خلیلزاد اولین آمریکایی افغانستانی الاصل و شاید اولین مسلمانی باشد که در پلههای قدرت آمریکا به قلب دستگاه حاکمۀ امریکا راه یافت. وی برای نخستین بار در دانشگاۀ کلمبیا کار با زیبینگنیو بریژینسکی را آغاز کرد. او ارتباط کاری نزدیک با بریژینسکی معمار سیاست دولت کارتر در حمایت از مقاومت مجاهدین پس از اشغال شوروی را داشت. خلیل زاد بعدتر به عنوان یکی از مسؤولان ارشد در وزارت خارجۀ امریکا ایفای وظیفه نمود و برای ریگان در جنگ ایران و عراق و جنگ شوروی در افغانستان مشوره می داد. به زودی او به عنوان یکی از طراحان برنامۀ بلند پروازانۀ تغییر منظر سیاسی خلیج فارس و آسیای مرکزی مطرح شد.
یشرفت خلیلزاد تا اندازهای با نقش او در سالهای ۱۹۸۰ و اوایل سالهای ۱۹۹۰ میلادی به عنوان مشاور عمده وزارت خارجه و پنتاگون در جنگ شوروی در افغانستان بستگی دارد. سالهای ۱۹۹۰ و در دوران حکومت بیل کلینتون، این خلیلزاد بود که با تهیه سندی به نام «کتاب سفید دربارهٔ افغانستان» خواهان دخالت دوبارۀ امریکا در افغانستان شد. زلمی خلیلزاد پس از حملات ۱۱ سپتامبر و سقوط طالبان مهمترین چهره دولت آمریکا در سیاستهای آن کشور در ارتباط با افغانستان بوده و به عنوان فرستاده ویژه آمریکا در افغانستان کار کردهاست. خلیلزاد که با چندین دولت جمهوریخواه همکاری داشته به عنوان یکی از عوامل نزدیک به دیک چینی و طرف اعتماد گروه معروف به «بازها» در دولت بوش محسوب میشد.
در محافل واشینگتن به او «شاه زل» میگویند و در دوران سفارت اش در کابل بسیاری او را «نایب السلطنه» میخواندند. او به حکومت حامد کرزی کمک زیادی نمود. او پیش از حمله نیروهای آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ در رأس هیأتی برای شرکت در نشست مخالفان دولت صدام به مناطق کردنشین شمال عراق سفر کرد. خلیلزاد در ۲۱ جون ۲۰۰۵ بهعنوان سفیر آمریکا در عراق تعیین شد. در ۱۲ فبروری ۲۰۰۷، کاخ سفید وی را بهعنوان سفیر آمریکا در سازمان ملل متحد تعیین کرد.
آخرین ماموریت خلیل زاد تقرر او بحیث نمایندۀ خاص وزارت خارجۀ امریکا در روند صلح افغانستان بود. مایک پمپئو، وزیر امور خارجه آمریکا در ۲۳ آگست ۲۰۱۸ خلیلزاد را به عنوان فرستاده ویژه این کشور در امور افغانستان منصوب کرد. وی پس از دو سال مذاکرات دشوار و نفس گیر توانست تا در ۲۰ آگست ۲۰۲۰ معاهدهء دوحه را بدون حضور حکومت و مردم افغانستان با طالبان امضا کرد که قطعا به سود پاکستان و طالبان بود. این توافق در واقع مقدمۀ سقوط کابل بدست طالبان را فراهم کرد. در این توافقنامه کمترین اشاره به پاکستان بحیث مرکز لانه و رهبران تروریست های جهان تسد. این توافقنامه دو بخش داشت که بخش دوم آن میان طالبان و آمریکا بود و تا امروز جزئیات آن افشا نشده است. گفته شده که طالبان برای آمریکایی ها تعهدات پنهانی بسته اند که شاید شامل دادن پایگاه هایی نیز باشد. بررغم تلاش های خلیل زاد غنی نخواست اجماع ملی در کابل بوجود آید و تا پایان روز های ننگین خود هم به این امر توجه نکرد. خلیل زاد هم برای انتقام گیری از او معاهده را در حالی که آی اس آی پاکستان مدیریت می کرد، برضد غنی امضا نمود. امضای این معاهده در واقع حکم به صدا درآمدن زگنال سقوط غنی را داشت. این معاهده بصورت آشکار بی مهری واشنگتن را نسبت با کابل به نمایش گذاشت. غنی عامل اصلی این سردی رابطه را خلیل زاد می دانست. میان غنی و خلیل زاد که روزگاری یاران گرمابه و گلستان بودند، اختلاف شدید پیدا شد و حتا غنی از گفت و گو با خلیل زاد خودداری کرد. خلیل زاد در آخرین هشدار غنی را به استعفا و تحویل قدرت به یک حکومت انتقالی ترغیب و هم تهدید کرد. غنی هم در صدد انتقام برآمد و از طریق آی اس آی با شبکهء حقانی تماس گرفت. نظر به گفته های محب قرار بود که ملابرادر در راس و معاونان آن شامل حکومت غنی باشد و اما در آخر بازی تغییر کرد. گفته می شود که غنی به خواست جنرال طارق تن داده بود تا صالح و شماری رهبران سیاسی مخالف خود را در یک سناریوی به طالبان بسپارد؛ اما صالح از کابل به پنجشیر فرار می کند. هرچند صالح تاکنون در این باره چیزی نگفته است. هدف اصلی غنی از این طرح انتقام گیری از خلیل زاد و آمریکا و شکست معاهدهء دوحه بوده است؛ اما گفته هایی وجود دارد که غنی در آخر به شبکهء حقانی بی باور می شود و به اخباری دست می یابد که خود او هم شامل کسانی است که کشته شود و در درخت آویزان شود.
اما زمانی که به این قضیه از زاویهء دیگر دیده شود. این احتمال ها تقرب به صفر می کند و در پشت بازی نقش آمریکا و پاکستان و شبکهء حقانی برجسته می شود که غنی به بهای خیانت به مردم افغانستان تمامی دستگاهء نظامی و ملکی دولت را به گونهء مرموز فلج می سازد و فرصت ورود طالبان را به کابل به ساده گی و بدون مقاومت فراهم می سازد. غنی در حالی کابل را با چهار چرخبال خیلی ساده ک بدون مزاحمت به قصد ازبکستان ترک می کند که فضای افغانستان تحت کنترل شدید آمریکایی ها بود و رادار های آنان توان دیدن بک پرنده را هم داشت. اما غنی بدون برخورد به کدام ممانعت به میدان هوایی ازبکستان فرود می آید.
اینکه قصهء سرگین های همراهانش خبرساز می شود و این بعد دیگر موضوع است. اما از فرصت دهی آمریکایی ها برای غنی فهمیده می شود که سناریوی مشترک طوری ریخته شود که با فرار غنی همه چیز تغییر کند و در یک تحول غیر مترقبه طالبان وارد کابل شوند. علائمی از قبل وجود داشته که برنامه از پیش طرح ریزی شده بود و شاید خلیل زاد هم در جریان بوده. سربازان صفر یک که به فرماندهی امریکایی ها وظیفه انجام می دهند. آنان می گویند که امریکایی ها سه ماه پیش برای آنان گفته بودند که تذکره برقی و پاسپورت باید بگیرید. این بیانگر این است که آمریکا در جریان بوده و از سویی هم آمریکا تا کنون حتا فرار غنی را تقبیح نکرده است و او در ابوظبی با ۱۶۹ میلیون دالر دارایی مردم افغانستان به عیش و عشرت می پردازد و تا حال مقام های آمریکایی نگفته که بالای چشم اش اب و است. در این بازی پیچیده و چند لایه خلیل زاد نقش بزرگ داشته است. او در واقع با ماموریت خود همه را غافلگیر کرد و تاکید او برای اجماع ملی در کابل هم یک ترفند برای اغوای افکار سیاسیون و حتا کشور های منطقه و جهان بود. خلیل زاد در اصل ماموریت داشت تا ماموریت سقوط غنی و تحویلی قدرت به طالبان را در یک سناریوی شگفت انگیز تنظیم و هماهنگ کند. حال دیده شود که آیا خلیل زاد روزی سکوت را می شکند و از این ماموریت افتضاح بار و ننگین خود پرده برمی دارد یا اینکه برای همیشه خاموشی اختیار کرده و سناریوی فرار غنی و از های پشت پردهء ماموریت او برای همیشه در آرشیف سی آی ای و کاخ سفید باقی مخفی می ماند. اینکه فیض حمید رئیس استخبارات پاکستان قربانی سفر شتاب زدهء خود می شود و اما زمانی که به قضیه از زاویهء دیگر دیده شود.
این احتمال ها تقرب به صفر می کند و در پشت بازی نقش آمریکا و پاکستان و شبکهء حقانی برجسته می شود که غنی به بهای خیانت به مردم افغانستان تمامی دستگاهء نظامی و ملکی دولت را به گونهء مرموز فلج می سازد و فرصت ورود طالبان را به کابل به ساده گی و بدون مقاومت فراهم می سازد. غنی در حالی کابل را با چهار چرخبال خیلی ساده ک بدون مزاحمت به قصد ازبکستان ترک می کند که فضای افغانستان تحت کنترل شدید آمریکایی ها بود و رادار های آنان توان دیدن بک پرنده را هم داشت. اما غنی بدون برخورد به کدام ممانعت به میدان هوایی ازبکستان فرود می آید. اینکه قصهء سرگین های همراهانش خبرساز می شود و این بعد دیگر موضوع است. اما از فرصت دهی آمریکایی ها برای غنی فهمیده می شود که سناریوی مشترک طوری ریخته شود که با فرار غنی همه چیز تغییر کند و در یک تحول غیر مترقبه طالبان وارد کابل شوند. علائمی از قبل وجود داشته که برنامه از پیش طرح ریزی شده بود و شاید خلیل زاد هم در جریان بوده. سربازان صفر یک که به فرماندهی امریکایی ها وظیفه انجام می دهند.
آنان می گویند که امریکایی ها سه ماه پیش برای آنان گفته بودند که تذکره برقی و پاسپورت باید بگیرید. این بیانگر این است که آمریکا در جریان بوده و از سویی هم آمریکا تا کنون حتا فرار غنی را تقبیح نکرده است و او در ابوظبی با ۱۶۹ میلیون دالر دارایی مردم افغانستان به عیش و عشرت می پردازد و تا حال مقام های آمریکایی نگفته که بالای چشم اش اب و است. در این بازی پیچیده و چند لایه خلیل زاد نقش بزرگ داشته است. او در واقع با ماموریت خود همه را غافلگیر کرد و تاکید او برای اجماع ملی در کابل هم یک ترفند برای اغوای افکار سیاسیون و حتا کشور های منطقه و جهان بود. خلیل زاد در اصل ماموریت داشت تا ماموریت سقوط غنی و تحویلی قدرت به طالبان را در یک سناریوی شگفت انگیز تنظیم و هماهنگ کند. خلیل زاد پس از بیشتر از دوسال ماموریت ناکام از وظیفهء خود استعفا کرد. حال دیده شود که آیا خلیل زاد روزی سکوت را می شکند و از این ماموریت افتضاح بار و ننگین خود پرده برمی دارد یا اینکه برای همیشه خاموشی اختیار کرده و سناریوی فرار غنی و از های پشت پردهء ماموریت او برای همیشه در آرشیف سی آی ای و کاخ سفید باقی مخفی می ماند. اینکه فیض حمید رئیس استخبارات پاکستان قربانی سفر شتاب زدهء خود می شود و اگر ثابت شود که او در نتیجهء درگیری با ملا برادر پس از رد خواست های او کشته شده؛ این موضوع بازهم پای خلیل راد را به میدان می کشد که این معامله هم شامل پردهء دیگر بازی است که بعد ها باید افشا شود. غنی پیش از آن خدمات زیادی به پاکستان کرده بود و بحیث رئیس جمهور مستقیم نزد رئیس ارتش پاکستان رفت و بودند را برای پاکستان بخشید و اسلام آباد هم آنرا حصار کشی نمود. این بازی ها ممکن برای یک معاملهء کلان تجاری مثل تاپی و پروژه های دیگر صورت گرفته باشد و بعید نیست که غنی خاین و دزد و خلیل زاد مکار شریک بدون منازعهء آن باشند.
این که خلیل زاد کی است و چقدر سرسپردۀ منافع ملی امریکا است و به چه میزانی متمایل به استبداد قومی بوده و و برای استحکام ساختار های تک قومی در افغانستان کار کرده است. دراین تردیدی نیست و خلیل زاد از اول تاکنون به مثابۀ وایسرا در افغانستان عمل کرده است و شاید ترس کاذب مردم ما سبب شده که از خلیل زاد وایسرا ساخته اند. این ترس کاذب سبب شده تا خلیل زاد هرچه دلش خواسته انجام بدهد. زمانیکه پیشینۀ کاری خلیل زاد بحیث عضو حزب جمهوریخواه، مشاور پیشین کمپانی یونیکال، سفیر آمریکا در افغانستان و عراق در شرایط بسیار حساس در زمان حضور نیروهای آمریکایی در این دو کشور و عضو موسسه “رند” بحیث طراح سیاست های استراتژیک و راهبردی آمریکا و سایر پست های او در امریکا به تفصیل مورد بحث قرار گیرد و نقش جانبدارانه و مداخله گرانه او در بن اول، وعدهء او برای پیدا کردن بدیل طالبان در پشاور بخاطر پیشگیری از به قدرت رسیدن جبههء شمال پس از سقوط طالبان به هدایت آمریکا و همکاری گیری شرون نماینده سیا در پنجشیر در آغاز حملهء آمریکا به افغانستان و مداخله آشکار او در لویه جرگه قانون اساسی برای حکومت ریاستی، تهدید دوستم وسیله بمب افگن ۵۲ و بعد هم نمایندهء ویژه آمریکا در روند صلح افغانستان به تفصیل مورد بررسی و مطالعه قرار بگیرد و دستکاری های آشکار او شناسایی شوند. در آن صورت چهره اصلی این مهرهء سیا بیشتر آشکار و مشت های بسته اش بازتر می شود. چنانکه مردم افغانستان شاهد ماموریت ۱۸ ماهۀ او با طالبان اند که چگونه هرگز مشت های پنهان کاری اش با طالبان باز نشد و توانست پنهان کاری های زیرکانه حکومت و مردم افغانستان را به فرمایش پاکستان از اصل روند صلح به حاشیه زد و توافقنامه صلح با طالبان را به میل پاکستان با طالبان امضا کرد و اندک ترین اشاره ای به چگونگی پناهگاه های طالبان و رهبران شان در پاکستان نکرد، توافقنامه را یکجانبه بر ضد خواست مردم افغانستان به سود پاکستان و طالبان به امضا رسانید.
با تاسف که ماموریت او برای مردم افغانستان مکارانه تر و فریب آلوده تر از هر زمانی واقع شد. او با این ماموریت . او همراه با سفیر امریکا به ملاقات غنی رفت که گویا شماری حضور ترفند آلود او را با سفیر آمریکا نیت پاک او مبنی بر حمایت از آقای غنی تلقی کنند. در حالی که این طور نبود. این مهرهء “سیا” و پایزار بردار کاخ سفید با این حضور فریب آلود خود خواست از آقای غنی باج بگیرد که همانا به اعلام رهایی ۵۰۰۰ زندانی طالب از سوی او انجامید. او پس از آن در ارگ حضور یافت که خواست های او را عبدالله مبنی بر اشتراک در حکومت آقای غنی نپذیرفت. این خواست او با واکنش تند صلاح الدین ربانی دچار شد. ناکامی ماموریت خلیل زاد سبب شد تا مراسم دو تحلیف در کابل اجرا شود. چنان که او در تویتی نوشت که”: من بیشتر هفتهٔ گذشته را صرف مساعی نمودم تا رئیس جمهور در مورد یک حکومت جامع و فراگیر توافق کند. هرچند تلاش ها به ناکامی انجامید و اما باز هم به کمک خویش ادامه خواهیم داد.” تا آنکه بعدها رابطۀ غنی و خلیل زاد به سردی گردایید که حتا حاضر به پذیرش او در ارگ نشد. تیرگی روابط بین دو طرف نه تنها نگرانی مردم افغانستان را برانگیخت، بلکه مبارزه با تروریسم و آیندۀ همکاری بین این دو همکار استراتژیک را هم به چالش کشید. دلیلش اصرار خلیل زاد به حکومت انتقالی بود که غنی مخالف جدی آن به شمار می رفت.
آخرین ماموریت او در افغانستان بحیث ننگین ترین و ذلت بار ترین و ویرانگر ترین وظیفه در تاریخ ثبت خواهد شد. ماموریتی که افغانستان را به کام تروریستان و پاکستان افگند و افغانستان را تباه و مردم آن را به روزگار سیاه بنشاند. اینکه طالبان خلیل زاد را همکار خوب خواندند، دلیل آشکار همسویی او با طالبان و خیانت آشکار او به مردم افغانستان است. بعید نیست که زد و بند های پنهان خلیل زاد مقام های کاخ سفید را خشمگین ساخته است و از همین رو او را وادار به استعفا کرد. حتا احتمال دارد که معاملۀ غنی با شبکۀ حقانی و آی اس آی در مخالفت با خلیل زاد وانتقام گیری از امریکا بود که بالاخره آی اس آی مانند نجیب فریبش داد و فرار کرد. یاهو