وحید مژده
• سیاف چگونه رهبر شد؟
• همکاری سیاف در انتقال خانواده حفیظ الله امین به غرب
• نقش سیاف در به میان آمدن القاعده
• کمک های سیاف به طالبان برضد حکمتیار و مزاری
• دعوت از اسامه برای بازگشت به افغانستان در سال 1996
• نقش سیاف در ترور احمدشاه مسعود…
– مرگ وحید مژده یک معما بود
– استاد سیاف خود یک معمای کم نظیر است
– جنگهای داخلی
***
دست نوشته ای از زنده یاد وحید مژده؛ منتشره مورخ ۱۳۹۳/۱۲/۴ وجود دارد که هر انسان را به شاک و حتی اغما می اندازد؛ ولی تا کنون چنانکه باید درست به اطلاع هموطنان و علاقمندان نرسیده است.
عزیزان گرانقدر این نوشته را با دقت کامل به مطالعه گیرند تا به زوایایی سرسام آور از عواقب و نتایج بازی ها با معتقدات و احساسات شریف مردم این سرزمین دست یازند.
وحید مژده به تاریخ 29 عقرب(آبان) 1398 در حادثه ترور؛ از دنیا رخت سفر بر بست، اما به نظر می رسد صد ها راز پنهان اینچنین مخوف و بزرگ را در دل، با خود به گور برد.
این هم شما و این هم دستنوشته ی متذکره مرحوم وحید مژده زیر عنوان «سیاف از کدام درد می نالد؟»:
در مورد اینکه وحید مژده واقعا کی بود، سخنش چقدر وزن و قوت دارد و هکذا شیخ الحدیث مجاهد کبیر! استاد عبدالرب رسول سیاف کدام جنابی تشریف دارند؛ اگر خواستید در ادامه معلومات و منابع معلوماتی خدمت تقدیم میگردد.
سیاف از کدام درد می نالد؟
سخنان اخیر استاد سیاف در رابطه به حضور جاسوسان در کابل و ادعای وی مبنی بر اینکه اعلامیه های ملامحمد عمر در وزیراکبرخان نوشته می شود، توجه بسیاری را برانگیخت. وی قبلا به وجود کسانی در کابل اشاره کرده بود که از خاک جبار «منطقه ای در حومه کابل» انتحاری ها را با موتر های سیاه به شهر کابل انتقال می دهند.
من نمی خواستم بر سخنان استاد تبصره ای داشته باشم. چندسال قبل وقتی استاد در یک مصاحبه گفت که حضور آمریکا در افغانستان مشروع است زیرا این حضور به خواست شورای امنیت سازمان ملل صورت گرفته است، من در مورد این سخن وی به سخنان اش در زمان جهاد اشاره نمودم که می گفت: سازمان ملل وسیله دست آمریکا و اسراییل است و با همین استدلال ماموریت بنین سیوان را یک توطیه از جانب دشمنان اسلام می خواند. استاد دو تن از دوستان را نزد من فرستاد و از من خواست که دیگر در مورد وی سخنان منفی ننویسم و حربه بدست «کمونیست ها» ندهم زیرا کمونیست ها از آن سوء استفاده می کنند!
از آن به بعد من نخواستم مزاحم استاد شوم و حتی زمانیکه یکی از دوستان که بیوگرافی و کارنامه های رهبران جهاد را در کتابی تحت عنوان «تذکرة الاشقیا» گرد آورده بود به من سپرد تا در آن خاطرات خود را نیز علاوه نموده و در مورد اصلاح مطالب آن نظر بدهم. من در آن کتاب به مطالبی که نویسنده از دوران زندان دهمزنگ از زبان شهید محمد کاظم شارقی و شهید مولوی عبدالغفور پروانی در مورد استاد سیاف نوشته بود اعتراض کردم و گفتم که باید این مطالب را از آن کتاب حذف نماید که مغایر عفت کلام است.
روایت ضعیفی از قول مرحوم مولوی تره خیل را که جد استاد را تازه مسلمانی از اهل هنود بنام «چندل بائی» خوانده بود نیز زاید از بحث دانستم و مشورت به حذف آن دادم. در این کتاب منتشر نشده، شرح حال و کارنامه استاد سیاف به شیوه نگارش کتاب «تذکرة الاولیا» از شیخ فرید الدین عطار با این جملات آغاز می شد:
آن شقاوت پیشه دوران، آن گرگ درنده در جامه چوپان… آن زمین خور بی انصاف، عبدالرب الرسول والسیاف. مظالم او بسیار است و مکایید او بی شمار که همه در این مختصر نگنجد. پس به اندکی اکتفا می کنیم که عاقلان را اشارتی کافی است…
و البته آنچه در آن اندکی گنجیده نیز برای شناخت استاد کفایت می کند. از آن جمله:
• سیاف چگونه رهبر شد؟
• همکاری سیاف در انتقال خانواده حفیظ الله امین به غرب
• نقش سیاف در به میان آمدن القاعده
• کمک های سیاف به طالبان برضد حکمتیار و مزاری
• دعوت از اسامه برای بازگشت به افغانستان در سال 1996
• نقش سیاف در ترور احمدشاه مسعود…
که اگر فرصتی بود در آینده به هرکدام از این موضوعات پرداخته خواهد شد اما سخنان استاد با ادعای واهی نوشته شدن اعلامیه های ملامحمد عمر در وزیر اکبرخان موجب شد تا عده ای با استناد به سخنان گهربار ایشان، من را مورد عنایت فحش و دشنام قرار دهند. برای من هم قابل تحمل نبود که حتی زنان بدکاره نیز به دفاع از سخنان استاد برخیز اند و اتهام ناروا بر من ببندند و من خاموش باقی بمانم.
اما حقیقت چیست و چرا سیاف بصورت مبهم از بقول خودش حضور جاسوسان سخن می گوید اما از آنان نام نمی برد؟ این شخص که هم انتحاری ها را از خاک جبار به کابل انتقال می دهد و هم اعلامیه های ملاعمر را در وزیراکبرخان می نویسد کیست؟ سوال دیگر این است که آیا واقعا استاد از درد وطن این سخنان را بر زبان می آورد یا درد در جای دیگری است؟
به نقل از ژمن، مجاهدان سابق، به خوبی می دانند که شخصی که استاد به وی اشاره دارد، کسی جز احمدشاه احمدزی نیست. مهندس احمدشاه روزگاری از دوستان نزدیک استاد سیاف بود بحدی که استاد بعد از اینکه تنظیم اتحاد اسلامی برای آزادی افغانستان را بوجود آورد، وی را بحیث معاون خود برگزید. احمدشاه در حکومت استاد ربانی به نمایندگی از تنظیم استاد سیاف حتی در مقام صدراعظم نیز ایفای وظیفه نمود اما مشکل استاد با این شخص چگونه به میان آمد و روابط چرا تیره شد؟
برای روشن شدن حقایق به دورانی برمی گردیم که دولت داکتر نجیب الله سرنگون شد و حکومت مجاهدان در کابل به میان آمد. در آن زمان در پیشاور تعداد زیادی از مجاهدان عرب با خانواده های شان زندگی می کردند که به اشاره آمریکا، تحت فشار پاکستان قرار داشتند. کشورهای متبوع این افراد نیز حاضر به پذیرفتن آنان نبودند زیرا نمی خواستند تا تجربه جهاد افغانستان به کشور های نفت خیز عرب منتقل گردد.
نماینده هایی از مجاهدان عرب نزد استاد سیاف رفتند و گفتند که به دلیل سهم گیری در جهاد افغانستان، جز در این کشور، در هیچ جای دیگر دنیا پناهگاهی برای ما وجود ندارد بنابراین می خواهیم در افغانستان که بخاطرش در کنار شما قربانی دادیم، زندگی کنیم. سیاف به آنان وعده داد که از استاد ربانی خواهد خواست تا به آنها تابعیت افغانستان بدهد و این کار نیز صورت گرفت. استاد ربانی به مهندس احمدشاه که وزیر داخله بود دستور داد تا به تعداد زیادی از این افراد تذکره تابعیت افغانستان بدهد.
تعدادی از این افراد تقاضا داشتند تا در کابل خانه بخرند. استاد سیاف به آنها گفت که پول های خود را از طریق مهندس بشیر به مهندس احمدشاه بفرستند. این عرب ها ملکیت های خود را در کشورهای خودشان فروختند و پول آن را به پیشاور انتقال دادند. مهندس احمدشاه در آن زمان تعدادی خانه در کابل برای این افراد خریداری کرد و در نتیجه شایع شد که مهندس احمدشاه در کابل ده ها خانه برای خود خریداری کرده است.
با به قدرت رسیدن طالبان در کابل، احمدشاه به خارج از کشور و استاد سیاف به شمال افغانستان رفتند تا اینکه سرانجام دولت طالبان سرنگون شد و هر دو به کابل برگشتند. بعد از مدتی استاد سیاف از احمدشاه خواست تا تمام این خانه ها را که با پول عرب ها خریداری شده و قباله هایش بنام احمدشاه بود به وی تحویل دهد.
احمدشاه به وی گفت: این خانه ها ملکیت شخصی مجاهدان عرب است که در کنار ما جهاد کردند. اما استاد گفت:
مالکان این خانه ها همه تروریست اند و اگر به افغانستان بیایند، باید دستگیر شده و به آمریکا سپرده شوند.
مهندس احمدشاه حاضر شد تا این ملکیت ها را با سیاف نصف نماید اما جناب استاد استدلال می کرد که من تو را به عرب ها معرفی کرده بودم و آنها با اطمینان من به تو پول دادند بنابراین تمام این خانه ها متعلق به من است.
این کشمکش چند سال بطول انجامید تا اینکه یک جرگه از هر دو جانب صلاحیت گرفت و فیصله نمود که استاد از میان این خانه ها سهم خود را بشکل دلخواه انتخاب نماید. استاد خانه هایی را که در موقعیت های خوب شهر کابل قرار داشتند برای خود انتخاب کرد اما باز هم از این فیصله راضی نیست زیرا فکر می کند که بعضی ملکیت های دیگر از جمله خانه شخصی مهندس احمدشاه در وزیراکبرخان هم با پول اسامه بن لادن بعد از بازگشت وی از سودان خریداری شده و باید به جناب استاد داده شود. به همین دلیل اکنون استاد از راه های مختلف احمدشاه را زیر فشار قرار می دهد تا این خانه را هم بدست آورد.
اشاره وی به نوشته شدن اعلامیه ها در وزیراکبرخان اشاره به همین خانه دارد!
کسانی که از اصل جریان مطلع نیستند، سخنان تند جناب استاد را ناشی از جاسوس ستیزی وی می دانند اما کسی که خود دار و ندار امروز خود را مدیون خدمت به شبکه های استخباراتی سعودی، پاکستان و سازمان سیا است و دوستی نزدیک وی با شهزاده ترکی الفیصل و شهزاده سلطان بن عبدالعزیز در دوران جهاد بر هیچ مجاهدی پوشیده نبود که همین ارتباطات روزگاری او را به مقام ریاست اتحاد اسلامی مجاهدان افغانستان رسانید، چنین شخصی امروز دیگران را به جاسوس بودن متهم می سازد.
جالب است که او از دولت می خواهد تا طالبان را «خوب بکشند» اما موسی خان اکبرزاده والی سیاف در غزنی سخنگوی داعش را بعنوان نماینده خود استخدام می نماید و استاد در این مورد چیزی نمی گوید!
این مقال را با این نصیحت از گلستان شیخ اجل سعدی به پایان می برم که موافق حال استاد است:
هندویی نفت اندازی همی آموخت. حکیمی گفت: تو را که خانه نیین است، بازی نه این است!
تا ندانی که سخن عین صوابست مگوی
و آنچه دانی که نه نیکوش جوابست مگوی1
یار زنده صحبت باقی!
وحید مژده
*********************
وحید مژده تحلیلگر نزدیک به طالبان و کارشناس مسایل سیاسی افغانستان روز چهار شنبه 20 نومبر سال 2019 به ضرب گلوله ترور شد.2
وحید مژده کی بود؟
وحید مژده در دهه ی 1980 عضویت حزب اسلامی افغانستان به رهبری گلب الدین حکمتیار را کسب کرده بود. در واپسین روز های حاکمیت برهان الدین ربانی، کارمند وزارت امور خارجه ی افغانستان شده بود. در زمان حاکمیت طالبان، به حیث کارمند ارشد این وزارت از جانب طالبان گماشته شد.3
مژده پس از شکست این گروه در سال ۲۰۰۱ میلادی در کابل حضور داشت و یکی از فعالان سیاسی و طرفدار صلح در رسانه های ملی و بین المللی بود. او همواره در دسترس رسانه ها بود و مصاحبه های زیادی نیز با رسانه های ایرانی از جمله ایرنا انجام داد.
مژده در ارتباط با تأمین صلح در افغانستان نیز فعالیت می کرد بطوری که در نشست های اخیر دوحه و مسکو برای صلح بین افغانستانی نیز حضور داشت اما وی در این اواخر از روند صلح به رهبری «زلمی خلیل زاد» بشدت انتقاد کرده و گفته بود که صلح خلیل زاد روشی است که داعش را جایگزین طالبان خواهد کرد.4
به نظر میرسد که مژده تا اخیر با طالبان روابط داشت. چنانکه روزنامه ۸ صبح به سندی صوتی دست یافته که نشان میدهد وحید مژده از طریق تلیفون به سید احمد حقانی یکی از فرماندههای ارشد طالبان و عضو شورای کویته در اتباط بوده و معلوماتی را ارایه میدارد.5
مرگ وحید مژده یک معما بود
مژده چنانکه دیدید در برابر استاد سیاف در تقابل قرار گرفت. گویا تکان دهنده ترین راز های پنهانی استاد سیاف را در دورانی که باهم، هم رزم و هم سنگر در جهاد انگریزی، امریکایی- پاکستانی بودند، به افشا گرفت. رمز و راز هایی که شخصیت استاد سیاف را جدا مورد سوال بی پیشینه قرار داد.
استاد سیاف خود یک معمای کم نظیر است
استاد سیاف پیش از هفت ثور، پس از آن، در دوران حاکمیت مجاهدین وهم اکنون در حاکمیت اشغال یک معمای کامل است. همچو آقای حکمتیار.
استاد سیاف در سال 1946 در ولسوالی پغمان متولد شده است.
سياف در سال 1339 هجری شمسی به مدرسه ابوحنيفه رفت و دروس متوسطه را در اين مدرسه پي گرفت و در سال 1346 با درجه ممتازي از اين دانشگاه فارغ التحصيل شد. او پس از تحصيل در دانشگاه به خدمت سربازي فرا خوانده شد و مدت دو سال در ارتش خدمت کرد. بعد از پايان دوره سربازي در سال 1348 به عنوان استاد و عضو کادر علمي دانشکده شرعيات برگزيده شد و پس از دو سال تدريس در اين دانشکده، براي تحصيلات عاليتر و تخصصي بنا به توصيه بعضي افراد با نفوذ مذهبي در سال 1350 عازم مصر و وارد دانشگاه معروف الازهر شد. گفته مي شود سياف در دانشگاه الازهر با ملک فهد دوست و همکلاس بود.
سياف پس از اخذ درجه استادی (Mastery) در رشته علم حديث، به افغانستان بازگشت.
سیاف در سال 1358 بنا بر فعالیت های ضد دولتی با جمعی از رهبران اخوان المسلمین زندانی شد. اما با به قدرت رسیدن ببرک کارمل، تمامی زندانیان سیاسی از بند رها شدند که عدالرب رسول سیاف نیز در جمع آزاد شدگان از زندان بود.
پس از رهایی از زندان پلچرخی در سال ۱۳۵۸ هجری خورشیدی، به پاکستان رفت و به تنظیم های جهادی پیوست.6
استاد سیاف پیش از به اصطلاح جهاد فی سبیل الله، در جریان جهاد، پس از جهاد و حکومت مجاهدین و طی بیست سال اخیر در جریان اشغال کشور، پیوسته اعتلای مقام میداده است.
به دنبال ورود طالبان به کابل، پایتخت، آقای سیاف همراه با احمد شاه مسعود، از فرماندهان ارشد مجاهدین، این شهر را ترک کرد و در شمال کابل مستقر شد؛ جایی که عمدتا زیر کنترل فرمانده مسعود قرار داشت.
گفته می شود کسانی که در جامه خبرنگاری احمد شاه مسعود را ترور کردند قبلا با آقای سیاف دیدار داشتند و احمد شاه مسعود به توصیه آقای سیاف حاضر شد با این خبرنگاران مصاحبه کند. همین خبرنگاران فرمانده مسعود را ترور کردند.7
وی به دنبال سقوط رژیم دکتر نجیب الله در سال ۱۳۷۱، همراه با سران دیگر تنظیم ها و احزاب جهادی افغان وارد کشور شد و به مهم ترین حامی دولت به رهبری برهان الدین ربانی تبدل شد.
جنگهای داخلی
سیاف در میان سال های ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۴ در درگیری های میان گروهی کابل نقش اساسی داشت و نبردهای حزان او با حزب وحدت اسلامی که در آن زمان از سوی عبدالعلی مزاری رهبری می شد در غرب کابل شهرت فراوان دارد.
این دو حزب در آن سال ها جنگ های خونینی با هم داشتند که منجر به کشته و مجروح شدن صدها تن از افراد غیرنظامی شد و غرب کابل هم به ویرانه تبدیل شد.
وی بارها به دلیل حضورش در جنگ های داخلی افغانستان از جانب سازمان دیدهبان حقوق بشر به جنایات جنگی متهم شده است.8