هرچند افغانستان از چندین دهه بدین سو دستخوش بازی های خطرناک استخباراتی شده و دو تهاجم بسیاری فرصت ها و امکانات از مردم آن گرفته و به وحدت ملی و اقتدار ملی آن ضربۀ جبران ناپذیر وارد کرده است. با تاسف که سقوط جمهوریت و به قدرت رسیدن طالبان افغانستان را وارد فصل جدیدی از وابستگی به گروههای افراطی و کشور های منطقه گردانیده است. حضور فعال گروههای خطرناک تروریستی در افغانستان که شمار شان به بیش از بیست گروه می رسد؛ اکنون درد سر بزرگی برای مردم افغانستان و حکومت طالبان است. موجودیت این گروهها روابط ملی و بین المللی افغانستان را به گونۀ بی پیشینه ای به چالش کشانده است. این سبب شده تا امروز افغانستان بیش از هر زمانی دستخوش بدترین و خطرناک ترین بازی های استخباراتی کشور های منطقه و جهان شود.
در این شکی نیست که افغانستان پس از کودتای داوود در سال 26 سرطان 1352 به یاری خورد ضابطان وابسته به حزب دموکراتیک خلق، برای نخستین بار دستخوش بازی های استخباراتی قرار گرفت و اختلاف داوود با ذوالفقار علی بوتو پای استخبارات پاکستان و ساواک ایران را به میدان بازی های سیاسی و استخباراتی افغانستان کشاند؛ اما کودتای هفت ثور 1357 به مثابۀ بزرگ ترین توطیه برضد افغانستان پای استخبارات کا جی بی شوروی پیشین را در سیاست افغانستان کشاند. حضور استخباراتی شوروی در افغانستان خشم امریکا را برانگیخت و این سبب شد تا این کشور از طریق نظامیان پاکستان رابطۀ خود را با گروههای جهادی افغانستان برقرار نمود.
سفر برژنسکی مشاور کلنتن به پاکستان و رفتن به تورخم و فیر کردن او به سوی افغانستان با نعرۀ الله اکبر، این در واقع آغاز نامیمونی بود که سرنوشت جهاد و مردم افغانستان را به گونۀ بیرحمانه به قربانی گرفت و جهاد و جانبازی ها و فداکاری ها و حماسه آفرینی های جهادگران و آزادی خواهان افغانستان را در پای نظامیان پاکستان بویژه ضیاالحق و اهداف شوم و ضد انسانی آنان ریخت. جنگ های تنظیمی پس از سرنگونی داکتر نجیب نمونۀ آشکار مداخلۀ دستگاۀ جهنمی آی اس آی پاکستان بود که نه تنها ارزش های جهاد و آرزو های مردم افغانستان را نابود کرد؛ بلکه افغانستان را دستخوش بدترین و خطرناک ترین بازی های استخباراتی گردانید. این بازی زمانی پیچیده تر و دشوارتر گردید که گروۀ مورد حمایت پاکستان در برابر مسعود به مثابۀ دشمن آشتی ناپذیر پاکستان شکست خورد و نظامیان این کشور با استفاده از جنگ های تنظیمی در کابل در همکاری با امریکا و عربستان سعودی گروۀ طالبان را بوجود آورد.
پاکستان توانست تا با ظهور طالبان در صحنۀ نظامی و سیاسی افغانستان و راندن حکمتیار از صف نخست مزدوران اش در واقع چرخش تازۀ استخبارات پاکستان در پیوند به گروههای مخالف مسعود در افغانستان بود. پاکستان در گام بعدی توانست، تا مسعود با طالبان نشست نماید و طالبان از کمک های حکومت استاد ربانی برخوردار شوند. استاد ربانی بیش از پنجضد میلیون افغانی در کیسۀ طالبان ریخت و با بمباران مواضع نیرو های حکمتیار از قندهار تا غزنی جاده را بر روی طالبان تا وردک باز نمود. طالبان پس از رسیدن در چهارآسیاب در دروازۀ کابل با مسعود اعلان جنگ دادند و مسعود هم کابل را ترک کرد و به پنجشیر پناه برد و برضد طالبان صف آرایی کرد. طالبان با حمایت گستردۀ مالی امریکا و کمک یک میلیارد دالری کمپنی یونیکال در کابل حاکم شدند. حکومت طالبان در موجی از توحش و آشوب آفرینی پس از رخداد یازدهم سپتمبر و متهم شدن بن لادن در پشت حادثه و انکار ملاعمر از تحویلی اسامه به امریکا، افغانستان را زیر نام مبارزه با تروریزم مورد حملۀ نظامی قرار داد و امارت طالبان را با به پرواز درآمدن بمب افگن های 52 در همکاری با نیرو های جبهۀ مقاومت ملی پس از شهادت مسعود در ظرف چهل روز سرنگون کرد؛ اما بازی دوگانۀ امریکا در افغانستان ادامه یافت. چندین هزار نیرو های طالبان و ملیشه های پاکستان بوسیلۀ طیارههای امریکایی به کراچی و پشاور منتقل شدند.
تشکیل حکومت موقت در کابل به رهبری حامد کرزی و راندن استاد ربانی از قدرت به درخواست پاکستان تحت پوشش نشست بن و انتقال رهبران طالب و هزاران جنگجوی آنان به پاکستان با حمایت امریکا در واقع فصل جدید بازی امریکا در افغانستان بود که در یک بازی استخباراتی خیلی پیچیده بار دیگر طالبان را بر مردم افغانستان حاکم گردانید. امریکا در مدت بیست سال در یک سناریوی پیچیده زیر نام مبارزه با تروریزم از فاسد ترین رهبران و فاسد ترین حکومت ها حمایت کرد و در ضمن بیش از 34 میلیارد دالر برای نظامیان پاکستان داد تا این کشور بوسیلۀ آن گروههای تروریستی را در محور طالبان احیا و بازسازی کند. امریکا در تبانی با پاکستان بازی دوگانه و چندگانه را با افغانستان ادامه داد و هرگز نخواست برای قلع و قمع تروریستان طالب و سایر تروریستان چه در افغانستان و چه در پاکستان عملیات انجام دهد؛ برعکس نیرو های امریکایی در قریه های افغانستان مصروف جنگ با طالبان شدند. در حالیکه مرکز و پناه گاۀ تروریستان و رهبران آنان پاکستان بود و سی آی ای از مکان های رهبران طالبان و پایگاههای آنان در این کشور آگاهی کامل داشت؛ اما هرگز برای نابودی قطعی طالبان اقدام جدی نکرد.
امریکا در یک بازی خیلی پیچیده و چندین بعدی از یک سو با زمامداران فاسد و مکار و تبارگرای افغانستان و از سویی هم با شماری رهبران فاسد جهادی و غیر جهادی این کشور نخواست صلح و ثبات در افغانستان برقرار شود. امریکا می خواست در گام نخست زیر چتر حکومت های فاسد و مردم گریز و انحصار گرا و قوم گرای افغانستان تروریزم را به کشور های آسیای میانه صادر کند. چنانکه در گذشته مقام های امریکایی بار ها گفته بودند که مبارزه با بلند پروازی های اقتصادی چین و برتری خواهی های تسلیحاتی روسیه مهم تر از مبارزه با تروریزم است. در راستای همین استراتیژی بود که امریکا در یک سناریوی تازه بار دیگر افغانستان را به طالبان سپرد. هرگاه امریکا نمی خواست طالبان در افغانستان به قدرت برسند؛ بدون تردید به قدرت نمی رسیدند و غنی هرگز جرات نمی کرد که زیر چشم مقام ها و نیرو های امریکایی خیلی قشنگ به راولپندی سفر کند و سند تسلیمی ارگ را برای طالبان در آنجا تحویل بدهد.
باور ها بر این است که امریکا اهداف راهبردی ای را که در وجود حکومت های کرزی و غنی دنبال می کرد، آنان از بسر رساندنش کوتاه آمدند و دلیل بی توجهی مقام های امریکایی را نسبت به فساد روزافزون سیاسی و اداری ادارههای کابل در زمان حضور نیرو های شان در همین نکته می دانند. امریکا می خواست در یک فضای مغشوش و آشفته در افغانستان به اهداف خود برسد که همانا تبدیل شدن افغانستان به محل صدور تروریستان به آنسوی دریای آمو بود که تلاش های اتمر برای انتقال تروریستان به شمال کشور در زمان کرزی و بعد از آن در زمان غنی نتوانست، پاسخ دهندۀ خواست های امریکا را فراهم کند تا آنکه امریکا برای دوباره این شانس را برای طالبان داد. این تمایل امریکا را در تحویلی و ریختن 20 تا 40 میلیون دالر به کیسۀ طالبان می توان درک کرد که دخل و خرج این پول ها را کسی نمیداند. گفته هایی وجود دارد که نیمی از این بسته های پولی به جیب حقانی ها میرود.
امریکا در این بازی به تنهایی نمی تواند، عمل کند و به رفیق شفیقی نیاز دارند که آن باید پاکستان باشد. چنانکه در بیست اگست 2023 میان امریکا و طالبان و پاکستان تماس سری انجام شده و این نشست از احتمال نزدیکی امریکا با طالبان سخن می گوید و هدف این نشست واضح است، که همانا صدور تروریزم به آسیای میانه و ضربه زدن به منافع روسیه و چین و رقبای امریکا در منطقه در راس آن قرار داشته است. شاید این پرسش مطرح شود که چگونه شده تا شهباز شریف در مجمع سازمان ملل به گونۀ آشکارا گفت که “حضور گروههای هراس افگن در افغانستان امنیت ما را تهدید می کند”. شاید هم بخشی از این مفاهمه وادار ساختن طالبان برای اجرای توافقنامۀ دوم دوحه باشد که تا هنوز رسانه ای نشده است. طالبان وعدههایی را که به امریکا سپرده اند تا هنوز آنها را عملی نکرده اند.
این سخنان شهباز شریف بیشتر مصرف داخلی دارد و وی دست نشاندۀ همان نظامیانی است که دستان برادرش نواز شریف را بستند و از قدرت برکنارش کردند. در پاکستان تصمیم های مهم سیاسی در عرصۀ داخلی و بین المللی را نظامیان آن میگیرد و حکومت ملکی این کشور دست نشاندۀ نظامیان آن است. اظهارات نخست وزیر و وزیر خارجۀ پاکستان در مجمع سازمان ملل برضد طالبان در واقع بازی سیاسی پیچیدۀ استخباراتی و روپوشی است که پاکستان بار دیگر برای پول گرفتن از امریکا زیر نام مبارزه با تروریزم فرصت سازی می کند. نارضایتی پاکستان در این بازی تازه ممکن نقشی باشد که کمتر از تسلیمی افغانستان به اسلام آباد باشد و شاید هم چنین نباشد و اظهارات نخست وزیر پاکستان در مجمع سازمان ملل و سخنان وزیر خارجۀ پاکستان مبنی بر دست داشتن طالبان افغانستان در قتل مادرش، بازی سیاسی و استخباراتی باشد تا افکار جهانیان را از سیاست های تروریست پروری پاکستان به حاشیه ببرد و به جهانیان بگوید که حالا مرکز تمامی گروههای تروریستی افغانستان است.
شاید اگر گفته شود که شریف چگونه چنین جرات کرد و بحیث یک کشور تروریست پرور که هنوز هم در لیست خاکستری صندوق پول قرار دارد؛ از حضور نیرو های تروریستی در افغانستان شاکی است. این سخنان او از بی پروایی و تمامیت خواهی و وابستگی طالبان مایه می گیرد که با تاسف تا کنون جایگایگاۀ خود را در میان مردم افغانستان نیافته اند. این در حالی است که پاکستان نه تنها مرکز همه تروریستان جهانی؛ بلکه معبر امن برای تمامی تروریستان و رهبران آنان نیز است. چنانکه شیخ ابودردا رهبر حزب اسلامی ترکستان شرقی از خاک پاکستان وارد شمال افغانستان و به همین گونه گل مراد حلیم اف کارمند خارجی داعش از سوریه از طریق پاکستان وارد افغانستان شده است.
برای پاکستان مهم نیست که کی در کابل حاکم است، پاکستان به دنبال منافع خود در افغانستان است و به افغانستان نگاۀ پروژه ای دارد؛ آنهم نگاهی که باید جنگ در افغانستان ادامه یابد؛ زیرا نظامیان پاکستان بقای سیاسی و اقتصادی خود را در یک افغانستان آشوب زده و در حال جنگ جست و جو می کند؛ البته جنگی که در آن نه تنها منافع نظامیان پاکستان؛ بلکه منافع مافیای اسلحه و نفت و سیاسی امریکا نیز به نحوی تامین می شود. به همگان آشکار است که پاکستان از چهل سال بدین سو چه جفا هایی نبود که در حق مردم افغانستان روا داشته است و هنوز هم از این اهداف شوم خود عقب نشینی نکرده است. پاکستان از چهل سال بدین با بازی های چند گانه سرنوشت مردم افغانستان را به بازی گرفته است. هرچند بازی های دوگانۀ آن با امریکا و چین و روسیه کا راین کشور را به افلاس کامل کشانده است و اما باز هم با استفاده از دست تنگی های کشور های یادشده به بازی ناکام خود ادامه می دهد. پس از به قدرت رسیدن طالبان این بازی برای پاکستان هم دشوارتر شده است. طالبان از یک سو خود را ناگزیر به اجرای معاهده های پنهان شان با امریکا می دانند و از سویی هم در صدد برقراری مناسبات با چین و روسیه هستند. این در حالی است که چین و روسیه از بازی های امریکا با طالبان آگاهی دارند و از همین رو است که این دو کشور از حضور گروههای تروریستی در مرز های سنتی شان نگران هستند. یگانه راه برای نجات افغانستان پاک شدن این کشور از وجود گروههای تروریستی و برقراری مناسبات بر محور منافع ملی با تمامی کشور های جهان است. کاری که چندان ساده نیست و نخستین گام برای رسیدن به چنین هدفی نیاز به یک افغانستان بیطرف و عاری از مداخلۀ کشور های خارجی است. در چنین حالی بعید به نظر می رسد که نشست های تروییکا بتواند؛ امریکا و چین و روسیه را بر سر یک افغانستان بیطرف به تفاهم مشترک برساند و پاکستان را وادار به عدم مداخله در امور افغانستان نماید.
این نشست ها تا هنوز به چنین نتیجه ای نرسیده است. این در صورتی ممکن است که فیصله های این نشست ها بدور از اهداف استخباراتی و اهداف مخفی و مرموز رقم بخورد. در همین راستا قرار است، نشست تروییکا توسعه یافته در اسلام آباد به اشتراک پاکستان و روسیه و چین و امریکا برگزار خواهد شد و از امارت طالبان در آن دعوت نشده است. این خود به معنای به حاشیه راندن افغانستان بوسیلۀ پاکستان است تا ابتکار امور سیاسی و نظامی در افغانستان را در دست داشته باشد. بعید نیست که این نشست بار دیگر از طالبان خواهان تشکیل حکومت فراگیر و باز شدن دروازه های مکتب ها بر روی دختران و اعطای آزادی ها و رعایت حقوق بشری باشد. این خواست ها برای آنانی اهمیت ندارد که رهبر شان قوانین بشری را باطل خوانده است. این نشست در حالی صورت میگیرد که افغانستان را بحران بشری تهدید می کند و کشور های همسایه هراس دارند که این بحران مبادا دامنگیر آنان شود و مهاجرت های بزرگ گروهی را در پی داشته باشد.
از گفته های بالا فهمیده می شود که اوضاع سیاسی و نظامی و اقتصادی افغانستان به سمت و سویی خوبی به پیش نمی رود و نه تنها فقر و بیکاری و گرسنگی و دهها دشواری دیگر تهدید می کند؛ بلکه صدها دشواری روبرو هستند که خمی هم بر ابرو نمی آورند. بنابر این طالبان کسانی نیستند که دراین بازی های بزرگ سیاسی به سود افغانستان با ثبات عمل کنند. اینکه طالبان نتوانستند تا در داخل دست به اصلاحات بنیادی بزنند و برای رفتن به سوی انتخابات و تدوین قانون اساسی یک حکومت فراگیر را شکل می دادند که ندادند. تاسف آور این است که طالبان هنوز هم نفهمیده اند که با مسدود کردن دروازههای مکتب های دختران و امتناع از تشکیل حکومت فراگیر در موجی از ندانم کاری ها و بی تصمیمی ها و ا فزایش فشار بر مردم افغانستان هنوزهم در دستان آهنین نظامیان پاکستان قرار دارند.
حال بر طالبان است که دراین بازی بزرگ چه راهی را در پیش می گیرند. آیا در همگامی با سیاست های استخباراتی و دشمنانۀ پاکستان برضد مردم افغانستان عمل می کنند و بار دیگر افغانستان را در قمار بازی پاکستان قرار می دهند و بساط فاجعه را بر وفق مراد شبکه های استخباراتی درافغانستان رقم می زنند یا این که به آغوش مردم افغانستان بر می گردند و بدور از فریب و تمامیت خواهی های گروهی و قومی دست به اصلاحات گسترده و همه جانبه می زنند تا زمینه برای شناسایی حکومت آنان میسر شود یا اینکه طالبان با حرکت کردن در زیر یوغ سیاست های پاکستان سرنوشت مردم افغانستان را زیر نام اجرای شریعت به قربانی می گیرند. با تاسف که طالبان از داشتن دستگاۀ دپلوماسی نیرومند برخوردار نیستند و سیاست گذاری های طالبان میان دفتر های کابل و دوحه آشفته و درهم و تصمیم های سیاسی طالبان از قندهار تا کابل سرگردان ومبهم است. در حالیکه مقابله با این بازی ها نیاز به یک دستگاۀ قوی سیاسی دارد تا با رقم زدن خطوط روشن سیاسی در سطح ملی وبین المللی افغانستان را از ورطۀ کنونی نجات بدهد و برای یک افغانستان مستقل و بی طرف و عاری از رقابت کشور های قدرتمند و جهانی و منطقه ای تلاش های گسترده صورت بگیرد.
نخستین گام برای وارد شدن در این جاده ناهموار پاک کردن افغانستان از وجود گروههای تروریستی است. طالبان با توجه به وابستگی و روابطی که با این گروهها دارند، به ساده گی ممکن نیست در این عرصه به موفقیت زودهنگام نایل آیند؛ بلکه برعکس بنا بر افزایش فشار های جهانی بیشتر با این گروهها وابسته می شوند. پیمودن پله های دشوار بازمانده از چهل سال جنگ با این گونه تمامیت خواهی های طالبان امری ساده نیست و در گام نخست نیاز به مشارکت سیاسی ملی و حدت ملی دارد؛ وحدت ملی زمانی در کشور بوجود آمده می تواند که طالبان از گردنه هاای بزرگ خواهی ها بگذرند و تن به حکومت فراگیر بدهند تا افغانستان دارای یک نظام سیاسی تعریف شده و مورد قبول مردم افغانستان و جامعۀ جهانی شود. طالبان یک سال فرصت را از دست دادند و به دستورشبکه های استخباراتی در راس آن نظامیان پاکستان عمل کردند. رهبران طالبان بجای این که فرمان هایی برای نجات افغانستان از فاجعۀ کنونی صادر میکردند؛ برعکس به میل استخبارات پاکستان و وضع محدودیت بر زنان و فیشن و آرایش آنان تا حال 29 فرمان صادر کرده اند. پس کم ترین توقع نجات از دستگاۀ سیاسی طالبان که زیر چتر فتوا های مفتی های زن ستیز و آموزش ستیز آنان سخت ضجه می کشد، امری محال و ممتنع است. یاهو