دانشگاه باید طبقهی روشنفکر را تولید کند و مهد دموکراسی و دولتسازی باشد.
نظام آموزشی کنونی افغانستان یک الگوی درست برای گذار از منازعه و راهگشای توسعه نیست
پیش درآمد:
دکتور عمر صدر، استاد علوم سیاسی در دانشگاه امریکایی افغانستان است. وی قبلاً به عنوان پژوهشگر در انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان و مرکز ملی تحقیقات پالیسی، دانشگاه کابل کار کرده است. حوزهی علاقهی او نظریهی سیاسی، کثرتگرایی فرهنگی، دموکراسی و دولتسازی میباشند. او دکتورای خویش را در حوزهی سیاست از دانشگاه آسیای جنوبی، دهلی جدید، دانشگاه تاسیس شده توسط سازمان سارک گرفته است. او اولین فارغ دکترای دانشکدهی علوم اجتماعی و اولین شهروند افغانستان، دارندهی دکتورا از این دانشگاه است.
آخرین کتاب او در مورد لیبرالیسم، کثرتگرایی و دولتسازی در افغانستان- توسط انتشارات راتلج در لندن و دهلی به زبان انگلیسی به نشر رسید. سه نوشتهی دیگر او زیر عنوانهای “وضعیت اقلیتها در افغانستان” در کتاب “اقلیتهای آسیای جنوبی” و “محمود طرزی: روشنفکر و اصلاحگر” در “دانشنامهی اندیشمندان آسیای جنوبی” و بازاندیشی ثبات در افغانستان در کتاب «افغانستان پسا ۲۰۱۴: صورتبندی قدرتها و تحول مسیرهای پیشرو» به زبان انگلیسی چاپ شدهاند. دو مقالهی علمی او در مورد صلح زیر عنوانهای «حل سیاسی منازعهی افغانستان» و «فرآیند صلح در افغانستان» توسط انستیتوت مطالعات استراتژیک چاپ شدهاند.
در این نوبت ماهنامهی نون تریبیون را در برابر دکتور صدر گذاشته است و از ایشان خواسته است پیرامون وضعیت نظام آموزشی، تحصیلات عالی، چالشها و فرصتها، دیدگاه شان را با خوانندگان گرامی در میان بگذارند که اینک به پای این گفتوگو مینشینیم:
نون: جناب دکتور صدر، ممنون از اینکه وقت به این گفتوگو وقت گذاشتید. شما بستر آموزش و تحصیلات افغانستان را از گذشته تا امروز چگونه ارزیابی میکنید، ما در مسیر آموزش و تحصیل دنبال چه چیزهایی بودهایم؟
دکتور صدر:آموزش و پرورش در افغانستان از آغاز ایجاد دولت افغانستان تا کنون پنج دوره و چهار نظام آموزشی متفاوت را دنبال کرده است:
نظام آموزشی انگلیسی- هندوستانی: از سال ۱۲۸۰ تا پایان جنگ جهانی اول؛
نظام آموزشی ترکی و اروپا قارهای: دورهی بین دو جنگ جهانی۱۹۱۸ و جنگ سرد دوم ۱۹۷۹؛
نظام آموزشی سوسیالیستی: دورهی جنگ سرد؛
فروپاشی نظام آموزشی و استیلای نظام سنتی و مذهبی؛
نظام نوین آموزشی؛
آموزش و پرورش مدرن در دورهی سراجیه بنیانگذاری شد که در آغاز بدون دورنما و اهداف آموزشی مشخص بود. در این مرحله نظام آموزشی به مدل انگلیسی-هندوستانی با الگوبرداری از دانشگاههای لاهور و علیگر و استخدام ۵۵ استاد هندوستانی بنا گردید. نهادسازی از مشخصههای اساسی این دوره است. در سال ۱۲۹۲ شمسی انجمن معارف که همانا اولین وزارت معارف بود، تاسیس شد. بر علاوه مدرسهی حبیبیه و شش شاخهی آن در شهر کابل، دارالمعلمین، دارالتالیف و دارلحکمه (لابراتوار) تاسیس گردید.
در مرحلهی دوم؛ شروع از ختم جنگ جهانی اول ۱۹۱۸ تا پایان جنگ سرد اول ۱۹۷۹،آمیزهای از نظام آموزشی ترکی و اروپا قارهای دنبال گردید. استادان ترکی در نظامسازی دو دههی اول ۱۳۰۰ شمسی به شمول بنیانگذاری مکاتب و دانشگاه کابل، نقش بارز بازی نمودند. از سال ۱۳۰۱ به بعد، با تاسیس مکاتب به سبک فرانسوی، آلمانی و انگلیسی و همچنین بورسیهها به کشورهای اروپا و امریکا، بدنهی روشنفکران، دیوان سالاران تا سه ربع اول قرن بیستم، مولود نظام آموزشی غربی بود. امریکا بیش از یک میلیون دالر در گسترش دانشگاه کابل در دههی ۱۳۴۰ کمک کرد. در حالیکه در این مرحله نهادسازی ادامه یافت، اما افغانستان نتوانست از برزخ سنت و مدرنیته برون آید. مثلاً در دورهی امانیه بحث در مورد تاسیس دارلفنون (دانشگاه) به علت این که آیا علوم مدرن و یا علوم دینی تدریس شود، ساقط شد. به هر حال، این مرحلهی نظام آموزشی حول محور سه دورنما توسعه یافت. ایجاد یک طبقهی روشنفکر و تولید دیوان سالاران برای دولت (مثلاً تاسیس مکتب حکام و مدرسهی امانیه اصول دفترداری برای اولین بار) و مهمتر از همه ناسیونالیسم قومی افغانی از اهداف محوری نظام آموزشی بود. مدرنسازی، و دولت و ملتسازی؛ غایتهای اساسی خط مشی آموزش در این دور بود.
در مرحلهی سوم، با شروع جنگ سرد دوم و حملهی شوروی به افغانستان، در حالیکه اهداف ایجاد طبقهی روشنفکر و دیوانسالار ادامه یافت، اما دورنمای تولید طبقهی پیش قراول انقلابی جای ناسیونالیسم را گرفت.
با فروپاشی دولت از سال ۱۳۷۱ به بعد، نظام آموزش مدرن نیز فروپاشید و جای آن را نظام آموزش سنتی و دگماتیک دینی گرفت. بعد از سال ۱۳۸۰ نظام آموزشی جدید دوباره از نو ایجاد گردید. از ویژگی مهم این دوره نقش اقتصاد نیولیبرال است. اکنون دولت تنها عرضهکنندهی آموزش نیست،که دولت آهسته آهسته جای خود را برای بازار میدهد و خود موقف مدیریتی، سیاستگذار و تسهیلکننده را میگیرد. دانشگاهها و مکتبهای خصوصی، عرضهکنندههای آموزش اند. در حالی که ظرفیت نهادی دولت برای سیاستگذاری و مدیریت، پایین است، بازشدن فضا برای کنشگران خصوصی، فضای نابسمانی را خلق کرده است.
در چنین وضعیت، آموزش به کالا مبدل شده است. بنگاههای خصوصی بدون رعایت کیفیت در پی سودجویی میبرآیند. دانش و علم نه به عنوان فضیلت و نه به عنوان امر کاربردی برای حل معضلات بشری، بل به عنوان کالا مبادله میشود. هر سند و مدرکی را میشود در بدل پول خرید.
در نبود ظرفیت نهادی دولت، بازار، فرصت بیشتری را برای سرقت ادبی فراهم کرده است. پایاننامه امروز به عنوان کالای تجاری به صورت علنی خرید و فروش میشود. نه تنها دانشجویان، که یک شمار از استادان دانشگاهها دست به سرقت ادبی میزنند.
بازار همچنین تعیینکنندهی جذابیت رشتههای آموزشی بوده است. در حالی که رشتههایی همچون: مدیریت تجارت به رشتهی مدروز مدل شده است، رشتههای پایه: همچون جامعهشناسی، مردمشناسی و یا روانشناسی جذابیت خاصی ندارند. اگر در موارد معدودی، همچون دانشگاه کابل، این رشتههای پسین وجود دارد، فارغان این رشتهها به کارهای پروژهای و برنامههایی که ساخته شدهی شرایط بازار است، کار میکنند.
نون: مواد درسی نهادهای اکادمیک افغانستان، آیا به لحاظ زمانی و کیفی میتواند نیازهای عصر ما را برآورده کند؟
دکتور صدر: میخواهم تنها در وضعیت رشتههای علوم اجتماعی و انسانی بپردازم. متاسفانه نهادهای علمی افغانستان به نهادهای پوسیده و فرتوت میمانند، که حتا نمیشود آنها را «علمی» خواند. اکثریت استادان دانشگاهها به استثنای عدهی معدود تازه واردها، درک درست از علم و پژوهش اجتماعی ندارند. عدم دسترسی به تازهترین آثار علمی، از چالشهای جدی در زمنیهی کیفیت علمی است.
از نظر زمانی، جامعهای در حال منازعهی افغانستان، نیاز مبرم به دولتسازی، حکومتداری، دموکراسیسازی، بازسازی پسامنازعه، مطالعات صلح و حل منازعات که همه از زیر شاخههای علوم سیاسی اند، دارد. اما به استثنای دانشگاه امریکایی افغانستان، هیچ دانشگاه دیگری به این مهم نمیپردازد. در عوض به شاخهی روابط بینالملل، علوم سیاسی که نیاز مبرم جامعهای در حال منازعه نیست، پرداخته میشود. این امر تا آن جا پیش رفته است که دانشجویان بدون آگاهی از رشتهی مادر، همانا علوم سیاسی، به صورت مستقیم به روابط بینالملل میپردازند. در حقیقت میخواهم بگویم که نظام آموزشی کنونی افغانستان یک الگوی درست برای گذار از منازعه و راهگشای توسعه نیست.
نون: بسیاری از جوانان افغانستان در موسسات تحصیلات عالی دنبال مدرک اند تا دانش، علم و فضیلت؛ برای عبور از این وضعیت چه راه حل پیشنهادی دارید؟
دکتور صدر: ریشهی این امر فراتر از مناسبات اجتماعی-سیاسی کنونی است. دلیل اصلی بر میگردد به شکست پروژهی مدرنیته و باورمندی پایدار به قدرت علم (البته منظور دانش عقلانی و علم تجربی است) به حل مشکلات اجتماعی با در نظر داشت فایق آمدن علم بر طبیعت. افغانستان در برزخ گذار از نظام دانایی سنتی و یا آن چه که اگست کنت؛ مرحلهی «ربانی» نامید، به نظام دانایی مدرن قرار دارد. نظام دانایی سنتی روابط انسانی و پدیدههای اجتماعی را بر مبنای ماورأ طبیعی و دین توضیح میدهد. به قول داریوش آشوری، دین [خدا] مبدا دانایی و معنادهندهی جهان و زندگی بشر است. پس واضح است که در این نظام، نیازی به علم وجود ندارد. افغانستان در این برزخ یخ بسته است. گذار از مرحله دشوار است. جامعهی غلتیده در گرداب جنگ و خشونت جامعهی تهی شده از فضیلت است. به حرف سمیع حامد:
مشکل است اما از این بن بست باید بگذریم
از میان دیوهای مست باید بگذریم
از منظر کاربردی، دولت باید ظرفیت نهادهای سیاستگذاری در این عرصه را بالا ببرد. نهادهای مرتبط به نظام آموزشی باید نظارت بر کیفیت نظام آموزشی داشته باشند.
نون: دیدگاه غالب در افغانستان این است که نظام تحصیلی، استادان دانشگاهها، باورهای اعتقادی حاکم را به نسل نو تزرق میکنند؛ به نظر شما نظام تحصیلی ما بر چه شرایط فکری حاکم است؟
دکتور صدر: خوب، نظام آموزشی نباید بر اساس تزریق اعتقادها باشد. دانش نوین مجموعهای از اعتقادها نیست. دانش به باور کارل پوپر؛ مجموعهای از فرضیههایی است که به صورت عینی ثابت شده، اما ابطالپذیر اند. هر آن پیشنهادی که قابلیت ابطال را نداشته باشد، خارج از چارچوب علم است. اگر دانشگاهها در پی تزریق اعتقاد اند، این در حقیقت ادلهای بر گمراهی استادان و نفهمی آنها از علم مدرن است.
نون: وضعیت کشور هنوز بحرانی است؛ آیا ممکن است که دانشگاههای ما ناجی کشور شود؛ این مهم به کدام روش و امر ممکن است؟
دکتور صدر: دانشگاهها میتوانند ناجی کشور شوند، مشروط بر این که از سر و از نو ساخته شوند. دانشگاه باید به کانون علم تجربی و تفکر خردمحور و خردانتقادی مبدل شوند. تنها این دو میتوانند رهایی بخش باشند. علم تجربی باید جاگزین نظام دانایی کهن بر مبنای دین شود. فکر انتقادی هم باید به نقد ملیگراییِ دیگرستیز، عوام فریبی و باورهای خرافی بپردازد. میخواهم بگویم که دانشگاه باید طبقهی روشنفکر را تولید کند و مهد دموکراسی و دولتسازی باشد.
نون: چه روشهایی را برای استندردسازی تحصیلات عالی افغانستان پیشنهاد میکنید؟
دکتور صدر: در نخست فکر میکنم بهتر است دانشگاهها را به دو دستهی: پژوهش-محور و کاربردی دستهبندی کنیم. برای هر دو دسته از دانشگاهها، دور نمای روشنی ترسیم کنیم. دانشگاه باید در مسیر نیازهای مبرم جامعهی امروزی قرار بگیرد. گذار از منازعه، دولتسازی و بازار کار بایستی شاخصهای جهتدهنده در اصلاحات نظام آموزشی باشند. در حالی که معیاریسازی دانشگاهها با استفاده از الگوهای موفق دنیا مهم است، اما این امر باید با در نظر داشت بومیسازی علم، غیرغربیسازی دانش، بازیابی ریشههای تمدن و تقویت تنوع فرهنگی مان صورت بگیرد.
برای «گذار به مدرنیته» باید به صورت جدی به بازسازی رشتههای فلسفه، جامعهشناسی و علومسیاسی پرداخته شود. این رشتهها میتوانند نظام دانایی ما را دگرگون سازند. دانشکدههای علوم اجتماعی تمام دانشگاهها، به ویژه دانشگاه کابل از این وضعیت خوابرفتگی و کسالت بیرون برآید.
برای «دولتسازی» باید به علوم سیاسی با تمام زیر شاخههای آن به ویژه سیاست مقایسوی، ادارهی عامه و سیاستگذاری و مطالعات صلح و حل منازعات توجه شود. متاسفانه از بدو پایهگذاری علوم سیاسی در افغانستان، این رشته در گرو رشتهی حقوق و انحصار استادان حقوق مانده است. این امر به مردن علوم سیاسی در کشور انجامیده است. باید دانشکدههای مستقل علوم سیاسی با تمام زیر شاخههای آن جدا از حقوق ایجاد گردد. بدون شک دولتسازی مستلزم رشتههای حقوق و اقتصاد نیز است. باید به آن نیز توجه شود.
نون: چرا جای پژوهش در دانشگاههای ما خالی است، چه دلایلی سبب شده که استادان و دانشجویان با امر تحقیق بیگانه باشند؟
دکتور صدر: نخستین و مهمترین دلیل به باور من همانا ناآشنایی به نظام دانایی علم تجربی است. دانشگاه، بنگاه علم بر مبنای پژوهش تجربی است. این در حالیست که در اکثریت دانشکدههای علوم اجتماعی مان، روش پژوهش تدریس نمیشود. به نظر من دو مضمون که باید در تمام رشتهها افزود شود، همانا روش پژوهش و فلسفهی علم است.
به همین اساس، استادانی که ظرفیت انجام پژوهش به معیارهای علمی را ندارند و در ظروف چند سال متواتر تولید علمی نداشته اند، باید از دانشگاه اخراج شوند و در عوض میشود از آنها در مکاتب استفاده کرد.
در تمام دانشگاهها باید مراکز تحقیقات جداگانه به علوم طبیعی و اجتماعی ایجاد شود. دولت باید به تمام مسایل که به پژوهش نیاز دارد، پول پژوهش تخصیص بدهد و مراکز پژوهشی دانشگاهها باید به این برنامههای پژوهشی درخواست بدهند.
مانع دیگر، نبود دادهها، ارقام و دسترسی به اطلاعات است. ما بایگانیهای معیاری در هیچ عرصهای نداریم. دانشگاهها باید خود در این عرصه پیشدستی کنند. باید برنامههایی را برای جمعآوری و بایگانی کردن دادهها شروع کند. به علاوه، دولت باید در این زمینه وجوه پژوهشی را برای مراکز پژوهشی تدارک ببیند. آرشیف ملی، آرشیف ارگ، آرشیف وزارت امور خارجه، آرشیف امنیت ملی، اسناد غیرمحرم را در دسترس پژوهشگران و دانشگاهها قرار بدهند و آنها را به بررسی این اسناد دعوت کنند.
نون: سیطرهی ایدئولوژی و جریانهای ایدئولوژیک بر محیطهای دانشگاه، چقدر خطرناک بر وضعیت تمام میشود؟
دکتور صدر: نفی ایدیولوژی به معنای غیر سیاسیسازی حوزهی عمومی است. تصور نادرست ناشی از توهم پیروزی لیبرالیسم و شکست ایدیولوژیهای رقیب به درک کج دار و مریض از جهان انجامید. ایدهی دموکراسی جهانگرا بُعد «انتاگونیست» و یا ستیزهگر، سیاست را نادیده گرفت. برداشت لیبرالها در مورد اجماع عقلانی جهانی نادرست است. به قول شانتل موفی، اندیشمند فرانسوی، در عوض کوشش برای ایجاد نهادها برای حل منافع و ارزشهای متضاد، باید حوزهی عمومی رقابتی «اگونست»، جای که تضادهای سیاسی ملاقی شود، را ایجاد کنیم. به این معنا که دانشگاه باید سیاسی باشد. سیاسی به این معنا که دانشگاه به محل مذاکره و تبادل سالم افکار و ایدههای متضاد مبدل گردد.
حال اگر منظور شما، افراطیت سیاسی و مذهبی است، این را باید بگویم که افراطیت و تروریسم، ناشی از غیرسیاسیشدن حوزهی عمومی – آن چه که قبلاً به آن اشاره کردم- در سطح جهانی است.
ایدیولوژی افراطیت مذهبی نیز جهان را رو به پایان پنداشته و خود را پیروز نهایی علیه دیگر ایدیولوژیها میپندارد. این ایدیولوژی جزم گراست. به این معنا که به تفاوت و تضاد ارزشها و منافع باور ندارد. ایدیولوژی جزم گرا بدون شک تهدید به دانشگاه است. باید روایت خردگرا با حمایت روشنفکران دینی به عنوان بدیل روایت افراطی تقویت شود.
گفتوگو گردان: عظمالدین برکی
از صفحه فیسبوک : سجادی گرفته شد.