مهدی اخوان ثالث و نوخسروانی : استاد پرتو نادری

نوخسروانی با نام مهدی اخوان‌ثالث چنان پیوند خورده است که خسروانی با باربد. به این مفهوم که اخوان این قالب شعری را بر بنیاد یکی از خسروانی باز مانده از باربد به گونه‌یی یک قالب شعری جداگانه پدید آورده است.

نوخسروانی که گونه‌یی از کوتاه‌سرایی است، در شعر پارسی‌دری یک قالب جوان است و عمر درازی ندارد. در حالی که خسروانی، ترانه و رباعی عمر درازی دارند و می‌شود گفت که سپیده‌دم  شعر پارسی‌دری با همین قالب‌ها کوتاه آغاز یافته است. 

از نظر وزن هرچند نوخسروانی وزن عروضی دارد؛ اما محدویت وزنی ترانه و رباعی را ندارد. یعنی می‌شود هر نوخسروانی را در وزن جداگانه‌یی سرود. در حالی که ترانه و دوبیتی از نظر وزن محدودیت دارند، یعنی شاعر ناگزیر است تمام رباعی‌ها و دوبیتی‌های خود را در همان اوزان مشخص رباعی و دوبیتی بسراید. 

نوخسروانی شعری است با قافیه و وزن عروضی، از این نقطه نظر می‌شود گفت که نوخسروانی از عروض کلاسیک پیروی می‌کند؛ اما از نظر ساختار چنان پلی است در میان شعر کلاسیک، نیمایی و سپید.

 هرچند در نوخسروانی بیش‌‌تر بر کاربرد قافیه در مصراع نخست و سوم تاکید شده است؛ اما اخوان در نوخسروانی‌های خود همیشه این قاعده را در نظر نگرفته است. چنان‌که  در نوخسروانی‌های او گاهی هرسه مصراع هم قافیه اند. 

پایۀ اصلی پیدایی نوخسروانی را همان خسروانی‌های باربد می‌سازد. اخوان خود در این پیوند می‌گوید :« این قالب “سه‌تایی” را  نیز با توجه به سابقۀ خسروانی‌ها شایسته احیا و تجدد دانستم، منتها با این تفاوت که خسروانی‌ها را چنان‌که گفتیم در اوزان هجایی می‌سرودند یا اوزان ترانه‌وار و تصنیف‌گونه که همراه با موسیقی اجرا می‌شده است؛ اما من سرودن این قسم را با توجه با انُس هزار و صد ساله‌مان (بل بیش) به دست‌گاه‌های خلیل ابن احمد، در اوزان عروضی خوش‌تر می‌دانم. چنان‌که  در این چند نمونه می‌بینیم با همان اسالیب ایجاز و اختصار، هر شعری از بندها و شعرهای دیگر مستقل است و جدا از دیگرها و دیگر بندها نیز مستقلأ برای خود شعری است. هریک با سه مصرع در وزن‌های مختلف کوتاه و بلند و از لحاظ قافیه نیز یا مصرع اول با سوم قافیه دارد یا هر سه مصرع قافیه دارند.» 

اخوان شش «نوخسروانی» دارد که در وزن‌های گوناگون عروضی با زبان استوار و پیراسته سروده شده‌اند، هر کدام شعری است مکمل و جداگانه با پیام و اندیشۀ جداگانه. 

می‌پردازیم به بررسی این نوخسروانی‌ها که از کتاب «شعر زمان، مهدی اخوان‌ثالث» گرفته شده است.

آب زلال و برگ گل بر آب 

مانده مه در برکۀ مهتاب 

وین هر دو چون لب‌خند او در خواب 

در این نوخسروانی هر سه مصراع هم‌قافیه اند. 

گفت: آیَمَت مه برآیان، به دیدار

اینک دمد مهر هم – بی وی اما –

این هرگز آیا کند یار با یار 

این‌جا تنها مصراع نخست و سوم هم‌قافیه اند. همان قاعدۀ کلی قافیه‌پردازی در نوخسروانی. این‌جا  یک حس و عاطفۀ عاشقانه بیان شده است که روزگاری در ده‌کده‌ها دل‌داده‌گان تلاش می‌کردند تا در شب‌های مهتابی با هم در گوشۀ باغی یا جای‌گاه خلوتی دیدار کنند؛ اما گاهی عاشق تا بامدادان در انتظار معشوق می‌ماند؛ 

خورشید از پشت کوه بلند می‌شد؛ اما یار نمی آمد. این دیگر ستم بزرگی بود که یار به یار روا می داشت! 

هان، ماه ماهان کجایی

خورشید اینک بر آید

تنها تو با او برآیی 

باز هم همان انتظار دیدار شبانۀ معشوق است، چون خورشید می‌برآید چاره‌یی نیست، باید عاشق راه خود گیرد، او که شبانه منتظر معشوق بوده حالا می‌گوید: با طلوع ماه باید می‌آمدی که نیامدی؛ اما حالا در سیمای خورشید می‌آیی! در حقیقت یار را به خورشید تشبیه کرده است.

گل از خوبی به مه گویند ماند، ماه با خورشید

تو آن ابری که عطر سایه‌ات، چون سایۀ عطرت

تواند هم گل و هم ماه هم خورشید را پوشید 

در این نوخسروانی اخوان محتوا و شگرد آفرینشی همان خسروانی پیدا شده در تالیفات خرداذبه را دنبال کرده است:

قیصر ماه مانذ و خاقان خرشید

آن من خدای ابر مانذ کامغاران

کخاهذ ماه پوشد کخاهذ خرشیذ

باربد، در این خسروانی خسرو‌ پرویز  را با قیصر روم و خاقان چنین مقایسه می‌کند و می‌گوید قیصر روم مانند ماهتاب است و خاقان چنین مانند خورشید؛ اما پادشاه من مانند ابر است که اگر خواسته باشد روی مهتاب و خورشید را می‌تواند بپوشد. 

تفاوتی که از نظر مضمون در نوخسروانی اخوان وجود دارد، همان حس عاشقانه و عاطفۀ عاشقانه است. می‌خواهد بگوید معشوق برتر از گل و ماه و خورشید است، چون با سایۀ عطر خود می‌تواند این همه را بپوشاند.

کسی در زمستان این شگفتی نشنید، 

آن مرغک آواز بهاری می‌خواند

بویت اگر نشنید، پس رویت دید

چه بود این – از سبک روحی چو آوای تو در گوشم-؟

پری چون سایۀ مهتابیِ پروانه؟ یا عطری

نسیم آورده با گل‌برگ؟ یا دست تو بر دوشم؟ 

آن گونه که گفته شد، این  نوخسروانی‌ها هر کدام یک شعر جداگانه است، 

شاید هم اخوان آن‌ها را در زمان‌های گوناگونی سروده باشد. البته همه کارهای اخوان در زمینۀ سرایش نوخسروانی در همین‌جا تمام نمی‌شود؛ بلکه او تجربۀ دیگری از گونۀ دیگری نیز دارد.

او خود می‌گوید: «در قالب “سه‌تایی” من قبلأ آزمایش‌های کرده‌ام. یعنی جز این “نوخسروانی” ها قطعات دیگری هم در این قالب سروده‌ام. مثل شعر “گزارش” که در مجموعۀ زمستان کرارأ چاپ شده است و نیز “تامل” (در کتاب حاضر این است که…) منتها از لحاظ معنی بندهای این قطعات- “گزارش” و ” تامل” همه به هم مربوط است و نیز همه در یک وزن است؛ اما در نوخسروانی‌ها این چنین نیست، هر نوخسروانی برای خود دارای وزن جداست و معنی هیچ‌کدام نیر هیچ‌گونه ربطی به بندهای ماقبل و مابعد ندارد. یعنی شعر کامل مستقل است.» 

از گفته‌های اخوان در بالا روشن می‌شود که او پیش از این که نوخسروانی‌های جداگانه و مستقل خود را بسراید تجربه‌هایی در نوخسروانی‌های به هم پیوسته نیز داشته است. این هم شعر «گزارش»، شاعر این شعر را به دکتر حسین زرین‌کوب اهدا کرده است. شعر گزارش نوحسروانی‌های به هم پیوسته است که در کلیت شعری است بلند. 

خدایا! پر از کینه شد سینه‌ام

چو شب رنگ درد و دریغا گفت

دل پاک‌رو تر ز آیینه‌ام. 

دلم دیگر آن شعلۀ شاد نیست

همه خشم و خون است و درد و دریغ

سرایی در این شهرک آباد نیست.

خدآیا! زمین سرد و بی‌نور شد

بی‌آزرم شد، عشق از او دورشد

گهن گور شد، مسخ شد، کور شد.

مگر پشت این پردۀ آب‌گون

تو ننشسته‌ای بر سریر سپهر

به دست اندرت رشتۀ چند و چون.

شبی جُبه دیگر کن و پوستین

فرود آی از آن بارگاه بلند

رها کردۀ خویشتن را ببین.

زمین دیگر آن کودک پاک نیست

پر آلوده‌گی‌هاست دامان وی

که خاکش به سر، گرچه جز خاک نیست.

گزارش‌گران تو گویا دگر

زبانشان فسرده‌ ست؛ یا روز و شب

دروغ و دروغ آورندت خبر.

کسی دیگر این‌جا  ترا بنده نیست

درین کهنه محراب تاریک، بس

فریبنده هست و پرستنده نیست.

علی رفت؛ زردشت فرمند خفت

شبان تو گم گشت و بودای پاک

رخ اندر شب نیروانا نهفت.

نمانده است جز «من» کسی بر زمین

دگر ناکسانند و نامردمان

بلند استان و پلید آستین.

همه باغ‌ها پیر و پژمرده اند

همه راه‌ها مانده بی‌رهگذر

همه شمع‌ و قندیل‌ها مرده اند.

تو گر مرده ای، جانشین تو کیست؟

که پرسد؟ که جوید؟ که فرمان دهد

وگر زنده‌ای کاین پسندیده نیست.

مگر صخره‌های سپهر بلند،

که بودند روزی به فرمان تو

سر از امر و نهی تو پیچیده اند؟

مگر مهر و توفان و آب، ای خدای!

دیگر نیست در پنجۀ پیر تو؟

که گویی بسوز، و بروب و بر آی 

گذشت، آی پیر پریشان بس است

بمیران که دونند و کم‌تر زدون

بسوزان که پستند و ز آن سوی پست.

یکی بشنو این نعرۀ خشم را

برای که برپا نگه‌داشتی

زمین چنین بی‌حیا چشم را 

گر این بردباری برای “من” است

نخواهم “من” این صبر و سنگ ترا!

نه بینی که دیگر نه جای “من” است

از این غرقه در ظلمت و گم‌رهی،

از این گوی سرگشتۀ ناسپاس،

چه مانده ست، جز قرن‌های تهی؟

گران است این بار بر دوش “من”

گران است، ز پاسِ شرم و شرف،

بفرسود روح سیه پوش “من”

خدایا غم آلوده شد خانه‌ام

پر از خشم و خون است و درد و دریغ

دل خستۀ پیر دیوانه ام.  

اخوان در این شعر با گونۀ پرخاش و عصیان شاعرانه با خدا در گفت‌وگو است. گویی شاعر کوله‌بار غم‌های تمام جهان و بی‌عدالتی روزگار را بر دوش انداخته و رفته در برابر خدا ایستاده و برای زمین و زمینی‌های استبدادزده دادخواهی می‌کند.

 زمینی که پاکیزه‌گی‌اش را گرفته‌اند و آن را آلوده ساخته اند. بنده‌گان خدا سر از بنده‌گی برداشته اند. همه از بنده‌گی به فریبنده‌گی راه زده‌اند. گاهی شعر زبان طعنه و طنز پیدا می‌کند و این اوج عصیان شاعر است:

تو گر مرده‌ای، جانشین تو کیست؟

که پرسد؟ که جوید؟ که فرمان دهد

وگر زنده‌ای کاین پسندیده نیست.

گویی شاعر از خداوند می‌خواهد تا رسم و آیین دیگری پدیدار سازد. زمین را از آلوده‌گی نجات دهد تا دوباره پاکیزه‌گی بر زمین حاکم شود. این پاکیزه‌گی زمین یعنی پاکیزه‌گی زنده‌گی، پاکیزه‌گی انسان‌ که خداوند خود او را بر زمین فرستاده؛ ولی انسان‌‌ها امروزه در زمین فساد و آلوده‌گی به بار آورده‌اند.

 اخوان شعر «گزارش» را در مهرماه یا میزان 1334 خورشیدی سروده است. این شعر از تجربه‌های نخستین اوست در  نوخسروانی‌های به هم پیوسته. می‌شود گفت که تلاش‌های نخستین اخوان برای ایجاد قالب نوخسروانی بر بنیاد تاریخ سرایش این شعر به دهۀ سی خورشیدی بر می‌گردد.

اخوان تجربه نوخسروانی‌های به هم پیوسته را با شعری زیر نام «این است که…»  ادامه می‌دهد.

چون روشن روشنان فرو میرد

تاریک شود جهان و خوف انگیز؛

دیگر همه‌ جا رنگ او گیرد 

او اهرمن ستم‌گر و خیره‌ست

او دشمن روشنی‌ست، او دزدی

بر گسترۀ قلم‌روش چیره‌ست

او چهرۀ کاینات را چالاک،

تصویر کند به مسخ کوبیکش؛

چون هندسۀ جُذام وحشت‌ناک 

در نوبت او که حکم‌ها راند

از خرد و بزرگ، از نو و کهنه،

هیچیز به رنگ خود نمی‌ماند

هرچیز که هست، رنگ خود بازد،

یک رنگ چو شد جهان، رود در خواب

خواب است و سیاهی آن‌چه او سازد

آری، به شب سیاه خواب انگیز،

هر چیز که هست، حکم شب دارد،

آری، همه هرچه هست؛ جز یک چیز

این است که می‌ستایم آتش را؛

آن روشن پاک، زندۀ بیدار

نستوه و بلند روح سرکش را… 

اگر این دو نوخسروانی‌های به هم پیوستۀ اخوان را از نظر زبان و کاربرد واژگان با نوخسروانی‌های آزاد او مقایسه ‌کنیم در می‌یابیم که زبان اخوان در نوخسروانی‌های آزاد بیش‌‌تر با واژه‌های عینی سروکار دارد. به زبان دیگر واژگان کم‌تر به گونۀ نماد به کارگرفته شده‌اند. در نتیجه تصاویری که پدید می‌آیند، حسی و ملموس. یعنی نوخسروانی با مفاهیم و تصاویر حسی سروکار دارد تا تصاویر انتزاعی و ذهنی. 

از این نقطه نظر وقتی به نوخسروانی‌های به هم پیوسته او نگاه می‌کنیم دیده می‌شود که واژگان تنها شی نیستند؛ بلکه نماد نیز می‌باشند و به گونۀ چشم‌گیرتر در شعر «این است که…» واژگان بیش‌‌تر بار نمادین دارند. 

این که چرا اخوان از چنین زبانی در این دو شعر به سوی زبان نوخسروانی‌های آزاد رفته، می‌تواند دلیلش این باشد که واژگان در نوخسروانی‌ها باید بیش‌‌تر عینی و ملموس باشند و اندیشه و تخیل را به گونۀ مستقیم انتقال دهند.

این پرسش را هم می‌توان مطرح کرد که چرا اخوان یک تنه خواسته بود تا سرودهای خسروانی را به گونۀ نوخسروانی‌ها دو باره زنده سازد. شاید بتوانیم از گفتۀ خود اخوان به پاسخ این پرسش برسیم. در آن سال‌ها که اخوان چنین تجربه‌هایی را روی دست داشته، ترجمۀ هایکو جاپانی در شعر معاصر پارسی‌دری اندک اندک راه می‌یافت. او زمانی که ظرفیت نوخسروانی را کشف می‌کند، می‌خواهد آن ‌را به جامعۀ ادبی پارسی‌دری معرفی کند که این قالب‌می‌تواند نیاز به کوتاه‌سرایی در میان شاعران کوتاه‌سرا را بر آورده سازد. چنان‌که  او خود می گوید: 

«اینک این نمونۀ احیا شدۀ باستانی را به نسل جوان اهدا می‌کنم که چه در اقسام شعرهای بلند و چه کوتاه، خود را بی‌نیاز می‌دانند از تقلید مقلدان فرنگی مثلاً از هایکو و تانکای ژاپونی به عنوان اشعارکوتاه تقلید کرده‌اند و بعضی فرنگ‌زده‌گان ما از تقلید ایشان تقلید می‌کنند. گفت: گدا به گدا، رحمت به خدا…» 

با این همه نوخسروانی نتوانست به یک گونۀ شعری گسترده در حوزۀ پارسی‌دری بدل شود. این پرسش نیز می‌تواند به میان آید که اخوان خود چرا بیش‌‌تر به نوخسروانی نپرداخت و به همان چند سروده اکتفا کرد؟

 من در پیوند به گسترش این قالب در شعر معاصر ایران و تاجیکستان آگاهی زیادی ندارم تا تبصرۀ بیش‌‌تری داشته باشم؛ اما تا جایی که می‌پندارم نوخسروانی با اقبالی رو به‌رو نگردید، بدون تردید شاعرانی باید در ایران در این قالب سروده‌هایی داشته باشند؛ ولی چنین سروده‌هایی آن نیروی لازم را نداشته تا از مرزهای ایران راه به بیرون زند.

در افغانستان نوخسروانی از توجه شاعران به دور بوده و در نیم سدۀ گذشته شاعری را سراغ نداربم که خواسته باشد تا هدف‌مندانه در پی نوخسروانی افتاده باشد. 

به همین‌گونه تا سال‌های پسین در افغانستان افزون از یکی دو نوشته و کتاب «از حاشیه به متن» خوشبین هروی، بحث‌ها، گفت‌و‌گوها و نوشته‌های گسترده‌یی در پیوند به شعر کوتاه و کوتاه‌سرایی وجود نداشته است. 

البته این سخن به این مفهوم نیست که شعر معاصر افغانستان یک قلم از کوتاه سرای به دور بوده است. چنین نیست، کوتاه‌سرایی مدرن در افغانستان از دهۀ چهل خورشیدی آغاز شده که بیش‌‌تر قالب آزاد عروضی یا نیمایی داشته است. از آن زمان تا کنون کوتاه‌سرایی  در پارسی‌دری افغانستان آرام آرام دامنۀ گسترده‌ پیدا کرده است.

پرتو نادری