کله مناری که در تاریخ فراموش شده است : دکتور حمیدالله مفید

امیر عبدالرحمان خان شاه ظالم که کله مناری از سر سران هزاره ساخته بود ودر تاریخ نامور و مشهور است ، کله مناری دیگری از کله ها و سر های تاجیکان و ازبکان تالقان ولایت تخار نیز ساخته بود. 

امیر مذکور در صفحه  ۳۸ و ۳۹  کتاب مشهور خود تاج التواریخ  چاپ مرکز نشراتی میوند سال طبع ۱۳۷۵ خورشیدی رویداد تازشش را به تالقان  که در فرایند آن از سر  سه هزار تاجیک و ازبیک  در شهر تالقان کله منار  ساخته بود،  چنین بیان می دارد: 

صبح روز دیگر صد نفر از این سوار ها از کمینگاه خود بیرون تاخته  صد شتری  را که به چرا رفته بودند  سر کرده پیش قراول ها ، غفلتآ دویست ( کاربرد واژه دو ویست شکل گویش ایرانی بجای دوصد شکل گویش کابلی)  سوار را فرستاد که یاغی ها را عقب  نشانیده شتر ها را از آنها  بگیرند . وقتی این خبر  به من ( امیر عبدالرحمان خان) رسید ، به سرکرده  مذکور حالی نمودم ( واژه حالی نمودم  گویش ایرانی  بجای اطلاع دادم یا آگه نمودم بجای گویش فارسی کابلی) که در فرستادن دسته قلیلی بدون سنجیدن قوت دشمن ، اشتباه کرده است ،  زیرا یقین داشتم که صد سواره به شتر هایی که نزدیک به قراول ها( کاربرد واژه قراول ترکی در ارتش) ، بودند کاری نخواهد داشت  مگر این که لشکر آنها در این نزدیکی ها  مخفی شده باشند ، فورآ حکم دادم تمام لشکر من به جهت جنگ حاضر و اماده  شوند و این خیال( اندیشه یا فکر ) من صحیح بود ، زیرا که تا وقتی لشکر من حاضر شدند دیدم که از دویست  سوار یکصدو شصت سوار خود را از چنگ دشمن  خلاص نموده به سرگردگی یک نفر از صاحب منصب های شجاع من جلو ریز به طرف ما می آیند و چهل هزار سوار دشمن از آنها تعاقب دارند، من احتیاطآ توپ های خود را  با دویست نفر  سرباز  به کوی ( شاید هدفش کوهی باشد)) که اسمش ((آرته بود)) گذاشته بودم وبه توپچی ها دستور العمل داده بودند تا حکم ندهم توپ نیندازند ( آتش نگشایند) وهزار نفر سرباز  را به طرف یمین  ( راست) و پانصد نفر را  به طرف یسار(چپ)  دشمن مقرر داشتم ، وخود بقیه سوار  وپیاده خارج از سنگر ها با دشمن مقابل شدم ، وقتی لشکر ها کاملآ مشغول حرب بودند وتوجه دشمن به کلی مصروف جنگ بود توپچی ها را به عقب سر دشمن فرستادم و به لشکر های پیاده که به طرف یمین و یسار دشمن بودند حکم دادم شلیک نمایند( واژه شلیک ترکی تهرانی به جای واژه انداخت یا فایر کاربردی گویش کابلی در آن زمان زبان نگارشی و ادبی تهرانی و کابلی بسیار نزدیک بود) وخودم هم از روبرو به سختی حمله نمودم ، دشمن از باریدن گلوله از هر طرف سراسیمه شده واز تعداد لشکر من بی خبر یکمرتبه از جا کنده شده و رو به عقب برگشته با توپچی ها مقابل شدند ،چون دیدم دشمن متزلزل شده است ، سوار های خود را بر انگیختم  که جدآ حمله نمایند . حمله سوار ها صفوف دشمن را  بر هم زد و کاملآ شکست خورد .

این جنگ نُه ساعت  ادامه داشت ، از طرف دشمن سه هزار نفر در میدان جنگ کشته شد واز طرف ما تحمینآ صد نفر کشته وچند نفر زخمی شدند ، ششصد اسیر و پنج هزار اسب از دشمن به دست ما افتاد .من حکم دادم مناری از سر های مقتولین دشمن ساخته تا بقیه دشمن خایف شوند . 

همچنان در صفحه ۳۲ و ۳۳ همین کتاب دو مساله جالب دیگر نیز آمده است : 

میر اتالیق با چهل هزار سپاه به بغلان جابجا بودند  من آنها را محاصره نمودم . جمعیت آنها کاملآ زیاد بود  ولی چون میر آنها از علم جنگ بی بهره بود برای آنها فقط ده روزه آذوقه  تهیه کرده بود ، هر گاه من حمله خود را به تآخیر می انداختم ، خود شان مجبور می شدند تسلیم شوند ، ظاهرآ میر آنها خیال کرده بود ، که فقط چادر و بیدقی( پیاده نظام در ارتش ) که امیر بخارا به آنها داده است مکفی خواهد بود ، که لشکر های زیادی نکاهداری نماید. خدارا ممنون بود که چنین اشخاص بی عقل را خلق کرده است . 

کسانی میر اتالیق از این رفتار رئوفانه ما مشعوف و متعجب بودند ، زیرا که سرکرده های آنها گفتگو های زیاد در باب ظلم افاغنه   به آنها نموده بودند( اینجا واژه افاغنه به معنی افغان یا پشتون به کار رفته است ). 

این بود کوتاه نگرشی به کله منار امیر عبدالرحمان خان . 

بادرود ومهر

امکان ثبت دیدگاه وجود ندارد.