سخن از یک آغاز است، آغازی که گواۀ روشنی از یک پایان دارد؛ اما پایانی که نه تنها پایان نیافت؛ بلکه پایان آن دردناکتر و تراژید تر از آغازش بود. درست 26 دلو آغازی از یک پیروزی بزرگ بود و نویدی بر یک پایان دردناک و اما صدها دریغ که نه تنها درد ها پایان نیافت، بلکه به زخم ناسور مبدل شد که هنوز هم درد از اعماق آن فواره دارد و آرمان انسان مظلوم در آن شعله ور است، اکنون نه تنها آرمان من و تو؛ بل آرمان یک ملت در آن شراره دارد که به گونۀ خیلی بیرحمانه تخته مشق سیاسی و سکوی پرش قدرت برای شماری افراد خودخواه و ناعاقبت اندیش و متعصب و قوم گرا و در واقع دشمنان واقعی مردم افغانستان گردید که با تاسف هرگز ممکن نیست تا با لفاظی ها بزرگ نمایی ها بر آن همه جهاد ستیزی ها زیرنام جهاد پرده کشید و عده ای را برائت داد که می خواهند سیاه کاری های شان زیر نام جهاد مقدس افغانستان پنهان کنند.
26 دلو نمادی از غلبۀ خون بر شمشیر و گواۀ روشنی از حماسه های خونین یک ملت فقیر در برابر ارتش تا دندان مسلح سرخ است. درست ۳۲ سال پیش از امروز مردم مجاهد افغانستان در ۱۵ فبروری ۱۹۸۹ نیرو های شوروی پیشین را وادار به خروج ذلت بار از افغانستان کرد و آخرین سرباز اتحاد جماهیر شوروی، از پل مرزی میان افغانستان و ازبکستان عبور کرد و حضور ۹ ساله نیروهای شوروی در افغانستان پایان یافت. نیرو های شوروی در ۳ جدی ۱۳۵۸ (۲۴ دسامبر ۱۹۷۹) به فرمان لئونید برژنف رهبر شوروی، سپاه چهلم این کشور وارد افغانستان شد[۱۸] و در نهایت در دوران میخائیل گورباچف آخرین رهبر این کشور، عقبنشینی در ۲۵ ثور ۱۳۶۷ (۱۵ می ۱۹۸۸) آغاز و آخرین گروه در ۲۶ دلو ۱۳۶۷ (۱۵ فوریه ۱۹۸۹) از افغانستان خارج شدند. خروج شوروی بر بنیاد اعلامیه ای مورخ ۱۵ می ۱۹۸۸ وزارت خارجۀ این کشور صورت گرفت که آخروج نیرو های شوروی از افغانستان ده ما بعد از آن تکمیل شد. جنرال گروموف فرماندۀ ارتش ۴۰ شوروی آخرین نظامی این کشور بود که افغانستان را با پای پیاده ترک کرد. وی می گوید، ممکن، مشهورترین افسانه راجع به عملیات شوروی در جمهوری دموکراتیک افغانستان این باشد که این جنگ با شکست اتحاد شوروی پایان یافت و اعتبار افغانستان را، به مثابه «قبرستان امپراطوری ها» تحکیم بخشید. وی این تشریح را غیر دقیق خوانده و می گوید که ارتش سرخ شکست نخورد، بلکه به خواست خود و در توافق و با سربلندی افغانستان را ترک کرد.
مردم افغانستان با حماسه آفرینی های بی مانند و دلاوری های بی نظیر توانستند تا دراین روز خروج افتضاح بار و شکست شرمسارانۀ شوروی پیشین را با چشمان خود نظاره کردند و شاهد بازگشت نیرو های مهاجم شوروی پیشین به کشور شان باشند. 26 دلوی یعنی روزی که حماسه های خونین ملت مظلوم افغانستان به ثمر نشستند و گل کردند. مردم افغانستان خروج نیرو های شوروی را جشن گرفتند و این روز را آغاز یک پیروزی بزرگ تلقی نمودند و برای رسیدن به موفقیت های کلانتر لحظه شماری کردند و با جشن گرفتن حماسه های خود، شکست دشمن را فال نیک گرفتند و توطیه دشمن در ستون پنجم را دست کم دیدند. بی خبر از آنکه خطر دسیسۀ دشمن در ستون پنجم خطرناک تر از توطیۀ بیرونی بوده و ریختن زهر مار های آستین را در حلقوم تازه به دوران رسیدۀ انقلاب سبز مردم افغانستان به هیچ گرفتند. اشتباهی که شاید کمتر انقلابیون تا کنون متوجه آن شده است. این بی توجهی ها بود که مار های آستین را برای زهر پاشی های بیشتر فربه گردانید و بالاخره کار به جایی رسید که مردم افغانستان و بویژه مجاهدین راستین به گونۀ ناگزیرانه در سوگ حماسه های خود نشستند و بجای ارجگذاری از حماسه های خود برعکس در ماتم به غارت رفتن آرمان های خود گلیم عزا هموار کردند و خاطرههای شکوهمند خویش را با اشک و خون به استقبال گرفتند.
درست آن زمانی بود که جهاد در نماد نبرد مقدس روی نمود و راهیان راۀ آزادی عاشقانه و عارفانه برای رهایی انسان از بند بنده گی ها قیام کردند و در راۀ پیروزی خویش ایثارگرانه رزمندند و شوریده حالانی بودند که روز شیران و شب پارسایان بودند. این ها بودند که با قربانی های بی دریغ شان به فلسفۀ وجودی جهاد مفهوم واقعی بخشیدند و معنی نبرد حق در برابر باطل را به گونۀ عملی به نمایش گذاشتند. به این مردان مومن و خودباخته و عاشقان راۀ آزادی مجاهدین گفته می شد و در روح و روان مردم افغانستان جای گرفته بودند و این ها بودند که به بهای خون خود ارزش ها آفریدند؛ البته ارزش هایی که رو به جاودانگی داشتند، نه تنها برای آفریننده گان خود سطوت و وجاهت به ارمغان آوردند؛ بلکه با تفسیر فلسفۀ وجودی انسان، انسانیت را تعبیر تازه نمودند. انسان را الگوی ایثار و انسانیت را بستر شگوفایی حقیقت و راستی و تداوم آن را در نماد غلبۀ خون بر شمشیر به گونۀ دراماتیک به نمایش نهادند. با این تعبیرجهادگران به مردان شجاع و با بصیرتی گفته می شد که دار و ندار شان را در طبق اخلاص به خوان فقر آرمان های انسان مظلوم گذاشته بودند و وظیفۀ خویش را دفاع صادقانه از حق آزادی آنان دانسته و تمامی نیرو شان را برای احقاق حقوق انسانی آنان وقف کرده بودند. این جهادگران نه تنها مبارزین و پیکار جویان نبرد حق طلبانه بودند؛ بلکه داعیان راستی و حقیقت نیزبودند که در هر قدم برای اعادۀ حق و بازگشت آن به صاحب اش صادقانه رزمندند. جهادگران یعنی بازگرداننده گان حق برای صاحبان راستینش؛ البته برای تحقق عدالت و تامین مساوات به کشور و بالاخره به روایت کلان در جامعۀ بشری . جهاد در واقع تحقق عدالت در هستی، تاریخ وجامعۀ بشری بدون مرزبندی های جغرافیایی است و اما این داعیۀ زمانی به واقعیت مبدل می شود که بر مبنای آیات الهی بزرگواری ها و شایستگی های انسان بر بنیاد تقوا شکل بگیرند و فرقی نمی کند که چنین انسانی به کدام قاره و جغرافیا و ملتی تعلق دارد؛ زیرا انسان شایسته و پرهیزگار است که توانایی سپردن حق به صاحب اش را دارد و از نداشتن ظرفیت اعطای حق به صاحب اش رنج نمی برد.
صدها دریغ و درد که امروز آن مجاهدین پاک باز و آن نسل پرخاشگر دیگر در میان ما حضور ندارند و تنها کارنامه های جاودانۀ آنان است که پیش چشمان ما رخ می نمایند و هر از گاهی صفحات رسانه ها را رنگین می سازند و بس. تاسف بارتر این که کارنامه های جاودان و حماسه های مجاهدین در سایۀ غارتگری ها و قانون شکنی های جهادخواران نه تنها کمرنگ گردیده است؛ بلکه جرئت یادآوری و ارجگذاری از حماسه ها و شاهکاری های آنان نیز در حال از میان رفتن است. آنانی که زیر نام جهاد محافلی را بخاطر بزرگداشت از مجاهدین برگزار می نمایند، آنانی اند که از خون مجاهدین تغذیه می شوند و برگزاری همچو محافل را جز وسیله یی برای استفاده جویی از رزم آوری های آنان چیز دیگری تلقی نمی کنند. این جهادخواران اند که بازهم به گونۀ بی رویه و بی شرمانه سنگ داعیۀ مجاهدین را بر سینه می کوبند و حتا برای کسب قدرت از بیرون کردن استخوان های جهادگران راستین هم شرم ندارند.
و آنگاهی که جهادخواران آرمان مجاهدین را به بازی گرفتند و دستاورد های خونین آنان را به گونۀ بیرحمانه یی ابزاری برای کسب قدرت و ثروت اندوزی خویش گردانیدند. نه تنها ارزش های جهاد کمرنگ گردید و داعیۀ جهادگران مومن زیر سوال رفت و حتا از عظمت روز هایی کاست که نقطۀ عطفی در دوران جهاد مردم افغانستان بودند. یکی از این روز های باشکوه و افتخارآفرین بیست و ششمین دلو است که ارتش سرخ بالاخره تاب رویارویی در برابر رزم آوری های مجاهدین جان باز را از دست دادند و ناگزیر به ترک افغانستان شدند. مردم افغانستان آن روز را نقطۀ عطفی در تاریخ مبارزات خود به حساب آورده و این روز در صفحات تاریخ کشور به خط درشت و سبز نوشته شد. پس از آن انتظار پیروزی های بیشتر را امیدوار بودند و اما صد ها دریغ و درد که پیروزی به دست آمده بعد از سقوط نجیب پیامد میمونی نداشت و پیروزی یی که به بهای خون دو میلیون انسان مظلوم و چهار میلیون معلول تمام شد، بالاخره قربانی جنگ قدرت گردید و جان های شصت هزار کابلی بیگناه را گرفت که به بهای از دست رفتن بزرگترین فرصت های خوب در کشورانجامید. دستاورد هایی را که مردم افغانستان برای آن لحظه شماری می کردند به حداقل گردانید و از جمله دستاورد های 26 دلو به مثابۀ نقطۀ عطفی در مبارزات مردم افغانستان نیز به غارت رفتند. پایان جهاد برابر به پایان آرزو های مردم افغانستان بود که آرزو های آنان به یاس کامل مبدل گردید و نتیجۀ آن به بازنده گی مردم افغانستان انجامید
ممکن دلیل کلان این باخت بازشدن عرصه برای جهادخواران بود که با نقاب های غیر قابل باور به کمین انقلابیون راستین نشسته بودند و از هنر ویژۀ نفوذ در حوادث برخوردار بودند. جهادگران مومن میزان نفوذ جهادخواران را دست کم گرفتند و با افتادن در چالۀ ساده انگاری های تحلیل های خوش بینانه به متاع اندک نقد دل خوش کردند و نصیۀ حیاتی را از دست دادند. جهادگران مومن با قربان شدن در پای نقدینۀ اندک بهای بزرگی پرداختند که هر روز بیشتر از روز دیگر سود آن افزونتر می گردد. جهادگران مومن فراموش کرده بودند که قدرت نفوذ در حوادث در جهان معاصر هنر والاتری است که بنیاد های حرکت های انقلابی را از استحکام بهتر برخوردار می نماید و جلو نفوذ افراد ناباب و غارتگر را نیز می گیرد و در ضمن عرصه را برای تاخت و تاز و استفاده جویی های ستون پنجم در انقلاب تنگ و تنگ تر می نماید. جهادگران مومن فراموش کرده بودند که جهان امروز دنیای حادثه ها است واز پی هر حادثه ولو که کوچک هم باشد، دهها رخداد تازه به وقوعی می پیوندد که حوادث گذشته را به شدت مورد بازنگری قرار داده و رخداد های آینده را تحت شعاع قرار می دهد. از همین رو بزرگترین هنرزیستن نفوذ کردن در رخداد ها به نفع پایداری یک انقلاب اجتماعی و بالاخره جامعۀ بشری است. بنا بر این جنبشی پیروز می شود و کشوری باب های رفاه وشگوفایی را دق الباب می کند که رهبران راستین و مومنش نه تنها هنر نفوذ موثر بر حوادث را دارا؛ بلکه توانایی های فرهنگی و علمی برای غلبه برحوادث را نیز دارا باشند. بنا بر این حرکت هایی که توانایی غلبه بر حوادث و مهار کردن دشواری ها را ندارند، در واقع ظرفیت نفوذ کردن در رخداد ها را از دست می دهند و بالاخره برد – برد آنان به باخت – باخت حتمی مبدل می شود. خوش باوری های جهادگران مومن و پناه بردن آنان به مفاهیم خشک قهرمان پرورانۀ تاریخ کلاسیک بود که در داوری های خویش آنان اشتباه کردند و در سراشیب تقصیر ها و توطیه های جهادخواران غلتیدند.
در تعریف کلاسیک تاریخ، تاریخ بیان احوال گذشته ها خوانده شده است؛ يعنی جستجوی هر آنچه به دانستنش بيرزد. ( آلن بیرو، ص160) و اما این تعریف زیر عینک نقد پرخاشگر رفته و در آن بر بنیاد های قوانین جامعه تمرکز صورت گرفته است که نبرد داد بر ضد بیداد را در سیمای راستین تاریخ با رویکرد تحلیلی به نمایش میگذارد و تا زمانی این جنگ ادامه دارد که انسان مظلوم خالق بر سرنوشت خود شود و چرخ تاریخ در مسیر واقعی اش به گردش درآید.
هرچند فیلسوف نامدار تحلیل زبانی، لودویگ ویتگنشتاین، در یکی از معروف ترین اظهارات خود می گوید: اکثر نزاع ها به سبب عدم تعریف دقیق معنای واژگان برپا می شو اگر آدمی واژه ها را دقیق و شفاف تعریف می کرد، از بسیاری از نزاع ها به دور بود. در قلمرو علم تاريخ – همانند ديگر علوم- مجموعه یی از مفاهيم بنيادين وجود دارد كه به نوعي تعريف آن مفاهيم تعريف و تبيين آن دانش نيز به شمار مي رود. با تاسف که در کشور ما از لحاظ مفهوم نوعی آشفتگی حاکم است. این آشفتگی زمینه ساز بازی جهادخواران بر ضد جهادگران مومن در تاریخ سه و نیم دهۀ گذشته گردیده است.
در تعریف متاخرین نقش انسان و به تبع آن به عقل انسانی تاكيد بيشتری شده است که در نتیجه قدما بر تاریخ روایی و ماخرین بر تاریخ تحلیلی تاکید می ورزند.(7) در حالی كه در تعريف قدما بيشترين تاكيدها بر مقوله زمان شده است. با توجه به رویکرد های تاریخ تحلیلی، تودهها سازنده گان اصلی تاریخ هستند و اما مستکبران پیروزی های تودهها را به تاراج می برند و با ساخت و ساز کاخ های زمردین بر روی استخوانهای چوبین انسان مظلوم، و زیستن در ویلا های مرمرین تباهی کشور و نابودی مردم شان را به گونۀ بیرحمانه یی به نمایش می نشینند.
در حالی که تاریخ بر اصل حرکت از خدا تا به خدا بنا براصل انا لله وانا الیه راجعون پایگاۀ محکم در قانون مندی عام الهی درهستی دارد که با نبرد حق کشانۀ قابیل برضد حق خواهانه و مظلومانۀ هابیل آغاز و تا پایان زمان ادامه دارد و تا آنگاه که یزیدیان تاریخ در سیما های فرعونیان، قارونیان و بلعم باعوریان از روی زمین برچیده شوند یا این که فلسفۀ تاریخ هر ازگاهی ملعبۀ حامیان کذایی دین و پیروان جنگ مذهب بر ضد مذهب بوده است که فلسفۀ وجودی دین و تاریخ را به استهزا کشیده اند. درست زمانی می توان به این نکات پی برد که این آغاز و انجام بی انجام و بی آغاز را در تاریخ تحلیلی به کنکاش گرفت. با این رویکرد است که می توان، دریافت، بزرگترین دشمنان دین آنانی اند که در لباس مذهب علیۀ مذهب جنگ مقدس داد بر ضد بیداد را به بیراهه می برند و سرنوشت انسان مظلوم را قربانی حرص و آز غیر انسانی خود می سازند. عرادۀ این جنگ نابرابر به شانۀ جهادخواران یعنی چهره های بلعم باعوری تاریخ است که زیر نام مقدس جهاد می دزدند و غارت می کنند و با حق خواری های آفتابی بر دین خدا و بنده گان او مرتکب خیانت آشکار می شوند. یعنی آن نقاب پوشانی که دین را برای رسیدن به قدرت و ثروت ابزار گردانیده اند که هر روز چهرۀ کاذبانۀ شان افشاتر می شود.این ها بلعم باعور هایی اند که به گونۀ کاذبانه سنگ جهاد و مجاهدت را به رخ کشیده اندو خیلی کاذبانۀ دعوای رهبری جهاد و جهادگران مومن را به سینه می زنند، در حالیکه غم جهاد و رنج مردم برای شان معنایی ندارد و فقط این همه برای شان ابزاری برای رسیدن به قدرت و دست یابی به ثروت است. در حالی که فلسفۀ وجودی داد بر ضد بیداد، فلسفۀ نبرد زیبایی ها با زشتی ها است که در هر برهه یی از تاریخ زشتی ها با مقاومت برگشت ناپذیر زیبایی ها رو به رو می شوند و زیبایی ها به مثابۀ درفش دار داد در برابر زشتی ها قدعلم می کنند و زشتی ها و پلشتی ها را نابود می کنند . یاهو