جز گروهٔ می کشان هوشیار در میخانه نیست
می کشید آزاد، امشب هیچ کس بیگانه نیست
گاهی به ذهن شما خطور نموده که شاعر این غزل ناب، که استاد رحیم بخش آنرا در قالبِ آهنک ماندگار سروده، کیست؟
شاعر این غزلِ بلند ونفیس مرحوم غلام احمد نوید است.
ښاغلی غلام احمد نوید د ۱۲۸۰ لمریز هجری کال، مرغومی میاشت کی د کابل “رکاخانه” کښی، په یوه روښانه او فرهنگی کورنی کی، نړی ته سترگی پرانیستی. لومړنی زدکړی یی له خپل پلار، ارواښاد سردار نوراحمد خان “نوری” څخه، چی شاعر او ادیب وه، وکړی. مولانا یعقوب فراهی د هغه ادبی او شعری استعداد په روزنه او وده کی ستره ونډه درلودله او د خپل وخت سترو پوهانو لکه قاری عبدالله، استاد هاشم شایق افندی، عبدالحق بیتاب او عبدالهادی داووی له مصاحبتونه څخه یی فیضونه واخیستل. دری لسیزی یی د بهرنیو چارو وزارت کښی خدمت وکړ. ارواښاد غلام احمد نوید د ۱۳۶۳ لمریز هجری کال د تلی میاشت کی په کابل کښی له نړی څخه سترگی پټی کړی. اروا دی ښاده او لوړ جنت دی ځای وی.
استاد غلام احمد نوید شاعرِ زیبا سرا، ادیب و دیپلومات افغان در ماه جدی سال ۱۲۸۰ هجری شمسی در گذر “رکاخانهٔ” کابل در یک فامیل منور و فرهنگی دیده به جهان گشود.
وی تحصیلات ابتدایی را نزد پدر ش، سردار نوراحمد خان “نوری” که شاعر، ادیب، خوشنویش، مفصری که در زبان عربی تبحر داشت و از جملهٔ سخنوران عصر خویش بود٬ فرا گرفت.
مادر ش سلسله بیگم، از علاقه مندان شعر و ادب بود و در تشویق فرزند در راه آموزش علم و معرفت، نقش ارزشمندی داشت.
مولانا یعقوب فراهی از جمله علمایی بود که در تعلیم و پرورش استعداد ادبی و شعری غلام محمد نوید رول بارز و مؤثر داشت.
همچنان وی در آموزش ادبیات و شعر از مصاحبت و همنشینی دانشمندانی چون ملک الشعرا قاری عبدالله، استاد هاشم شایق افندی، استاد عبدالحق بیتاب و عبدالهادی داووی فیض ها برده بود.
اولین وظیفهٔ رسمی اش را از وزارت تجارت آغاز کرد. سپس در وزارت امور خارجهٔ افغانستان مدت بیشتر از سه دهه در داخل کشور و سفارت خانه های افغانستان در خارج مصدر خدمت گردیده است.
در سال ۱۹۶۰ در مراسم گشایش فلم “مغل اعظم”، که از شهکارهای هنری آن عصر بود، رجال و شخصیت های فرهنگی و سیاسی از کشور های مختلف جهان دعوت شده بودند و استادغلام احمدنوید که در آنزمان بحیث جنرال قونسل افغانی در بمبئی ایفای وظیفه می نمود، به نماینده گی ازدولت افغانستان به این مراسم دعوت و اشتراک نموده بود.
این شاعر حساس و باریکبین در سرودن شعر پیرو مکتب ادبی و سبک هندی بود. این غزلسرای چیره دست، گرچه شعر کم می سرود ولی اشعارش بدون شک زیبا و ظریف بودند. چنانکه خود در اینباره میگوید:
گاه گاهی ناله از دل می کنم چون عندلیب
نیستـم زاغـی که هـر دم بشنوی آوای مــن
گر چه در شعرهایش اشاراتی به اصلاحگری سیاسی و اجتماعی دارد اما مضامین اشعارش بیشتر جنبهٔ ادبی و عرفانی دارد.
در طول سالیان اشعار استاد نوید به صورت پراگنده در جراید و مجلاتِ کشور به نشر رسیده و بعد از وفات وی مجموعهٔ اشعارش نیز به زیور چاپ آراسته شده است.
استاد غلام احمد نوید در دههٔ ۱۳۲۰ الی ۱۳۴۰ از جملهٔ چهره های تابناک و درخشان شعر و ادب افغانستان به شمار رفته و سروده هایش از زیبایی، صلابت، پختگی برخوردار و در جامعه محبوبیت خاص داشت که برخی از شعرهایش را می توان در جمله زیباترین اشعار قرن اخیر افغانستان شمرد.
به همین دلیل تعدادی از هنرمندان کلاسیک و سرشناس افغانستان چون استاد محمد حسین سرآهنگ، استاد رحیم بخش و دیگران غزل های استاد غلام احمد نوید را در قالب آهنگ های زیبا و جاودانی سروده اند.
“جز گروه می کشان هُشیار در میخانه نیست”
غزلی از استاد نوید است که استاد رحیم بخش آنرا در قالب آهنگِ زیبایی سروده است:
جز گروهٔ می کشان، هوشیار در میخانه نیست
می کشید آزاد، امشب هیچکس بیگانه نیست
رشـتــهٔ آداب در پــای مـــــنِ دیـوانــه نیست
کوزهٔ می سر کشم، در دست گر پیمانه نیست
باده آشامـیـد مستان شـور و مستی سرکنـیـد
خـاک در بـزمی که آنجا نعــرهٔ مستانه نیست
حـلـقـــهٔ امـیـــد بـر هـــر در زدم واحسـرتــا!
پاسبان با خشم می گوید که صاحبخانه نیست
تا جنون گل کرد، آووخ! فرحتـم از دست رفت
من شـدم دیوانه هنگامی که یک ویرانه نیست
گـریه هــا بر مُــردن تدریجی خــــود می کـنـد
شمــع را در دل غمـی از مُـردن پـروانه نیست
شـعلـه ای بودم “نوید”، امشب خـاکستر شدم
ســرنوشت مــن حقـیـقت دارد و افسانه نیست
سرتاج موسیقی افغانستان استاد سرآهنگ غزل ذیل استاد نوید را زیبا ادا نموده است:
تجلی کرد حسنش دوش در خلوتگه هوشم
به استقبال نازش دل بیرون آمد زآغوشم
دل دیوانه ام پرشورو دشت بیخودی تنگ است
کنید ایجاد صحرایی دیگر کازاد بخروشم
زبس نازک مزاجم بار گردون برنمی دارم
من آن شاخم که نکهت بارِسنگین است بردوشم
نیّم شمعی که از بادی نفس راه فنا گیرم
چراغ طورم و توفان نخواهد کرد خاموشم
سزاوار شنیدن کی بود افسانهٔ زاهد
بجای حرف باطل پنبه بگذارید در گوشم
غبارم لیک صد خورشید تابان در بغل دارم
بظاهر قطره ام اما بود توفان در آغوشم
چو بحر بیکران پیوسته امواج است طبع من
توانی نیست کس را تا فروبنشاند از جوشم
زبس دارم نوید از زندگانی سرگرانی ها
کی بردارد بجز تیغ اجل این بار از دوشم
کی لاف عقل و دانش و فرهنگ می زنم
مستـم، سـخــن زبادهٔ گلــرنگ مـــی زنم
بی نشئه یک نفـس نتــوان بُرد بارِ غـــم
سـاغر زباده گشتـه تـهی، بنـگ مــی زنم
گه پای خُـم شکستم و گه، فرق محتسب
از بیخـودی به هـرچه رسم سنگ می زنم
از بس که کــرده حوصله ام تنگ، روزگار
با هر که می رسم، سخن از جنگ می زنم
از ریشِ پیــر صــومـعــه فیــضی نیـافتـم
اکنــون به زلفِ دخترِ رز، چنـگ می زنم
سـاقی! خمـــار باده مــرا مودماغ کــرد
پیـمــانـه را گــرفتـم و بر سنگ مـی زنم
خــوکـرده ام به محنـت و آوارگی “نوید”
اتش به فــرق افســر و اورنگ مــــی زنم
غزل فوق را نیز استاد رحیم بخش بینهایت عالی اجرا نموده است.
همچنان غزل دلپسند دیگرش را نیز استاد رحیم بخش زیبا سروده است:
اگر شراب دهد پیر می فروش مرا
در این بهار نبینی دگر به هوش مرا
دهان قلزم مواج بستن آسان نیست
توان کیست کند منع از خروش مرا
همین منم که فتم مست شب به میکده ها
سحر برند خراباتیان به دوش مرا
تو ای حریف مپندار که آنقدر خامم
به هفت دیگ خود افلاک داده جوش مرا
گلم به صحن چمن جلوهٔ دگر دارم
چه می برید به دکان گلفروش مرا؟
چه خوش ترانهٔ سرکرده ام دراین گلشن
خدا کند که نسازد فلک خموش مرا
دلم به سینه زفرط نشاط می رقصد
که تا صدای خروشی رسد بگوش مرا
در این ریاض من آن نکهت سبکبارم
که با نشاط برد برگِ گل بدوش مرا
مرا به قاصد و پیغام احتیاجی نیست
دهد “نوید” زبام فلک سروش مرا
چه خوش ترانه ای سر کرده ام در این گلشن
خـــدا کنـد که نسازد فلک خمــوش مــــرا
داکترصادق فطرت ناشناس این شاه فرد از غزل استاد نوید را واقعاً خاطره انگیز ساخته است.
استاد غلام احمد نوید در زمان حیات پربارش مصدر خدمات مسلکی و کلتوری برای میهن، ادب و فرهنگ کشور گردیده است. یکی از بزرگترین خدمات و ثواب جاریهٔ مرحوم استاد غلام محمد نوید همانا تربیه و تقدیم فرزندان دانشمند، پژوهشگر، فرهنگی و ادیب است، که از جمله می توان از پژوهشگر و محقق فرهنگی، شاعر، نقاش، هیکل تراش، و دانشمند چند بُعدی افغان استاد حامد نوید Hamid Naweed نام برد که کتب و آثار گرانبها و ارزشمندی تحریر و خدمات فرهنگی، ادبی و ملی شان به سطح کشور، منطقه و جهان پربها و معتبر است.
مرحوم استاد نوید هشتاد و سه سال زندگی اش را با تقوا، عشقِ به میهن، عزت نفس و فرهنگ پروری سپری نموده و در هیچ شرایطی میهن و مردمش را ترک ننمود، چنانچه خود گوید :
کی می رویم از این بزم، چون شمع تا نمیریم
هر چند وضع محفل چندان به میل ما نیست
مرحوم غلام احمد نوید، در همین ماه یعنی میزان سال ۱۳۶۳ هجری شمسی چشم از جهان بست و در زادگاهش، شهر کابل به خاک سپرده شد.
روحش شاد، بهشت برین مقامش و یاد کارنامه ها و میراث های کلتوری اش جاودان باد.
ناصر اوریا * ۸ اکتوبر ۲۰۱۸ – تکزاس Naser Oria