جبهه ؛ شعر از استاد پرتو نادری

ما می‌رویم به جبهه— آمادهء نبردیم

تا آخرین رمق ما—-از راه خود نگردیم

در کوه و دشت و دریا—-بی‌خوف و بی‌هراسیم

ما دشمنان خود را—– هر رنگ می‌شناسیم

گُردان آفتابیم—— با تیره‌گی ستیزیم

دشمن چو پیش آید—– خونش به خاک ریزیم

چون بامداد روشن—– تابنده باد میهن

آتش فشان خشمیم—– در رزمگاه دشمن

پرتونادری