دیدگاه های من در مورد توافقنامه صلح با طالبان و نظام آینده افغانستان- شرحی گذشته ی جنگی افغانستان برای هر کسی که در این خاک تولد یافته، نفس کشیده و زیسته موضوعی تکراری و غم انگیزی بیش نیست. جنگ از خود میراثی جزء ویرانی، کشتار، عقب مانی، آواره گی، جهالت، افراطیت، بی سوادی، فقر، وحشیگری و نابودی چیزی دیگری برجای نمی گذارد. دوام جنگ سیمای هر جامعه ی را دگرگون می کند و بر زندگی روزمره مردم گرد و غبار حقارت، فقیری و بدبختی می گستراند و هر روز زندگی را با رنگ سرخ خون ترسیم می کند. چنانچه مردم ما بیش از چهار دهه جنگ متوالی و مکرر را به نام و نشان های مختلف، بدون هدف و خواست واضح و شفاف میدانداری و تجربه کرده اند.
من بارها بر این مسئله تاکید کرده ام که جنگ افغانستان؛ جنگ افغانی، جنگ منطقوی و فرامنطقوی است. این جنگ ریشه های مذهبی، اقتصادی و مافیایی دارد. این جنگ هم نیابتی است و هم رقابتی، ساده بگویم این جنگ، جنگ مزدوری هم است. جنگ های استخباراتی و منطقه ی بر مردمان این سرزمین تحمیل گردیده است و امروز کارد به استخوان رسیده و همه از دوام و قوام این وضعیت خسته و درمانده هستند، نه تنها رسیدن به صلح آرزوی هر افغان، بلکه خواسته قلبی شان است. تا وقتی که قدرت های جهانی و کشورهای منطقه در مورد سرنوشت افغانستان به یک تفاهم و توافق نرسند ختم این جنگ بسیار دشوار خواهد بود. رشد و تداوم این جنگ از خود دلایلی داشته است؛ از جمله مداخلات کشورهای همسایه و ابرقدرت ها، زورآزمایی ها،… اما آنچه که بسیار مهم است، بی کفایتی زمامداران، پاسخگو نبودن به خواست مردم در وقت و زمان آن، سوء استفاده از دین و مذهب، سوء استفاده از احساسات پاک مردم افغانستان بوده است. مردم افغانستان همیشه آزادیخواه بوده علیه اشغال گری مبارزه و جان فدایی کرده اند، متاسفانه در این سالها بنام اینکه گویا افغانستان توسط خارجی ها اشغال شده است این احساس پاک و غرور مردم به بازی گرفته شده و از این قوت و نیرو در راه ویرانی و بربادی به کار گرفته شده است. در هیچ قریه و روستای نیست که دو قوم با هم درگیر نباشند، در هیچ خانه ی نیست که یکی از فرزندان شان در سنگر طرف های درگیر جان نداده باشد، در هیچ بزرگ راه و شاهراه ی نیست که ماینی انفجار نکرده و پل و پلچکی را خراب نکرده باشد، در هیچ شهر و روستای نیست که یکی از باشندگان آن در اثر انفجارات معیوب و مجروح نشده باشد، در هیچ قومی نیست که زنانی شوهران شان را در جنگ ها از دست نداده بیوه نشده باشند و با فرزندان یتیم روزگاری بدی را نمی گذرانند. خستگی از جنگ در قبرستان شهدا نمایان است، خستگی از جنگ در ویرانی سرک ها، پل و پلچک ها نمایان است، خستگی از جنگ در چهره ی افسرده ی پیرمردی که فرزندانش را در سنگرهای جنگ از دست داده نمایان است، خستگی از جنگ در بیچاره گی و فقر اطفالی که پدران شان را از دست داده اند نمایان است، خستگی از جنگ در کالای کهنه ی زن بیوه و بوری آرد ِ خالی اش نمایان است، خستگی از جنگ در غرق شدن و سوختن جوانان در مرزهای کشورها نمایان است، خستگی از جنگ در اعتیاد روز افزون نسل جوان نمایان است… جنگ راه حلی هیچ مسئله ی نیست. والصلح خیر! در صلح خیر، سعادت، آرامش، عزت و نیکبختی نهفته است. خشن ترین جنگ ها در جهان منتج به صلح شده است. از جنگ های جهانی تا جنگ های سی ساله و هفت ساله در اروپا همه آخر به صلح متوسل شدند و صلح در اوج خستگی از جنگ یگانه راه حل خاموشی آتش سنگر و روشن کردن شمع بر مزار قربانیان همدیگر است. امروزه مساله صلح و همزیستی یکی از بزرگترین مسائل جهان و مورد علاقه دولت ها و ملت ها بخصوص ملت افغانستان است. رهیافت صلح، نه تنها مقوله ای نظری- ارزشی از دیدگاه اسلام و همه ادیان است، بلکه با توجه به تعالیم اسلامی و آیات قرآن مجید یک رهیافت عملی نیز به شمار می رود. از این رو، تلاش برای استقرار صلح و آرامش، صرف نظر از منافع مترتب بر آن، امری است که فی نفسه در اسلام بر آن تکیه شده است. دعوت اسلام به صلح تنها متوجه مسلمان ها نیست، بلکه عام می باشد و افراد غیرمسلمان را نیز در بر می گیرد، یعنی عرصه عمل وسیع و گسترده ای را دارا است.
بسوی صلح
راضی شدن به صلح هم مسئله ی مهمی بوده است که طرفین منازع افغانستان به این مسئله سرخم کرده اند. گامهای ابتدایی برای صلح افغانستان از جمله نشست های متعدد در کشورهای مختلف میان نمایندگان طالبان و امریکایی ها، امضای توافقنامه طالبان با زلمی خلیل زاد در قطر و ایجاد شورای عالی مصالحه به رهبری داکتر عبدالله عبدالله برداشته شده که قابل اهمیت است. در راستای آغاز روند مذاکرات و نشست های بین الافغانی و همچنان اقدامات، تصامیم و الزاماتی که بعد از پیشرفت های گفتگوهای بین الافغانی روی دست گرفته می شود من هم دیدگاه ها و نظریات خود را دارم که به شرح ذیل با شما شریک می سازم:
الف- قانونمند شدن صلاحیت شورای عالی مصالحه و اعضای هئیت مذاکره کننده:
هرچند که در توافق سیاسی دو رقیب انتخاباتی ریاست جمهوری افغانستان بعد از ماه ها کش و قوس بر روی صلاحیت های شورای عالی مصالحه اشاره ی شده است اما تا وقتیکه این صلاحیت ها در قالب قانونی ترتیب و تصویب نشود جنبه عملی و اجرایی نخواهد گرفت و در حد یک چیزی تشریفاتی باقی خواهد ماند. بنآ بخاطر اینکه نمایندگان دولت افغانستان بتوانند قوی تر و نیرومندتر در نشست های بین الافغانی نقش بازی کنند نیاز است تا صلاحیت های رئیس شورای عالی مصالحه و اعضای هئیت مذاکره کننده در یک قانون تسجیل، ترتیب و تصویب گردد.
ب- شرط همه شمول بودن هئیت مذاکره کننده:
۱. نقش همه اقوام و اقلیت ها در گفتگوهای صلح: شاید مطرح ساختن بحث اقوام و اقلیت ها برای بعضی ها خوشایند نباشد، اما واقعیت افغانستان جنگ زده همین است که عده ی بنام اکثریت همه چیز را در قبضه و انحصار خود قرارداده اند و عده ی هم بنام اقلیت تاوان می کشند، در حاشیه قرار گرفته و از همه چیز محروم اند. با این واقعیت باید کنار آمد که در کشور سی یا سی و پنج ملیونی با ویژگی تنوع قومی، سه یا چهار قوم که همه چیز را در قبضه گرفته اند نمیتوانند بر دیگران تعیین تکلیف کنند. نظر مطلوب و معقول اینست که در گفتگوهای صلح به بزرگان و نمایندگان همه اقوام بخصوص آنهای را که اقلیت قلمداد میکنیم سهم داده شود تا آنها هم اشتراک کرده، دیدگاه ها و نظریات شان را مطرح نمایند. تنها خود را دیدن و دیگران را حذف کرده و یا به حاشیه کشاندن شرط استقرار صلح، آنهم صلح پایدار و فراگیر نخواهد بود.
۲. نقش احزاب سیاسی و گروه های جهادی در روند صلح: بزرگان جهادی خود را مبارزین برحق و آزاد کننده کشور از چنگال شوروی و کشورهای دیگر میدانند، هرچند که در این سالها یا خانه نشین شده اند و یا هم با افرادی که دارند تحت نیروهای خیزش های مردمی با دولت و نظام همکار بوده و با دشمن جنگیده اند. اگر نقش این گروه ها در روند صلح نادیده گرفته شود ممکن است فردا خود را در حاشیه بیابند، عقده ی شوند و به صف مخالفین بپیوندند. از سوی دیگر احزاب سیاسی اند در افغانستان که هر کدام تشکیلات و اعضای دارند، هرچند که در سالهای اخیر فعالیت این احزاب برجسته نبوده است اما از این میان سه یا چهار حزب سیاسی زنده تر بوده اند. بنآ در گفتگوهای صلح حضور گروه های جهادی و نمایندگان احزاب سیاسی نیز مهم تلقی می گردد.
۳. نقش علمای دینی در راستای تسریع روند صلح: در کنار تمام مردم افغانستان علمای دینی، اماکن مذهبی مانند مساجد، تکایاخانه ها و درمسال ها نیز متضرر از جنگ و ناامنی شده اند. در این سال ها شاهد ترور و شهادت هدفمندانه علمای روشن، صلح طلب و معتدل بوده ایم. امروزه جنگ و ناامنی نسبت به شهرها در روستاها و قصبات کماکان جریان دارد و روزگار مردم غریب و بی بضاعت را تلخ ساخته است، مردم در روستاها تمام تصامیم و نیات شان را بر اساس فرموده ها و تبلیغات پیشوایان دینی اعیار میسازند. بنآ نقش علما در راستای صلح فراگیر از جایگاه ی ویژه ی برخوردار است. نیاز است تا شورای عالی مصالحه برای علمای جید، روشن و بلیغ سهمی را در نظر بگیرد. همچنان طرحی را خدمت وزارت حج و اوقاف تقدیم کنند تا از آن طریق به سمع تمام علمای دینی رسانده شود تا برای صلح و ختم جنگ ویرانگر و خانمانسوز تبلیغات و تلاش های شان را در خطابه ها و منابر وسعت ببخشند. اگر به نمونه ی از نقش رهبران مذهبی در تحقق صلح اشاره کنیم، تجربه ی سریلانکا در استفاده از رهبران مذهبی در تحقق صلح و مصالحه ملی یک تجربه کامیاب و مثبت بوده است. سریلانکا توانسته است با فراهم آوری زمینه ی گفتمان مذهبی میان روحانیون مذاهب این کشور از طریق راه اندازی میزگردها و گردهمایی ها تفاهم منطقی را میان پیروان مذاهب مختلف این کشور فراهم ساخته و از خواست ها و خط سرخ های همدیگر خود را آگاه سازند.
۴. نقش جوانان و زنان در راستای رسیدن به صلح: جوانان نیروی محرک جامعه را تشکیل میدهند. اما متاسفانه امروزه نسل جوان افغانستان از نیروی محرک در داخل خود افغانستان به نیروی محرک در خدمت کشورهای بیرونی به عنوان کارگر، نیروی محرک در خدمت گروه های تروریستی و نیروی محرک در چنگال اعتیاد و مواد مخدر قرار گرفته اند. رهبران گروهای تروریستی با استفاده از تبلیغات دینی و مذهبی از احساس پاک فرزندان معصوم این کشور استفاده کرده آنها را به میدان های جنگ کشانده و در اثر جنگ های رو در رو و یا انفجارها و حملات انتحاری آنها را از بین می برند. نسل جوان نیروی مفت و ارزانی اند که در خدمت این گروه ها قرار گرفته اند. جوانان را چند دلیل به صف گروه های تروریستی کشانده است؛ مسئله مهم فقر و بیکاری است، مسئله بعدی مشکلات و منازعات قومی است. اگر برای نسل جوان زمینه کار فراهم گردد مطمن باشید که صف گروه های مخالفین خالی خواهد ماند. نقش زنان در نظم و آرامش یک جامعه حایز اهمیت است، معلم اولی و ابتدایی همه فرزندان مادران شان اند. اگر در تمام عرصه ها برای زنان نقش داده شود می توانند فرزندان و شوهران شان را از جنگ و خشونت باز بدارند و از حق و حقوق همنوعان شان دفاع نمایند. بنابراین، نقش زنان و جوانان در پروسه صلح حایز اهمیت است.
۵. نقش گروه های کوچک: یک مشکل اساسی این بود که بعد از سقوط طالبان با یکتعداد گروه ها مصلحت و مشوره صورت نگرفت. در این مصالحه و مذاکره باید کاری شود که هیچکس در حاشیه نماند. همه کس بتواند خود را در این آئینه و پروسه مصالحه بیابد.
ج- نقش بازیگران بیرونی در روند صلح افغانستان:
خبر امیدوار کننده اینست که تقریبآ اکثر کشورهای منطقه و فرامنطقه اعلان آمادگی کرده اند که میزبان نشست های صلح افغانستان باشند و نقش خود را در این پروسه مهم به اثبات برسانند. اما خبر نگران کننده اینست که قدرت های بزرگ مانند امریکا به فکر بحران و بی ثباتی در افغانستان نیستند، کشورهای غربی به فکر منافع خودشان هستند نه به فکر یک صلح دایمی در افغانستان. چنین تصور میشود که امریکا بخاطر منافع خود تمام دستآوردهای هژده ساله ی افغانستان را به باد بدهد. در این سالها گروه های تروریستی در داخل پاکستان تولد میشوند، تربیه و تجهیز شده با واسکت های انتحاری روانه افغانستان می شوند. در بین گروه های طالبان بارها جنگجویان اعراب، چچینی و پاکستانی دیده شده است. فرمانده هان طالبان آزادانه به ایران رفت و آمد داشته و حتی در نزدیکی های مرز با ایران مورد حمله قرار گرفته اند. پس همه ی اینها میرساند که کشورهای منطقه و جهان در روند صلح افغانستان نقش اساسی دارند و بدون در نظر گرفتن نقش این کشورها، افغانستان به یک صلح دایمی دست نخواهد یافت. باید دهشت افگنان از دست یافتن به پناهگاه های امن و ابزار فعالیت های دهشت افگنانه در این کشورها محروم ساخته شوند. برای تحقق این هدف باید همکاری های منطقه ای و بین المللی را افزایش داد، چون هیچ کشوری به تنهایی نمی تواند مشکل دهشت افگنی را حل نماید. کشورهای منطقه ای یا شش کشور همسایه افغانستان که از ثبات و عدم ثبات در افغانستان به طور مستقیم تاثیر می پذیرند نقش بارزی در تحولات افغانستان ایفا کرده اند؛ اما در این میان پاکستان و ایران تا کنون نقش بزرگ تری در این تحولات داشته اند. با توجه به ریشه ی بیرونی تروریزم و گروه های هراس افکن موجود در افغانستان، جستجوی صلح و ثبات در کشور ما نیز بدون یک اجماع منطقه ای و فرامنطقه ای قابل تصور نیست.
چیزی دیگری که حایز اهمیت است اینست که نباید امریکا، اروپا و کشورهای عربی روند صلح افغانستان را در انحصار و کنترول خود بگیرند باید کشورهای منطقه را از جریان گفت و گوهای صلح آگاه سازند. همانگونه که تحولات داخلی کشورهای منطقه برای افغانستان مهم است به همان اندازه بی ثباتی و بحران در افغانستان برای کشورهای منطقه مهم خواهد بود چون بی ثباتی در کشور ما به سود امنیت ملی کشورهای منطقه نمی باشد.
د- رفتن به میز مذاکره:
رفتن به میز مذاکره و نشست های بین الافغانی وقتی معقول و امیدوار کننده است که همه آمادگی ها گرفته شده باشد، شورای عالی مصالحه از جایگاه اصلی اش برخوردار باشد، صلاحیت های این شورا و اعضای هئیت مذاکره کننده قانونمند و لازم الاجرا باشد، هئیت مذاکره کننده حکومت افغانستان از ویژگی همه شمول بودن برخوردار باشد، آجندای هئیت مشخص و معین باشد، در کنار کمیت این اعضا مسئله کیفیت نیز مطرح باشد. آنچه به عنوان خط سرخ هئیت مذاکره حکومت افغانستان در تمام نشست ها باید مد نظر گرفته شود یکی حفظ دستآوردهای هژده سال اخیر و پا برجای اردو و ارتش افغانستان است. موضوعات مهمی دیگری که در این نشست ها روی آن بحث و تصمیم گرفته می شود بدون شک تعیین نوع نظام آینده، تعدیل قانون اساسی، ادغام طالبان به جامعه و حکومت، سرنوشت گروه های تروریستی کوچک، مسایل مربوط به حقوق زنان و اقلیت های قومی و مذهبی خواهد بود. به باور من هئیت مذاکره کننده حکومت افغانستان در چانی زنی های شان با طرف مقابل باید موارد و خواسته های ذیل را در نظر داشته باشند:
۱- آتش بس: آتش بس اولین حلقه از زنجیری است که از جنگ تا صلح ادامه دارد و یک عنصر ضروری برای متارکه و ترک مخاصمه است و می تواند مقدمه پایان جنگ باشد. با تکرار این مسئله که اقدام اول در صلح توقف درگیری یا آتش بس است، تا طرفین مطمن شوند که اراده ی برای صلح دارند. بدون شک یکی از شرایط رفتن بسوی صلح متوقف جنگ و یا حداقل کاهش آن می باشد. کس و یا کسانیکه به طرف صلح قدم برمیدارند باید از جنگ خسته شده باشند، کسانیکه خواهان صلح اند باید به جنگ لعنت بفرستند و در قدم نخست آتش بس را پیشه کنند.
۲- مسئله نوعیت نظام آینده: برای من نوعیت نظام فعلی دغدغه ی جدی نیست. اما اگر طرفهای مقابل یعنی طالبان با نظام ریاستی و یا نیمه ریاستی سرسازش نداشته باشند پیشنهاد من به هئیت مذاکره کننده حکومت افغانستان اینست که نظام پارلمانی را در آجندای شان بگنجانند. در شکل پارلمانی حکومت، از آنجا که قوه مجریه برآمده از قوه مقننه و در برابر آن مسئول است، ارتباط نزدیکی میان این دو وجود دارد و برهمین اساس، شکل “مسئولیت دار حکومت” خوانده می شود. در نظام پارلمانی، قوه مقننه بر قوه مجریه برتری حقوقی و قانونی دارد و وزیران در مقابل مجلس نمایندگان مسئولیت جمعی دارند. هماهنگی قوا، جلوگیری از استبداد قوه مجریه، راحتی تصمیم گیری، وجود اپوزیسیون قوی، سالم و کارآمد، انعطاف پذیری، ابتکار در قانون گذاری و پاسخگویی در برابر افکار عمومی از جمله مزایای حکومت پارلمانی است. در کل هریک از این نظام ها معایب و محاسنی دارد و انتخاب هر یک از آنها بستگی به شرایط کشورها دارد. به عنوان مثال گفته می شود که نظام پارلمانی مخصوص کشورهایی است که از محیط های سیاسی متجانس برخوردارند. در مجموع، نظام پارلمانی به سبب ارتباط قوای مجریه و مقننه و کنترل قوه مجریه توسط قوه مقننه می تواند کارآمدی بیشتری داشته باشد.
۳- سرنوشت طالبان: از لحاظ حقوق بشری افغانستان معاصر بدترین وضعیت را در زمان حکومت طالبان تجربه کرده است. بعد از سقوط این حکومت آنها همچنان در داخل و بیرون از مرزهای کشور تمویل، تربیه و تجهیز شده و برای کشتار مردم و ویرانی افغانستان گیسل شدند. طالبان تا هنوز به غیر از جنگ، انفجار و انتحار دیگر هیچ برنامه ی برای مردم و جامعه ارائه نکرده اند. معلوم نیست این گروه برای اقتصاد چه برنامه ی دارند، برای سیاست و فرهنگ چه برنامه ی دارند، برای انکشاف، آموزش و تحصیلات عالی چه برنامه ی دارند؟! اگر برنامه ی ندارند آیا برنامه های دولت مورد پذیرش شان هست یا نیست؟! آنچه سبب رشد ناامنی کشور و بی اعتمادی مردم نسبت به حکومت و نظام شده مسئله وجود سلاح در نزد همه می باشد. بنآ نیاز است تا با پیشرفت های توافقات صلح بحث خلع سلاح عمومی بویژه خلع سلاح افراد طالبان مطرح شود. در تمام نشست ها این پیام به طالبان رسانده شود که آنها بعد از توافقات صلح دیگر گروه ی نظامی نخواهند بود، بدین معنی که بعد از توافقات صلح آنها میتوانند در قالب یک حزب سیاسی فعالیت های سیاسی شان را بپیش ببرند. به عبارت واضح تر، دیگر طالبان خواسته ها و مطالبات شان را از راه خشونت، جنگ، انفجار و انتحار نخواهند، بیایند کوشش کنند از طریق رقابت ها و فعالیت های سیاسی و مدنی کمایی کنند. اکثر کسانی که در صف گروه طالبان و دیگر گروه ها میجنگنند جوانان اند، دلایلی چون فقر و بیکاری، مشکلات قومی و تبلیغات دینی باعث شرکت جوانان در صف گروه های تروریستی شده است. دولت باید برای ادغام و جذب این افراد به جامعه برنامه های را روی دست داشته باشد. از رهبران طالبان خواسته شود تا از انزوا طلبی و غارنشینی دست بردارند به جامعه مدغم شده، در نشست ها، مباحث و مذاکرات شرکت کنند و خواسته ها و دیدگاه های شان را از این طریق علنی با مردم افغانستان شریک بسازند. مسئله ی دیگری که باید در نشست ها مطرح شود موضوع حق الله و حق العبد است. مسئله حق الله مربوط به دولت است اما مسئله حق العبد جدا از این چیز است. اگر کسی علیه افراد طالبان دعوای داشته باشد مثلآ به قتل رسیده باشد، مجروح و شکنجه شده باشد، مال و دارای آن چور و یا زمین آن غصب شده باشد دولت در این زمینه چه تصمیم دارد؟
۴- سرنوشت جنگجویان خارجی: متاسفانه بارها دیده شده است که در صف گروه طالبان جنگجویان اعراب، چیچنی، طالبان پاکستانی و غیره نیز حضور دارند و در ویرانی افغانستان و ریختن خون مردم عزیز ما از هیچ بی رحمی دریغ نمی کنند. در نشست های بین الافغانی روی این مسئله باید تصمیم گرفته شود که اگر طالبان به صلح می پیوندند سرنوشت اینها چه می شود؟، همچنان که در توافقات خلیل زاد با طالبان از این موضوع نامی گرفته نشده است.
۵- ضمانت اجرای صلح: با تکرار این موضوع که نقش بازیگران خارجی در استقرار صلح افغانستان مهم و برجسته است. بنآ در قسمت اجرا و عملی ساختن تمام تصامیم گرفته شده گرفتن ضمانت و تعهد کشورهای همسایه، منطقه و فرامنطقه و شورای امنیت سازمان ملل متحد امر حتمی است.
نتیجه گیری
هرچند که برای مردم افغانستان دست یابی به صلح رویایی است که تنها شیرینی آن را در قالب الفاظ می توان احساس کرد، نه واقعیت. اما باز هم با مرور تجربات کشورهای دیگر در زمینه مصالحه باور من اینست که صلح در افغانستان رویا باقی نخواهد ماند. صلح رویای قابل تحقق است و روزی آتش جنگ و خون ریزی در افغانستان نیز پایان خواهد یافت. کشورهای زیادی گرفتار جنگ های داخلی بوده اند ولی سرانجام، صلح، راهی برای بیرون رفت از معضل های جنگ و جنایت بوده است. طالبان که جزء ملت افغانستان اند خود و دیگران را سخت تباه و متضرر ساخته، خستگی جنگ در وجود آنها نیز محسوس است. حکومت افغانستان در بحبوحه نشست ها باید از خود کمی جدیت بخرچ دهد؛ دولت بجای اینکه موقف و موضع تقاضا و تضرع را اختیار کند باید موقف قدرت و زور را در پیش گیرد. اگر چنین نکند، ممن است در زمان امتیازدهی به طالبان و انجام پروسه صلح که تبدیل به یک بنگاه امتیازدهی به تروریستان شده است، زمینه ی ورود طالبان پاکستانی و افراد غیر از تحریک طالبان را در درون نظام افغانستان فراهم کند و آنان ارزش های را که در طی نزدیک به دو دهه به دست آمده است، نابود کنند. مبادا ملت و ارزش های دموکراتیک قربانی بی درایتی دولت در این بازی سیاسی- استخباراتی و مافیایی تروریستی در افغانستان شود.
در نشست های بین الافغانی باید برای طرفین این موارد نیز تذکر داده شود و همچنان از آنها تعهد گرفته شود که در صورت شکل گیری صلح بخاطر وطن، بخاطر منافع ملی، بخاطر برقراری صلح پایدار از انتقام جوییهای شخصی و راه اندازی محاکم صحرایی خود داری نمایند. در سالهای اخیر یکتعداد طالبانی که زندانی شده و از آنها اعترافاتی گرفته شده است باید در قسمت امنیت این افراد طرح های روی دست گرفته شود. و یکتعداد کارمندان دولت که در نزد طالبان بوده، و این گروه با آنها بد رفتاری داشته و آنها را مورد شکنجه قرار داده اند باید از آنها دلجویی شود و آنها هم باید از صبر و شکیبایی کار بگیرند.
راهکارها و پیشنهادات:
۱- تقویت و بالا بردن و توانمندی نهادهای امنیتی و استخباراتی برای خنثی سازی تحرکات مخالفین، در کنار روند گفتگوهای صلح
۲- اصلاحات در ساختار و برنامه شورای عالی صلح
۳- اعتماد سازی منطقه ای
۴- اعتماد سازی داخلی
۵- تامین عدالت
۶- فراهم کردن بسترهای داخلی صلح
۷- استفاده از تجربه کشورهای دیگر که با سرنوشت مشابه افغانستان روبرو بوده اند
۸- تقویت و تسریع حکومت داری خوب و رسیدگی به نیازمندی های مردم
۹- راه اندازی برنامه های مباحث دینی در پیوند به صلح و ختم جنگ در رسانه ها
۱۰- راه اندازی برنامه تبلیغی برای صلح در مساجد، تکایاخانه ها و درمسال ها