ها همدیگر را در مکالمه (شیربچه) خطاب می کردند.
بعضآ برای نشان دادن مقاومت، پای برهنه خود را مثل اسب، نعل می زدند. این مردم پهلوانی و ورزش و چوب بازی، آب بازی و پیاده روی می آموختند. سیلاوه، پیش قبض و تفنگچه و قرابینه بر می داشتند. کاکه ها عمومآ مسلح گشت و گذار می کردند و راه رفتن مخصوص و خرامان داشتند. لباس پاک می پوشیدند. راستی و پاکبازی، وفا به عهد، دستگیری از ناتوانان را شعار می دادند. اینان از کسب و کار ارتزاق می نمودند و سخت پایبند نام و ننگ بودند. در زحمات صابر و در حفظ اسرار جاهد بودند. آنان جواد بوده و هم از کشتن مخالفین مضایقه نداشتند. رویهمرفته، با مردم بینوا و درمانده همدرد، و مجتنب از اقویا و توانگران بودند. در این اواخر کاکه گی هم در کابل مبتذل شد واشخاص غیرمتقی رسم کاکه گی در پیش گرفتند و هم خود را در خدمت امرأ و متنفذین گذاشتند تا به کلی در اوایل قرن بیستم از بین رفتند.»
کلاه قره قل، لنگی پهلوی، رخت مرتب و خوشرنگ، لفظ قلم سخن گفتن و مشارکت داوطلبانه در فعالیت های مدنی و خیریه یادآور رفتار عیارانی در افغانستان است که اصطلاحا” ” کاکه” خوانده می شوند.
کاکه ها و عیاران کابل زمین جوانمردان پاک سرشت زمان خود بودند پاس نمک، پاس آشنائی ،پاس سلام علیک را داشتند، قول کاکه قول مردانه گی بود و اگر سر میداد از لفظ خود برنمیگشت .
كاكههاي كابل در پي شهرت نبوده و در برخورد با مردم از فروتني و عجز كار گرفته هيچوقت از كارهايي كه ميكردند، لاف و پتاق نميزدند هرگاه داستاني از آنها امروز ورد زبان شهريان كابل است، ازطرف كساني پخش گرديده كه آنرا به چشم سر مشاهده كردهاند.
از جانبي در كشور ما مطبوعات به صورت امروزي وجود نداشت و خط و كتابت هم عده محدودي داشتند كه بدربار و يا دفاتر دولتي كار ميكردند و از آنها هم نظر به استبداد سلطنتي چيزي به يادگار نمانده است. از آنرو نام و نشان كاكهها حتي گور آنها معلوم نيست.
به اثر توجه و كنجكاوي برخي از اهل خبره و مورخين و مذاكره با خراباتيان و ريشسفيدان نام عده از كاكهها روشن گرديده و از كارنامههاي بعض از آنها به صورت داستان و قصه آمده است. و از متباقي تنها اسمي در خاطرهها ماندها ست كه از اين قرار است:
كاكههايي كه در مبارزه با انگليسها پرچم را بدست گرفته و مردانه با دشمن نبرد كرده اند:
كاكه حاجي كاه فروش ـ كاكه احمد برنج فروش ـ كاكه داود قندتول ـ كاكه بدروي نانوا (ببرو) كاكه عبدالعزيز لنگرزمين ـ كاكه عبدل نعلبند.
هر گذر کابل کاکه های خود را داشت کاکه های کابل در پاهین چوک، شور بازار ،ریکا خانه ،مراد خانی و ده افغانان و چنداول حلقه های جدا گانه را تشکیل میدادند.
کاکه حاجی کاه فروش ، کاکه عبدل نعلبند، عبدالعزیز لنگر زمین ، غنی نسواری ، بابه برق ، ساعین قنات ، یارو سنگش کاکه شمشم( آغا شمشم ) ، کاکه نقره ئی ، کریم بروت ، بچه بیوه ، کاکه دیندار ، حبیب قرچه ، فضلوی پوده، ساعین پیزار ، کاکه زاغ ، کاکه ششپرء ، رضایی عرعری، فرید چوچه ماتو ، کاکه اورنگ ، علی احمد زنجیری، سلطان سنگچلک، کاکه زنبور ، سردار سولی ، کاکه طاووس، آغا جان دوغ، رجب نرم بر، سخی جلمبر، عزیز بربر، بچه شاقل، سرور لشمک، لالوی صراف٬ کاکه پردل٬ کاکه طلا ، کاکه طیغون٬ پیروی بچه آدی، عثمان قصاب٬ رضا کشمیری، بابه حیات و ده ها تن دیگر…
هر بیشه گمان مبر که خالیست
شاید که پلنگی خفته باشد
رو برداشت.