تجاوز هوایی پاکستان و نگاهء پدر سالارانهء طالبان به اسلام آباد
در هفته های اخیر در ظاهر روابط میان طالبان وداسلام آباد تنش آلود به نظر می رسد و نشانه هایی از ناباوری های نظامیان پاکستان نسبت به طالبان به نظر می رسد. این در حالی است که رئیس آی اس آی در روز های نخست ورود طالبان به ارگ خلاف اصول دیپلوماسی وارد کابل شد و به نماینده گی از حکومت پاکستان ورود طالبان به ارگ را خوش آمدید گفت. همزمان به حضور او در ارگ میان افراد ملابرادر و حقانی درگیری صورت گرفت و خبر زخمی شدن ملابرادر رسانه ای شد. سفر مهم ترین مقام پاکستانی به ارگ در حالی صورت گرفت که به شمول پاکستان هیچ کشوری حکومت طالبان را برسمیت نشناخته بود. جهانیان سفر رئیس استخبارات پاکستان را به کابل بحیث کسی که مدیریت جنگ و صلح طالبان را به عهده داشت، نشانهء آشکار حمایت پاکستان از طالبان تلقی کردند و این باور ها تقویت شد که پاکستان به مثابهء پدر سالار طالبان با پیروزی طالبان به اهداف اش در افغانستان نائل آمده است.
حال پرسش این است که چگونه شد تا این گرمی به سردی گرایید و در ظاهر در حال یخ زدن است؟ پرسش مهم ابن که چقدر می توان این تنش را واقعی پندا شت؟ یا این که این تنش ها دستوری و برمصداق سخن ” خاک زدن در چشم مردم” و سیاست یک گام به پیش و دو گام به عقب است.
نخستین بار فضای سیاسی میان طالبان و اسلام آباد زمانی رنگین شد که شماری فرماندهان طالبان در قسمت های از مرز دیورند سیم های خاردار را جمع کردند و گفتند که این سرحد را به رسمیت نمی شناسند. هرچند پاکستانی ها در برابر این سخنان فرماندهان طالبان واکنش نرم نشان دادند و گفتند که موضوع را با رهبران طالبان حل می کنند؛ اما این سخنان زنگ خطر را در گوش های نظامیان اسلام آباد به صدا درآورد و نشانه های فرنگشتاین طالبانی را درک کردند. همزمان با این حوادث سراج الدین حقانی که رابطهء نزدیک و تنگاتنگ با آی اس آی پاکستان دارد و از پدر اسناد مزدوری نظامیان آیت کشور را دارد؛ میان طالبان پاکستانی و حکومت پاکستان میانجیگری نمود و چندین نشست را بدون نتیجه میانجیگری نمود. پاکستان آرزو داشت که حقانی بتواند تا با استفاده از نفوذش بالای طالبان پاکستانی آنان را در خوان معامله با دولت پاکستان بنشاند و مانع عملیات آنان در داخل پاکستان شود و در صورت عدم توافق آنان را از افغانستان خارج کند. طالبان پاکستانی خود را شریک مبارزات طالبان افغانستان و هرنوع سازش با پاکستان را رد کردند و ادعای تشکیل حکومت اسلامی را در پاکستان کردند. طالبان پاکستان و طالبان افغانستان پیوند های تنگاتنگ تشکیلاتی دارند و بر میثاق هایی خود را پای بند می دانند که بیرون شدن از آن برای هریک دشوار است. گفته هایی وجود دارد که طالبان افغانستان عضو اصلی تحریک طالبان پاکستان اند. هرچند طالبان پاکستان تهدیدی جدی به پاکستان است و اما طالبان نمی توانند تحریک طالبان پاکستانی را به مقامات این کشور تحویل دهند.
در هفته های گذشته حادثهء دیگری رخ داد که بر تنش میان طالبان و پاکستان افزود. چرخبال جنرال پاکستانی در نیمروز مورد اصابت مرمی قرار گرفت و جراحت برداشت. به دنبال آن هشدار، فرماندهء طالبان در منطقه نیرو های خود را به حالت آماده باش درآورد و آنان را برای مقابله با تهاجم پاکستانی ها آماده گردانید؛ اما با بسر رسیدن زمان هشدار پاکستانی ها خاموشی اختیار کردند و معلوم نشد که فیر کننده به چرخبال پاکستانی در اختیار جنرالان این کشور قرار گرفت یا خیر.
پاکستانی ها هرچند سر کلافهء هر دو حادثه در ظاهر ناگشوده ماند و پاکستانی ها زمان هشدار های خود را دست کم گرفتند و اما برای انتقام لحظه شماری کرده و منتظر فرصت بودند تا آنکه شب ۱۵ اپریل طیاره های پاکستانی بر مناطق میر صفر و کورایی خوست، بیست تنی کُنر و ساحاتی از پکتیکا بمب باران کردند و تلفاتی به غیرنظامیان وارد کرده اند. شاهدان عینی شمار کشته ها و زخمی ها را از ۲۰ تا ۳۰ تن ذکر کرده اند. به دنبال حملههای هوایی پاکستان بر افغانستان، وزارت خارجه طالبان گفت که با حضور امیر خان متقی، منصور احمد سفیر پاکستان در کابل احضار شد و ضمن تقبیح حملههای تازهی نیروهای پاکستانی بر خوست و کنر، خواهان جلوگیری از تکرار چنین رویدادها شدند. ذبیح الله مجاهد سخنگوی طالبان حملههای طیاره های پاکستان را برخوست و کنر ظالمانه خواند و آن را محکوم کرد. وی بر پاکستان صدا زد که حوصله افغانها را در چنین مسائل نه آزمایند و دیگر چنین اشتباه را تکرار نه کنند، ورنه پیامد بدی خواهد داشت. همزمان به آن اسلامآباد کاردار سفارت طالبان را در پی کشته شدن ۷ عضو ارتش پاکستان احضار کرد و برایش گفت، تیراندازی تحریک طالبان پاکستانی، از خاک افغانستان صورت گرفته است.
️ شماری از ساکنان ولایت خوست در اعتراض به حمله های نظامیان پاکستانی به مناطق مرزی این ولایت تظاهرات کردند. معترضان در راهپیماییشان شعار «مرگ بر پاکستان» را سر میدادند. معترضان حمله به روستا های «مندته»، «امیر سپر»، «پڅې میلې» و «شکوڼي» خوست و سلتن کنر را محکوم کردند. منابع محلی در ولایت کنر نیز از حمله های توپخانهای پاکستان در ولسوالی شلتن این ولایت، خبر دادند که شش نفر بهشمول یک زن و پنج کودک جان باختند.
حوادث یادشده روی یک طرف سکه است و اما روی دیگر سکه حکایت از بازی های پنهان استخباراتی دیگری دارد که حوادث بالا را تحت شعاع خود قرار می دهد. لابی گری های جدی و دیده درایانهء مقام های ملکی و نظامی پاکستان در رابطه به طالبان بیشتر از نقش وزیر خارجه و رئیس ارتش آنان است. این حکایت از اطمینان و باورمندی پاکستان نسبت به طالبان دارد که گویا به آرزو های دیرین شان همانا عمق استراتژیک اسلام آباد در افغانستان رسیده اند.
در آغاز دوره جهاد افغانستان بود که “نظریه عمق استراتژیک” بوسیله حمیدگل و جنرال ضیاالحق و جنرال عبدالرحمن وارد سیاست های ارتش پاکستان شد. پاکستان که همواره از سوی هند خود را در خطر احساس می کرد، در تلاش شد تا در افغانستان حکومتی سرکار بیاید که اگر روزی پاکستان با هند وارد جنگ شد، از پاکستان حمایت کند. نقش سازمان استخبارات ارتش پاکستان،آی اس آی، در سهمیه بندی کمک های غرب به احزاب مجاهدین، در راستای همین نگاه استراتژیک پاکستان تعریف شده بود. جنرال ضیاالحق که رهبری حکومت نظامی پاکستان را به عهده داشت، توانست سازمان اطلاعاتی آمریکا، سی آی ای را راضی کند تا تمام کمک هایی که از سوی غرب به مجاهدین افغانستان فرستاده می شد، توسط سازمان استخبارات ارتش پاکستان ( آی اس آی) سازماندهی شود.
با توجه به موضوع یادشده گفته می توان که این مانور های دو طرفه حکایت از آن دارد که بازی های اسلام آباد و طالبان وارد فصل جدیدی می شود. پاکستان می خواهد با راه اندازی این جنگ زرگری افکار جهانیان را نسبت به طالب پروری خود فریب بدهد. حملهء طیاره های پاکستان به بهای تجاوز به حریم هوایی و زمینی افغانستان می تواند، حرکت حساب شده برای سرکوب طالبان پاکستانی و قرار دادن طالبان افغانستان میان دو انتخاب باشد تا با فشار وارد کردن بر طالبان پاکستانی زمینهء تعامل آنان را با اسلام آباد فراهم کند. با این همه این پرسش بیشتر در اذهان تداعی می کند که چگونه شده تا پاکستان جرات تجاوز به حریم هوایی و بمباران کنر و خوست و پکتیا را همزمان انجام داده است و از سوی طالبان با کم ترین واکنش نظامی رو برو نشده است. واکنش سیاسی طالبان و فراخواندن پاکستان به صبر آزمایی پاسخ لازم و جدی نیست. به این پرسش نمی تواند، پاسخ بدهد که چگونه پاکستان جرات می کند تا به گونهء بی پیشینه در زمان حاکمیت طالبان برخاک افغانستان تجاوز آشکار نماید. در حالی که طالبان طیاره های جیت در اختیار دارند و کمترین پاسخی هم به تجاوز هوایی پاکستان ندادند؛ مگر این عمق وابستگی و درمانده گی طالبان را به پاکستان نشان میدهد. نخستین بار در زمان محمد داوود، صدراعظم محمد ظاهر شاه بود که روابط افغانستان و پاکستان تا مرز لشکر کشی و آمادگی برای جنگ پیش رفت. درست آن زمانی بود که سیاست پاکستان در برابر افغانستان دفاعی بود و نه مانند حال تهاجمی و تجاوزگرانه. آن جدیت داوود چنان پاکستانی ها را گوش تابی داد که بوتو در سال ۱۳۵۴ در لاهور با پادرمیانی قذافی داوود را پدر خواند و خواهان حل عادلانهء مرز دیورند شد. اینکه پاکستان در چهل سال گذشته چنین جرات نکرده بود و در زمان طالبان چنین جرات کرده است. این نشانهء آشکار وابستگی و درمانده گی طالبان به پاکستان است. طالبان با واکنش نرم به پاکستان ثابت ساختند که طالبان جنگجویان بی فرهنگ و آموزش ستیز و زن ستیز اند که با جرات شلاق زدن مردان و زنان بیدفاع افغانستان را در جاده های کابل و هرات و سایر شهر های این کشور دارند. طالبان نمی دانند که با این شلاق ها به دستور استخبارات پاکستان نه تنها روح یک ملت و شهامت و غرور آنان را می فشرند و قلب های آنان را می شکنند؛ بلکه این شلاق های ذلت آور بود و است که برای نظامیان پاکستان جرات داد تا با طیاره ها بر فرق مردم بیدفاع افغانستان بکوبند. پاکستانی ها درک کرده اند که مزدوران طالب شان به اندازهء کافی مردم افغانستان را سرکوب کرده و روح و روان آنان را به اسارت خود درآورده اند که در برابر تجاوز آشکار پاکستان طوری که لازم است، واکنش نشان ندهند. یاهو
امکان ثبت دیدگاه وجود ندارد.