روان ثریا ایوب شاد باد: استاد پرتو نادری

 · 

در این روزگار تلخ که همه‌اش دل‌تنگی، دلهره و اضطراب و افسرده‌گی تنفس می‌کنی و هر نفس چنان ذره‌های سرب مذاب در رگ‌هایت می‌دود، خبر خاموشی یک دوست و یک هم‌کار عزیز چنان است که گویی استخوان‌هایت را در هاونی می‌کوبند.

امروز خبر جگر سوز هم‌کار عزیز خود ثریا ایوب را در صفحهء‌ هم‌مکتبی خود رضا بهمنش خواندم. این خبر چنان سنگی بر لانهء زنبوران فرود آمد و هر زنبور هزاران نیش بر جانم زد.

در ریاست مرکز ساینس که در پهلوی دانشکدهء انجینری دانشگاه قابل قرار داشت با ثریا ایوب هم‌کار بودم.

او در  بخش فزیک کار می‌کرد و من در بخش زیست‌شناسی( بیولوژی).

تا با او سخن می‌گفتی چنان بود که سخنانش نسیمی است که همه غبار اندوه و تنگ‌دلی را از شیشه‌های ذهنت پاک می‌کند.

با چه خوش‌بینی به زنده‌گی نگاه می‌کرد. چه رُک و راست سخن می‌گفت و با مقام‌ها چه جدال‌هایی که داشت. هرگز از گفتن حقیقت هراسی نداشت.

دل مهربانی داشت، مانند یک دریای شفاف و روشن. گویی خداوند او را برای آن آفریده بود تا به غم همه هم‌کاران خود برسد.

وقتی هم‌کاری مشکلی داشت، هی به گفتهء مردم خوده به آب و آتش می‌زد تا بتواند در حل آن مشکل سهمی داشته باشد.

چهره‌ء همیشه شاد، سرحال و خندان که گویی غمی در دل ندارد. 

من در سال‌های آخیر دوران داکتر نجیب،  از مرکز ساینس بر‌آمدم. بعد شنیدم که ثریا کشور را ترک کرده و رفته به امریکا.

در نخستین سال ریاست جمهوری کرزی به کابل برگشت و ریاست مرکز ساینس به کار آغاز کرد و دیگر هوای آمریکا نکرد و تا باز نشسته‌گی‌اش در مرکز ساینس کار کرد.

*

شاید ده‌ سال و اندی می‌گذرد که روزی کسی دروازهء خانه را کوبید. در وازه را گشودم دیدم ثریا بود. شگفتی زده شدم. چون او خانهء مرا در آن شهرک دور در قرغه ندیده بود.

نخستین پرسشم این بود: چگونه فهمیدی که من این جا زنده‌گی می‌کنم ؟

خندید و گفت: بچیم باز ما خواسته‌ باشیم پیدا می‌کنیم.

لحظه‌های کوتاه در خانه ماند.

درخت سیبی در حویلی کوچک خانه بود. سیب‌ها رسیده بودن.سرخ و سپید.

گفت: از این سیب‌ها برای بکن تا با خود ببرم و بگویم از خانه پرتو آورده‌ام.

چنین کردم. رفت و دیگر ندیدمش، اما این بار آن شور پیشین را در خود نداشت. سخن گفتنش همان بود که بود، تیزتیز، ساده و صمیمی و بی تعارف.

در حویلی چشم به آسمان دوخت و چهار سوی آسمان را می‌دید و گفت: این جا آب و هوای خوبی دارد، پرتو! خیلی خوشحالم که در خانهء خودت زنده‌گی می‌کنی!

یک مفهوم  ثریا پروین است و یک صورت فلکی. 

ثریا ایوب هم رفت تا یک صورت فلکی شود و با پروین فلکی بیامیزد!

روانت شاد و بهشت برین جایگاهت، همکار عزیز و مهربان من!

پرتونادری

امکان ثبت دیدگاه وجود ندارد.