صلح با مردم افغانستان یا بازی های پشت پردۀ امریکا با طالبان صلح در قمار امریکا یا در گرو طالیان : مهرالدین مشید

 سخنگوی طالبان هفتۀ گذشته گفت، “تیم مذاکراتی امارت اسلامی افغانستان به ریاست محترم ملا برادر آخند، معاون سیاسی امارت اسلامی و رئیس دفتر سیاسی با تیم مذاکراتی آمریکا تحت ریاست داکتر خلیلزاد نشستی داشت و درمورد امضای توافقنامه و مراسم ‌آن صحبت نمودند.” این اعلامیه پس از آن صادر شد که ده روز پیش طالبان تایید کرده بودند که خلیل زاد با ملابرادر رئیس دفتر طالبان دیدار کرده بود. این در حالی بود که یک روز پیش از آن شاه محمود قریشی، وزیر خارجه پاکستان نیز با اشاره به روند صلح افغانستان از آمادگی طالبان برای کاهش خشونت‌ها خبر داده بود.

گفته می شود که طالبان در مدت آتش بس به شهر ها و شاهراه ها حمله نکرده و به حمله های انتحاری دست نمی یازند. این در حالی است که حکومت افغانستان خواهان اجرای آتش بس بوده و کاهش خشونت ها را برای آغاز گفت و گو ها و استقرار صلح در کشور بسنده نمی داند؛ اما مقام های امریکایی هم پیش از این به کاهش خشونت ها با طالبان اشاره کرده بودند. رهبر طالبان گفته است که در مدت این آتش بس توافقنامه میان طالبان و امریکا باید امضا شود. هرچند جزییات توافقنامه افشا نشده و از چگونگی ترکیب هیآت، اجماع ملی و گفت و گو های بین الافغانی خبری نیست و حکومت هم نام های اعضای هیآت را اعلان نکرده و نگرانی گروه ها هم در این حصه رفع نشده و از ترکیب این هیآت ابراز بی اطلاعی کرده اند، اما پیش از این مقام های امریکایی از امضای این توافق در جریان سال روان خبر داده بودند.

در این تردیدی نیست که صلح برخاسته از بستر چهل سال تهاجم، مداخله، جنگ، ناامنی و غارت ها و فساد مافیایی، به ساده گی بدست نمی آید و برای رسیدن به آن دست کم ” هفت خوان رستم” و “هفت شهر عشق” عطار را پیمود. در ضمن هرگاه پیمودن و عیور کردن از گردنهء این دشواری ها ممکن باشد، درست زمانی پیمودن کوه و کتل های آن ممکن است که نخست برای رسیدن به آن ارادهء سیاسی سالم و شفاف و متکی به منافع ملی و اقتدار ملی میان دو طرف موجود باشد. دیگر این که افراد دست اندر کار صلح با الفبای صلح و منطق مصالحه بلد باشند و در این میان چیز مهم تر این که مذاکره کننده گان افراد ملی، پاک و نه متهم به فساد، وفادار به منافع ملی، مستقل و آگاه به اوضاع کشور، آگاه به نقش و تاثیر گذاری کشور های منطقه و جهان پیرامون صلح کشور و داشتن آگاهی از اهداف سیاسی و راهبردی کشور های منطقه و جهان و بویژه کشور هایی که در پیوند به افغانستان رویا های رسیدن به اهداف استراتیژیک را در سر می پرورند. مهم تر این که این روند نباید در انحصار گروه و شخص و حتا دولت باشد؛ زیرا صلح یک روند ملی است و مربوط به مردم افغانستان است. از این رو نباید لگام صلح به کسانی سپرده شود که جز به منافع شخصی، سیاسی و گروهی خود به چیز دیگری نمی اندیشند، از سویی هم مردم به آنان اعتماد نداشته باشند و ابعاد گوناگون زنده گی شخصی و سیاسی و گروهی آنان نزد مردم زیر سوال باشد. شرایط یاد شده از اساسی ترین و تعیین کننده ترین ملزمات صلح است و نبود یکی از این ها معنای ناقص بودن معادلهء صلح را دارد. در صورت کمی یکی از آنها معنای ناممکن بودن بسته شدن معادلهء صلح را دارد و به تعبیر دیگر گزینش افراد ناآگاه برای اهداف صلح و مصالحه معنای کم بها دادن به ارزش صلح و نداشتن ارادۀ سیاسی برای صلح را دارد و به تعبیری این رویکرد را می توان به مفهوم سیاه کردن بینی نجار و فرستادن آن برای وظیفهء آهنگری رتلقی کرد و با تاسف که ما اکنون در کشور شاهد آن هستیم که گرینش افراد بر بنیاد رابطه ها صورت گرفته است و در این صورت بجای ابن که انرژی و پول برای پیشبرد امور صلح صورت هزینه شود، برعکس صرف زرق و برق و فیشن آن شده و پول ها به شاخی باد می شوند. از این رو صلح در کشور ما از بام روند افتاده و به پرتگاهء دکانداری و معامله و تجارت سقوط کرده است. در نتیجه روند صلح دستخوش بازی های سیاسی و رقابت های گروهی قرار گرفته است.

در همین حال نهاد های صلح در افغانستان به کار هایی مصروف اند که  دستاورد آنها نه تنها تقرب به صفر که به منفی لایتناهی می نماید و مصروف کار هایی اند که شاید بر روی کارنامه های آنان هرچیزی نوشت، اما غیر از صلح. این نهاد ها که در اصل باید استقلال می داشتند، از هیچ استقلالی بهره مند نیستند و به دستور حکومت و به سود آن کار می کنند که این یکی از ضعف ها و ناتوانی های مهم این نهاد ها است. از همین سبب نگاۀ مردم ما نسبت به این نهاد ها ناخوش بینانه و این نهاد ها را نهاد های سیاسی می دانند که فیشن و درشن شان نسبت به کار شان برای صلح صدچند چربی می کند. وابستگی و عدم داشتن استقلالیت این نهاد ها است که حتا برای ایجاد اجماع ملی در پیوند به گفت و گوهای صلح هم موفقیتی نداشته اند. هرگاه از استقلال کامل برخوردار بوده و تحت تاثیر امر و نهی دیگران نمی بودند. در این صورت مستقلانه و بر اساس منافع ملی و وحدت ملی عمل کرد و به یقین که در این عرصه در راستای رسیدن به اقتدار ملی موفقیتی می داشتند. با تاسف که تا هنوز هیچ دستاوردی در این باره نداشته اند و این ضعف بزرگ ترین نقطۀ  قوت طالبان به حساب می رود که خلیل زاد هم بر روی پل آن مانور می نماید. با تاسف که صلح افغانستان و روند آن تنها از لحاظ داخلی با دشواری های دست و پاگیر دچار نیست و از این ناحیه رنج نمی برد، بلکه ابعاد بیرونی آن مشمول طالبان و کشور های منطقه و جهان و بویژه امریکا با دشواری های بیشتر از این دچار اند که هر کدام بجای گره گشایی برعکس گرۀ تازه یی را فراراۀ روند صلح ایحاد کرده اند.

چنانکه اشاره شد، صلح افغانستان ریشه در حوادث چهل سال گذشته دارد که عامل اصلی تنش های چهل ساله تجاوز و مداخلهء کشور های منطقه و جهان در امور افغانستان است. این سبب شده تا با آن که صلح ملکیت مردم افغانستان است و اما با تاسف که بر مصداق این سخن” ریش از ما و اختیارش در دست دبگران” شده است. این که چگونه چنین شده است، علل و عوامل زیادی دارد، که بیشتر ریشه در مداخلۀ کشور های خارجی در امور افغانستان و وابستگی رهبران و زمامداران  سیاستگران ما به کشور های خارجی و شبکه های جهنمی دارد که از یک سو سبب پیچیده گی روند صلح و وابسته شدن آن به کشور های دیگر شده است. در این میان نقش مداخله گرانۀ پاکستان

در افغانستان آفتابی است و اکنون هم زیر نام طالبان در واقع بازی در اصل با پاکستان است و سرشتۀ نخ طالبان بدست پاکستان است. چنان که برای نخستین بار قریشی افشا کرد که طالبان با پذیرش کاهش خشونت ها آمادۀ امضای توافقنامه با امریکا شده اند. قریشی در روز دوم دیدارش با مقام های امریکایی گفت، طالبان واقع گرا اند و آنان افراد ساده نیستند. وی در ضمن افزود، نزدیکی واشنگتن و اسلام آباد در روند صلح  افغانستان فرصتی بی نظیر برای تامین صلح در این کشور ایجاد  کرده است. معلوم است که در پشت سخنان قریشی چه ناگفته هایی مخفی است. چنانکه مداخلۀ پاکستان در امور افغانستان در زمان جهاد که سبب وابسته شدن بیشتر رهبران جهادی به پاکستان شد و زمینۀ مداخلۀ پاکستان و ایران را در افغانستان فراهم کرد، از جمله بارز ترین آن به شمار می رود که پی آمد های ناگواری را در قبال داشت. چنانکه جنگ های تنظیمی در کابل پس از فروپاشی شوروی و پایان “کمربند سبز” و رها کردن افغانستان بوسیلهء امریکا و سپردن آن به پاکستان از سوی امریکا و بالاخره ساخته شدن طالبان بوسیلهء امریکا، پاکستان و سعودی؛ از کم ترین پی آمد های آن بود که بالاخره افغانستان را به پناه گاهء امن تروریستان بدل کرد. در نشیب و فراز حوادث یادشده امریکا نقش تعیین کننده را داشت. چنانکه احمد رشید روزنامه نگار پاکستانی درکتاب خود از معاش های مقام های ارشد طالیان سخن گفته که از سوی وزارت خزانه داری امریکا بوسیلهء استخبارات پاکستان توزیع می گردید. بازهم امریکا بود که پس یازدهم سپتمبر حکومت طالبان را برافگند و نیرو هایش به افغانستان آمد و حالا در جنگ نوزده ساله شکست خورده و در صدد رسیدن به توافق با طالبان به بهای دور زدن مردم و حکومت افغانستان است. شگفت آور این است که برای مامورت صلح از سوی امریکا کسی تعیین شده که از مشاوران کمپنی یونیکال با جمعی از رفقای دیگر افغانستانی و از لابی ها و حامیان اصلی طالبان در زمان حکومت شان بود و از همین رو ماموریت خلیل زاد برای مردم افغانستان پرسش برانگیز است. یونیکال طالبان را در شروع حکومت شان یک میلیارد دالر داد. حالا می بینیم که صلح افغانستان در تختهء قمار امریکا و در گرو طالبان باقی مانده است و قربانی این بازی مردم افغانستان هستند. بازی های فریب آلود و موش و پشک امریکا با طالبان سبب شده تا در روند گفت و گو های صلح حرف اول را طالبان بزنند و حرف دوم را امریکا، حرف سوم را هم گروه های سیاسی، حرف چهارم را هم حکومت که در این میان مردم افغانستان به کلی به حاشیه زده شده اند. این در حالی است که طالبان هرگز حاضر به دیدار با نماینده گان حکومت نبستند و علت و دلیل اصلی این یکه تازی طالب فرصت دهی و امتیاز دهی از سوی امریکا است که امریکا با دور زدن حکومت و مردم افغانستان طالب را برای چانه رنی های بلند پروازانه فربه و تمامیت خواه ساخته است. این فربه سازی ها است که همین اکنون گفته می شود، خلیل زاد بی خبر از حکومت افغانستان به طالبان وعدهء رهابی پنجهزار رندانی آنان را داده است. از این رویکرد امریکا چه حال و چه از آغاز حمله به افغانستان فهمیده می شود که جنگ امریکا در افغانستان مبارزه با تروریزم نبوده؛ بلکه پروژه ای بوده برای گسترش تروریزم در منطقه و این نشان دهندهء آن است که تروریزم و امریکا از یک یخن سر می کشند و جنگ امریکا زیر نام نبرد با تروریزم معنای تباهی و بربادی مردم افغانستان را دارد و هرگاه چنین نمی بود تا کنون ریشه های تروریزم در پاکستان خشک می شد و بجای حمله به قریه های و خانه های مردم افغانستان و تلاشی های خانه به خانه، امریکایی ها به مراکز طالبان و رهبران شان در پاکستان حمله می کردند و آنان را به سرنوشت سلیمانی ها می رساندند.

از سناریوی مرموز مرگ ملاعمر و کشته شدن ملامنصور بوسیلۀ طیارۀ بدون  سرنشین امریکایی در سرحد ایران و پاکستان در بلوچستان تا زندانی شدن ملابرادر و رها شدن آن به دستور امریکا از زندان پاکستان و رهایی انس حقانی از زندان بگرام و ده ها سناریوی این چنینی دیگر همه نشان دهندۀ مکر و ترفند امریکا در پیوند به صلح و جنگ افغانستان  زیر نام مبارزه با تروریزم است که اکنون جنگ و صلح را به فرنگشتاین بدل کرده است.

فرانکنشتاین؛ یا پرومتهٔ مدرن[۱] معروف‌ترین اثر نویسنده انگلیسی مری شلی  (۱۷۹۷ –۱۸۵۱) است. د راین کتاب فرانکنشتاین دانشمند جوان و جاه طلبی است که با استفاده از کنار هم قرار دادن تکه‌های بدن مردگان و اعمال نیروی الکتریکی جانوری زنده به شکل یک انسان و با ابعادی اندکی بزرگ‌تر از یک انسان معمولی می‌سازد. موجودی با صورتی مخوف و ترسناک که بر همه جای بدنش رد بخیه‌های ناشی از دوختن به چشم می‌خورد. این موجود تا بدان حد وحشتناک است که همگان، حتی خالقش از دست شرارت‌های او فرار می‌کنند. هیولایی که خالقش نیز نمی‌تواند آن را کنترل کند و خود مقهور آن می‌شود. رویکرد امریکا در برابر مبارزه با تروریزم در واقع آن دانشمند جوان را به نمایش می گذارد که تشکل و پیوند گروه ها تروریستی از سوی امریکا را طی سال  های گذشته به نمایش می گذارد که اکنون کنترول آنها را از دست داده است. هرگاه پیشینۀ تمامی گروه های تروریستی از القاعده، طالبان، الشباب، بوکوحرام و داعش تا لشکر طیبه و جیش محمد و سپاۀ صحابه و ده ها گروۀ تروریستی دیگر مورد مطالعه قرار بگیرند، بدون تردید در پشت آنان دست کمک های امریکایی ها قرار داشته و دارد. امریکا با تمامی گروه های تروریستی وارد معامله شده است و زمانی یک گروۀ تروریستی به گونۀ مثال القاعده در جنگ افغانستان دشمن امریکا و تروریست خطاب شده  و اما در کشور دیگر شاخۀ آن به نام “النصره ” در سوریه مورد حمایت های نظامی و مالی امریکا قرار گرفته است.

امریکا نه تنها در عرصه های  نظامی و مالی رویکرد دوگانه و چند پهلو با گروه های تروریستی دارد؛ بلکه در دنیای سیاست هم با آنان چند گانه برمصداق “گاه بر سم و گاه بر نعل” عمل میکند. با تاسف که صلح افغانستان هم از لحاظ  ساختاری نمادی از فرنگشتاین است که در ظاهر امریکا را به چالش کشیده است و شاید هم دشواری یی وجود نداشته باشد، صرف پهلو های پنهان و بازی های ناپیدای آن از نظر ما سبب شده تا آن را به چالش رفته تلقی کنیم و در اصل چیزی وجود ندارد و این بازی ها زیر نام روند صلح با میانجیگری خلیل زاد، خاک افگندن بر چشم مردم افغانستان است که هدفش پنهان کردن اصل بازی و زمینه سازی برای اصل برنامۀ از پیش تعیین شده است. بازی طوری ادامه دارد که گویا میان طالبان و امریکا اختلاف موجود است. در حالی که هنگامۀ اختلاف در واقع روپوشی برای پنهان کردن اهداف اصلی میان امریکا و طالبان شاید باشد که شرایط آن در یک روندی به نام صلح باید آماده شود. این که این جنگ چه زمانی پایان می یابد، این بستگی به پروتوکول های پنهانی دارد که ممکن جلوه های آن در سناریو هایی زیر نام صلح آشکار شوند. امریکا در این سناریو ها به مثابۀ “خود کوزه و خود کوزه گر و خود گل کوزه” ظاهر می شود. ازهمین رو است که حالا صلح افغانستان در میز قمار امریکا و در گرو بازی ها و چانه زنی های طالبان به اسارت رفته است.

این که خلیل زاد کی است و چقدر سرسپردۀ منافع ملی امریکا است و به چه میزانی متمایل به استبداد قومی بوده و و برای استحکام ساختار های تک قومی در افغانستان کار کرده است. خلیل زاد از اول تاکنون به مثابۀ وایسرا در افغانستان عمل کرده است و شاید ترس کاذب مردم ما سبب شده که از خلیل زاد وایسرا ساخته است. این ترس کاذب سبب شده تا خلیل زاد هرچه دلش خواسته انجام بدهد. هرچند تلاش های وی برای ساختن گروۀ بدیل طالبان در پشاور ناکام ماند و در آغاز حملۀ امریکا بر ضد طالبان تلاش هایش بخاطر جلوگیری از به قدرت رسیدن جبهۀ متحد به نتیجه رسید، در بن دولت مجاهدین به رهبری استاد ربانی  تسلیم نشست بن اول کرد، در کابل شاه را مسعفی ساخت، در مجلس لویه جرگه قانون اساسی جعلی و سیستم ریاستی را بر مردم افغانستان تحمیل کرد، در هرات و شبرغان  پایگاه های اسماعیل و دوستم را  از بین برد. وی این همه را نیروی امریکایی انجام داد و حالا هم انجام می دهد.

آقای خلیل زاد هر آنچه در توان داشته از آن برای توجیۀ قبیله سالاری و مسخ و تحریف تاریخ نگاری به کار برده تا با این گونه جعل سازی ها تاریخ افغانستان را به کلی تحریف کند. چنانکه این اندیشه های او در کتاب ” نگاهی به کتاب فرستاده” ی وی بازتاب  یافته است. وی در این کتاب به مسخ و تحریف رویدادهای سیاسی، تاریخی، فرهنگی و ادبی کشور پرداخته است و وی کوشیده تا برداشت ها و دیدگاه های قومی و تباری خود را به جای تاریخ، نشان داده و و واقعیتهای سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و ادبی کشور را وارونه ارایه کند.

او در کتاب خود بسیاری چیز ها را تحریف کرده است و در یک تحریف آشکار حکومت هایی را در گذشته مشروع خوانده است که در اصل از هرگونه مشروعیت برخوردار نبودند. به گونۀ مثال در زمان عبدالرحمان خان به گواهی سراح التواریخ دست کم صد قیام برضد این شاۀ جبار صورت گرفت که همه را سرکوب کرد. به همین گونه قیام های اجتماعی دیگری برضد امان الله، محمد نادر خان، ظاهر شاه بوقوع پیوست که تاریخ کشور گواه است. سقوط ظاهر بوسیلۀ داوود در یک کودتای سفید گواۀ آشکار بر نامشروعیت شاهان یادشده و نارضایتی مردم از آنان بوده است. به گواهی تاریخ هر از گاهی که چتر حمایت قدرت های خارجی از حاکمیت های پیشین تا ظاهرشاه برداشته شده و به سرعت آنان سقوط کرده اند و این گواۀ روشن بر حاکمیت های استبدادی و تحمیلی آنان بر مردم افغانستان است و با تاسف که این روند شامل حال حکومت های غلځایي و دراني بوده و هنوز هم ادامه دارد. از آنچه گفته آمد، هیچ گاهی نمی توان بر ماموریت صادقانۀ صلح خلیل زاد باورمند بود. از سویی هم همگان از  نقش او برای ترغیب امریکا برای نابودی صدام و ویرانی کشور های عراق و سوریه و افغانستان  آگاه اند و نمی توان این دراز دستی او را در توطیه های یادشده دست کم گرفت. وی پیهم تلاش کرده تا حکومت های مستقل و زمامداران مستقل و ضد صهیونیستی در منطقه را براندازد تا قیادت استخباراتی را در سقف کشور های منطقه به سود امریکا و در خدمت منافع کمپنی های فراملیتی و محافل  صهیونیستی امریکا استحکام بیشتر ببخشد. در این شکی نیست که او دنبال نظریه های تحقق اسراییل بزرگ و طراح خاورمیانۀ بزرگ است تا بحیث وایسرای امریکایی بر بخش مهم نفتی جهان و حوزۀ خلیج فارس سیطره یابد. وی پیهم سعی کرده تا هرگونه مانع را برای رسیدن به این رویا های خود از میان بردارد. چنانکه واکنش کاخ سفید در برابر اظهارات محب مشاور امنیت ملی افغانستان مبنی بر دستبرد صلح افغانستان بوسیلۀ خلیل زاد از همین جا آب می نوشد که خشم مقام های کاخ سفید را برانگیخت. وی در صدد رسیدن به تاج و تخت کابل است تا نقش وایسرای بزرگ برای امریکا در منطقه به سر برساند.

پس چگونه ممکن است بر ماموریتی کسی برای صلح عادلانه باورمند بود که دست اش تا شانه در توطیه های گوناگون در زمان های مختلف برضد مردم افغانستان دخیل است. طرف مقابل او هم طالبان قرار دارند که وابسته به پاکستان و دو دست بر سینه به فرمان آن هستند. آیا از پاکستان می توان، توقع صلح عادلانه را داشت؛ کشوری که بیشتر از چهل سال بدین سو دغدغۀ رسیدن به عمق استراتیژیک خود در خاک افغانستان را دارد تا از آن سکویی برای ضربه زدن بر هند استفاده کند. از سویی هم جنگ امریکا در افغانستان روابط بسیاری از کشور ها را به گونه ای درهم تنیده است و از این رو صلح  افغانستان نیز با سرنوشت بسیاری از کشور های جهان پیوند خورده است که برخاسته از سیاست های مداخله گرانه و خویشتن دارنهء آنها در پیوند به صلح و جنگ افغانسنان است. شماری از این کشور ها منافع شان را در جنگ و شماری هم منافع شان را در صلح این کشور جستجو می کنند. مثلی که پاکستان از افغانستان عمق استراتیژیک به هدف حمله و بالا دستی برهند را خواهان است. به همین گونه هند هم در مخالفت با پاکستان می خواهد، از افغانستان برضد اسلام آباد استفاده کند. ایران هم اهداف مذهبی، سیاسی و اقتصادی در افغانستان دارد که ایجاد موانع از سوی ایران در برابر پروژه های آبی افغانستان در حوزهء غرب این کشور به همگان آفتابی است. به گونه ای که پاکستان میزبان شورا های کویته و پشاور طالبان است و ایران هم میزبان شورای مشهد طالبان است. امریکا می خواهد از افغانستان برضد امتیاز طلبی های اقتصادی چین و برتری جویی های تسلیحاتی روسیه و روسیه و چین هم حضور نیرو های امریکایی در افغانستان را پله های رسیدن به اهداف راهبردی این کشور تلقی می کنند. ممکن امضای موافقتنامۀ تجارتی میان امریکا و چین اندکی از دغدغه های دو کشور کاسته باشد. با آن جنگ امریکا، افغانستان را در شرایط بسیار پیچیده ای قرار داده است  و روابط آن را با همسایه هایش با چالش روبه رو کرده است و حتا به دشواری های گذشتۀ روابط میان افغانستان و همسایه هایش افزوده است. در همین حال تا کنون حکومت و مردم افغانستان کمترین حضوری در روند گفت و گو های صلح ندارند و با این حال ناموجه نیست که باید مردم افغانستان سخت نگران  گفت و گو های خلیل زاد و طالبان باشند.

در این میان، این پرسش مطرح می شود که آقای خلیل زاد با به توافق رسیدن با طالبان، به چه میزانی قادر خواهد بود تا فاصله میان گروه های تروریستی و امریکا را از میان بردارد، البته طوری که در نتیجۀ برداشتن این فاصله امریکا قادر به به دست آوردن سودی شود که از اختلاف این گروه ها با خود از آنها سود می جست. بنا بر این، این پرسش مطرح می شود که در این مدت اختلاف میان گروه های تروریستی و امریکا و سایر همپیمانان او به چه میزانی سود بدست آمده و نفع آن به کدام جیب هایی افتاده است. ممکن روزی شود که شاهد افشای همچو گزارش ها باشیم که از جنگ نوزده سالۀ افغانستان کی ها و به چه مقدار سود مالی بدست آورده اند. زیرا در پشت هر اختلافی سودی نهفته است که جدا از سود و زیان بردن دو طرف درگیر، کسان دیگری از آن سود می برند. به گونۀ مثال در اختلاف میان امریکا و گروه های تروریستی، مافیا های امریکایی در تبانی با نظامیان آن سود بردند و به همین گونه در زمان تشدید تنش میان ایران و امریکا دیدیم که درآمد هوایی افغانستان از روی تصادفی افزایش یافت و پس از در اختلاف های عمدی این چنین برنامه های پرمنفعت مالی بیشتر است.

از همین رو شماری ها جنگ امریکا در افغانستان، عراق و سوریه را نه مبارزه با تروریزم؛ بلکه تامین سیاست امریکا در کشور های منطقه است. چنان که د یو ید پتریوس فرمانده جنگ امریکا درعراق و افغانستان، می گوید: ” سلیمانی ازطریق احمد چلبی سیا ست مدار عراقی برایم پیام فرستاد که ” شما بدا نید که من ، قاسم سلیما نی ، سیا ست ایران دربارۀ عراق ، لبنان ، غزه وافغانستان را مد یر یت می کنم.” ازپیام سلیما نی به پتریوس ، معلوم می شود که جمهوری اسلامی در کشورهای نامبرده نه سیاست بلکه برنا مه ای جنگی دارد. این همزبانی سلیمانی با پتریوس گواۀ آشکار یگانگی برنامۀ جنگی امریکا و ایران در قبال کشور های افغانستان، عراق و سوریه است. هرگاه توافقی میان امریکا و طالبان حاصل شود. این به معنای پایان ماموریت جنگی امریکا در افغانستان است که پیوندی با تروریزم ندارد. زیرا با این توافق در کنار داعش سایر گروه های تروریستی در افغانستان فعال باقی می مانند که از  اظهارات مقام های امریکایی فهمیده می شود که در این رابطه وسوسه یی ندارند.

حال پرسش این است که هدف امریکا از امضای این توافقنامه خروج نیرو هایش از افغانستان است یا تامین صلج در این کشور. از کلیات توافق احتمالی فهمیده می شود که امریکا شکست خود را قبول کرده و به امتیازدهی های نامحدودی به طالبان حاضر شده و حتا به خواست حکومت و مردم افغانستان هم وقعی نگذاشته و نخواهد گذاشت. در کابل هم وضعیت بدتر از آن است و آنچه از ترکیب هیآت و رهبری هیآت برمی آید، طالبان حاضر به گفت و گو با آن نیست. این در حالی است که امریکا با کاهش خشونت ها با طالبان آمادۀ امضای موافیت نامه است و اما حکومت افغانستان خواهان آتش بس بوده و با شرایط یادشده مخالف است. این که امریکایی ها به پاسخ کابل می پردازد یا خیر و شاید هم اظهارات کابل را دستوری فکر کند و از این رو برایش حل شده باشد. حال دیده شود که امریکایی با امضای این توافقنامه چه سناریوی تازه را بر سر مردم افغانستان خواهند آورد. تا کنون آنچه از فحوای این صلح و امتیازدهی به طالبان به بیرون درز کرده است. امیدواری ها به صلح واقعی را به یاس بدل می کند. دیده شود که این توافق نامه چه بلای دیگری را بر سر مردم افغانستان خواهد آورد و ادامۀ برنامهء جنگی امریکا در افغانستان و منطقه را زیر نام مبارزه با تروریزم چگونه رقم خواهد زد و وارد چه مرحله ای خواهد کرد. در کل گفته می توان که از امتیازدهی ها و دل سردی های امریکایی ها از کابل و از سویی هم از وضعیت مبهم و پیچیده و ناروشن در کابل چنین برداشت می شود که در عقب این نوافقنامه توطیۀ دیگری در کار است ومعنای فرستادن مردم افغانستان عقب نخود سیاه را دارد. دیده شود که روند زیگ زاگ صلح تا کجا ها لنگ لنگان پیچ و تاب می خورد و آیا در منزلی به خط مستقیم به راهش ادامه می دهد و به سرانجام می رسد یا این که بازی ادامه دارد و هنوز زود است که سرنوشت صلح و جنگ در افغانستان را با این ساده گی پیش بین بود. یاهو