هموطن امروز افغانستان غرقه در خون و آتش و بزنگاۀ تروریزم منطقه ای و جهانی بیش از هر زمانی به یک فراخوان ملی نیاز دارد تا مرد و زن این سرزمین در برابر تهاجم نظامیان پاکستانی بسیج شوند و در یک محوریت ملی برضد تجاوز کاران پاکستانی و مزدوران آنان هماهنگ و متحد عمل کنند.
هموطن امروز دفاع از تمامیت ارضی کشور و دفاع از نوامیس این سرزمین مهم تر از منافع شخصی و مذهبی و گروهی و قومی شهزوندان این کشور است. زیرا نبرد در برابر ملیشه های پنجابی زیر نام طالب فریضۀ دینی مرد و زن این سرزمین است و بویژه در برابر آنانی که زیر نام جهاد به هدف غنیمت گرفتن زنان این سرزمین از سوی نظامیان پاکستان توظیف شده اند.
آنانی که دیروز مشتی اوباش پنجابی و غیرپنجابی را زیر نام جهاد به افغانستان می فرستادند و برای آنان در بدل کشتن مظلوم ترین انسان این سرزمین وعدۀ حور بهشت داده می شد. اما اکنون با خروج نیرو های امریکایی روز آن وعده به پایان رسیده و تشت مکر و رسوایی های نظامیان پاکستان و طالبان گوش به فرمان آنان از بام به زیر افتاده است. جنرالان پاکستانی این بار برای مزدوران جاهل و نامسلمان خود وعدۀ تازه ای داده اند تا این مزدوران جنگی انگیزۀ جددی برای جنگ ناحق در افغانستان پیدا کنند. مولوی های استخباراتی پاکستان فتوای استخباراتی و ضد اسلامی صادر کرده اند و گرفتن زنان باعصمت این سرزمین با غرور و سلحشور را برای آنان غنیمت جنگی خوانده اند تا تفنگداران وحشی پنجابی تا آخرین لظۀ مرگ بجنگند و مردار شوند و اهداف نظامیان پاکستان را در ا فغانستان پیاده نمایند. بنا بر این امروز روزی فراررسیده است که زن و مرد این سرزمین در کنار نیروهای دفاعی و امنیتی خود بایستند و مردانه و با شهامت از وجب وجب این سرزمین دفاع نمایند. زیرا دفاع از کشور و تمامیت ارضی و دفاع از آزادی و دفاع از ناموس و دفاع از انسانیت به هدف تحقق آگاهی و آزادی و عدالت است.
یورش نظامیان پاکستان به افغانستان زیر نام طالب بویژه پس از خروج نیرو های امریکایی از افغانستان از روی جنگ نتروریستی آنان زیر چتر طالبان پرده برداشت و تجاوز مستقیم پاکستان در افغانستان را آشکارا نمود. نظر به گزارش رسانه های بین المللی جنگ در سراسر کشور از سوی نظامیان پاکستان در مناطق شرق و جنوب شرق کشور و در مناطق غرب و جنوب غرب به گونۀ مستقل یا مشترک از سوی سپاۀ پاسداارن ایران رهبری و سازماندهی می شوند. بنا براین نجات کشور در گرو یک فراخوان ملی است تا زن و مرد این سرزمین برضد تهاجم نظامیان پاکستان و سپاۀ پاسداران ایران دور هم جمع شوند و برای دفاع از مام میهن دست به دست هم بدهند. دفاع از کشور و دفاع از تمامیت ارصی و دفاع از آزادی های انسانی زنان و مردان این سرزمین مسؤولیت همگانی است و باید برای دفاع از این ارزش ها به گونۀ همگانی قیام کرد و به پا ایستاد.
الله اکبر؛ مشتی کوبنده بر فرق تروریستان و تمامی ستمگران تاریخ :
برای هر فراخوان باید سوژه پیدا کرد تا بتوان مردم را به گونۀ خودجوش بدور آن کشاند. به هر اندازه که سوژه ها ریشه در تاریخ و فرهنگ یک کشور داشته با شند و در کشور هایی مثل افغانستان از مایه های دینی برخوردار باشند، بیشتر تحرک آفرین اند و مردم را به دنبال خود می کشانند. به گونۀ مثال ” الله اکبر” در کشور های اسلامی با توجه به مفهوم و اصالت تاریخی و دینی آن برگزیده ترین سوژه برای یک فراخوان ملی است. سوژه ای که می تواند هم حماسه آفریند و هم ارزش های دینی را با ارزش های ملی در موجی از شور و عواطف انسانی بهم گره بزند.
هموطن به پا خیز و روز الله اکبر دوباره فرارسید و برخیز با ندای ملکوتی الله اکبر تکرار تاریخ سرزمین غرقه در خون و آتش خویش را به تماشا بنشین و نظاره کن که چگونه بار دیگر زمان پیمان بستن های تازه فرارسیده است تا با فشردن دستان هراتیان و هریوایی های قهرمان پرور لرزه بر اندام دشمن مکار افگن تا بعد از این نظامیان پنجابی با تمسک جستن به دین و اسلام بر تو ستم نکند و کشتار های بیرحمانۀ خود را با دستان طالبان رنگ اسلامی ندهد. این بار فریاد های الله اکبر نه تنها تجدید عهد بستن دوبارۀ تو را با خدا و با مردم به نمایش می گذارد؛ بلکه با این فریاد های ملکوتی تکرار تاریخ را با چشمان خویش می بینی و آنرا با این فریاد های انسانی به نمایش می گذاری که چگونه دیروز این فریاد ها بازی گرفته شد و اما این بار هشدار که بار دیگر بازی گرفته نشود تا تاریخ مانند امروز بار دیگر در کشورت تکرار نشود. هموطن امروز بازهم روز پیمان بستن است و آن پیمانی را که در فطرت با خدا بسته ای و آن را در منصۀ عمل پیاده کن و برای آنکه از تاریخ سوزی نجات یابی و ناگزیر هستی تا تاریخ ساز شوی. هموطن امروز در پرتگاۀ فاجعۀ هولناک قرار داری و بیش از یک انتخاب از دو گزینه نداری یا با نه گفتن بر تمامی مسؤولیت های دینی و وطنی و مردمی و ملی ات بدرود گفته و خدا را به فراموشی بگذار و از الله اکبر گفتن دوری کن و در صف تاریخ سوزان قرار بگیر و یا این که با سر دادن فریاد های کفر شکن و تروریست شکن در صف تاریخ سازان قرار بگیر و تا باشد که این بار با سرکشیدن صدای ملکوتی الله اکبر یعنی خدا بزرگ است و جز خدا در زمین هیچ نیرویی وجود ندارد و این اتکا است که برای انسان ایثار و خودگذری بی نظیر می بخشد. این صدای ملکوتی است که سرباز را در رویارویی های آزمونی به جنگ ایثارگرانه می کشاند. در زیر چتر این صدا است که سرباز به جنگ دشمن برای پذیرفتن مرگ می رود و نه برای بازگشت و ز نده ماندن . از همین رو است که می گویند، سربازی که برای مرگ می رود و او هرگز شکست نمی خورد. هموطن امروز بار دیگر این آزمون فرارسیده است و اما هشدار که ازاین آزمون موفقانه تر بیرون برایی تا م مبادا دستاوردت به تاراج برود.
الله اکبر؛ نعرۀ کفر شکن و فریاد ملکوتی انسان است که با نه گفتن به تمامی وابستگی ها وچنگ زدن به رسن استوار و نیرومند الهی باورمندی او را به خدا به نمایش می گذارد و در ضمن نه گفتن انسان در برابر تروریستان و حامیان کاذب آنان را به نمایش می گذارد و رسالت تاریخی مسؤولیتهای انسانی و اجتماعی و تاریخی و جغرافیایی او را با انتخاب از دو گزینۀ تاریخ سوزی و تاریخ سازی به گونۀ آشکار به نمایش میگذارد. الله اکبر به همان اندازه که وجهۀ استمار زدایی و استحمار زدایی و استثمار زدایی دارد و به همان اندازه وجهۀ قدرت نمایی انسان مظلوم در برابر انسان های غدار و فاسد و وطن فروش و تروریست رانیز دارد. فریاد الله اکبر از حنجرۀ مردان راستین و از قلب آنانی برمی خیزد که دل های شان برای این وطن و برای آبادی مادی و معنوی آن می تپد و هرگز قلب آنانی به این وطن نمی تپد که وابستگی کامل به این کشور ندارند و جسم آنان اینجا و اما روح شان در کشور های دیگر است؛ البته در کشور هایی که زن و فرزندان شان در ناز و نعمت زنده گی می کنند و هرگز طعم خوان تلخ فقر مردم مظلوم این کشور را نچشیده اند. درست از جنس آنانی اند که به سان خانم لوی شانزدهم در پاسخ به نان خواهی و داد خواهی مردم می گویند که اگر نان نیست و باید کلچه نوش جان کنند.
از این رو هموطن امروز افغانستان نیاز به فرزندان صدیق و مردان استوار و ایثارگری دارد که در عمل صداقت و وطن دوستی شان را به اثبات برسانند و در عمل به اثبات برسانند که برای نجات کشور برآمده اند که با سر دادن الله اکبر برخود اتمام حجت کنند تا در جمع سیاه کاران تروریست و تاریخ سوزان وابسته به شیکه های استخباراتی حساب نشوند و در فردا های روشن محکوم تاریخ نشوند. پس هموطن برای آنکه محکوم تاریخ نشوی و در صف تاریخ سازان واقی قرار بگیری برخیر و با فریاد های الله اکبر بار دیگر برخود اتمام حجت کن و هیمنه و طنطنۀ تروریستان و تمامی مفسدان اینجایی و آنجایی ها را و یاران گرمابه و گلستان آنان را برچین تا به آزادی و آگاهی و عدالت کامل دست یابی و از شر ستمگران چه از قماش تروریست وغیر تروریست و از هر نحله ای که باشند، برای همیش رهایی پیدا کنی. الله اکبر ، الله اکبر، الله اکبردر لا به لای فریاد های حماسی الله اکبر چه بجا و منطقی است که رادمردان و آزادی خواهان کشور را مورد تحسین و تقدیر قرار داد و از شجاعت های مردانی چون امیر هریوا یادآور شد و با
به جای تقدیر به امیر هریوا: جرات امیر هریوا را ستود و به همرزمانش هزاران درود وصلوات فرستاد؛ جرات مردی را باید ستود که هرچند غبار پیری بر سیمایش نمایان است و اما قلب قوی و نیرومندش هنوز جوان است و هرگز دست پیری به آن نرسیده است. این پیر مرد با وقار بار دیگر با قد آراسته و شانه های کشیده و سر بلند برای نجات نه تنها هریوایی ها؛ بلکه برای نجات افغانستان در برابر تروریستان طالب و نظامیان پاکستانی شتافت و ثابت ساخت که هنور عشق این میهن در خون تپیده و غرقیده در خون و آتش در قلب نیرومندش شعله ور است و درد افغانستان بیمار با تمامی احساس درک می کند. پیر هریوا با قیام عاشقانۀ خود بر ضد تروریستان طالب و قرار گرفتن در کنار هراتیان ثابت کرد که آو هم باوران او هنوز هم حاضر اند تا اشتباۀ آنانی را نادیده بگیرند که با همه قوت در صدد حذف او هم رزمانش بودند و او ثابت ساخت که عشق بی بدیل میهن و مردم اش در او زنان زبانه می کشد که هرگز منافع شخصی و گروهی و زبانی بر حس وطن دوستی او سایه افگنده نمی تواند و هیچ چیزی حتا توهین و تهدید از شور و شکوه و عظمت وطن دوستی او چیزی نمی کاهد.
آری پیر هریوا با قیام حق طلبانۀ خود در برابر طالبان تروریست به این حقیقت مهر تایید نهاد که یک ذره از خاک کشور چنان مستی و شور در دل های وطن پرستان واقعی به بار می آورد که هزاران خم شرابر از داشتن چنین معجزه ای عاجز است. درست برابر به این شعر زیبای حماسی مرحوم پژواک” هزار خم نکند مست می پرستان را — چنانکه ذره خاکی وطن پرستان را ” پیر هرات با قیام خود نشان داد که قلبش برای حیات این کشور صادقانه و بی مدعا می تپد و او حاضر است تا جان خود را بدون هرگونه پاداشی قربانی آزادی میهن و رفاۀ مردم خود نماید. قیام امیر در برابر طالبان این حقیقت را به اثبات رساند که ماندنی های در این کشور همیشه ماندنی اند و در هر حالی از مرزو بوم این کشور پاسداری می کنند. این قیام ثابت کرد که کی ها برای این وطن صادق اند و کی ها ماندنی اند و کی ها رفتی و منتظر حادثه. پیر هریوا چنان بر خود اتمام حجت کرد که بار دیگر به تاریخ چلنج داد و تاریخ را هشدار به تکرار داد و آموختن از تاریخ را امری واقعی دانست. او به همرزمان قدیم خود در واقع ترس جدید وطن دوستی را به یادگار گذاشت و برای آنان آموخت که هرگونه خیانت به مام میهن گناهی بس بزرگ و دست بردن به فساد و خیانت با استفاده از جهاد و میهن دوستی امری ناشایسته است که ازعزت و شرافت وطن پرستان واقعی می کاهد. این قیام برای آنانی درس بزرگ آموخت که در صبح پیروزی جهاد به جهاد و ارزش های آن بدرود گفتند و امروز نزد مردم افغانستان زرر روی و شرمنده و خجالت هستند. این قیام امیر هریوا من را واداشت که با وجود انتقادات گذشته از او، این قیام و این حرکت اسلامی و ملی اش را مورد تحسین قرار بدهم. در عین زمان با شعار های تروریست شکن و طاغوت شکن کارنامه های سیاۀ تروریستان مزدور و حامیان آنان را جار زد و سیمای اصلی آنان را افشا نمود.
طالبان باغی و مزدور اند: پس از خروج نیرو های امریکایی از افغانستان و طفره رفتن طالبان از روند گفت و گو ها و تشدید جنگ آنان برضد مردم افغانستان و ستم و ستمگری وکشتار های آنان بر ضد مردم مظلوم افغانستان ثابت کرد که طالبان نه تنها یگ گروۀ باغی و ضد اسلام اند؛ بلکه یک گروۀ مزدور و وابسته به شبکه های استخباراتی بویژه نظامیان پاکستانی اند که نقاب دین را کاذبانه به رخ کشیده اند. شاید طالبان فکر کنند که تکروی و انحصار گرایی ها و بزرگ خواهی آقای غنی در موجی از وعده های دروغین برای اصلاحات سبب رو گردانی مردم از او شده باشد؛ اما طالبان غرور و شهامت مردم افغانستان را دست کم گرفته اند که این ملت هرگز به اجانب سر خم نکرده و نخواهد کرد. زیرا مردم افغانستان بدین باور اند که طالبان یک گروۀ افغانی و محصول این اعتقادی و فرهنگی این سرزمین نیست؛ بلکه طالبان محصول شبکه های استخباراتی اند که در راس آنان نظامیان پاکستانی قرار دارد. بنا براین طالبان هرچند که طبل دینداری را بر سینه بکوبند، مردم از رویکرد های زشت و اعمال ناپسند و ضد انسانی و ضد اسلامی آنانی می دانند که طالبان یک پدیدۀ بیگانه و ضد اسلامی برای مردم افغانستان است. جنگ ها و بیرحمی ها و قساوت های طالبان طی سال های گذشته و بویژه در ماه های اخیر نشان داده است که این گروه جز یک گروۀ باغی و مزدور چیز دیگری نیستند. این گروه در کنار بیش از هفتاد گروۀ تروریستی دیگر در خدمت نظامیان پاکستان و شبکۀ آی اس آی اند و از سوی آنان برای تخریب بنیاد های دینی استخدام شده اند که هدف اصلی نظامیان پاکستان رسیدن به اهداف راهبردی اش در سطح منطقه بویژه در افغانستان و هند است تا با استفاده از این گروه های افراطی و باغی به اهداف خود برسد.
مردم افغانستان طالبان را شناخته اند و پس از این به هر رنگی خود را آرایش دینی بدهند و اما مردم آنان را از طرز خرام شان شناخته اند. بنا براین اطلاق حتا کلمۀ خوارج بر طالبان هم زاید بر اوصاف آنان است؛ زیرا گروۀ خوارج با تمام افکار افراطی شان با اصول هایی باورمند بودند و با تاسف که طالبان به هیچ اصولی باورمند نیستند و در مسایل عبادی و اعتقادی و سیاسی به خط سرخی باور ندارند و تنها خشونت و تندروی و کشتار و بیرحمی در قاموس آنان برجسته و بارز است و بس. حال زمان آن فرار رسیده است که دولت و مردم افغانستان دست بدست هم بدهند و با تمام نیرو دور هم بسیج شوند تا از شر طالبان و نظامیان پاکستان و تمامی تروریستان وحامیان تروریزم رهایی پیدا کنند. حال برحکومت افغانستان است که زمامداران و سیاستگران آن صادقانه اعتراف کنند که اعتماد به بیگانگان و بریدن از مردم و پشت دادن با آنان نه تنها شرمساری های زشت تاریخ را در پی دارد؛ بلکه زرد رویی ملتی را در پی دارد که با همه توان تهاجم شوروی را نه گفت و اما حملۀ امریکا در موجی از نیش ابرو های بلند خیلی ناشیانه در برابر طالبان مزدور زمینگیرش کرد. حال بر دولت و رهبران آن است تا حرف های بلند و بالا را کنار نهاده و در عمل دست به اصلاحات بنیادی بزند و دست از سخنان متضاد و پره دوکس گویی ها بردارد. حال بر رئیس جمهور غنی است تا صادقانه بر خود اتمام حجت نماید و دست به اصلاحات بنیادی در تمامی عرصه ها بزند و افراد متملق و آری گوی و ناخلف و مفسد و ضد مردمی را از کنار خود براند و با عزل آنان فرصت ورود به آنانی را برای خدمتگذاری به مردم افغانستان فراهم کند که د لهای شان برای این کشور می تپد و در هر حالی وفادار به مردم افغانستان اند. آقای غنی باید بداند که با حرف های میان تهی و اضافه گویی ها لاف زنی هیچ گلی در این سرزمین بهار نمی وشود و مگر زمانی که گفته هایت را در عمل پیاده نمایی و ادارۀ این کشور بدست فرزندان صادق این سرزمین بسپارید. در این حال است که مردم به تو رجوع خواهند کرد و با جان و دل از نظام دفاع خواهند کرد؛ زیرا مردم افغانستان سخت باور به این سخن دارند که ازموده را آزمودن خطا است. پس چه بجا خواهد بود که با اعتماد های کاذب بر خارجی ها و پشت دادن به مردم افغانستان بدرود گفت و دست مردم را گرفت و آن را صادقانه تکان داد و خواست مردم که همانا ایجاد اصلاحات بنیادی است ، در عمل پیاده نمود. در این حال طالبان خود به خود نابود می شوند و مردم حتا بدون حمایت دولت در برابر شان می ایستنند.
باید جار زد؛ اصلاحات اصلاحات، اما بنیادی: ناگزیر باید جار زد؛ اصلاحات، اصلاحات و اصلاحات؛ ایجاد اصلاحات بنیادی و جاروب کردن مفسدان به شمول مفسدان معزز و ابریشمین مزاج ها از دستگاۀ دولت افغانستان یگانه راه برای حاکمیت قانون و مشتی کوبنده بر فرق تروریستان و حامیان آنان است. تنها ایحاد اصلاحات بنیادی به مثابۀ آخرین شانس بقای دولت است که می تواند، فضای اعتماد از دست رفته میان دولت و مردم را دوباره احیا کند. اصلاحات اساسی در واقع نسیم امیدواری را در دل های مردم می وزد و درخت باور را در قلب های آنان سبز می نماید. در این صورت درجۀ شفافیت های کاری و پاسخگویی دولت در برابر مردم بلند رفته و رابطۀ دولت و مردم از استحکام بیشتری برخوردار می شود. اصلاحات به ویژه در بخش های دفاعی وامنیتی مالی و گمرکات به مثابۀ دست نه گذاشتن بر تمامی ناروایی ها و کاستی ها و ناکارایی هاو فساد پروری های خواسته و ناخواستۀ گذشته است که تا کنون کمر دولت را شکسته است و ابزاری برای سربازگیری و بقای تروریستان وحامیان آن ها شده است. پس بر رئیس جمهور کشور است که با همۀ توان وعده هایش را در راستای ایجاد اصلاحات بنیادی به سر رسانده و به گونۀ واقعی تحقق ببخشد. در غیر این صورت سخن ناتمام و وعده های غیرعملی برسر ایجاد اصلات آنهم از زبان رئیس، هرچه بیشتر میان مردم و دولت اعتماد زدایی کرده و از سویی هم آخرین فرصت ها را هم از بین می برد و از سوی دیگر ابزار تبلیغاتی تروریستان و حامیان آنان می گردد. پس اصلاحات در شرایط کنونی با همه دشواری و حساسیت های زمانی یک امری بنیادی و حیاتی برای بقای دولت افغانستان و نجات این کشور از سقوط حتمی است.
شاید شماری بگویند، اکنون که افغانستان بیش از هر زمانی در معرض تهاجم نظامیان پاکستان و تروریستان جهانی قرار گرفته است و بسیاری فرصت ها از دست رفته است و دیگر زمان آن سپری شده است که بتوان با وعده های سرخرمن مردم را به فریب کشاند. بنا براین حالا سخن بر سر اصلاحات بیشتر مصداق نوشداروی بغداد را دارد که بعد از مرگ سهراب ربرای رستم رسید؛ اما نه هرگاه به نظر خوش بینانه به مسایل نگاه شود و به این ضرب المثل ” ماهی را هر وقت که از آب بیرون کنی تازه است” متوسل گردد. در این صورت داوری ها تغییر خواهد نمود و به اصلاحات بنیادی می توان بازهم چشم داشت نیک داشت. حال به دولت افغانستان بر میگردد که با از دست رفتن فرصت ها و حاکم بودن اوضاع ناگوار و اسف بار کنونی، چگونه گام های بنیادی را برای اصلاحات در کشور بلند می کند و این کشور را از فاجعۀ تروریزم و خطر سقوط نجات می دهد و با راه اندازی یک حرکت اصلاحی در سطح بزرگ جوش و خروش تازه ای را برای نجات کشور به راه می اندازد. شاید چنین اصلاحات که معنای تابو شکنی را دارد، برای رئیس جمهور دشوار باشد و اما این گونه تابو شکنی ها که کمر مفسدان را بشکند، برای نجات کشور و مبارزه با تروریزم و حامیان تروریست آن امری معقول و منطقی است.
رسالت تاریخی رسانه های چاپی و صوتی و تصویری کشور: از آنجا که افغانستان در مرحلۀ حساس و سرنوشت ساز تاریخی قرار دارد و کشور در معرض تجاوز مستقیم نظامیان پاکستان و سپاۀ پاسداران ایران قرار دارد. در چنین شرایط حساس رسانه ها باید تمامی تلاش های شان را در جهت بسیج همگانی و ایجاد وحدت و اتفاق میان اقشارگوناگون جامعه و ایجاد و حدت میان گروه های سیاسی و قومی و مذهبی و شخصیت های با نفوذ کشور نمایند. بنا براین رساانه های کشور باید به نشر مسایلی بپردازند که زمینه ساز بسیج ملی باشد و رفتن مردم بدور یک محور قوی ملی را میسر بسازد. زیرا امروز افغانستان و تمامیت ارضی آن در خطر است و این خطر متوجه همه است و هرگاه افغانستان خدای نخواسته اسیر نظامیان پاکستان و سپاۀ پاسداران ایران شود. در آن صورت هیچ کس برنده نیست و همه بازنده خواهد بود. بنا براین رسانه هایی که می خواهند در همچو شرایط حساس رسالت انسانی و اجتماعی و تاریخی و جغرافیایی و به همین گونه مسؤولیت های همگانی شان را در برابر مام میهن به حسن صورت ادا نمایند. بر آنان لازم است ته در همجو شرایط حساس از هرگونه نشرات ضد ملی و اختلاف برانگیر جدا اجتناب نمایند. بجا است که باید بر کوتاهی ها انگشت انتقاد گذاشت و درشتی ها و پلشتی ها را در تمامی عرصه ها از عینک نقد دید و اما امروز ما نباید تمامی نیروی خود را صرف شستن پا هایی نماییم که به گفتۀ مرحوم سید قطب استعمار آمده تا آن را از بند قطع کند. بنا بر این امروز خطر بریده شدن و بند بند جدا شدن پا های مرد و زن این سرزمین مطرح است و همه باید برای نجات آن بسیح شوند و یک دست و یک مشت بر دشمن مکار و زبون حمله ور شوند. در کنار نیرو های دفاعی و امنیتی خود محکم بایستند و با مشت های کوبنده بر دشمن حمله ور شوند تا فرق مردار اش را بدرند.
بنا براین با توجه به حساست اوضاع و اهمیت دادن به زمان پخش و نشر مسایل اختلاف برانگیز و مطالبی که وحدت ملی و همبسگی ملی ضرر می رساند، تحت هر عنوانی که در رسانه های کشور مطرح شوند، دشمنی با مردم افغانستان و دشمنی با تمامیت ارضی این کشور و همدستی با نظامیان پاکستان و سپاۀ پاسدااران ایران است. در شرایط حساس و سرنوشت سار کنونی که افغانستان به گونۀ بی پیشینه ای در معرض تهاجم نظامیان پاکستان و سپاۀ پاسداران ایران قرار گرفته است، هرگونه حاشیه روی و عقده گشایی مذهبی و گروهی و سیاسی جفا در حق مام میهن و شهروندان این سرزمین است. رسانه ها بدانند که امروز سپری شدنی است واما کارنامه های نشراتی آنان برای همیش باقی خواهد بود و پس نباید فرصت را از دست بدهند و بدور از هر نوع دم غنیمت شمردن ها رسالت ملی و کشوری خود را فراموش کنند تا مبادا زود ” سیاه رو شود هر که در او غش باشد”
در این شکی نیست که زنده گی در کشور هایی مانند افغانستان که از آسمان و زمینش آتش و مرمی می بارد و نابسامانی ها در تمامی عرصه های سیاسی، امنیتی و اقتصادی و جتماعی آن به وضوح مشاهده می شود؛ آشکار است که زنده گی در چنین کشوری چه ناشاد و ناگوار است و همه چیز چون کابوسی بر روان انسانش سنگینی می کند؛ پس زنده گی نویسنده و خبرنگار و شاعر و هنرمند در پیچ وخم این ناگواری های برخاسته از کوله بار های درد و رنج چه آب و هوایی خواهد داشت. نسل قلم بدست اش از زیر بار درد های مردافگن و ستمگری های محیلانه چگونه بیرون خواهد جهید تا دستی باشد در دست روزگار و تکیه گاهی باشد برای آنانی که خود را رسولان کشور خود می خوانند و تعهد سپرده اند که نسیم گوارای اطلاعاتی و آگاهی را به مشام مردم خود برساینند. هر کدام ناگزیر اند تا رسالت انسانی و اجتماعی و تاریخ و جغرافیایی خود را به حسن صورت انجام بدهند. این نسل همیشه سوگوار در تاریخ بشریت از بدروزگا هر از گاهی جان های شیرین شان را قربان کرده اند و هرگز به جهان و ناز و نعمت آن نرسیده اند و هز از گاهی خوان تلخ شان تلخ تر بوده است.
از آنچه گفته آمد، آشکار است که نویسند و شاعر و هنرمند در کشوری مانند افغانستان با چه دشواری هایی دست و پنجه نرم می کند و با قبول چه دشواری ها می نویسد و چندمین کوه و کتل سانسور و خودسانسوری باید عبور کند تا سخنش به مقام تمکین صعود نماید. نویسنده و خبرنگار و هنرمند این سرزمین تنها لحظه به لحظه در زیر چوگان و چماق دولت و طالب و تروریست و حامیان آنها ضجه نمی کشد و ناگزیرانه درد بیدرمان دیگر سانسوری را تحمل نمی کند؛ بلکه بدتر از آن؛ اندوۀ عظیم خود سانسوری را که ریشه در تاریخ و مناسبات اجتماعی و بافت و های طبقاتی و مذهبی و قومی دارد. خودسانسوری یعنی سکوک کردن و به معنای آن نیست که از بیرون بر نویسنده و خبرنگار تحمیل شده است؛ بلکه با توجه به شرایط از اظهار آن خودداری می کنند. . خود سانسوری در واقع یک نوع عمل پیش گیرانهاست. این واژه تنها مربوط به سازمانها یا نهادهای مطبوعاتی نیست و خودسانسوری فردی را نیز در بر میگیرد. خودسانسوری یعنی موجودیت موانع مشخص برای خودسانسوری، خودداری از اطلاعاتی که به ضرر گرو است و اطلاعاتی که به فرد آسیب می رساند. همه این ها بخاطر مکانیسم روانشناختی است که متخصصان به آن خودسانسوری می گویند.
حال زمان آن رسیده است که رسانه ها با عبور از کوه و کتل خود سانسوری بجای یک گام ده گام به پیش بگذارند تا با عظمت « ن و قلم »آیه های جاودانۀ حقیقت را رک و راست و بدون هرگونه پنهان کاری های مصلحتی با زبان ساده و لهجۀ صریح و اما با مشت های گره کردۀ سخن ارایه کنند تا باشد که چون گرز آهنین بر فرق دشمنان سوگند خوردۀ مردم افغانستان حواله شود و درخت آگاهی و آزادی و عدالت در کشور به بار و برگ بنشیند؛ زیرا خود سانسوری بیماری خطرناک تر رسانه ای است که روان خبرنگار و نویسنده را به گروگان می گیرد. خود سانسوری ریشه های عمیق تاریخی و اجتماعی و مذهبی و فرهنگی دارد که گویا به گونۀ ناخدا دست و پای نویسنده را می بنندد و ذهن او را به گروگان می گیرد. یاهو