افغانستان قربانی چشم پوشی و سازش امریکا با پاکستان یا قربانی مافیا های امریکایی
از ماموریت صلح خلیل زاد در افغانستان در حدود یک سال و یازده ماه و از امضای معاهدۀ دوحه میان خلیل زاد و ملابرادر معاون سیاسی طالبان در حضور پامپئو وزیرخارجۀ امریکا به تاریخ ۱۰ حوت ۱۳۹۸ برابر به ۲۸ فبروری ۲۰۱۹ اکنون چهار ماه و ۱۶ روز سپری شده است. در مراسم امضای این توافقنامه که به دنبال هفت روز کاهش خشونت و هجده ماه مذاکرات فشرده میان امریکایی ها و طالبان در غیاب نماینده گان حکومت افغانستان امضا شد. قریشی وزیر خارجۀ پاکستان بحیث مهمان و نمایندگان سی کشور و سازمان بینالمللی حضور داشتند. آقای خلیل زاد پس از آن در ۲۳ اگست ۲۰۱۸ برابر به اول سنبلۀ ۱۳۹۷ بحیث نمایندۀ ویژۀ امریکا در روند صلح افغانستان تعیین گردید که پیش از آن رسانه ها به نقل از دو مقام امریکایی گزارش دادند که مایک پمپئو وزیر خارجۀ امریکا در نظر دارد
تا زلمی خلیلزاد را یکبار دیگر نماینده ویژه آمریکا در افغانستان تعیین کند. یک ماه قبل روزنامه نیویورک تایمز گزارش کرده بود که دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا برای برقراری صلح در افغانستان، دستور مذاکرات مستقیم آمریکا با گروه طالبان را داده است. پس از این خبر، یک دیپلومات آمریکایی گفتوگویی مستقیم با نمایندگان طالبان در قطر انجام داد.
پس از اعلام شدن آقای خلیل زاد به عنوان نمایندۀ ویژه امریکا در افغانستان شماری انتصاب احتمالی او را به فال نیک گرفتد، اما شماری دیگر نیز از کارکرد آقای خلیلزاد در دوره اول نمایندگی او اعلام نارضایتی کردند. آنها نامهای به دونالد ترامپ نوشتند و از او خواستند تا شخص دیگری را بجای آقای خلیلزاد تعیین کند. یکی از دلایلی که مخالفان آقای خلیلزاد به آن اشاره کردهاند، “تعصبات قومی” است. آنها معتقدند زلمی خلیلزاد که خود از قوم پشتون است، به” شکافهای قومی در افغانستان دامن میزند.”
خلیل زاد پیش از تعیین شدنش به این ماموریت زمانی که سفیر امریکا در سازمان ملل، افغانستان و عراق بود، گفته بود که پاکستان حامی تروریسم در منطقه است و این کشور باید به دادگاه بین المللی کشانده شود. وی در ضمن تاکید کرده بود که حالا نظام آمریکا به ویژه مجلس نمایندگان کنگره آن کشور مطمئن شده است که مراکز گروه طالبان و شبکه حقانی در پاکستان است. وی در همان زمان از حکومت افغانستان خواسته بود که اسناد و شواهد مبنی بر مداخله پاکستان در ناامنی افغانستان را جمعآوری کند و در اختیار شورای امنیت سازمان ملل قرار دهد. او در عین حال از دولت آمریکا خواست که کمکهای مالی خود را به پاکستان قطع کند و پاکستان را به “کره شمالی دوم” تبدیل کند و تاکید کرد که پاکستان باید خسارت جنگ در افغانستان را بپردازد. این در حالی بود که وزارت امور خارجه پاکستان پیشتر از آن گفته بود که دولت پاکستان تحکیم صلح در افغانستان را معادل تحکیم صلح و امنیت در پاکستان میداند. این نظر خلیل زاد در بخش هایی از کتاب اش زیر نام “فرستاده؛ از کابل تا کاخ سفید، سفرم در جهان آشفته” بازتاب یافته است. خواننده زمانی که کتاب خلیل زاد را می خواند. خلیل زاد در سیمای یک شهروند افغانستان خودنمایی می کند که برای افغانستان و مردمش درد دارد و برای درمان درد های بیکران آنان صادقانه تلاش می کند. هرچند در قسمت هایی از این کتاب خلیل زاد بحیث یک مامور امریکایی ظاهر می شود که دست به تحکم زده و امر و نهی می کند و حتا از مداخله هایش در امور افغانستان هم خودداری نمی کند. شگفت آور این که گویی این مداخله ها را حق خود می داند؛ اما در ضمن این احساس و عاطفۀ خلیل زاد را با خواندن کتابش هر شهروند افغانستان با گوشت و پوست احساس می کند که او صادق به افغانستان و اما مخالف پاکستان است. بیرابطه نخواهد بود تا به بخش هایی از این کتاب اشاره شود.
در این میان آنجه مسلم است، این که زمانی که پیشینۀ خلیل زاد در مورد پاکستان مطالعه می شود، این مطالعه نشان می دهد که رویکرد و نقش خلیل زاد در پیوند با پاکستان، خیلی متفاوت با ماموریت او در روند صلح افغانستان است. خلیل زاد بلندپایهترین مسلمان آمریکایی در ساختار دولت جورج دبلیو بوش، رئیس جمهور سابق آمریکا، پنداشته میشود که در مقام های ارشد در دولت آمریکا کار کرده است. وی پس از انجام ماموریتش در افغانستان، عراق و سازمان ملل در اپریل ۲۰۱۶ کتابی نوشت، زیر عنوان “فرستاده؛ از کابل تا کاخ سفید، سفرم در جهان آشفته” گفتنی است که مقام های های دیگر امریکایی نیز کتاب هایی را زیر نام “پس از طالبان”اثر جیمز دابنز، فرستادۀ ویژه سابق آمریکا برای افغانستان، “وظیفه”: خاطرات یک وزیر در جنگ، اثر رابرت گیتس، وزیر دفاع سابق آمریکا، “ماموریت سقوط”نوشتۀ گری شرون، مامور ارشد سابق سیا در افغانستان و “جنگ برای رسیدن به قدرت در افغانستان”به قلم کای آیده، نمایندۀ ویژه سابق سازمان ملل متحد برای افغانستان، نوشته اند که هر کدام در این کتاب ها راجع به شماری شخصیت ها و اوضاع افغانستان وبه نقش امریکا در جنگ افغانستان پرداخته اند.
نویسنده های یادشده هر کدام راز هایی ناگفته ای را در مورد زمامداران و زد و بند های پیدا و پنهان آنان نوشته اند و از واقعیت های پشت پرده سخن زده اند که زمامداران و سیاستگران افغانستان در دهلیز های سیاۀ سیاسی سرنوشت مردم افغانستان را به معامله گرفته و بدور از چشمان آنان وارد معامله های ننگین شده اند از جمله جیمز دوبینس نمایندۀ ویژۀ آمریکا در افغانستان پس از حملۀ یازدهم سپتامبر، نویسندۀ کتاب “پس از طالبان” است. او قبل از اعزام به افغانستان در کشورهای آفریقایی و بعضی از ممالک آسیایی مانند عراق دپلمات و سفیر ایالات متحده آمریکا بوده است. آخرین و بهگفتهی خودش پرماجراترین ماموریت وی ایجاد زمینۀ حکومت مردمی پس از سقوط طالبان در افغانستان بوده است. کتاب “پس از طالبان” با عنوان فرعی “ملتسازی در افغانستان” محصول مأموریت پرمخاطره و نفسگیر جیمز دوبینس در کنار کمک به تشکیل یک حکومت مردمی، مبنی بر ایجاد ثبات امنیتی و اقتصادی در افغانستان است. کتاب «پس از طالبان» روایت روشن و دستاول از رویدادهای جنجالی سیاست افغانستان پس از سقوط رژیم طالبان است که نویسندهی آن از دپلماتهای برجسته و فرستادهی ویژهی آمریکا در افغانستان بوده است.
جیمز دوبینس در نخستین فصلهای کتابش به حامد کرزی در عهدهدارشدن ریاست جمهوری افغانستان اشاره کرده و ادعا میکند که در میان سران “جبههی متحد اسلامی برای نجات افغانستان” او دقیقترین چهرهای است که هم پشتوانۀ مردمی دارد و هم کشورهای همسایۀ افغانستان مخصوصا پاکستان و ایران وی را بهحیث زعیم افغانستان پساطالبان میپذیرند. وی در فصل مربوط به کنفرانس بن مدعی میشود که برهانالدین ربانی با برگزیدن حامد کرزی بهعنوان رییس حکومت انتقالی مخالف بود و علت مخالفت ربانی پشتونبودن کرزی تلقی شده است. پس از چانهزنی خلیلزاد و نمایندگان سازمان ملل با ربانی، وی با انتخاب کرزی موافقت میکند. نویسنده با اشاره به کرسیهای بلند دولتی بهطور غیرمستقیم اشاره میکند که داکتر عبدالله، یونس قانون و قسیم فهیم در بدل تصاحب وزارتهای مانند وزارت دفاع و وزارت داخله در کنفرانس بُن و لویهجرگه برای پشتیبانی حامد کرزی کارت سبز نشان دادند.
وی در جایی نوشته است که پاکستان با متوسلشدن به تروریزم و پروراندن طالبان در خاک خود، گسترۀ تشنج و ناامنی را در افغانستان بسط میدهد و میکوشد میان افغانستان و هند بیشتر فاصله ایجاد کند تا خصومتاش را با هند از این مسیر ادامه دهد. در آخرین سطرهای کتاب، دوبینس میگوید که افغانستان هیچگاه یک کشور خودمختار نخواهد شد زیرا ثبات امنیتی و اقتصادی همواره در این سرزمین تحت تهدید قرار دارد. در ادامه ادعا میکند که افغانستان فقط در صورتی به صلح دست مییابد که کشورهای منطقه حمایت کامل و صادقانهی خود را از این کشور اعلان کنند. (#)
همچنان کای آيدی، که وظيفۀ همآهنگی کمک های خارجی به افغانستان را عهده دار بود، در بخش های از کتاب “جنگ برای رسیدن به قدرت در افغانستان” از ناهماهنگی کشور های کمک کننده به افغانستان و عدم تمایل سازمان ملل برای هماهنگی کمک ها یاد کرده است. وی می گوید، دولتمردانيکه از همان آغاز، يعنی کنفرانس بُن اول شامل سران گروه های جهادی،جنگ سالاران، قاچاقچيان مواد مخدر، مفسدين اداری و افزون بران يکعده اشخاص و افراد به نام “تکنوکرات”، که در واقعيت امر خود و منافع ملی را به باداران غربی شان بفروش رسانيده بودند، به عنوان ادارۀ مؤقت، بعد انتقالی و در نهايت «انتخابی»، چون حشرات طفيلی، کارد را تا استخوان مردم رسانیدند. همین ها بودند که از اين وزارت به آن وزارت، از اين ولايت به آن ولايت، از اين قوماندانی به آن قوماندانی و ازاين سفارت به آن سفارت، مقرر و تا گلو غرق در فساد و معامله گری بوده، و تو گوئی در کشور قحط الرجالی داد می زند.
وی با اشاره به سایت “ویکی لکس” از افشای مبلغ ۵۲ میلیون دالر امریکایی بوسیلۀ احمد ضیا مسعود یادآور شده که از میدان هوایی کابل به دوبی منتقل شد و هیچ اتهامی بر وی وارد نگردید و در ضمن از اختلاس میلیون ها دالر بوسیلۀ صدیق چکری، رئیس آریان و آقای فطرت رئیس عمومی دافغانستان بانک یادآور شده است. وی در ضمن از غارت ۹۰۰ میلیون دالر بوسیلۀ برادران رئیس جمهور پیشین و معاون آن و دیگران سخن زده که دوسیه های آنان حفظ شد. به همین گونه در جایی به جعل کاری های اسماعیل خان اشاره کرده است که چگونه جایداد های مجید زابلی را به ارزش ۷۰ میلیون دالر به نام خود وخانمش قباله کرد. وی در جایی به سرمایه گذاری مبلغ هشت میلیارد دالری در دوبی اشاره کرده است که از طرف اشخاص یادشده از میدان هوایی کابل به گونۀ قاچاق منتقل شده است. (&&)
به همین گونه رابرت گیتس نیز در کتاب خود به افشاگری های مهمی پرداخته است که حکایت از همکاری و خوش بینی آقای حامد کرزی با طالبان برضد جبهۀ شمال دارد و آقای کرزی برای گیتس گفته است که جبهۀ شمال خطرناک تراز طالبان اند و این سبب شد که در زیر چشمان امریکایی ها هزاران طالب بوسیلۀ طیاره های از جنوب به شمال منتقل شود و شمال به مرکز درگیری گروه های تروریستی طالبان و داعش و القاعده بدل شد. شاید هم در عقب این بازی امریکایی ها زیر عنوان پیش گیری از بلندپروازی های اقتصادی چین و برتری طلبی های تسلیحاتی روسیه به فریب کشانده شده باشد. اما در کتاب “فرستاده” آقای خلیلزاد مواردی اشاره کرده اند که شاید سیاستمداران در داخل افغانستان هیچگاه جرئت بیان آن را نداشته و نخواهند داشت. وی در صفحه های کتابِ خود حرفهای زیادی در پیوند با سیاست دوگانۀ پاکستان و فراز و نشیبهای روابط افغانستان و پاکستان دارد. او در مراسم رونمایی کتاب در آمریکا گفت: “… ما در یافتن راهی برای وادار ساختن پاکستان (به ویژه ارتش پاکستان و خصوصاً سازمان استخبارات نظامی پاکستان) با چالشهای مواجه بودهایم؛ تا این کشور [پاکستان] به طالبان اجازه ندهد که از خاک پاکستان برای مسلح شدن، آموزش و پناهگاه امن سود جویند و از آن جا با افغانستان بجنگند.”
او در قسمت هایی از این کتاب اشاره های در رابطه به مقام های پاکستان دارد که پرده از خشم و نفرت آنان نسبت به رهبران و سیاستگران افغانستان بر می دارد. به گونۀ مثال وی در صفحۀ ۲۱۰ روایت میکند: “حامد کرزی برای من یک باکس (جعبه) انار فرستاده بود تا به عنوان تحفه (سوغاتی) برای پرویز مشرف، رئیس جمهور وقت پاکستان ببرم. وقتی با آقای مشرف دیدار کردم، او تحفه را نپذیرفت و با لحنی سرد گفت: من انار را دوست ندارم.” او در این کتاب به کاستی ها در عملکرد دولت آمریکا در پیوند با افغانستان از زمان تجاوز شوروی سابق تا این اواخر اشاره کرده است. وی در بخشهای از کتاب نشان میدهد که وی در دوران ماموریت خود، در برخورد با قضایا، همیشه از موقف (موضع) بالا صحبت میکرده است. او در کتاب خود همچنین به دهها مشکل و چالش بزرگ در افغانستان اشاره میکند که با دخالت او به آسانی رفع شدهاند. وی در این کتاب از شماری ها به نام مفسد، جنگ سالار و کسانی یاد کرده که دخیل در قاچاق مواد مخدر اند. وی توضیح میدهد که چگونه توانسته بود در جریان ماموریت خود در افغانستان، این اشخاص را در کنترل و مدیریت خود داشته باشد. وی جایی نوشته است، “هیچ جنگسالاری به اندازه ژنرال دوستم، آقای کرزی را خشمگین نمیساخت. کرزی چند بار تصمیم گرفت دوستم را بازداشت کند ولی هر بار به او مشورت دادم که توازن قدرت در شمال را مد نظر داشته باشد و با احتیاط عمل کند.” (صفحۀ ۲۰۱)
او از همکاری خیلی نزدیک خود با آقای کرزی یادآوری میکند و از نقش خود در انتخاب حامد کرزی به عنوان رئیس ادارۀ موقت افغانستان، در حالی که عبدالستار سیرت آرای بیشتر نمایندگان شرکتکننده گروه رم در کنفرانس بُن (آلمان) را در اختیار داشت، مینویسد. کنفرانس بن در سال ۲۰۰۱ با شرکت بسیاری از طرفهای درگیر در افغانستان تشکیل شد که هدف آن ایجاد ساختاری برای اداره این کشور پس از طالبان بود. آقای خلیلزاد در کتاب خود همچنین از کمکش به گزینش احمدضیا مسعود به جای محمدقسیم فهیم به حیث نامزد معاونت اول حامد کرزی در انتخابات ۲۰۰۴ ریاست جمهوری، مینویسد. در کنار آنها، او از حل مشکلاتی دیگر چون، برخورد با “وزرای دو تابعیتی” و اینکه کدام زبان باید به حیث زبان ملی در قانون اساسی درج شود، در لویه جرگه قانون اساسی یادآوری میکند. آقای خلیلزاد در کتابش به نقاط قوت و ضعف خود و سایر نهادها در تمام مراحل کاری اشاراتی کرده؛ به اختلافات و دخالت کاری میان وزارت دفاع و امور خارجۀ آمریکا نیز پرداخته است و برآیندهای منفی ناشی از این موضوع را (به ویژه در مسئله عراق) یاد میکند. ($)
با تاسف که این کتاب ها کمتر به ضعف و کوتاه بینی ها و یک سلسله تحرکات عمدی نظامیان امریکایی و مقام های آنان در افغانستان پرداخته اند که شورشگری در افغانستان را گسترش داده است. به گونۀ مثال به سخنان هالبروگ می توان اشاره کرد. هالبروک نمایندۀ ویژۀ امریکا در امور افغانستان و پاکستان گفت، در خانۀ هر پشتون یک تروریست است و این سخن او در واقع زگنالی برای طالبان و روشن شدن چراغ سبز به سود آنان بود. این سخن بروگ فضا سازی برای بالا گرفتن دامنۀ شورش در افغانستان بود و هزاران تن را وادار به رفتن در کنار طالبان کرد که همزمان با تلاشی های خانه به خانۀ باشنده گان بیشتر جنوب و جنوب شرق کشور جنبش شورشگری برضد حکومت و به سود پاکستان به اوجش رسید. در حالی که امریکایی ها می دانستند، لانه های تروریستی در پاکستان و رهبران آنان در امنیت کامل در این کشور به سر می برند؛ اما هیچ گاهی فشار بسینده و لازم بر پاکستان وارد نکردند تا مانع مداخلۀ نظامیان پاکستان در افغانستان و مسدود شدن لانه های تروریستی و کشیدن رهبران آنان از پاکستان شوند.
از سویی هم این کتاب ها در بسیاری موارد از جنایات و دست داشتن مقام های ملکی و نظامی امریکا در افغانستان پرده نبرداشته اند که در قاچاق مواد مخدر و غارت های کلان مالی دست دارند. کمتر به گزارش ها و افشاگری هایی چون دس داشتن نظامیان امریکایی در قاچاق مواد مخدر و ترغیب دهقانان هلمند برای کشت خشخاش پرداخته اند که از سوی سازمان ملل و سایر نهاد های مستقل جهانی به نشر رسیده اند. چنانکه روزنامه اف گاردین در گزارشی نوشته است که امریکا بخش بزرگی از کمکها به افغانستان را دزدیده است. به نوشته این روزنامه، بسیاری از مقامهای امریکایی نیز به دلیل دخیل بودن در فساد گسترده، از حضور نظامی در افغانستان حمایت میکنند. بر بنیاد این گزارش، امریکا توسط شرکای فاسد، کمکهای مالی به افغانستان را از مسیرهای مختلف به امریکا بازگردانده است. مقامهای امریکایی سوخت مورد نیاز و سایر موارد ضروری نظامیان این کشور را با قیمت چند برابر از شرکتهای امریکایی خریداری میکنند تا این پول به کشورشان بازگردد. به باور این روزنامه، هنوز هم در روند تامین تجهیز نیروهای امنیتی افغان، فساد گسترده از سوی مقامهای امریکایی وجود دارد. مصارف بازسازی افغانستان به نظر برخی از کارشناسان باوجودی که رقم قابل توجهی است اما در بازسازی کشور تاثیر چندانی نداشته است. دفتر سرمفتش خاص امریکا در امور بازسازی افغانستان موسوم به سیگار پیش از این نیز در گزارشی از نحوه ارایه کمکهای مالی امریکا به افغانستان انتقاد کرد. اداره سیگار تصریح کرد که روش نادرست امریکا در ارایه کمکهای مالی به افغانستان سبب گسترش فساد اداری در کشور شده است. در گزارش سرمفتش خاص امریکا آمده است که حمایت امریکا از مقامات فاسد دولتی در افغانستان سبب شده تا مردم کشور از پروگرام بازسازی افغانستان استقبال نکنند. زمانی که به کار نامه های مقام های امریکایی بیشتر تمرکز شود و رویکرد های نظامی و اظهارات بی مسؤولانۀ مقام های این کشور مانند هالبروگ ها و به جنایت ها و دزدی های کلان آنان تمرکز شود. در این صورت پرده از چهرۀ اصلی سیاست های امریکا در افغانستان بیرون می شود که چگونه مقام های امریکایی افغانستان و مردم آن را قربانی مبارزه با تروریزم نموده اند.
هرچند بیشتر این کتاب ها به زمان حکومت آقای کرزی پرداخته و از به گوشه های از فساد و غارت و دزدی در آن زمان اشاره کرده اند که بیشتر رهبران و فرماندهان جهادی پیشین و شماری لیبرال ها در آن دست داشتند؛ اما پس از پایان حکومت آقای کرزی و آغاز دورۀ آقای غنی اوضاع اندکی تغییر کرد و بیشتر لیبرال ها و تکنوکرات ها به عرشۀ حکومت لنگر افگندند به فساد و غارت پرداختند و مثل دوران آقای کرزی به قانون گریزی و قانون ستیزی و عدالت زدایی دست یازیدند. حکومت هم در بسیاری موارد با آنان مدارا و مصالحه کرد و دوسیه های پرحجم فساد آنان را حفظ نمود و پرونده های آنان را بست. نه تنها این که در بسیاری موارد افراد دخیل در فساد را مانند حکومت آقای کرزی به جای افگندن در زندان ها برعکس از یک مقام به مقام دیگر نصب نمود و با تاسف که این فاسد نوازی ها هنوز به شدت ادامه دارد. این سبب شده که دوسیه های فساد میلیون ها دالر مورد بررسی قرار نگیرد و مفسدان از مجازات بازمانند.
در این میان آنچه در کتاب های نویسنده گان امریکایی بارز است، همانا مداخلۀ استراتیژیک پاکستان در افغانستان است و مقام های امریکایی همه می دانستند و می دانند که پاکستان چه می خواهد و هدف از همکاری پاکستان در مبارزه با تروریزم چه بود و این کشور چه اهداف درازمدت را در افغانستان دنبال می کند. شگفت آور این است، در حالی که مقام های امریکایی از دراز دستی های پاکستان در افغانستان آگاهی کامل داشتند، اما آنان بررغم این آگاهی ها نه تنها مانع پاکستان شدند، بل برعکس بیشتر از ۳۵ میلیارد دالر به جیب نظامیان این کشور ریختند تا طالبان را تقویت کنند و به شمار پناه گاه های تروریستی آنان بیفزایند. آیا این را می توان بجای اشتباه قبول کرد و آن را با اظهارات ترامپ مبنی بر احمق پولی خواندن کمک های امریکا به پاکستان توجیه کرد.
از آنجا که هدف اصلی این بحث تغییر رویکرد های سیاسی آقای خلیل زاد در افغانستان است و اما برای روشن شدن بیشتر موضوع به نوشته های دیگر مقام های امریکایی نیز اشاره شده است تا از دیدگاۀ عمومی مقام های امریکا در پیوند به اوضاع نظامی و سیاسی و اقتصادی افغانستان پرده برداشته شود و از سویی هم نگاۀ آنان نسبت به پاکستان و سیاست ها و پنهان کاری های پاکستان در جنگ افغانستان آشکارا گردد. از نوشته های مقام های امریکایی فهمیده می شود که تنها خلیل زاد نگاۀ دو پهلو در پیوند به طالبان و پاکستان داشته؛ بلکه این نوشته ها گواه بر آن است که کاخ سفید در کل سیاست چند پهلو نسبت به افغانستان و پاکستان داشته و هر از گاهی به افغانستان از دید پاکستان نگریسته اند. از همین رو بوده که آقای کرزی بالاخره امریکا و پاکستان را متهم به تداوم جنگ و گسترش شورشگری درافغانستان خواند و گفت که صلح افغانستان از اسلام آباد می گذرد. آقای کرزی زمانی به این حقیقت اعتراف کرد که ۲۱ سفر او به پاکستان بی نتیجه ماند و به فریب حکومت های ملکی و نظامی پاکستان در مورد افغانستان پی برد.
شاید این پرسش در افکار همه خلق شود که چگونه شد تا خلیل زاد با آن همه روحیۀ ضد پاکستانی اش توافقنامۀ دوحه را با عقب زدن حکومت و مردم افغانستان به سود پاکستان و طالبان رقم زد. این رویکرد او گمانه زنی های گوناگون را بوجود می آورد که او را از لحاظ فکری یک شخص بی ثبات می نمایاند که دانش سیاسی او بر بنیاد منافع امریکا شکل گرفته و از این رو او از نگاۀ حق مداری وحق محوری در سیاست مغذور است. این باور ها در ذهن انسان شکل می گیرد که وجدان سیاسی و فکری انسان ها را منافع سیاسی کشور اش به بهای خیانت به منافع سیاسی کشور های دیگر شکل می دهد. آقای خلیل زاد هم از همان افراد به شمار می رود. خلیل زاد که از وفادار ترین افراد به حکومت امریکا است. او در واقع در پی موفقیت های سیاست های راهبردی امریکا در منطقه و جهان است و ازاین رو از خط سیاست های راهبردی امریکا در افغانستان عدول کرده نمی تواند. بنا براین امضای توافقنامۀ دوحه به خواست کاخ سفید بوسیلۀ خلیل زاد امضا شده است و کاخ سفید او را قربانی این توافقنامه نمود. هرچند توافقنامه ای که پرده از رابطۀ تنگاتنگ واشنگتن و اسلام آباد بیرون کرده و همه چیز در این توافقنامه به سود پاکستان و طالبان رقم خورده است؛ اما این پرسش برجایش باقی است که آیا خلیل زاد قربانی سیاست راهبردی امریکا و یا قربانی اهداف عمق استراتیژی پاکستان در افغانستان شده است یا این که افغانستان قربانی ناتوانی و چشم پوشی امریکا در برابر پاکستان مبنی بر موجودیت رهبران و لانه های ترویستی آنان در خاک پاکستان شده و یا قربانی غفلت ها و منافع شخصی مافیا های سیاسی، تسلیحاتی و نفتی و قاچاقبران مواد مخدر مقام های این کشور شده است.یاهو
منابع و ماخذ:
$- https://www.bbc.com/persian/afghanistan/2016/04/160425_zs_khalilzad_book_review
# – https://www.etilaatroz.com/79640/nation-building-afghanistan-overview-book-after-taliban/