صدای زگنال های شکست در اردوگاه ی طالبان و پراگنده گی در اردوگاه ی مقاومت
در این روز ها نشانه های آشکاری وجود دارد که حاکی از تکانه های شکست در درون طالبان و در اردوگاه ی آنان و برهم خوردن روابط طالبان با کشور های حامی آنان است. اوضاع سیاسی داخلی و موضع گیری ها و واکنش های کشور های منطقه و فرامنطقه حکایت از یک چرخش سیاسی برضد طالبان را دارد. این به معنای آن است که ماه ی عسل طالبان پیش از موعد در حال پایان یافتن و پروژه ی دور دوم طالبان در حال بسته شدن است.
این موضوع پس از آن قوت گرفت که امریکا از دوستم خواست تا رهبری جنگ برضد طالبان را به عهده بگیرد. در عین زمان پارلمان یا دومای دولتی روسیه از احمد مسعود به نام رهبر مخالفان یاد کرد. احمد چند روز پیش به روسیه دعوت شد و با مقام های روسیه دیدار هایی داشت. دعوت احمد از سوی روسیه نشان دهنده ی یک چرخش در سیاست روسیه در مورد افغانستان تلقی شد.
این دعوت پس از آن به عمل آمد که چندی پیش مقام های روسی از خطر داعش در افغانستان هشدار دادند. روسیه از گذشته ها تا کنون امریکا را متهم به حمایت از داعش می کند. همزمان با این انکشاف های سیاسی، جنگ ها از سوی جبهه ی مقاومت ملی در بدخشان، تخار و بهسود تشدید یافته و فعالیت های جبهه ی آزادی و سپاه ی آزادی برضد طالبان نیز شدت گرفته اند. همزمان با این انکشاف ها نوعی کشیده گی و تنش ها در میان مخالفان طالبان رسانه ای می شود که افکار مردم را از رخداد های واقعی افغانستان به بیراهه می برد. در همین حال اختلاف های درونی طالبان در موجی از جنایت ها و کشتار ها و تجاوز ها و استفاده جویی های جنسی و باجگیری ها از مردم رو به افزایش است. این همه نشانگر این است که اوضاع سیاسی، نظامی و امنیتی در افغانستان هر روز شکننده تر می شود که کنترول آن از دست طالبان در حال بیرون شدن و مخالفان هم توانایی کنترول اوضاع را ندارند.
پیش از آنکه وارد بحث اصلی شوم، بی رابطه نخواهد بود تا این موضوع را با این مقدمه آغاز کنم. آفغانستان در هر برهه ای از تاریخ از گردنه های پرخم و پیچ حوادث عبور کرده و تحولات سنگین و کش و قوس های دشوار و آزمونی را تجربه کرده است. هرچند در جریان دگرگونی های گذشته، بویژه زمانیکه تمامیت ارضی و استقلال سیاسی این کشور مورد تهاجم قرار گرفته است؛ توده های میلیونی مردم به گونه ی خود جوش بر ضد مهاجمان به پا خاسته اند و تحت رهبری قایدان ملی شهکاری ها و حماسه های آفریده اند که در تاریخ کشور های جهان نظیر ندارد؛ اما هزاران دریغ و درد که کارنامه های آنان پس از پیروزی به تاراج زمامداران خاین و رهبران وابسته به اجنبی رفته است و وحدت و شور ملی قربانی بازی های سیاسی زمامداران و رهبران شده است. از مطالعه ی تاریخ آفغانستان بر می آيد که مردم این کشور در هر برهه ای از تاریخ در نبرد با دشمنان به وحدت نسبی ملی رسیده اند و اما پس از پیروزی رهبران و قایدان ملی دستخوش توطیه ی زمامداران و سیاستگران شده و مردم به سرعت دچار اختلاف و پراگنده اگنده گی شده اند. هرگاه رخداد های تاریخی افغانستان از تهاجم اسکندر تا موری های هند، کوشانی ها، ساسانی ها و چنگیز و پس از قرن نوزدهم لشکر کشی بریتانیا و هجوم ارتش سرخ در قرن بیست و حمله ی آمریکا در در سال 2001 و تهاجم پنجابی ها زیر پوشش طالب به گونه ی دقیق مطالعه شود. در این مدت نه تنها سرنوشت افغانستان، وحدت ملی و قهرمانی های مردم اش هر از گاهی دستخوش توطیه ی زمامداران و سیاستگران داخلی در تبانی با مهاجمان خارجی و هم پیمانان آنان شده است؛ بلکه قدرت های مهاجم بعد از خروج نقش تعیین کننده را در امور داخلی افغانستان داشته اند.
شگفت آور این است که افغانستان در آغاز هر تهاجم برای یک مدت کوتاه یک دور آرامش و سکوت نسبی را تجربه کرده است؛ اما این خاموشی پیش از توفان پس از مدتی شکسته و قیام ها و رستاخیز مردمی بر ضد مهاجمان آغاز شده است.
حادثه آفرینان با توجه به ویژه گی های تاریخی و مردم افغانستان هر از گاهی در کمین بوده اند تا در آوان بسیج و شکل گیری های مردمی دست به توطیه بزنند تا پیش از بسیج همگانی و رستاخیز ملی، حرکت و مردم را آماج توطیه قرار بدهند. اکنون که دو سال از امارت پنجابی ها زیر نام امارت اسلامی بر مردم افغانستان می گذرد و طالبان در این مدت آنچه از ستم، سفاکی، زن ستیزی و جنایت های انسانی در عرصه گوناگون بویژه سخت گیری بر زنان و ممانعت از آموزش دختران در توان داشتند، بر مردم افغانستان تحمیل نمودند.
اکنون صبر مردم افغانستان بسر رسیده و حامیان طالبان و حامیان آنان می دانند که برای مدت طولانی نمی توان افکار مردم را به فریب کشاند و زنده گی آنان را به بازی گرفت. بنابراین آنان از طریق افراد نفوذی خود حادثه آفرینی می نمایند تا در اردوگاه ی مقاومت نظامی و سیاسی اختلاف ایجاد کنند. ممکن غیر از این عوامل و علل دیگری چون، ایده ئولوژی و گرایش های قومی و زبانی نیز می توانند؛ در ایجاد اختلاف ها میان مخالفان طالبان اثر گذار باشند؛ اما هرچه باشد، نقش های استخباراتی در این رابطه حرف نخست را می زند.
هرچه باشد، اوضاع حکایت از پایان ماه ی عسل طالبان دارد و روابط طالبان با کشور های حامی آنان در حال سرد شدن است. این در حالی است که افغانستان نمی تواند، بدون همکاری و تعامل مثبت با دولت های منطقه و فرامنطقه به حیات خود ادامه بدهد؛ زیرا این کشور از سال ها بدین سو وابسته به قدرت های جهان بوده و انگلستان، روسیه و آمریکا از دو قرن بدین سو نفوذ زیادی در مسایل آن داشته اند. شاید طالبان در وابستگی به پاکستان سیاست های داخلی و خارجی خود را تنظیم کنند. چنانکه تا کنون چندین قرار داد را در بخش معادن به گونه ی غیر شفاف با میانجیگری پاکستان با چین امًا کرده آندو به نحوی روابط استخباراتی شان را با آمریکا حفظ نموده اند. طالبان با اتکا به این وابستگی ها به خواست های مردم افغانستان و سازمان های بین المللی و نهاد های مدنی و دفاع از حقوق بشر بی توجه اند. این بی توجهی و فساد و جنایت روز افزون طالبان سبب شده تا هواخواهان و لابی های خویش را از دست بدهند. در همین حال طالبان در حال از دست دادن دوستان نزدیک خود مانند، روسیه، قطر و ایران اند و آنان از طالبان خواسته اند تا نقشه ی راه برای آینده ی افغانستان درست کنند. از سویی هم روسیه با دعوت رهبر جبهه ی مقاومت در صدد اعمال فشار بر طالبان و ایجاد خط دفاعی برای دفاع از کشور های آسیای میانه است.
چندی پیش احمد مسعود به دعوت سرگئی میرونوف، رهبر حزب عدالت و معاون پارلمان روسیه عازم مسکو شد و با مقام های روسیه دیدار هایی داشت. براساس گزارشها، سرگئی میرونوف، در دیدار با احمد گفته است که در خزان سال روان، نشستی پیرامون افغانستان در پارلمان روسیه برگزار میشود که او یکی از سخنرانان در آن نشست خواهد بود. ماریا زاخارووا، سخنگوی وزارت خارجه روسیه، پس از سفر احمد مسعود به این کشور، گفت، مسکو از طالبان و نمایندهگان دیگر اقوام میخواهد که بخاطر تشکیل یک حکومت فراگیر، مبارزه با تروریسم، مواد مخدر و تامین حقوق بشر وارد گفتوگو شوند. همزمان با این سفر، الکسی شوتسوف، معاون شورای امنیت روسیه، وضعیت جاری در افغانستان را خطرناک و چالش های امنیتی روسیه در کشور های آسیای میانه را از سوی آفغانستان خوانده است؛ اما هنوز رابطه میان طالبان و مسکو عادی است و هیچ نشانه ای از تیره گی روابط میان آنها وجود ندارد که در حال گرم شدن است. چنانکه دیمیتری ژیرنوف، سفیر روسیه در افغانستان، از متقی خواست تا در نیمه ی جولای سال روان در فارمت مسکو اشتراک کند. در حالیکه طالبان در نشست نوامبر 2020 در نشست فارمت مسکو حضور نداشتند.
هرچند شماری این دیدار را دست کم گرفته و بدین باور اند که دیدار احمد با معاون دومای روسیه معنای شناسایی جبهه ی مقاومت را ندارد؛ زیرا نماینده گان جبهه ی مقاومت پیش از این هم در اکتوبر 2021 دیدار هایی با معاون و اعضای پارلمان فرانسه داشتند و در جون سال روان، در نشستی اشتراک کردند که از سوی کمیته دایمی امور خارجه و توسعه بینالمللی پارلمان کانادا، برگزار شده بود. همچنان، هیاتی از جبهه مقاومت با هیات امریکایی در جنوری سال روان دیدار داشت؛ اما این دیدارها حمایت کشورهای نامبرده از جبهه مقاومت را بهدنبال نداشته است.
بنابراین روسیه هم خواسته یک مانور اجرا کند تا طالبان را تحت فشار قرار بدهد. دلیل آن ممکن تحرکاتی گروه ی طالبان باشد که سبب نگرانی مسکو شده است. شاید هم اظهارات جو بایدن، مبنی بر تفاهم پنهانی با طالبان برای کشتن ایمن الظواهری و دیدار اخیر نمایندهگان طالبان با هیات امریکایی در دوحه و مهمتر از همه، جابجایی اعضای تحریک طالبان پاکستانی (تیتیپی) در شمال افغانستان، برای روسیه و متحدان آسیای میانه اش نگران کننده و خطرآفرین باشد. بنابراین دعوت احمد معنای واکنش مسکو در برابر طالبان را دارد. ممکن هم این دعوت در پاسخ به انتقادهایی صورت گرفته که بر ضد کشورهای روسیه، هند و ایران مطرح است؛ زیرا این کشور ها از دوستان سنتی جبهه ی ضد طالبان اند. از سویی هم میزبانی روسیه از احمد، نشان دهنده ی عدم حفظ موازنه ی طالبان با واشنگتن و مسکو است. حالا اگر مسکو به کمک جبهه ی مقاومت بشتابد، بدون تردید واشنگتن به کمک طالبان خواهد شتافت. در صورتی که امریکا امارت طالبان را به رسمیت بشناسد، بسیاری از هم پیمانان او نیز حکومت طالبان را به رسمیت خواهند شناخت.
هرچند روسیه پس از امریکا دومین قدرت جهان است؛ اما درگیری مسکو در اوکراین فرصتی برای این کشور نمی گذارد تا از جبهه ی مقاومت حمایت های مالی و نظامی کند. بنابراین مسکو به سیاست تعامل با طالبان ادامه خواهد داد. این رابطه تا زمانی حفظ خواهد شد که منافع مسکو از سوی طالبان و گروههای تروریستی هم پیمان آنان مورد حمله قرار نگیرد؛ اما گروههای تروریستی غیر قابل مهار اند و از سویی هم آشوب آفرینی در آنسوی آمو بخشی از قرار داد های استخباراتی آنان است. در عین زمان روسیه از حضور گروه های تروریستی خطرناک مانند، القاعده و گرو های چچنی، تاجکی، ازبکستانی و وزیرستان شمالی و جنوبی تحت رهبری شبکه ی حقانی در شمال افغانستان نگران است. ضمیر کابلوف تا حال چندین بار از رهبران طالبان خواسته تا مرکز های تروریستی در شمال را ببندند تا آنکه روسیه از وعده های سربالای طالبان خسته شد و بالاخره برای حفظ منافع ملی و حیاتی خود از جبهه های مخالف طالبان حمایت کند؛ زیرا گروه های تروریستی قابل مهار نیستند و دیری نخواهد گذشت که گروگان گیری ها و حمله های هدفمند مخالفان بر مراکز طالبان افزایش یابد و اوضاع افغانستان به وخامت گراید.
در موازات این حوادث کشیدگی های داخل گروهی در میان گروه حاکم افزایش یافته و طالبان به چندین گروه تقسیم شده اند. طوری که رقابت میان حلقه ی ملا هیبت که نفوذ آیدیولوژیک بر طالبان دارد و شبکه حقانی در محوریت سراج الدین حقانی که از قدرت نظامی برخوردار است و گروه ی دیگری که از ده سال بدین سو در قطر، امارات متحده عربی، اسلام آباد و کراچی زندگی میکردند و اکنون بر شاهرگ های اقتصادی تسلط دارند، در حال افزایش است. در این میان اختلاف میان فرماندهان طالبان که در قصر های شیرپور و محل های دیگر زنده گی دارند، نیز در حال افزایش است؛ زیرا افسون های استخباراتی زیر پوشش دین دیرپا نیست و پس لرزه هایی را در پی دارد که حاکمیت طالبان را به خطر جدی روبرو می کند. در کنار این مردم قدرت خرید را از دست داده و وضعیت اقتصادی بدتر می شود. همزمان با این حالت سطح نارضایتی مردم بالاتر رفته است. هرگاه در این مدت جبهه ی نیرومندی در شمال و یا جنوب بر ضد طالبان شکل بگیرد، در آنصورت زوال طالبان حتمی است.
هزاران دریغ و درد که در افغانستان نه تنها زعیمی وجود ندارد که مردم در محور او جمع شوند و بر ضد طالبان برزمند تا این کشور را از سیطره ی طالبان و سایر گروههای های تروریستی رهایی ببخشند؛ برعکس با حساس شدن شرایط، رهبران اردوگاه ی مقاومت بجای تلاش برای بسیج همگانی برضد طالبان، برعکس درگیر اختلاف های درونی اند و تا کنون نتوانسته اند، حکومت بدیل را در برابر امارت طالبان تعریف کنند. چنانکه در این روز ها کمونیست خواندن پدرام از سوی منصور هنگامه آفرین شده است. این در حالی است که نه تنها پدرام؛ بلکه بسیاری از مردم افغانستان امارت طالبان را حکومت اسلامی تلقی می کنند و با عنوان شدن حکومت اسلامی، انگشت بر امارت طالبان می گذارند و به مخالفان طالبان می گویند که امارت طالبان نمونه ی کامل حکومت اسلامی است. هرگاه مخالفان طالبان با امارت اسلامی پنجابی ها مخالف اند و باید بدیلی از حکومت دلخواه اسلامی خود را ارایه نمایند که با تاسف تا کنون نتوانسته اند، ارایه کنند. عنوان کردن اسلام معتدل نمی تواند، مفهوم جایگزینی حکومت اسلامی را داشته باشد. بنابراین پرسش در در مورد حکومت بدیل طالبان معقول است و نباید بر پیشانی کسی به جرم این پرسش طغره ی تکفیر کوبید. با تاسف که تا کنون حکومت اسلامی نه در تیوری و نه در عمل تحقق کامل یافته است. در قرآن چیزی در مورد حکومت گفته نشده و نظریه پردازان مسلمان هم در این مورد به تفصیل سخن نگفته اند تا حدود و صغور مداخله ی دین در حکومت و در سیاست روشن می شد. حکومت اسلامی طرح اسلام سیاسی است که برای نخستین بار از سوی رهبران اخوان المسلمین مصر مطرح شد؛ اما دیدیم که اسلاف اخوان پس از بیشتر از هشتاد سال مبارزه، بزرگ ترین پیروزی را در پای سخت گیری های دینی قربانی کردند و به زندانی شدن مرسی و سقوط حکومت اش منجر شد. این شکست درس بزرگی به داکتر غنوشی، رهبر حزب اسلامی سودان و یکی از رهبران جنبش جهانی اخوان شد تا در یک برگشت یک صد و هشتاد درجه حکومت سکولار بعنی عدم مداخله ی دین در سیاست دا قبول کند. کسانی سخن غنوشی را حمل بر دروغ و فریب و کسانی هم آن را رگه های تغییر در اندیشه سیاسی غنوشی تلقی کردند و سخن او را نه فریب بلکه نمادی از تجدید نظر او در اسلام سیاسی عنوان کردند.
بخاطر پیش گیری از طولانی شدن نوشته از بحث حکومت می گذریم و به این نکته اشاره می کنم که از نام جبهه ی مقاومت ملی پیدا است که مبارزه ی آن ملی است. ملی به این معنا که هر شهروند افغانستان جدا از تعلقات دینی و قومی و زبانی می تواند زیر چتر آن بر ضد طالبان مبارزه کند و هر نوع خط کشی های اعتقادی و قومی و زبانی و حرکت ها و موضع گیری های احساساتی به سود طالبان و بر ضد جبهه ی مقاومت است. زیرا که نجات افغانستان در قید یک مبارزه ی ملی و همگانی است و نمی توان بحر خروشانی را در کوزه ای ریخت. بنابراین هرگونه حرکتی که مانع وحدت ملی در جبهه ی مقاومت می شود، نه تنها با نام آن سازگاری ندارد؛ بلکه دشمنی با مردم افغانستان و کمک به طالبان است. راه درست این است که همه با رویکرد همدیگر پذیری و بدون تاکید به سلیقه ها و گرایش های فکری تلاش کنند تا چگونه می توانند، صف ها در برابر طالبان را فشرده تر کنند تا طومار امارت آنان را یکسره بپیچند.
این در حالی است که مردم افغانستان بیشترین خساره و تباهی را از سوی کسانی متحمل شده که بیشتر داد از حکومت اسلامی می زدند و تیغ های زهر آلود آنان بر گلو های مظلوم ترین انسان ها فرد رفت و به بهای این خیانت و جنایت قصر ها و کاخ ها بدست آوردند. حال پرسش این است که این آقایان با کدام روی سخن از حکومت اسلامی می زنند. آیا این ها نبودند که دیروز طالبان را تا دروازه های کابل بدرقه کردند. پس امارت طالبان نمادی از یک حکومت اسلامی است که در جغرافیای دین وجود عینی ندارد و هر گونه رجز خوانی به حکومت اسلامی چه امارت طالبانی و غیر طالبانی در واقع آب در هاون کوبیدن است.
از آنچه گفته آمد، افغانستان وارد سخت ترین مرحله ی تاریخی خود رسیده است ونیاز به نجات از چنگال تروریستان دارد. در حالیکه چنگال تروریسم در حلقوم های مردم افغانستان فرو رفته است و ما برای نجات آنان فکر کنیم، برعکس مصروف ماجراجویی و حادثه آفرینی هستیم تا باشد که خرمن توفان زده ی ما هرچه زودتر به کام توفان برود. این در حالی است که علائم شکست در اردوگاه ی تروریسم طالبانی خودنمایی دارد و تمامی نیرو را باید به کار بست و از هر گونه نفاق و تفرقه پرهیز کرد تا هرچه زودتر فروریزی امارت طالبان را شتاب داد . یاهو.