تطمیع و وعده بدترین حربه برای انتحار یک سیاستگر: نوشته – مهرالدین مشید

تطمیع و وعده بدترین ابزار برای ذبح زمامداران و سیاستگران

مشید

در این تردیدی نیست که بازی های استخباراتی گاهی خطرناک تر و حتا کشنده تر از بازی های سیاسی هستند، تطمیع و وعده بدترین ابزار برای ذبح زمامداران و سیاستگران کشور های جهان سوم و بویژه کشور ما بوده است. به تعبیری دیگر می توان  آن را برمصداق ” حلال کردن زمامداران و سیاستگران با پنبه” تلقی کرد. با تاسف که بسیاری زمامداران و سیاستگران جهان سومی و بویژه زمامداران و سیاستگران کشور ما به گونۀ بیرحمانه ای قربانی بازی های سیاسی و استخباراتی شده اند که در این بازی ها تطمیع و وعده دو حربه ای بوده اند که کمر بزرگ ترین رهبران و سیاستگران را شکسته است.    این ابزار حتا عزم فولادین آنانی را به چالش کشیده است که هوای رهایی از نفوذ استخباراتی و سیاسی به هدف خدمتگذاری با مردم در کله های شان موج می زند.  بسیاری سیاستگران در جهان سوم به بدترین حالی قربانی تطمیع و وعده های فریب آلود شبکه های استخباراتی شده و می شوند که این گونه به دام رفتن معنای انتحار و خودکشی زمامدار و سیاستگر را دارد.

کشور های جهان سوم بویژه رهبران و سیاستگران آنها در طول تاریخ آماج حمله های شبکه های استخباراتی در سطح منطقه و جهان بوده اند. قدرت های منطقه ای و جهانی هر از گاهی خواسته اند تا از طریق شبکه های استخباراتی شان در کشور های جهان سوم نفوذ خود را حفظ کنند. این رویکرد پس از دوران استعمار و پایان سیطرۀ مستقیم کشور های استعمارگر در جهان قوت بیشتر گرفت و در زمان جنگ سرد و تقسیم جهان میان دو قدرت امریکا و اتحاد شوروی پیشین رنگ دیگری به خود گرفت. این دو کشور خواستند تا از طریق نفوذ بر زمامداران و گروه های سیاسی کشور های عقب مانده، سیطرۀ غیر مستقیم شان را بر کشور های یادشده  حفظ کنند. با فروپاشی شوروی پیشین،  پایان جنگ سرد و یک قطبی شدن جهان در نتیجۀ جهاد مردم افغانستان، این وضعیت تغییر کرد. با تاسف که این تغییر پای جهانخوارانۀ امریکا را برای اشغال جهان به پیش کشید و یکه تازی های امریکا در جهان آغاز شد که پی آمد دردناک آن به حملۀ امریکا در سال ۲۰۰۱ به افغانستان و در سال ۲۰۰۳ به عراق انجامید. این تحولات روابط و مناسبات استخباراتی قدرت های بزرگ منطقه ای و جهانی را با کشور های جهان سوم بویژه کشور های درگیر منازعه مانند افغانستان نیز متحول نمود. 

هرچند اداره های استخباراتی بزرگ جهان مانند سی آی ای امریکا، ام آی 6 انگلیس، آی اس آی پاکستان، موساد اسراییل، بی ان دی آلمان، کا جی بی شوروی پیشین و سایر شبکه های استخباراتی از گذشته های دوری بدین سو زیر پوشس کمک های اقتصادی و اجتماعی و آموزشی و نظامی زمینۀ نفوذ بر کشور های جهان سوم را پیدا کرده بودند و اما تحولات بزرگ سیاسی، اقتصادی و نظامی رویکرد های استخباراتی را در جهان هم دچار تحول نمود که داغ ننگین وابستگی های نظامی و سیاسی و اقتصادی زمامداران و سیاستگران در جهان سوم و بویژه در کشور ما از واقعیت های مسلم و انکار ناپذیر آن به شمار می رود.                     گرچه پیش از تهاجم شوروی به افغانستان سفارت های کشور های خارجی بجای برقراری و گسترش روابط سیاسی بیشتر مصروف فغالیت های استخباراتی بودند و گفته می توان که کودتای هفت ثور و به دنبال آن تهاجم شووری محصول کار های استخباراتی سفارت های خارجی بود که سفارت شوروی گوی سبقت را از دیگران زودتر ربود. در آن زمان جریان های راست و چپ، لیبرال و ملی در افغانستان فعال بودند و اداره های استخباراتی کشور های خارجی از طریق سفارت های شان در کابل هر کدام به نحوی در صدد برقراری رابطه با این  جریان ها در راستای ر سیدن به برنامه های راهبردی شان بودند.                                                         محمد  داوود در یک تصمیم شتاب زده بدون تحلیل اوضاع سیاسی کشور و منطقه بویژه  رقابت هایش با بوتو که در آن زمان به اوجش رسیده بود، دستور قتل میوندوال رهبر حزب سوسیال دموکرات و انجنیر حبیب الرحمان رهبر جنبش اسلامی را داد.                         این اشتباۀ تاریخی او نوعی وحشت را در میان مخالفانش ایجاد کرد و بسیاری از آنان فرار را بر قرار ترجیح دادند و اعضای نهضت اسلامی هم به پاکستان مهاجر شدند. 

این مهاجرت در واقع آغازی بود که دست اژدهای آی اس آی را تا آرنج در کام افغانستان فرو برد و اکنون که از آن در حدود ۴۵ سال می گذرد، این مداخله به شدت ادامه دارد. پس از کودتای ثور و تهاجم شوروی در نتیجۀ ستم و وحشت آفرینی های رژیم کابل میلیون ها هموطن ما ناگزیر به مهاجرت به  پاکستان شدند و یکی پی دیگر گروه های مختلف جهادی برضد حکومت کابل تشکیل شدند که استخبارات پاکستان بر آنان اشراف کامل داشت.  استخبارات پاکستان از جملۀ ده ها گروۀ سیاسی  و جهادی تنها هفت تنظیم را به رسمیت شناخت و فعالیت های گروه های دیگر را ممنوع قرار داد. هرچند بعد ها گروه های کوچکی به رهبری مولوی موذن، مولوی منصور و قاضی وقاد هم به نحوی اجازۀ فعالیت بافتند، اما از کمک های نظامی و مالی پاکستان چندان برخوردار نبودند. هفت تنظیم  جهادی فعالیت های شان را تحت نظر نظامیان پاکستان به پیش می بردند و کمک هایی را که پاکستان از سوی کشور های غربی بویژه امریکا بدست می آورد، بیشتر از شصت درصد را برای حزب اسلامی و متباقی را به شش تنظیم دیگر توزیع می نمود. بدون تردید بخشی از این کمک ها در تبانی با شماری از گروه ها از سوی نظامیان پاکستان حیف و میل می گردید. هر تنظیم یک دفتر ارتباط با نظامیان پاکستان داشت که گزارش های روزمرۀ جنگ مجاهدین را برای نظامیان پاکستان ارایه می کردند. بیشترین اکمالات سلاح و مهمات گروه های جهادی تا سرحد  بوسیلۀ نظامیان پاکستان صورت می گرفت. با آنکه نظامیان پاکستان با حزب اسلامی حکمتیاررابطۀ نزدیک تر داشتند و اما این نزدیکی به معنای آن نبود که تنظیم های دیگر از چشم شان افتاده بود. آی اس آی با هر یک رابطۀ تنگاتنگ داشت و حتا هر کدام را جدا جدا بهتر از دیگران می خواند. نظامیان پاکستان برای هر کدام طوری می نمایاند که آن گروه بهتر از دیگران مورد توجه آنان است. 

نظامیان پاکستان با این وعده و وعید ها توانستند، جنگ تنظیمی در کابل را بعد از سقوط داکتر  نجیب الله  شعله ور بسازند و حتا مزاری رهبر حزب وحدت قربانی بازی های آی اس آی شد و تن دادن به خوشباوری سیاسی به دام طالبان افتاد.                     نظامیان پاکستان بودند که با دادن ۱۲۰۰ هزار دالر جعلی حاجی قدیر را به فریب کشانده و او را وادار به سپردن جلال آباد برای طالبان نمودند. بازهم نظامیان پاکستان بودند که حزب اسلامی را از خود راندند و طالبان را بر ضد حکومت مجاهدین بوجود آوردند. چنانکه بی نظیر بوتو نخست وزیر پاکستان که دردوره حکومت اوطالبان والقاعده درسال ۱۹۹۴، به افغانستان صادر شدند. وی درگفت وگو با لوموند فرانسوی درسال ۲۰۰۱، درپاریس فاش کرد که:” طالبان را سازمان جا سوسی انگلیس سا خت و مورد تایید همتای امریکای اش قرار ګرفت  وعربستان تمویل وتطبیق پروژه طالبانی ارتش پاکستان را بدوش گرفت.”  اکنون می بییم که طالبان در دستان آهنین استخبارات پاکستان قرار دارند و رهبران آنان را و فعالیت های سیاسی و نظامی آنان را مدیریت می کنند. استخبارات پاکستان پس از حملۀ امریکا در افغانستان هنوز هم برتری خود را برابر سایر شبکه های استخباراتی بویژه سی آی ای در سطح منطقه و جهان حفظ کرده است. این برتری بود که در زیر ریش امریکایی ها طالبان را دوباره احیا نمود و آنان را به قدرت ناشکننده ای در برابر امریکایی ها بدل کرد. 

حال می بینیم که افغانستان در چنگال آهنین دو شبکۀ استخباراتی یعنی آی اس آی و سی آی ای قرار دارد.                      هرچند شبکه های دیگری هم چون استخبارات ایران، روسیه، هند و سایر کشورهای جهان  نیز در افغانستان فعال اند و اما این دو شبکه در جنگ چهل سالۀ افغانستان دست دراز داشته است و با تمامی جریان های جهادی و سیاسی و وقایع افغانستان آگاهی کامل دارند. اداره های استخباراتی امریکا و پاکستان و بویژه شاخۀ نظامی استخبارات پاکستان، هرچند در بسیاری موارد موازی و همدست و بحیث دو همکار در افغانستان عمل کرده اند و اما آنگاه که این همکاری ها  به منافع ملی یک طرف برخورده است.                      در آنصورت جداگانه  و حتا دزدانه برضد یکدیگر عمل کرده اند. از همین رو بود که سی آی ای و آی اس آی در زمان تهاجم شوروی در پیوند به موضع گیری های شان در رابطه به جهاد افغانستان در عرصه های نظامی و سیاسی، همدست بوده و در بسیاری موارد متحدانه عمل کردند. چنان که پاکستان با بدست آوردن میلیون ها دالر از امریکا ده ها پایگاههای آموزش های نظامی را برای مجاهدین تاسیس کرد و با تاسف که امروز اکثر آن پایگاه ها در اختیار طالبان قرار دارند. در آن زمان امریکا تقریبا موضوع افغانستان را به پاکستان سپرده بود و منافع هر دو که همانا در شکست شوروی پیشین بود، یکسان رقم خورده بود.                                                 اما پس از سقوط حکومت طالبان بوسیلۀ امریکا این رابطه ضعیف شد و سیاست های مبارزه با تروریزم امریکا با منافع پاکستان در تضاد واقع شد. امریکا در ظاهر خواهان برچیدن بساط  تروریزم در منطقه بود و اما تروریزم برای نظامیان پاکستان ابزاری برای رسیدن به عمق استراتیژی اش در افغانستان در مبارزه باه هند است. از همین رو منافع امریکا و پاکستان پس از همکاری های زودگذر برای مبارزه با تروریزم یه نحوی بهم خورد و روابط دو کشور با تنش هایی به همراه بوده است.

این تنش سبب دوگانگی سیاست امریکا و پاکستان در افغانستان شده است که بر رغم رد این موضوع از سوی مقام های دو کشور، بازهم اختلاف در این مورد میان دو کشور مشهود است و این را در مذاکرات پیهم خلیل زاد و سایر مقام های امریکایی با مقام های پاکستانی می توان درک کرد. هرچند در کل رویکرد های استخباراتی در جهان شباهت هایی زیادی دارد که همانا نفوذ سیاسی بر رهبران و زمامداران کشور ها به گونه های مختلف است. اما از نگاۀ تاکتیکی تفاوت هایی در این رویکرد ها می توان دید که مربوط به تجارب و پیشینۀ کاری اداره های استخباراتی هر کشور است. قسمی که در بالا اشاره رفت. دیدیم که چگونه استخبارات پاکستان با استفاده از کمک های امریکا  و سایر کشور های جهان به مجاهدین افغانستان، نفوذ خویش را بر گروه های جهادی و رهبران آنان گسترش داد و هر کدام آنان را به نحوی در راستای منافع خود به کار گرفت. البته طوری که آی اس آی پاکستان با تمامی گروه های جهادی و رهبران آنان ارتباط نزدیک داشت و به هر یک قسمی وانمود می کرد که گویا آن گروه از با اعتماد ترین گروه ها نزد ادارۀ آی اس آی است و اما در حالی که در اصل چنین نبوده و این بهانه ای بوده، برای پرده  کشیدن به برور شیطانی های نظامیان پاکستان که گاهی هم این ادارۀ جهنمی دست به وعده و تطمیع و حتا اعدام هم می زد و شماری را با وعده های دروغین به فریب می کشید و گاهی هم تطمیع می کرد که در این میان حکم اعدام جاسوس نیز پس از پایان ماموریت از جمله رویکرد های استخباراتی پاکستان بوده است.

این رویکرد استخباراتی منحصر به پاکستان نبوده و نیست و وعده و تطمیع  و اعدام از ابزار های سایر شبکه های استخباراتی نیز است. از این که بنیاد استخبارات پاکستان را یک انگلیسی نهاده است و گفته می توان که وعده و تطمیع از ابزار های کهن استخبارات ام آی سکس است و اکنون هم گفته می شود، در مسایل بزرگ جهانی مغز متفکر و طراح اصلی بریتانیا است و امریکا نقش مجری را دارد. این سخن گزاف نخواهد بود. اکنون که ادارۀ استخباراتی امریکا در افغانستان حضور علنی و فعال دارد، بر تمامی اوضاع سیاسی، اقتصادی و نظامی و امنیتی افغانستان اشراف کامل دارد.                                                                                   این شبکه اکنون در کنار سایر شبکه های استخباراتی، بویژه کشور هایی که در افغانستان حضور نظامی دارند و از همکاران نظامی و اقتصادی و مالی افغانستان هستند، فعال  تر و با دست بازتر عمل می کند. نقش سنگین ویرانگرانه و سازندۀ این شبکه ها در پیوند به اوضاع سیاسی و نظامی افغانستان محسوس و حتا تعیین کننده است. 

بدون تردید این شبکه ها زیر پوشش روابط سیاسی با تمامی جناح های حاکم و گروه های سیاسی افغانستان در تماس هستند و حضور و تاثیرگذاری آنها بر تمامی پیشامد های کشور مشهود است. چنانکه گاهی سخن از مداخلۀ سفارت خانه های خارجی در امور مختلف زده می شود. رویکرد این شبکه ها با جناح های گوناگون طوری است که هر یک را بهتر از دیگران برای خود مطلوب می خوانند و شاید هم گاهی از سیاست های دشمن تراشی استفاده کنند. آنان به هر یک طوری تلقین می کنند که گویا با اعتمادترین شخص یا گروه نزد آنان اند تا بدین گونه شخصیت ها گروه ها را به گونهء جداگانه به دام خود افگنند. هدف از این گونه رویکرد های استخباراتی تامین نفوذ استخباراتی بالای شخصیت ها و گروه های مختلف است تا تمام آنها را به نحوی در اختیار خود داشته باشند. این گونه رویکرد های استخباراتی هدفمندانه بوده و برای اهداف گوناگونی به کار گرفته می شود که گاهی هدف خاصی را دنبال می کند. این ماموریت استخباراتی طوری است که سایر جناح ها و گروه ها را به گونۀ غیر مستقیم و با سیاست های وعده و تطمیع و حتا دشمن تراشی در استخدام یک جناح یا گروۀ خاص سوق می دهند. آنان برای رسیدن به هدف خیلی هوشیارانه و ترفند آلود عمل می کنند تا طرف مقابل متوجه نشود. گاهی این شبکه ها جناح ها و گروه ها را به سیاست های صبورانه و خویشتن دارانه دعوت کرده و این سیاست را شرط موفقیت آن جناح ها و گروه ها می خوانند و حتا برای آنان تلقین می کنند که حامی چنین جناح و گروه اند و آنها را حمایت سیاسی می کنند؛ اما سرانجام دیده شده که رهبر آن جناح یا گروه تطمیع شده و با دادن مقداری پول بجای حق سکوت تیغ از دمارش بیرون کرده اند. 

در این گونه بازی های استخباراتی باید توجه کرد که هرگاه رهبر گروهی یک بار قربانی می شود، قابل گذشت است و اگر این خطا دوبار تکرار می شود. در این صورت شکی باقی نمیماند که چتین رهبر مزدور شبکهء استخباراتی است و به گونهء رذیلانه ای سرنوشت مردم خود را قربانی هدف شخصی خود می نماید.                                                                              در این صورت شکی باقی نمی ماند که چنین رهبر پروتوکولی وابسته به شبکهء استخباراتی است و مثلی که در گذشته تطمیع شده و بار دیگر نیز تطمیع خواهد شد. این رهبران هر از گاهی قربانی وعده های فریبندهء  شبکه های استخباراتی شده و شبکهء استخباراتی هم با دادن القاب سیاستگر صبور و حوصلهء آهنین و سیاستگر خویشتن دار تیغ از دمار آنان و  مردم شان بیرون کرده اند و می کنند. در این صورت بر رهبران درجه دوم و سوم است تا رهبر گروه را به قاطعیت و جدیت بخوانند و اگر از جدیت دوری ورزید، خوب در غیر آن تردیدی باقی نمی ماند که او مامور و اجنت و ابزار یک شبکهء استخباراتی است. زیرا دست کم گرفتن فریب دشمن و ادامۀ انعطاف در برابر آن مصداق این حدیث پیامبر است “یک مسلمان را نباید از یک سوراخ دو بار مار بگزد”. هرگاه زمامدار و سیاستگری از یک سوراخ نه یک بار که باربار گزیده شود. در این  صورت اشتباۀ او قابل بخشش نیست. در این  صورت این گمانه زنی ها تقویت می یابد که چنین زمامدار یا سیاستگری با وعده های پرزرق و برق به فریب کشانده شده و یا از قبل تطمیع شده و توظیف شده تا فصل ناتمام ماموریت خود را به انجام برساند. 

با تاسف که چهل سال جنگ و درگیری دوامدار در افغانستان سبب شده تا شبکه های استخباراتی شرق و غرب و شمال و جنوب در این کشور حضور فعال داشته باشند. حضور این شبکه ها افغانستان را به محراق توجۀ شبکه های استخباراتی جهان بویژه آی اس آی پاکستان، سی آی ای امریکا،  راوا هند، واجا ایران و کا جی بی روسیه بدل کرده است. این شبکه ها افغانستان را به میدان جنگ نیابتی شان مبدل کرده اند. معلومدار است که این شبکه ها همه در افغانستان مصروف سربازگیری اند تا چگونه برای پیش برد جنگ نیابتی شان از زمامداران و سیاستگران این کشور سربازی گیری کنند. با تاسف این وضعیت تا زمانی ادامه خواهد یافت که جنگ و ناامنی ها در کشور ادامه یابند. هرچند شبکه های استخباراتی یادشده در هر حالی از پای نه نشسته و با شیوه های گوناگون در صدد اند تا نفوذ استخباراتی شان را در افغانستان عمیق و گسترده بسازند؛ اما هرچه باشد با تغییر اوضاع کنونی و استقرار صلح و ثبات در کشور شبکه های استخباراتی نمی توانند تا به گونۀ کنونی دست باز داشته باشند و با راه اندازی توطیه های استخباراتی دست و پای مردم ما را قطع کنند و تیغ از دمار آنان بیرون کنند. یاهو