این بار هندوکش قبرستان مهاجمان پنجابی و ملیشه های طالب
این بار هندوکش و گذرگاه های مغرور و سر به فلک کشیدهء آن به قبرستان مهاجمان پنجابی و ملیشه های طالب آنان مبدل خواهد شد. این دژ تسخیر ناپذیر آرمان پیروزی را در دل های نظامیان پنجابی و ملیشه های طالب آنان به یاس بدل خواهد کرد. پاسداران آگاهی و آزادی و عدالت در دره های حماسه آفرین هندوکش بار دیگر داستان تهاجم یک لشکر متجاوز دیگر را به موزه های تاریخ خواهند سپرد و آرمان اشغال این سرزمین را نظامیان پاکستانی باخود در گور خواهند برد. زود است که رزم آوران هندوکش با ندای جاودان و زوال ناپذیر آگاهی و آزادی و عدالت آخرین میخ را بر تابوت تروریزم بکوبند و هیمنه و طنطنهء طالبان و همپاتکی های شریر آنان را نه تنها از دره های هندوکش؛ بلکه از سراسر افغانستان برچینند.
قصهء عصیان ها و رزم آوریها و حماسه آفرینی های شیرزنان و ابرمردان دره های سر به فلک کشیدهء هندوکش مغرور داستان تازه نیست. سینهء هندوکش ظرف گداخته ایست که رنج های بی پایان ستمگران تاریخ در پس پرده های آن هنوز زبانه می کشند و گویی صدای وحشتناک سم اسپان مهاجمان بزرگ تاریخ از سکندر مقدونی تا چنگیز و انگلیس و شوروی و دیگران هنوز در پشت و پهلوی آن سنگینی دارند؛ اما هندوکش هنوز مغرور و سر بلند سر بر آستان آزاده گی ها دارد. هندوکش نمادی از تاریخ خونین این سرزمین است که در هر برهه ای از زمان شاهد رادمردی ها و مردانگی های شریف ترین انسان این سرزمین بوده است؛ انسانی که باوجود تمامی دشواری های نفس گیر حق دفاع از سرزمین خویش را مهم تر از آب و نان پنداشته است و برای دفاع از حق و آزادی و عدالت در نشیب و فراز هندوکش از خود جانمایه گذاشته است.
هندوکش نه تنها تاریخ؛ بلکه جغرافیای مشخص و معلومی است که از هزاران سال بدین سو پرده از روابط انسان و طبیعتی بر می دارد که مردان و زنانش بخاطر انسان و انسانیت و آزادی و عدالت از هیچ قربانی دریغ نکرده اند. هندوکشیان در طول تاریخ مرزبانان شرف و عزت و پاسداران زیبایی و حقیقت بوده اند. هندوکش نه تنها نمادی از تاریخ و جغرافیای از درد و رنج بیکران یک مردم و یک سرزمین است؛ بلکه حافظهء آن روایتگر صدها خاطرهء دردناک است که بیانگر شکست ها و سرافکنده گی های بزرگ ترین مهاجمان تاریخ بوده است. مردان و زنان این دیار چنان در شجاعت و دلاوری شهرهء آفاق بوده اند که حتا ذال فرزند خود را هشدار داد که از درهء شرقی هندوکش بویژه کچکن عبود نکند که سم ایپ او پار پار خواهد شد.
سکندر هنوز هم در رویا ها سنگینی ناراحتی های خود را در سکندریهء قفقاذ احساس می کند که چگونه بی پروایی و جنگاوری سپهرداد داماد داریوش و وحشت عبور از دل هندوکش و نبرد با جنگاوران دلیر آن خواب را در چشمان او شکستند. چنگیز هنوز صدای گریه و زاری نوهء خود را بر روی خنجر های جنگاوران غرب هندوکش در بامیان می شنود و روح و روان او را می فشرد که چگونه آنان زمین را در زیر پای لشکر خونخوار چنگیز به آتش بدل کردند. جاذبه های اين دیار یعقوب لیث صفار را واداشت تا در دره های هندوکش غربی زمینگیر شود و ناگزیر به ضرب زدن سکه شد و سکه های زیادی به نام او از پنجشیر پیدا شده که نماد معدن مس مسگران است. نبرد های شجاعانه و بی هراس رزم آوران این دیار زیر نام ” شبخون افغان” آذین بند کتاب لیدی سیل نویسندهء انگلیسی شده است. گروموف آخرین جنرال شوروی با آخرین فیر به سوی هندوکش به شوروی ها و وارثان آنان آموخت که نباید دیگر اشتباهء گذشتگان خود را تکرار کنند. هندوکش این گونه خاطرات خونین از مهاجمان زیادی دارد و بار ها شاهد حماسه آفرینی ها و لشکر آرایی های مردان و زنان پرغرور و با عزت در برابر بزدگ ترین مهاجمان تاریخ از سکندر تا چنگیز و انگلیس و شوروی و آمریکا بوده است. هندوکش نه تنها نماد حماسه ها و شجاعت ها؛ بلکه جاذبه های طبیعی آن در طول تاریخ سبب شده تا میزبان بزرگ ترین زائران و گردشگرانی چون هیوانتسانگ ها باشد.
گفتنی است که هندوکش در حدود ۸۰۰ کیلومتر طول و ۵۰۰۰ متر عرض دارد. رشته کوه های هندوکش به دو قسمت شرقی و غربی تقسیم شده، هندوکش غربی نسبت به هندوکش شرقی کوچکتر است و دره معروف پنجشیر در دامنه جنوب شرقی آن موقعیت دارد. بلندترین قله این کوه تیراجمیر در منطقه چترال پاکستان موقعیت دارد که ارتفاع آن از سطح آب دریا ۷۷۵۰ متر میباشد و بلندترین قله آن در خاک افغانستان نوشاخ است که ۷۴۸۵ متر از سطح دریا ارتفاع دارد. نواحی مرتفع این کوه تقریباً همیشه پوشیده از برف است.[۳] نام این کوه در زبان اوستایی بهصورت (پویا ری سینا)، در فارسی میانه (اپارسین)، در یونانی (پاروپامیزوس) و در سانسکریت سیند آمدهاست. فردوسی نیز در شاهنامه یازده بار از کوه هند یا هندوکوه نام گرفتهاست. ابن بطوطه در ۱۳۳۳ میلادی در مورد وجه تسمیهء هندوکش چنین گفتهاست: در راه ما کوهی واقع بود که هندوکش نامیده میشد؛ یعنی قاتل هندوها. چون بردگان و کنیزکانی را که از هند میآوردند، اغلب از شدت سرما و یخبندان در این کوهها تلف میشوند؛ نام آنرا هندوکش نهادهاند.[۳]
کوتل مراشتراک (۵۷۶۰ متر)، کوتل اولیان (۵۰۷۰
متر)، کوتل نکسان (۵۰۵۰ متر)، کوتل بازاک (۵۰۰۰ متر)، کوتل کانچین (۴۹۰۰ متر)، کوتل اشتپال (۴۸۸۰ متر)، کوتل پوشال (۴۴۵۰ متر) و کوتل خارزار (۴۸۰۰ متر) از جمله گذرگاه های هندوکش غربی است.
کوتل کوشان (۴۳۰۰ متر)، کوتل چهاردر (۴۲۳۶ متر)، کوتل خاواک (۳۶۰۰ متر)، کوتل تَل (۳۶۰۰ متر)، کوتل دالن سنگ (۳۵۶۰ متر)، کوتل سالنگ (۳۴۰۰ متر)، کوتل شیبر (۳۲۰۰ متر) و کوتل انجمن (۳۰۰۰ متر) از جمله کوتل هایهندوکش شرقی است.
در این کوتل ها نعش های بسا مهاجمان به فوسیل بدل شده اند و سیاه کاران تاریخ در هر برهه ای از زمان در فراز و فرود پاروپامیزوس پا در گل مانده اند و این بار نوبت پنجابی های مهاجم و ملیشه های آنان است. رزم آوران گذرگاه های سر به فلک کشیدهء هندوکش چنان درس شکست و رسوایی را به مهاجمان پنجابی و ملیشه های آنان خواهند داد که حتا خاطرات شکست افتضاح بار خود را در برابر لشکر هند در سال ۱۹۷۵ از یاد خواهند برد. هند در این جنگ بیش از ۹۰ هزار نظامی پاکستان را به اسارت درآورد و با تحمیل شکست افتضاح بار گوش های نظامیان پنجابی را تاب داد. شکست پنجابی ها این بار در هندوکش رسواتر و ذلت بارتر خواهد بود؛ زیرا این بار دیگر طیاره های آمریکایی موجود نخواهد بود تا در سازش های مخفی با مشرف ها مهاجمان پنجابی را بوسیله طیاره ها به کویته و کراچی برساند. بنابراین این بار دره های شکوهمند هندوکش قبرستان پنجابی ها و تمامی تروریست های خارجی و نوکران داخلی آنان خواهد بود.
در گذشته های دور کهندژ در غرب و کاپیسا در شرق هندوکش مرکز مقاومتگران و آزادی خواهان بوده و مبارزان ملی گاهی کهندژ و زمانی هم بگرام یا کاپیسا را بحیث پایگاهء دفاع در برابر مهاجمان برگزیده اند. مبارزان ملی هر از گاهی با عقب نشینی های تاکتیکی و استفاده از این دو پایگاه زمین را زیر پای دشمنان به آتش بدل کرده اند. در این تردیدی نیست که حوادث تاریخی جغرافیای رخداد ها را نیز عوض می کند و صف آرایی های متفاوت و دشمن آرایی های گوناگون را در پی داشته است. تجاوز شوروی و بعد تهاجم آمریکا به افغانستان تمامی معادله های سیاسی و نظامی و امنیتی و اجتماعی را شکستاند. این شکست ها برج و باروی مقاومت در برابر مهاجمان را نیز لرزاند و معادله بندی های تازه را در حوزه های گوناگون بوجود آورد. در همین راستا بود که مرکز مقاومت بویژه پس از اشغال افغانستان بوسیلهء طالبان به حمایت پاکستان و آمریکا و عربستان از دو طرف هندوکش به پنجشیر منتقل گردید. طلایه دار درفش مقاومت نخست مسعود شهید بود که آن را در پنجشیر به اهتزاز درآورد و یک تنه در برابر تجاوز پاکستانی ها ایستاد و صادقانه و بیریا گفت، اگر به اندازهء یک کلاه هم جایی داشته باشم، از آن به عنوان مقاومت و ایستاده گی در برابر مهاجم و ملیشهء طالب استفاده خواهم کرد. مسعود با این سخن تاریخ ساز شد و هرچند بوسیلهء تروریستان به شهادت رسید و اما صفحهء جدیدی را در تاریخ کشور رقم زد. مسعود با این سخن تاریخی مرکز مقاومت را به درهء معروف پنجشیر در دامنه جنوب شرقی هندوکش منتقل نمود.
پس از فرار آمریکا و تسلیمی ارگ به شبکهء حقانی و آی اس آی بار دیگر صفحهء تاریخ کشور سنگین تر از گذشته ورق خورد. با تسلط تمامیت خواهانه و تروریستی طالبان صفحهء جدید فروپاشی سیاسی و نظامی و اداری و اقتصادی در افغانستان آغاز شد؛ همگی پا به فرار نهاد و هیچ کس برای دفاع از مام میهن فکری نکرد و همگی در یک توطیهء خطرناک و هماهنگ امريکايی ها و عمال شان گویی ذوب شدند و حتا مجال اندیشیدن در مورد سرنوشت افغانستان و مردمش را از دست دادند. زمامداران و سیاستگران خاین و فاسد یک سره پا به فرار نهادند و رخت سفر بربستند؛ اما در این گیر و دار و فضای نهایت آشفته و تاریک مردی پیدا می شود که دغدغهء مقاومت فراتر از آسایش و رهایش در ضمیر او زبانه می کشد و برای تحقق آن سریع و جدی عمل می کند. چنین تصمیم سرنوشت ساز در همچو شرایط حساس امری ساده نبود؛ تصميمی که هرگاه در آن زمان گرفته نمی شد و همه چیز دیر شده بود و رمان دیگر برای گرفتن چنین تصمیمی یاری نمی کرد. این تصمیم برای مقاومت دوم جانمایه گذاشت و ندای آگاهی و آزادی و عدالت و مشارکت بلند سیاسی را سر داد. این فریاد حق طلبانه برای نخستین بار از حنجرهء احمد مسعود بلند شد و در سنگری ایستاد که پدر مرحومش ۲۱ سال پیشتر بر عرش آن ایستاد و هسته های مقاومت نخست را گذاشت. او در حالی چنین تصمیم را گرفت که نه به وعده های غنی خاین و مکار گردن نهاد و نه به طالبان؛ او با رد هرگونه مقام از سویی طالبان، خواهان مشارکت عادلانهء سیاسی و عدالت اجتماعی شد. او حالا هم باور دارد که جنگ راهء حل نیست و مقاومت در واقع پادزهر تمامیت خواهی های طالبان است. کنار آمدن طالبان به خواست اکثریت مردم افغانستان و تن دادن آنان به مشارکت عادلانهء سیاسی و رفتن به سوی انتخابات، معنای پایان هرنوع مقاومت را دارد؛ اما تا آن زمان، هرگز نمی توان به سخن میان تهی طالبان گوش داد و به صلح خواهی آنان باور کرد. چگونه به صلح خواهی گروهی می توان باور کرد که بیش از ۲۵ سال برای قدرت جنگیده و در بیست سال حضور امريکايی ها هیچ گاه صادقانه برای صلح گام نپرداخته است. از گروهی چگونه می توان، امید صلح را داشت که سفیر صلح آن استاد ربانی رئیس شورای صلح را به شهادت رساند. در این قتل تمام رهبران طالبان بویژه ملاهبت الله غایب بحیث قاتل اصلی نزد خدا مسؤول و پاسخگو است؛ اما شگفت آور این است که طالبان برای پاکستان صلح می خواهند و برعکس با مردم افغانستان حاضر به مصالحه نیستند و بدسور آی اس آی طبل جنگ می کوبند. بنابراین مقاومت حق مسلم مردم افغانستان است و این مقاومت باید سراسری شود. برای اینکه مقاومت به سنگر رهایی بخش ملی بدل شود؛ در گام نخست دامن آن باید از لوث عناصر فاسد و بدنام؛ بویژه از لوث عوامل جمهوریت فاسد باید پاک شود؛ زیرا امروز زنان و مردان افغانستان چشم امید به مقاومت دوم دوخته اند و آن را مایهء دلگرمی و عامل نجات کشور از سیطرهء آهنین طالبان بدوی و آی اس آی تلقی می کنند. هرگاه داعیه داران اصلی مقاومت از نفوذ عوامل جمهوریت پیشگیری نکنند. در این صورت خطر سقوط مقاومت را سریع تر از سقوط جمهوریت پیش بين باشند. هرگاه عوامل جمهوریت صادق می بودند؛ پیش از آنکه غنی دست به کار میشد و ارگ را به حقانی می سپرد؛ اینان بجای فرار قوت ها را بسیج کرده و به کمک نیرو های مردمی به دفاع از کابل و افغانستان می پرداختند. در حالی که غنی شهر ها و پایگاه های نظامی را به طالبان می سپرد و اما این عوامل مفسد که حالا ادعای مقاومت دارند؛ ناظر رخداد ها بودند و بجای توبیخ غنی و دفاع در فکر فرار و انتقال پول های خود بودند. از آنچه گفته آمد، هدف اصلی عوامل جمهوریت تخریب روند ملی مقاومت و افگندن آن به دام فساد و کج راهه است. داعیه داران اصلی مقاومت به این موضوع آگاه باشند که هرگونه بی تفاوتی به مسایل یادشده حقانیت مقاومتگران گران را در برابر تمامیت خواهی طالبان و آی اس آی زیر پرسش می برد. علل ودعوامل بالا دست به دست هم داده و بالاخره تیغ از دمار مقاومت بیرون کرده و آرمان های واقعی مقاومتگران را نقش بر آب می نماید.
بنابراین موجودیت عوامل جمهوریت و افراد معلوم الحالی که زیر نام جهاد تا گلو فساد و جنایت کردند؛ ضربهء سنگینی به مقاومتگران واقعی است. موجودیت این عوامل و افراد در میان مقاومتگران داعیهء مقاومت را که رسیدن به مشارکت عادلانهء سیاسی و تحقق آگاهی و آزادی و عدالت است، خدشه دار می سازد. در عین زمان قدرت رزم آوری رزم آوران هندوکش را به چالش کشیده و از سویی هم ابزار تبليغاتی را به طالبان و حاميان آنان یعنی آی اس آی نیز فراهم می کند. حقانیت جنگ در برابر طالب و نظامیان پنجابی پیش از هر شعار مقدس باورمندی صادقانه و عادلانه به مشارکت سیاسی و تحقق عدالت اجتماعی رقم می زند؛ جز این هرگونه شعار های دیگر و حتا دین محور دراز راهء مقاومت را طولانی تر می سازد. سر دادن اینگونه شعار ها معنای آب ریختن در آسیاب دشمن را دارد؛ زیرا هرگونه ادعای حکومت اسلامی در برابر امارت طالبان به نحوی رنگ باخته است؛ بویژه حالا که طالبان دعوای امارت اسلامی دارند و خود را از بنده گان و نواسه های نزدیک خداوند می خوانند. در حاليکه در اصل تروریست های کذاب و شیطان زاده های مکار و دشمن انسانیت و دشمن خدا و بشریت اند. یاهو