دمی با نجم العرفا حیدری وجودی از پیش قافله داران عرفان اسلامی در خرگاۀ سبز عشق و کوچه باغ های غزل  هایش قسمت هفتم: مهرالدین مشید

من از مردی و نامردی چه گویم   –  عمل آیینه یی نامرد و مرد است

گفتنی است،  حیدری شاعر شعر سفید، شعر آزاد گونه است که در دهۀ سی شمسی، پس از نشر مجموعۀ هوای تازه ازشاملو در افغانستان ظهور پیدا کرد . در این شعر بصورت عموم وزن عروضی رعایت نشده؛ اما آهنگ و موسیقی در آن نمود دارد و بیرون از اوزان نیمایی است. شماری ها بدین باور اند که شعر سفید بعد از عصر ترجمۀ شعر اروپایی در کشور بوجود آمده است. پس از شعر سفید، نوعی چهار پاره سرایی رایج یافت . چهار پاره سرایی در ایران بعد از انقلاب مشروطیت بوجود آمد و اما در افغانستان بعد از دهۀ چهل هجری بوجود آمد؛ هرچند در اصول با شعر کلاسیک همخوانی دارد و اما بعد از فروریزی دیوار های وزن عروضی به وسیلۀ نیما، در سروده های بسیاری شاعران رخ بنمود. چهار پاره ها در واقع دو بیتی های منظم اند که مصرع های اول با مصرع های دوم و چهارم هم قافیه نیستند و از نگاۀ وزن هم وزن هستند. یک نمونه از چهار پارۀ لطیف ناظمی دیگر زسنگ ساحل تالاب چشم من مرغابی خیال تو پرواز می کند در

آسمان غربت بیگانه های دور سیمرغ یاد‌ها سفر آغاز می کند چهار پاره سرایی در واقع راه شعر افغانستان را به اوزان آزاد عروض که مبتکر آن نیما یوشیچ بود، کشاند و نیما ساختار های قرار دادی گذشتۀ وزن عروضی یا وزن کمی را شکستاند و با ایجاد انقلاب در وزن عروض شعر فارسی را وارد مرحلۀ تازه یی نمود . سنت شکنی های نیما در شعر سبب شد تا شاعران سنت شکن دیگری مانند فروغ فرخزاد در ایران پا به عرصۀ وجود نهادند که بعد از نیما، نیما های فرخزادی را بوجود آورد. به همین گونه در افغانستان هم شاعران بزرگی مانند ناظمی، واصف باختری، الهام سرخابی، سلیمان لایق، بارق شفیعی، یوسف آیینه و دیگران جرئتمندانه عصر سنت شکنی را در عرصۀ شعر این کشور بیناد نهادند و با ایجاد انقلاب های تازه در عروض هر یک نیما هایی خویش را بوجود آوردند . استاد وجودی با میقات تغزل گام برداشته و پا به پای تغزل مانند خسی در میقات عشق رخ می نماید. در جذر و مد آن با عشق هر جه بیشتر میثاق می بندد و با وضو گرفتن در معبد جمال راه به سوی کمال می جوید . در کوره راۀ بی پایان آن دل را به دریا زده و پا به توقان های خطرناک نهاده و فریاد برمیدارد : بگذارید که یک یا دو سه فریاد کنم غم دیرینۀ صد شهر دل آزاد کنم تا باشد که لمحه یی دل در دل خانه اش آرام بگیرد و دیرینه ترین غم ها را از صدها شهر دل آزاد نماید. برای نیل به چنین هدف مقدسی التجا به خداوند نموده گل برگ روی محمد (ص) و خلق نیکوی او را به حضور خداوند پییکش میکند : الهی به گل برگ روی محمد الهی به خلق نیکوی محمد و تا باشد که شب های دیرپای عشق و برای نیل به یک آرزوی بزرگ انسانی به پایان برسد و در این رزم دشوار برگ پیروزی را به کف آورد: شب عشق و امید ما روز گردان در این رزم ما را تو پیروزگردان اندرین راه چنان بی تاب گردیده که از فرط حیرت گاهی خود را در آب و زمانی در آتش می یابد. در هر سوختنی دل به دریا زده و غسل تعمید نماید و با غسل های تازه به تازه درس بزرگتر گاهی در آب بودن و گاهی در آتش بودن را خوب بیاموزد. کتاب لحظه یی در آب و آتش شامل غزل های سال های ۵۰ تا ۱۳۵۲ وجودی است که بعد تربه نشر رسیده است . غزل های آن حاوی شور و جاذبه های پس از اشعار “عشق و جوانی” است که نشانگر جذبات بی پایان او برای رسیدن به دلدار پریوش است و با همه فرمانبری ها دستش به دامن او نمی رسد واز سرکشی های حسن سرکش گله مند است. چنان در آتش هجران می سوزد که خویش را مانند زر در دستان بیرحم زرگی تلقی میکند که گاهی او را در آب فرو می برد و زمانی هم در آتش . چنان هر لحظه در آب بودن و در آتبش بودن عادت کرده است؛ هر از گاهی که از آب بیرون می شود، هوای آتش بر سرش فواره میکند . تا آنکه در این آب و آتش شدن های پیهم در کورۀ عشق مانند فولاد آبدیده می شود.

 

تا آنکه بار دیگر در تولدی دیگر آوای تازه یی پیدا میکند و از فرط رنج های بی پایان به رنگ “کبود” رخ می نماید . آوای کبود نیز حاوی غزل های استاد وجودی است که از سال ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۷ را در بر دارد که بازهم بیانگر درد های جانگداز دوران فراق بوده و تصویر های بلورین در قامت استوار غزل های آن بلورین تر می گردد . دیگر سخن از ساعد بلورین نه؛ بلکه ساعد ها بلورین تر و بلورین تر میگردند . پس از نشر کتاب آوای کبود، مجموعه دیگری زیر نام مجموعۀ دو بیتی ها بدست نشر سپرده شد . این دو بیتی ها به زمان حیات شاعر از ابتدا تا نشرش تعلق دارند که گویای خستگی ها و دل شکستگی های او است و زبان بیان او در قامت والای دو بیتی ها رساتر می شود و داد سخن راندن از میدان های نبرد ابراز افسرده گی ها از سردی بیداد، مردی ها را به آزمون تازه گرفته و از نامردی ها شکوه ها دارد. برای عیور از آزمون های دشوار زنده گی مانند “عملگرا” ها به عمل گراییده و عمل را آیینۀ مردی ها و نامردی ها عنوان کرده است. یارب تو دعای خستگان را بپذیر فریاد دل شکستگان را بپذیر – رباعی دوبیتی ها :

جهان امروز میدان نبرد است         دلم از گرمی بیداد سرد است.

من از مردی و نامردی چه گویم       عمل آیینه یی نامرد و مرد است .

تا آنکه استاد وجودی اندکی خویش را فارغ از این مردی ها و نامردی های روزگار یافته و به ارغنون عشق تمسک می جوید تا باشد که در وادی های عاشقانه و عارفانۀ آن با نوازش ارغنون عشق روح آسایی نماید. ۱۲- ارغنون عشق : شامل داستان های عاشقانه وعارفانه بود و شامل ۵۰۰ بیت است که قصۀ زنده گی سلطان ابراهیم ادهم ، عارف مشهور قرن اول هجری است. ابواسحاق ابراهیم بن ادهم بن منصور زید بن جابر بلخی از عرفا و زهّاد نیمه اول قرن دوم هجری از طبقه اول صفویه به شمار می آید. تولد او را حدود سال ۱۰۰ هجری روایت کرده‌اند. وی از امیر زادگان بلخ بود که متحول شده و قدم به دایره سیر و سلوک نهاده بود. مورخین او را از اهالی قبیله بنی عجل در قبیله بنی تمیم می‌دانند و نسب او از این جهت مهم است که این طایفه در التزام به تشیع مشهور بود و به همین دلیل اکثر مورخان ابراهیم ادهم را شیعه می دانن. وی پس از ترک سلطنت ظاهری، رو به صحرا نهاد. به گفته عطار نیشابوری، پس از ترک بلخ به نیشابور رفت و مدت ۹ سال در غاری به عبادت و ریاضت پرداخت، سپس به مکه رفت و مجاورت خانه خدا را برگزید، آن‌گاه به شام رفت . در برخی از منابع تاریخی آمده است که ابراهیم ادهم در مکه به خدمت امام زین العابدین و امام محمد باقر علیه السلام رسید و از برکات آنان بهره مند شد. بنا بر روایاتی، هنگامی که امام صادق علیه السلام از کوفه عازم مدینه بود، ابراهیم نیز همراه جمعی از علما به مشایعت امام رفت. اغلب مورخان تاریخ وفات او را سال ۱۶۰ یا ۱۶۱ قمری و قبرش را در بغداد یا شام می‌دانند. استاد وجودی در دامان عشق و عشق در دامان او هرچه بیشتر پرورش یافت و بالاخره یک باره طبع شوریدۀ او را عصیانی گردانید و در شکوۀ مقاومت تبلور دیگری نمود . شکوۀ قامت مقاومت : شامل اشعار حماسی، ملی و وطنی بوده که آمیزه یی از پردازش های عرفانی البته با تاثیر پذیری از بیدل و مولانای روم است . استاد وجودی در این کتاب توانسته است تا با عرض ادب به دو مقام والای شعر زبان دری حضور معنوی ایشان را در باغستان شکوۀ قامت مقاومت خیلی شاعرانه و ظریفانه به تصویر بکشد . او توانسته است تا با زبان تمثیل جایگاۀ مولانای بزرگ و با به کاربندی استعاره های بکر در پردۀ ایهام های گونه گون بدیع و بیان با نازک خیالی های شاعران مقام بیدل را ارجمند و گرامی دارد. این کتاب ببانگر بی تابی های ناکرانمند استاد وجودی است که در غربت مهتات تبلور آشکاری پیدا کرده اند. غربت مهتاب آخرین اثر به نشر رسیدۀ استاد وجودی است که بخشی از غزل هایش را احتوان می نماید. بیانگر ناله های جانگدازش است و از بی پروایی های معشوق گله ها دارد . در فراز و فرود این فریاد ها خویش را پربستۀ معشوق یافته و از نادل بستگی های او شکایت ها دارد . از زندانی شکوه دارد که به گونۀ قفس او را در آغوش کشیده است و نایاری ها و بی میلی های یار ناامیدانه سخن می گوید : پرم بستی و پروایم نداری غمی دل بستگی هایم نداری به زندانی قفس زارم فگندی دل و داغ تمنایم نداری اما این بدان معنا نیست که استاد وجودی از بی مهری های معشوق خسته شود و تلاشش برای تپش بیشتر برای رسیدن به بلندای عشق آبستن گردد . او تلاش کرده است تا با تمسک جستن به عرفان فریاد های دل شکستۀ خویش را تلطیف نماید. او برای رسیدن به چنین هدفی به گلشن عرفان روی آورده و تا باشد که در سایۀ شمس حالش دگرگون شود و نوای نایش آتش بر سوخته دلان عالم زند . این اثر گذاری ها است که آقای افسر رهبین شاعر با درد و با احساس کشور در بارۀ حیدری وجودی می گوید : افسر رهبین گلاب و گلشنی جان است شعرت نمودی باغ عرفان است شعرت تو گویی می وزت از سایۀ شمس نوای نای حالی است شعرت تو روحی و اوستادا کی وجودی ب این معنان گواهان است شعرت صدای ارغنون آباد عاشق رباب آهنگ مستان است شعرت نه تنها جناب رهبین؛ بلکه استاد باختری این سلطان سخن و شاعر خوش قریحه و با استعداد هم در این مورد گفتنی هایی دارد. چنانکه می گوید: وجودی را درود از جان فرستادم کزو برتر نمی بینم وجودی کجا خواهد برم این شرمساری که بردم قطره یی بر زنده روحی درود باد به اقلیم پنجشیر درود که در کنار خود این گنج شایگان آورد حیدری با شعرای متقدم و متاخر زبان دری آشنایی وافر داشته و مطالعات زیادی در مورد آثار شان نموده است ، به پهنای اندیشه های آنان پی برده و به گسترده گی افکار شان دست یافته است . نازک خیالی ها ، تند فکری ها ، تبحر فکری ، عمق نگاه های شاعرانه و موشگافی های سخن پرورانه را در اشعار آنان فراوان دیده و از آنها خیلی ها آموخته است . تاثیر گذاری افکار شاعرانۀ آنان را در تمامی سروده هایش می توان بوضوح یافت . به گونۀ نمونه بر مصداق مشت نمونۀ خروار می شود که تاثیر پذیری او را از شعر سعدی در این غزلش در کتاب “نقش امید”جویا شد : زنارسایی افکار خویش منفعلم که سیب نازک فرخار گفته ام زقنش که سال ها قبل سعدی این شکسپیر مشرق زمین چنین سروده است : اگر رها کند ایام در کنار منش که داد خود بستانم به بوسه از دهنش سعدی هم چون سایرین این داغ را با خود درگور برد و هرگز ایام معشوقه اش را در کنارش رها نکرد و بار سنگین و گران سنگ هجران را در کوه و کتل های عشق فنا نا پذیر بی آنکه به داد داغ بوسه یی از دهن معشوق بستاند ، بیصبرانه و شتابزده به منزلی کشاند و بدور نیست که نه تنها شهری از هفت شهر عشق را نپیمود ؛ بلکه در دراز کوچه های شهر اولش نیز زمینگیر گردید . اگر مردانی چون عطار به قول مولانای روم هفت شهر عشق را پیموده است ، شاید حسن نظر بی شایبۀ مولانای روم در حصۀ او بوده باشد . ورنه مولانایی که در خم یک کوچۀ آن مانده است ، در این شکی نیست که عطار هم در خمی از کوچه های آن نیز مانده باشد ؛ اما حیدری در آنزمان که هنوز کوچه یی را بسوی شهر های عشق باز کرده بود ؛ بیشتر دغدغه اش این بود که مبادا در مراتب سلوک کوتاهی کرده و با تشبیۀ زقن یار به سیب نازک فرخار بر مقام ارجمند عشق غبار شایبه یی به اهتزاز درآید و از اینرو از نارسایی افکار خویش در پیشگاۀ معشوق احساس خجلت کرده است . گفتنی است که یک شاعر زمانی می تواند از پرویزن بی رحم زمان آگاه سالم بگذرد که با به کار بندی تمامی توانایی های خویش چنان شعر را با واژه های بکر ، شسته و ناب آذین بندد ، شناخت را آرایش ببخشد و تار و پود شعر را با تصویر های بلورین چراغانی نماید که سکوی نقد بی اندکترین سکتگی و زحمتی بر فراز و فرود آن به حرکت درآمده بتواند . منتقد در روشنایی آن ابهت واژه ها را در ساخت و ساز بی مانندی به تماشا بگیرد و در گسترۀ شفاف و ماه آلودش به آذین بندی اندیشه ها بپردازد که در دیوار و پنجره های شعر در یک شکل گیری استثنایی بدور از هر نوع زبان فاخر و ستایشگرانه با زبانی سچه و گزیده از غربال نقد سالم بدر آید و با عظمت و پر شکوه خود نمایی نماید . در مرز و بوم چنین شعری منتقد هم چندان حق ندارد که با تخطی از اصول های شناخته شدۀ نقد و تحمیل سخن های پیشداوارانۀ خود بر صاحب اثر به گفتن چیز های به اصطلاح ” من در آوردی” قامت شعر را بشکند ، شیرازۀ معنایی آنرا به بهانۀ کاستی شکل و محتوا و و فضای زبانی آنرا به بهانۀ آشفتگی واژه ها ، تصویر های ناقص و زاید خفه نماید . او توانسته است تا مواد خام شعری خود را بوسیلۀ حواس خود از واقعیت های عینی و بیرونی اشیا و پدیده های ماحول خود اعم از زشتی ها و زیبایی های طبیعت ، انسان ، جامعه ، رویداد های تاریخی و اجتماعی بردارد و پس از درک و شناخت به حافظۀ خود بسپارد و تخیل با ابتکار ویژه یی انقلاب چشمگیری را در حافظۀ شاعر بر پا داشته و در این زمان است که عقل پرخاشگر او با یورش بی سابقه یی به انتزاع کلمات پرداخته و از میان سیلی از واژه ها که در خاطره اش سرازیر میگردند ، دست به گزینش استثنایی زده و توانسته است تا با انرژی نیرومندی با آمیزش دنیای درون و بیرون خویش و با استمداد از توانمندی های الهام بخش و غیر ارادی شعر خود را سمت وسوی هدفمندانه بدهد . گویا او با شناختی پدیدار شناسانه به دنبال اشیای جدید رفته و با استفاده از روش شناختی دقیق ، هنرمندانه و شاعرانه بصورت زنجیره یی ابتکار ها و خلاقیت خویش را پی گیری نموده است تا با فرو رفتن در عمق اشیا و حوادث به آفرینش های تازه به تازه و بار بار همت گمارده است . این ویژه گی ها در ضمن آنکه سیالیت ذهن شاعر را به نمایش میگذارند ، تجربه و مهارت خستگی ناپذیر او را در لا به لای تصویر ها ، استعاره ها ، سمبول ها و استطوره های شعری اش نیز به نمایش میگذارند . این ها همه دست بدست هم داده و سیمای واقعی و ابهت شعری او را که همانا محتوای غنی آن است ، به تصویر میکشد ؛ محتوای شعری است که زبان شسته ، خلاقیت هنری ، عمق دید ، درجۀ انتزاع ذهنی ، تبحر ، مطالعه ، نیروی پرخاشگری ، عصیانگری ها و بالاخره سبک جدید شاعر را باز گو کرده و پرده از روی روح حقیقی شعر او برمیدارد که به چه توانایی های ظرفیت دمیدن در صور زمان را دارد و چه نیرویی برای شناوی ها تا آنسوی تاریخ را داشته تا به مثابۀ گرانسنگ تپنده یی برای رهایی و شاد کامی های ملت ها در هر عصری و نسلی به پیش بتازد . گفتنی است ، درونمایۀ یک اثر عبارت از کار خستگی ناپذیر ذهنی ، تجربه اندوزی ، ممارست هنری ، خلاقیت و ابتکار ، تبحر و تعمق فکری ، استعداد وتوانایی استثنایی و … صاحب اثر و بیرونمایه در مجموع مواد خامی را در بر میگیرد که نویسنده برای نوشتن اثر خود از آنها استفاده میکند شامل تمامی پدیده های بیرونی شامل رویداد ها ، وقایع ، مظاهر هستی و جلوه های گوناگون انسانی ، فرهنگی ، اجتماعی وسیاسی است که در خارج از ذهن نویسنده بوقوع پیوسته و شکل میگیرند که او را به شدت به سوی خود فرا می خوانند . یک منتقد موفق شخصی است که بتواند به درونمایه ها و بیرونمایه های یک اثر پی برده و از شناخت درست آنها بیرون بدر آید.