طیف های گوناگون سلفی ها و دشمنی آنان با فرهنگ و تمدن بشری
گرایش های فکری در میان سلفیان:
حالا گرایشهای فکری گوناگونی در میان سلفیان به وجود آمده است که میتوان از سلفیه تکفیری وهابی عربستان، سلفیه افراطی دیوبندی شبهقاره هند، سلفیه اعتدالی اخوان المسلمین مصر و سلفیه جهادی سید قطبی یاد کرد.
سلفیگری تکفیری: سلفیگری تکفیری به گرایش گروهی از سلفیون گفته میشود که مخالفان خود را کافرمیشمارند. افزون بر وهابیان، گروههای تندروی دیگری نیز ـ مانند گروههای وابسته به مکتب سلفی «دیوبندی» در پاکستان ـ هستند که چنین اعتقادی دارند. «سپاه صحابه»، «لشکر جهنگوی»، «جیش محمد» و «لشکر طیبه» همگی از گروههای سلفی وابسته به شاخهی افراطی دیوبندی هستند که به طور رسمی، شیعیان را کافر می خوانند. (ر.ک:1)
سلفیگری جهادی: نظریه پردازی دربارهی سلفیگری جهادی ریشه در اندیشهی اندیشمندان مصری دارد. سرچشمهی این نوع از سلفیگری را نخست باید در اندیشههای «سید قطب»، رهبر شاخهی انقلابی «اخوان المسلمین» مصر، جستو جو کرد.
سلفیگری تبلیغی: سلفی گری تبلیغی بیشتر در برابر سلفیگری تکفیری مطرح میشود. سلفیگری تبلیغی نوع از سلفیگری است که محور فعالیتهای خود را تبلیغ اندیشهها و مبانی سلفیگری قرار میدهد. هرچند در ماهیت این نوع از سلفیگری نیز تکفیر مخالفان دیده میشود، اما در ظاهر نسبت به جهاد و مبارزه با مسلمانان کمتر تأکید دارد. سلفیگری تبلیغی میکوشد تا در عصر جهانی شدن، با بهره برداری از فنآوریهای پیشرفتهی ارتباطی، گفتمان سلفیگری را جهانی سازد.
سلفیگری سیاسی: تعریف سلفیگری سیاسی نسبت به انواع دیگر سلفیگری با دشواریهای بیشتری روبرو است؛ زیرا از یک سو بسیاری از جریانهای سلفیگری، هدفهای سیاسی را در کنار هدفهای اعتقادی دنبال میکنند، و از سوی دیگر، به حرکت اسلامی که خواهان پیوند دین با سیاست اند، به نام سلفیگری سیاسی یاد می کنند. نظر به این نگاه تعبیرهایی مانند «بنیادگرایی» و «اسلام سیاسی» نیز مترادف به این مفهوم شمرده میشود. از آنچه گفته آمد، اختلاف های فراوانی میان این چهار گرایش وجود دارد و وجه اشتراک آنان تنها در بازگشت به سلف است که با افکار ابنتیمیه و طرفداران او عجین شده است.
جریان های سلفی و غیر سلفی:
هرگاه گرایشهای فکری موجود در جهان اسلام در دو سده ی اخیر مورد بحث قرار بگیرند؛ ما در کل شاهد دو جریان، یکی جریان معطوف به گذشته و دیگری هم جریان معطوف به عصر جدید هستیم. جریان مربوط به گذشته شامل همه شاخههای سلفیت چون؛ اخوانالمسلمین، حزب التحریر، طالبان، القاعده و داعش میشود. جریان دوم شامل همه افراد و جناحهایی است که منطق عصر حاضر را به مثابۀ دورۀ تمدنی جدیدی در تاریخ بشریت به رسمیت میشناسند. جریان دوم شامل طیف های دینی و غیر دینی اند. طیف نخستین خود را به مکتب فکری محمد عبده و اقبال لاهوری منسوب می دانند. جنبش های اصلاحی که در مراکش، تونس و الجزایر شکل گرفته بود و کسانی مانند خیر الدین تونسی و علال فاسی و بشیر ابراهیمی به حیث بنیانگذاران آن شهرت دارند، و نیز جناحی که در ایران و سپس افغانستان با نام روشنفکران دینی یا نواندیشان دینی شناخته میشوند، خود را وابسته به آن می دانند. طیف غیر مذهبی این جریان به دو شاخه چپ و لیبرال تقسیم شده است. وجه مشترک همه طیفهای جریان دوم و موضعگیری شان نسبت به عصر حاضر و تمدن جدید چندان تفاوت ندارد؛ اما جناح مذهبی و غیر مذهبی در مورد دین و گذشته تمدنی مسلمانان تفاوت نظر جدی دارند. باز هم این جریان را بصورت کل یک جریان نوگرا می توان خواند.
ویژه گی های مهم سلفی ها
شتاب زده گی سلفی ها: سلفی های که در امریکا و اروپا زنده گی دارند، برمصداق کاسه داغ تر از آش افراطی تر از سلفی هایی اند که در کشور های شرقی زنده گی دارند. طغره های آنان قسنگ تر و فیشنی تر از سلفی های شرقی اند و برچسپ های آنان به قول معروف با هفت قلم آرایش شده و دشمنی آنان با نواندیشان چنان کینه توزانه است که حتا خطر نواندیشان را نسبت به اسلام بیشتر از تهاجم استعماری غرب نشان میدهند. سلفی ها نواندیشان را با توجه به باور های شان به نظام مردم سالار و انتخابات و آزادی های مدنی و آزادی بیان و مشارکت سیاسی و اجتماعی زنان در زنده گی سیکولرها یعنی طرفداران حکومت جدا از دین می دانند. آنان از این تعبیر نواندیشان که حکومت رابا اتکا به سیرهء پیامبر و استفادهء او از تجارب حکومت های یونانی ها و ساسانی ها موصوع بیرون دینی می خوانند، تعبیر شتاب زده کرده و آنان را سیکولر می خوانند. بزرگ ترین دشمنی سلفی ها دشمنی با عقل و پشت دادن به عقلانیت است. از این رو آنان به خود جرات داده اند تا آگاهی، آزادی و عدالت را قشنگ تر از دیگران به چوبه های دار بیاویزند.
عوام زده گی روحانیت: روحانیت عوام زده بیش از همه سبب شده تا نهاد ها دینی حاکم نتوانند، یک نهضت سیاسی موثر و توسعه گرا را بوجود آورند. این نبود آشکارگفتمان سیاسی- اجتماعی بوده که سبب عدم ایحاد یک دیدگاهء پیشرو و سازنده در رابطه به سیاست و حاکمیت شده و در نتیجه سبب تقویت آرمان گرایی خشک و گذشته گرایی مبهم در موجی از احساسات نابالغ و فلج کننده شده است. این احساسات ویرانگر که گاهی از فقه متحجر دیوبندی آب خورده، زمانی در پای تحجر زانو زده است، به مثابهء تیغ دو لبه عمل کرده و بجای ارایه یک بدیل به روز، برعکس ارزش زدایی کرده و با فتوا های ضد عقلانی هر روز بیشتر از روز دیگر مانع توسعه در کشور های اسلامی شده است. نه تنها این بلکه؛ سایه ی شوم آن چون کابوسی بر نهاد های دینی سایه افگنده است. بنا براین این قرائت متحجر و بیمار از ارایه کردن یک نسخه ی فکری و سیاسی سالم و پیشرو در سطح ملی و جهانی معذور مانده است. از همین رو بوده که نهاد های دینی بیشتر توجیه کننده نظام حاکم بوده اند و خود شان بیشتر شکل نمادین را بازی کرده و از نقش تاثیر گذار آنها در سیاست و حاکمیت هر روز کاسته شده است. نیرو های حاکم هر از گاهی از این نقش غیرفعال آنان سود برده و با تطمیع و تذویر از آنان استفادۀ نادرست کرده و برای کوبیدن رقبای سیاسی شان، بویژه گروه های اسلام گرای متمایل به پیشرفت استفادهء ابزاری کرده اند. این عوام زده گی روحانیت سبب عوام زده گی نهاد های دینی شده و در نتیجه به مثابه ی عصایی در دست سلفیت قرار گرفته تا بوسیله آن حلقه های روشنگر و پیشرو دینی را مورد حمله قرار بدهند. این لایه های فکری ببمار گاهی خود را در میان گروه های سیاسی پیشرو اسلامی پنهان کرده و در درون آنان به اشکال گوناگون اعمال نفوذ می کنند. باتاسف که امروز بستر فکری گروه های اسلام گرای افغانستان بیشتر عرصهء مانور های فکری این قشر می باشند. این سبب شده که در طول تاریخ توسعه ی سیاسی و دین داری به نحوی در برابر هم قرار بگیرند؛ البته به دلیل نبود همگرایی مفید و سازنده میان نهاد های دینی حاکم و غیرحاکم در جامعه و از سویی هم فقدان الزامات نوگرایی و توسعهء سیاسی با توجه به ویژه گی های فکری- فرهنگی و روان شناسی توسعه که ریشه در نوع دینداری حاکم در جامعه داشته و تا زمانی که ریشه های این رویارویی و تضاد در جامعه حل نشود، هرگز هماهنگی و سازگاری میان دین و توسعه بوحود نمی آید.
فضا سازی سلفی ها: فضای تاریکی را که سلفی ها در جهان اسلام ساخته اند، بر تمامی عرصه های سیاسی، فکری، اجتماع و اقتصادی سایه افگنده و مانع عمده بر سر راهء عقلانیت و خرد گرایی شده است. این فضای تاریک موجی از احساسات و جاذبه های خشک دینی را برانگبخته که بر ادبیات روشنگری اثر ناگواری بجای نهاده است و به مثابهء دیوار فولادین میان دین و توسعه قرار گرفته است. تنها روان شناسی در پروسهء توسعه با اتکا به نظریه های فرهنگی – روان شناسی قادر به فروریزی دیوار های تقابل میان دین و توسعه است. این در صورتی ممکن است که توسعه و تغییرات اجتماعی از حمایت و پشتیبانی استوار عوامل فکری- فرهنگی و عقلانی برخوردار باشد و در غیر این صورت تحقق پیدا نمی کند. از این رو تحول و توسعه زمانی در بطن ارزش ها رخ می نماید که مجموع واژه گان انگیزشی از عمق آموزه های دینی بیرون آیند. از بررسی آموزه ها، قرائت ها، رویکرد ها و برداشت های جریان های سیاسی اسلام گرای سلفی و متاثر از سلفی و حتا غیر سلفی شامل گروه های جهادی پیشین فهمیده می شود که تخریب کننده ترین اثر را در فرایند عقب مانی های سیاسی اجتماعی افغانستان داشته اند. حاکمیت طالبان در افغانستان بر ناکارایی های خیانت آلود و فساد گستر همه رهبران؛ بویژه رهبران جهادی افغانستان مهر تایید گذاشت.
حربه های تکفیری و آتش افروزی سلفی ها: مهمترین ویژه گی گروههای ظاهرگرا که بر افول تمدن اسلامی تاثیر منفی گذاشت، همانا آتش افروزی منازعه میان مسلمانان بوده و چنان که بیشترین درگیری نظری این گروه با نیروهای درون امت اسلامی بوده است. چنان که ما امروز شاهد ظهور خشنترین گروههای تکفیری هستیم که به مثابۀ زخم سرطانی بر بدنۀ تمدن اسلامی چسپیده است. این گروه های تکفیری مثلی که پیشینان شان شخصیت های بزرگی چون؛ منصور حلاج، عین القضات و شیخ شهاب الدین سهروردی را تکفیر کردند و غزالی را زندیق خواندندو سلف شان این حکم را بر اقبال لاهوری و ابوزید و حتا سروش نیز اطلاق کردند. حال می بینیم که اکنون اسلام نوگرا نه تنها دچار طغره و تکفیر گروه های تندرو اسلامی است که بدتر از این نوگرا های مسلمان در شماری از کشور ها مانند نصر حامد ابوزید در مصر نیز به محاکمه کشانده شده اند.
پیشینه ی خطر تکفیری ها: خطر تکفیری ها در صدر اسلام هم محسوس بود و علما و مجتهدان بزرگی کوشش کردند تا با جمعآوری روایات، برای قاعده مند کردن موضوع های مربوط به عقیده و کلام و با پرداختن به قواعد فقهی دایرۀ تکفیرگرایان را تنگ کنند و توانستند تا پس از دو قرن غوغای خوارج را بخوابانند و برای شگوفایی تمدن اسلامی مسیر روشن تری را فراهم کنند و از خطر تکفیر کاستند؛ اما پس از ظهور جنبش وهابیت در حجاز و افتادن آن در انحصار اهل سعود، جنبش تکفیری با روح تازه یی در جهان اسلام جان گرفت و تکفیر در عصر حاضر به حربۀ خطرناکی در دست گروههای تندرو مانند، طالبان، القاعده، بوکوحرام و داعش افتاده است. هرچند رویکرد های تکفیری در جهان اسلام علل وعوامل سیاسی چون حاکمیت های استبدادی در جهان اسلام، فقر و تنگدستی های اقتصادی و فرهنگی دارد؛ اما شماری ها دلیل گسترش سلفیان و رویکرد خشونت بار آنان را پیش گیری از، هجوم گسترده بر علم کلام عنوان کرده که در واقع به کمک منطق و فلسفه شکل گرفته تا برخورد با قضایای اعتقادی و جلو گیری از قضاوتهای خودسرانه و فهم تحت اللفظی از نصوص دینی را سمت و سوی درست بدهد.
برتری جویی های سلفی ها: هرچند شماری ها تلاش های سلفی ها را در راستای حفظ سنت و وضع قواعد بر آن می پذیرند؛ اما غرور و خودبرتربینی و فخرفروشیِ آنها نسبت به سایر مسلمانان را مورد انتقاد قرار داده و این برتریجوییِ آنها سبب شده تا بحیث زخم سرطانی در بدنۀ امت اسلامی حضور نامیمون داشته باشند و گویا تصور کنند که پیامبر جز با آنان با دیگران سخن نگفته است. این سبب شده تا میراث سلفی ها جز فرقهگرایی و نفرتانگیزی و زهر پاشی بر روی اسلام بالنده و پویا چیز دیگری نباشد و جهان بینی سلفی ها و اهل احدیث را در جغرافیای محدود رقم بزند. انحصار گرایی سلفی ها سبب شده تا در شماری موارد چون فرقه گرایی، خود باوری در رد راویان و در تفسیر وتاویل احادیث، اعتماد به نفس و ایجاد مزاحمت با روایت از سلف در برابر حدیث دچار انحراف شوند. (۵)
عقل ستیزی سلفی ها: سلفی ها به عقل جایگاهی قایل نیستند و در برابر عقل و پژوهشهای عقلانی موضعگیری منفی دارند.در حالی که فرقههای اسلامی اباضیه، شیعه، اشاعره، ماتریدیه، معتزله و زیدیه همهگی برای عقل جایگاه ویژهیی قایل اند و می گویند که شریعت بدون عقل آشکار نمی شود و عقل هم بدون شریعت راۀ خدا را پیدا نمی کند. در جهان اسلام چهار گروه مانند؛ منطقی ها، فلاسفه، متکلمین و عقلگرایان عقل را به گونۀ مجرد و یا همراه با نقل به کار می برند. سلفی ها دانشمندان معاصر اسلامی را عقل گرایان می خوانند و آنان را بخاطر تاثیر پذیری شان بر جوامع اسلامی همواره مورد هجوم قرار می دهند. چنانه که سلفی های معاصر هم به آنانی که قرآن را مرجع ومتکای خود می دانند، به آنان القاب هایی چون عقل گرایان، نواندیشان، قرآنی ها و تقریبی ها اطلاق می کنند. سلفی ها بزرگانی را که اسلام الهی را بر اسلام بشری مقدم پنداشته اند، مانند؛ سید جمالالدین افغانی، محمد عبده، محمد رشید رضا، عبدالرحمن کواکبی، محمد غزالی، محمد اقبال لاهوری، عباس عقاد و دهها شخصیت علمی دیگر را که خدامات شایانی برای اسلام کرده اند، مورد هجوم بیرحمانه قرار داده اند. (۶)
علم ستیزی و نقل گرایی سلفی ها: سلفی ها با علوم عقلی مخالف اند؛ هدف ازعلوم عقلی علومی اند که از عقل برای شناخت مسایل و یا تحلیل آنها استفاده شده باشد و یا اینکه از عقل برای فهمِ نقل استفاده شود و یا هم اینکه از عقل برای هماهنگی میان عقل و نقل استفاده شده باشد و یا اینکه آنچه نقل در آن اختلاف دارد، به ویژه در زمینۀ تفاوت میان محکم و متشابه، در آن مورد پرداخته باشد. تمامی فرقههای اسلامی چون، اباضیه، شیعه، اشاعره، ماتریدیه، معتزله و زیدیه همهگی به عقل ارج می نهند و برای عقل جایگاه ویژهیی قایل اند، طوری که این گروهها در کتابهای عقیدتی و فقهیِ شان استفادۀ اعظمی از عقل برده و آن را اساس معرفت خویش میدانند. این فرقه ها بدین باور اند که رابطه میان وحی و عقل امری بدیهی و پذیرفتنی است؛ زیرا عقل بدون شریعت راۀ خدا را نمییابد و شریعت بدون عقل آشکار نمیشود. در واقع عقل حیثیت بنیاد و شریعت حیثیت ساختمان را دارد. آشکار است که تهداب بدون ساختمان بدون مفهوم است. یا به تعبیر قرآن کریم عقل مانند چراغ و شریعت مانند روغن است که لازم و ملزوم یکدیگر اند.
سلفیها یگانه گروه در امت اسلامی اند که ضد علوم عقلی اند و در برابر عقل و پژوهشهای عقلانی و علمی موضعگیری منفی دارند؛ زیرا آنان دریافته اند که اگر آنها با دیگران بر اساس عقل مجادله کنند، حتماً شکست میخورند و ناگزیر شده اند تا عقل را کنار گذارده و به نقل بسنده کنند. این رورکرد ها امت اسلامی را به دو گروۀ عقلگرا و نقل گرا تقسیم کرده است. عقل گرا ها مداخلۀ عقل در نصوص دینی را میپذیرد و آن را در تحلیل مسایل استفاده میکنند؛ امانقل گراه ها استفاده از عقل را به هیچ وجه نه به صورت مجرد و نه همراه با نقل میپذیرند. در جهان اسلام منطقی ها، فلاسفه و متکلمین از جمله عقلگرایان اند و جریان عقلگرا بهخاطر تأثیری که بر جوامع اسلامی معاصر گذاشته است، همواره مورد هجومِ جریانهای سلفی قرار گرفته اند. ازاین رو سلفیها موضعگیری تندی در برابر متکلمین در طول تاریخ اسلام داشته اند و سلفیهای معاصر هم جریانهایی را که برای عقل اهمیت قایل اند، با نامهای «عقلگرایان» و «نواندیشان» و «قرآنیها» و اسما و القاب دیگر یاد میکنند.
رویداد گرایی های سلفی ها: از سویی هم سلفی ها در قرآن تاکید بر رویداد های تاریخی می کنند که آنقدر مورد اعتماد نیستند؛ زیرا قرآن تاریخ را مجرد از رویداد های تاریخی بررسی نکرده است. در حالیکه بر بنیاد رویدادهای قرآنی می توان، موضع روشن اتخاذ کرد و بدون تردید در صورت عدم دقت به آنها اشتباه پیش می آید. از سویی هم هدف از اشارۀ قرآن به رویداد های تاریخی عبرت و پند گرفتن از تجارب امت های پیشین است تا بتوان در برابر آنها موضعگیری درست اتخاذ کرد. این در حالی است که سلفی ها برخلاف روش قرآنی با راویان برخورد سهل انگارانه کرده، از دروغ بستن با مخالفان خودداری نمی کنند، خرافات را پذیرفته و تنها به تفصیل هایی می پردازند که طرف علاقمندی خود شان قرار دارد.
سلفی ها رویداد های تاریخی را مقدس شمرده و سخن گفتن در مورد حوادث تاریخی را سخن گفتن از غیب می خوانند؛ البته به این دلیل که آنها رویداد را مجرد بررسی کرده و نمی خواهند روابط تاریخی را بهم پیوسته مطالعه کنند. از نظر آنان اعمال امت های گذشته مربوط خود شان است و کسی را مسؤول اعمال آنان نمی شمارند. در حالیکه پیامبر به تایید سخن قرآن می گوید، هرگاه قطرۀ خونی در یک نقطۀ جهان بریزد، تمام مردم جهان مسؤول اند و درست مانند حکم این آیت ” که حیات فردی را در حیات جمعی و حیات جمعی را در حیات فردی تلقی می کند.(۷)
حساسیت سلفی ها در برابر فقه و کلام: سلفیان در برابر رویکرد های کلامی و فقهی گاهی چنان حساس اند که حتا اخوان المسلمین مصر هم با آن چندان سر سازش ندارد و حتا شخصیت هایی را که تمایل به گسترش فقه و کلام داشتند، تحمل کرده نتوانسته اند. چنانکه یکی از این چهرهها مرحوم سعیدی حوی بود که در سالهای نخست فعالیت علمی خود از رهبران اخوان المسلمین سوریه به حساب میرفت و رساله هایی در مورد اهمیت علم فقه و کلام نوشت. این دیدگاه او بیشتر بر میگشت به اینکه در مذهب فقهیاش حنفی و در طریقت صوفیانهاش تقشبندی بود. این سبب شد تا او برای همیش از اخوان روی بگرداند.
هرچند حسن البنا بنیانگذار جماعت خود در رساله مهم خود که مانیفیست این گروه خوانده شده، نوشته است که دعوت ما دعوت سلفیت است؛ اما او به انتخابات باور داشت و در بسیاری موارد مخالف سلفیان بود. او به سه اصل آگاهی،آزادی و عدالت باور کامل داشت و این مثلث را بر بنیاد توحید و عدالت سه اصلی جدا ناپذیر می دانست. چنانکه مرحوم سیدقطب مغز متفکر اخوان با نوشتن عدالت اجتماعی به باور های اخوان برای عدالت اجتماعی مهر تایید نهاد. از همین رو است که بخشهایی از عقیده اخوان از سوی سلفیان افراطی مورد انتقاد قرار گرفته است و مدعی اند که اخوان به حد کافی سلفی نیست. این به معنای آن نیست که اخوان مخالفت کامل با فقه و کلام دارد؛ بلکه شماری از رهبران اخوان با توجه به اهمیت فقه و کلام در جهان اسلام به آن پرداخته اند که این گونه تلاش ها از سوی هر گروه و شخصی که انجام شود، قابل قدر بوده و باید حمایت شود، زیرا این تلاش ها در استحکام فرهنگ و تمدن اسلامی نقش بایسته را دارا می باشد.
ضربه ی سلفی های تکفیری بر اخوان المسلمین مصر
اخوان پس از وفات حسن البنا در زمان حکومت جمال ناصر دچار شرایط سختی شد و رهبران آن به شمول سید قطب بوسیلۀ جمال ناصر به شهادت رسیدند. پس از آن اخوان دچار تجزیه شد و رهبران آن روی نحوۀ مبارزه با حکومت و تشکیل حکومت اسلامی دچار اختلافات فکری شدند. پس از شهادت سید قطب اخوان از لحاظ تشکیلاتی دچار تحول شد و گروه هایی چون الجهاد والهجره و الجهاد والتکفیر وجماعت اخوان از آن جدا شده و به گروه های تندرو بدل شدند که خالد اسلامبولی اعضای این گروۀ نخست سادات را کشت این گروهها به بدین باور بودند که حکومت های عربی به شمول مصر تحت حاکمیت حکام غیر مسلمان مشروعیت نداشته و با هجرت کردن باید در مقابل آنان قیام کرد. این گروه ها بیشتر کتاب مشهور مرحوم سید قطب به نام” معلم فی الطریق ” ( چراغی بر فراز راه) را بحیث مانیفست و با رهنمای مبارزاتی خود می پندارند؛ اما حالا این گروه ها پس از ظهور القاعده دچار انشعاب شده اند. چنانکه الظواهری رهبر کنونی القاعده از اعضای پیشین الجهاد و الهجرۀ مصر می باشد. به همین گونه شماری رهبران میان رو از بدنۀ آن جدا شدند که شیخ تقی الدین نبهانی (۸)یکی از آن است.
انشعاب حزب تحریر از بدنه ی اخوان المسلمین
شیخ تقیالدین بن ابراهیم نبهانی، مؤسس حزب التحریر (۱۹۱۴- ۲۰۱۳ م) است. شیخ نبهانی در سال ۱۹۵۰ به گونۀ ر سمی از محکمۀ شرعی فلسطین استعفا کرد و به عمان رفت و برای مدت دوسال در دانشکدۀ علوم اسلامی بهتدریس مضامین شرعی پرداخت. وی قاضی برجستهیی بود که از سوی امپراتوری عثمانی، ریاست محاکم در بخش حقوق جزا را در مناطق شام بهعهده داشت. شیخ در سالهای تحصیل در قاهره نخست از امام حسن البنا متأثر بوده و با حلقات آموزشی و تربیتی اخوانالمسلمین رابطۀ نزدیک داشته است؛ اما در اوایل دهۀ پنجاه میلادی تا حدودی تحت تأثیر نظریات سید قطب شهید بهخصوص کتاب “عدالت اجتماعی در اسلام” قرار گرفته و با دیدگاه ویژهیی که در پیوند به بازسازی اندیشۀ سیاسی اسلام داشت به تأسیس حزب التحریر اقدام کرد و راه خود را با جنبش اخوانالمسلمین جدا کرد. حزب التحریر در شرایطی از سوی شیخ نبهانی اساس گذاشته شد که از یکطرف پایههای رژیم صهیونیسم در فلسطین مستحکم گردیده بود و از سوی دیگر، رهبری جنبش اخوانالمسلمین راه مبارزۀ سخت و طولانییی را برای رسیدن به قیادت ملتهای مسلمان، یک تجربۀ کامیاب تلقی کرده و راههای نرم را برای گسترش دعوت اسلامی و اندیشهسازی تودهها طرح و پیریزی کرده است. از شیخ نبهانی حدود سی اثر بهجا مانده است که معروفترین آنها “نظام الاسلام”، “التکتل الحزبی”، “الشخصیه الاسلامیه”، “نظام حکم در اسلام” و غیره میباشد. شیخ بعد از اشغال فلسطین، خانوادۀ خود را به بیروت منتقل کرد و خود پیوسته میان فلسطین، اردن، بیروت و سوریه در رفتوآمد بود تا آنکه در مارچ ۱۹۵۳م توانست حزب التحریر را با مرکزیت در شهر قدس توسط پنج تن از دوستانش ـ هریک: داوود حمدان، معاون رهبر و سکرتر حزب، غانم عبده، مسوول مالی، عادل النابلسی و منیر شقیر بهعنوان اعضای مؤسس، به گونۀ رسمی ایجاد کند؛ اما راهیان این حزب بعد ها مانند سایر گروههای اسلامی متمایل به افراطیت شدند و تندروی را پیشه کردند. چنانکه افکار رهبران نسل سوم التحریر با اندیشه های رهبران نخستین آن متفاوت است. چنانکه اکنون برخی اعضای حزب التحریر بدین باور اند که مسایل فقهییی را که شیخ نبهانی در عصر و زمان خود فتوا داده است، شاید با همان عصر و زمان سازگاری داشته باشد و یا هم مانند سایر علما در اجتهاد خود به صواب نرسیده است؛ نظریات شیخ، در حد یک اجتهاد فقهی است و مانند مجتهدان دیگر، امکان صواب و خطا را دارد؛ در حالی که چرخۀ اجتهاد فقهی همواره با زمان و مکان باید حرکت کند. چنان که دیدگاههای شیخ عطاء بن خلیل ابوالرشته سومین رهبر و مرشد برحالِ این حزب با نظریه های بنیانگذار این حزب متفاوت است. وی به صدها پرسش فقهی پاسخ های روشن داده و اما به بسیاری افکار شیخ نبهانی موافق نیست.
یکی دیگر از نقاطی که قابل توجه است و آن این که بسیاری از نویسندهگان که در مورد حزب التحریر کتاب یا مقاله نوشته اند، بهویژه پیروان اندیشۀ سلفیت معاصر، با توجه به تشکیلات سری این حزب و عدم دسترسی به منابع اصلی آن، نتوانستهاند ریشههای فکری و روش فکری-سیاسی حزب التحریر را دقیق شناسایی کنند تا در مورد آن عادلانه و بیطرفانه، با رعایت قواعد پژوهشهای علمی، قضاوت صورت گیرد.(۹) هرچند التحریر دارای کدام مانیفست نیست؛ اما از نظریه های رهبران و نوشته های پراگنده در مورد این گروه فهمیده می شود که این گروه خواهان خلافت است واز لحاظ فکری تمایل به سلفیت دارد. حزب التحریر (۱۰) انتخابات و دموکراسی را از مؤلفۀ کفری دانسته و آن را در تضاد و تناقض با شریعت اسلامی میداند؛ همانطور حقوق بشر، آزادی عقیده، آزادی بیان و ارزشهای دیگر دموکراسی را در کشورهای اسلامی، توطیههای استعماری تلقی کرده و به سود مسلمانان نمیداند. جالب این است که حزب التحریر از یکطرف به عقلگرایی بیش از حد از جانب سلفیت معاصر متهم است اما از سوی دیگر، هر دو مکتب در برابر دموکراسی، از گریبانِ تکفیر سر میکشند؛ در حالی که برخی از فقهای معاصر، موضوع دموکراسی را به عنوان یک ساختار اجتماعی در بخشهای سیاسی، تعلیمی، اجتماعی و اقتصادی، قابل تحلیل و تجزیه دانسته که در مواردی با اسلام سازگاری دارد و از آن میتوان استفاده کرد. در حالی که دموکراسی محصول در حدود پنجصد سال تلاش اروپایی ها است که مسایل اقتصادی، آموزشی و اجتماعی را در کشورهای غربی سر و سامان داده و سبب نجات ملتهای غربی از دامن حاکمیتهای مستبد خانوادهگی و کلیسایی شده است. هرچند نواندیشان دینی در مورد دموکراسی دیدگاۀ فرادینی و بیرون دینی داشته و نظر بازتر دارند و امااز دیدگاه فقه سیاسی معاصر میتوان آن را به نقد و بررسی گرفت که آیا ظرفیت پذیرش قوانین شرعی را از طریق تغییرات ساختاری دارد یا خیر؟ اما فتوای تکفیر همۀ دروازهها را به روی ما میبندد و بدبینیها نسبت به دیگران را ایجاد میکند و شریعت اسلامی را در برابر نظم نوینِ جهانی قرار میدهد که با درنظرداشت واقعیتهای عینی جهان معاصر، ایستادهگی در برابر آن خیلی دشوار به نظر میرسد؛ اما باز هم دارای یک سلسله برنامه های مشخص تشکیلاتی می باشد که نظام خلافت مشروعیت خود را از شورای شبیه اهل و حل و عقد بدست می آورد. این نشان می دهد که التحریر در میان سلفیان سازمانیافته و منضبط ترین سازمان سلفی است که با توجه به گروه های دیگر سلفی منشعب از وهابیت مانند؛ جماعت تبلیغی پاکستان، لشکر طیبه، لشکر جنگهوی، سپاۀ صحابه، طالبان پاکستان و طالبان افغانستان، از لحاظ تشکیلاتی و سازمانی سازمانیافته تر است؛ زیرا گروه های یاد شده بیشتر رویکرد تروریستی و دهشت افگنی دارند و برنامۀ روشنی برای حکومت وحکومت داری ندارند؛ اما در این میان آنچه مسلم است، این که هردو جریان هوای ارزش های آگاهی، آزادی و عدالت را در سر می پرورند و اما با تفاوت این که هر دو به میزانی از آگاهی، آگاهی و عدالت باورمند اند که در زیر عینک افکار خود شان آنها را تماشا می کنند.
سلفی ها دشمنان آگاهی، آزادی و عدالت:
ارزش های آگاهی، آزادی و عدالت در زیر عینک سلفیان فراتر از یک جامعۀ بسته و محدود نیست که گویا دست و پای انسان با افسار شریعت بسته می شود و زبانش برای گفتن حقیقت جدا از باور های سلفیان لال می ماند؛ اما آگاهی، آزادی وعدالت در اندیشه های اخلاف فکری نواندیشان ریشه دار تر است. نواندیشان به این سه اقنوم رستگاری به دیدۀ بازتر نگریسته وبه آن فراتر از انحصار فکری یی می بینند که سلفیان اسلام را در ز ندان اندیشه های خود به اسارت برده اند؛ زیرا نواندیشان دیدی بازتر به جهان نگریسته و به زنده گی اجتماعی منحیث پدیده یی بسته و انتزاعی نگاه نمی کنند و بدین باور اند در آخرین تحلیل زنده گی انسان ها در هر کجای دنیا که هستند، دارای وجوهات مشترکی اند که تمامی انسان ها خود را در این دستاورد های مشترک بشری شریک و استفادۀ درست از آن ها را حق خود می دانند. بنا براین با هر نوع نگاۀ به اسارت افگندن انسان تحت هر نامی که باشد و آزادی های معقول، آگاهی های لا زم و عدالت اجتماعی آنان را را به مخاطره افگند، بر آنها به گونۀ جدی مخالف اند. دراین شکی نیست که نخستین بار حرکت های اسلامی چه با مضمون سلفی و و چه با مضمون نواندیشی واکنشی بود در برابر استعمار برای حمایت از آزادی و رهایی از اسارت آنها که بعد ها به واکنش در برابر تمدن غرب مطرح شد. در این میان گروه هایی به شمول سلفیان مخالف هر نوع تمدن و فرهنگ غرب بودند وحتا فناوری غرب را هم نفی می کنند و امروز می بینیم که این نفی به دشمنی آشتی ناپذیر با غرب بدل شده است و این کینه توزی گروه های افراطی مانند؛ طالبان، القاعده، بوکوحرام و داعش را به تروریزم کشانده است و اسلام را به پرتگاۀ تروریزم افگنده اند؛ اما گروه های وابسته به تفکر نواندیشی دیدگاۀ دیگری در پیوند به فرهنگ و تمدن غرب دارند. آنان مدعی اند که نمی توان دربست فرهنگ و تمدن غرب را نفی کرد؛ بلکه اصل مسآله بر سر شیوۀ استفاده از فناوری غرب است که از آن بجای بداستفاده کردن، برعکس باید خوب استفاده کرد. شماری ها از این هم پا فراترنهاده و ارزش های غرب در رابطه به نحوۀ حکومت مانند ارزش های دموکراسی آن را نیز می پذیرند.
حضور گروههای افراطی و تروریستی در جهان اسلام
همین اکنون ده ها گروۀ تروریستی در کشور های اسلامی فعال اند که از سوی قدرت های شیطانی و شبکه های استخباراتی تمویل و تجهیز می شوند. به گونۀ نمونه شماری از آنان آنان عبارت اند از گروه ابو سیاف در فیلیپین، منسعب از القاعده وفادار به داعش بیعت به ابوبکر البغدادی، احرار السنه در لبنانوفادار به داعش، احرار الشام (۲۰۱۱) در سوریه متشکل از چند گروۀ تروریستی به رهبری یحیی الحمومی تحت حمایت ترکیه فعال در ولایت ادلیب سوریه، جیش الاسلام در سوریه متشکل از گروۀ تروریستی تحت حمایت سعودی، لوای التوحید از نخستین گروه های مخالف اسد متشکل از چند گروۀ تروریستی فعال در حلب سوریه، ائتلاف جبهه اسلامی متشکل از چند گروۀ افراطی برخوردار از پشتیبانیترکیه و قطر و برخی کشورهای عربی، الجبهه الشامیه تحت نفوذ و حمایت ترکیه و قطر، گردان های زنان الخنساء و ام الریان متشکل از زنان مجرد بین ۱۸ تا ۲۵ سال در سوریه وفادار به داعش، صغور الشام متشکل از زندانیان آزاد شده، جبهه اسلامی سوریه تحت رهبری حسن عبود فعال در ادلیب، حماه و رقه، گروه خراسان به رهبری محسن الفضلی متشکل از برخی افراد القاعده فعال در ادلب، انصار الشریعة لیبی وفادار به داعش، انصار بیت المقدس مصر فعال در صحران سینا، بوکوحرام در نیجریه( ۲۰۰۲م ) بنیانگذار آن محمد یوسف وفادار به داعش و مخالف با گروه های اسلام گرا، جماعت اسلامی اندونزی( ۱۹۷۳م ) به رهبری ابوبکر بشیر نزدیک به القاعده و داعش، جماعة الاعتصام بالکتاب و السنه در سودان وابسته به جمعیت اخوانالمسلمین سودان و پس از سال ۲۰۱۴ م وفاداربه داعش، جندالخلیفه در قزاقستان: (۲۰۱۱م )از متحدان القاعده، حرکة شام الاسلام شهروندان مغربی متحد القاعده، حرکة فجر الشام الاسلامیة شهروندان سوری پیشینۀ فعالیت در عراق، حزب اسلامی ترکستان شرقی فعال در چین و ترکیه (دهلیز برای عبور به سوریه) داشتن روابط نزدیک با داعش، القاعده وجبهۀ النصره، عدالتگستران جوان اسلامی در سومالی برخوردار از حمایت اریتره و عربستان، حرکت جوانان مجاهد در سومالی کنیا و مالی فعال در اتیوپیا شبۀ القاعده، گردان جهادگران متشکل از چند گروۀ تروریستی وفعال در غرب افریقا، سازمان القاعده در مراکش :(۲۰۰۶م) فعال در الجزایر و وابسته به القاعده، جماعت انصار الدین مالی و لیبی مخالف دولت مالی، جنبش توحید و جهاد (:۲۰۱۱م) بیشترین نفوذ در مالی و غرب آفریقا، سازمان مجاهدین عرب چچن موسس آن امیر خطاب و رهبر کنونی آن ابوالولید عبدالعزیز الغامدی، جنبش اسلامی اویگورها فعال در ولایت سین کیانگ چین، جیش المهاجرین و الانصار (۲۰۱۳م)موسس آن عمر شیشانی ( در سال در سال ۲۰۱۶ در استان صلاح الدین عراق به هلاکت رسید) اعضای آن چچنی در حال حاضر مصروف در جنگ سوریه، گروۀ جماعت شریعت داغستان، لشکر طیبه، لشکر جنگهوی، سپاۀ محمد، جیش محمد و گروه های دیگر طالبانی که در پاکستان فعال اند و گروه های دیگر که باهم همدردی دارند.(۱۶)تاسف بار این که با حاکمیت طالبان در افغانستان بسیاری از امید ها برای شگوفایی کشور های سلامی به یاس بدل گردیده است. آیا با توجه به حالت کنونی، امید آن می رود که روزی شاهد شگوفایی کشورهای سراسر جهان و بویژه کشور های اسلامی باشیم و برای رسیدن به چنین روزی تمامی مردم جهان مسؤولیت مشترک دارند و اما باید تلاش کرد تا یک کوچه از هفت کوچۀ دشواری ها را پیمود و به منزلی رسید. هرچند منزل دور و سفر دشواراست؛ اما همت را نباید از داست داد و به قول شاعر “همتم بدرقۀ راه کن ای طایر قدس — که دراز است رهی منزل و من نوسفرم”
از آنچه گفته آمد؛ سلفیت طیف وسیعی است که در داخل خود به چند دسته تقسیم میشود، در یک سر آن سلفیت اصلاحی در مغرب عربی است که تا نظریه های رشید رضا در مصر امتداد مییابد و به مدرسۀ عقلی اسلامی نزدیک میشود. این سلفیت بیشتر تحت تأثیر افکار محمد عبده قرار دارد. بخشی از اخوان نیز، به حیث افراد نه به حیث تفکر گروهی، به این سر طیف نزدیک است. این بخش از سلفیت میانهیی چندانی با تکفیر نداشته است و مشترکات قابل توجهی با نواندیشان دینی دارد، بویژه از حیث اعتبار قایل شدن به عقلانیت و دادههای علمی. در سر دیگر این طیف جریانی است که از محمد بن عبد الوهاب شروع شده و تاریخش با جنگها و ریختن خون فراوانی از مسلمانان سنی و شیعه آمیخته است. بخشی از تندرو ترین جناحهای این جریان در حجاز بعدتر به دست ملک عبد العزیز سرکوب گردید و هزاران نفر شان کشته شدند تا او توانست پایه دولتداری مدرن را در آن کشور بگذارد. آخرین حلقۀ سلفیان تندرو گروه جهیمان عتیبی بود که در اواخر دهه هفتاد میلادی خانه کعبه را اشغال کرد و بعدا به دست حکومت سعودی و کمک فرانسه سرکوب شد. این گروه نیز نام خود را حرکت الاخوان گذاشته بود که با اخوان معروف فرق دارد. در میانه دو سر این طیف سلفیت علمی، سلفیت دَعَوی، سلفیت حرکی و سلفیت جهادی قرار میگیرد.
با تاسف که تکفیری ها زیر ردای مقدس دین برخلاف حکم خدا وقرآن عمل می کنند و نه تنها با طغره و تکفیر بر انسان ظلم را روا می دارند؛ بلکه او را از تمامی حقوق انسانی شان که خدا برای شان حلال و مشروع پنداشته است، نیز محروم می سازند. از این رو است که اسلام را به کشتار، بیرحمی و قساوت و حمله های انتحاری تقلیل داده اند. هرچند گاهی عامل ریشه یی حرکت های تکفیری استبداد است و اما موجودیت گروه های تکفیری و موضع گیری های تند و سازش ناپذیر و افراطی آنان سبب تحکیم حاکمیت های مستبد و زمامداران خاین شده است. می بینیم که امروز حامی درجه یک گروه های افراطی و تکفیری و تروریست، مستبدترین شاهان و رئیسان جمهور اند. این سبب شده تا گروههای افراطی مانند طالبان، القاعده، داعش، بوکوحرام و التحریر در اختیار شاهان قبیله یی و نظامیان دیکتاتور باشد و با حمایت از آنان اهداف شوم راهبردی شان را چه در داخل و چه در سطح منطقه و جهان به پیش می برند. از این رو است که استبداد نه تنها آگاهی کش، آزادی ستیز و عدالت زدا است؛ بلکه فقر و بدروزگاری ناشی از آن افراطیت را نیز به بار می آورد و رویارویی با افراطیت منتج به تضاد های کشندۀ گروهی، قومی و زبانی شده و امروز می بینیم که چگونه جهان اسلام قربانی افراطیت در نماد بدتبرین تروبزم شده است. عامل اصلی افراطیت؛ استبداد، فقر و حاکمیت های استعماری، نیمه استعماری و مجاورت استعماری است که همه ریشه در جهل و خرافات دارد که مانع آزادی می شود و فرصت ها برای تامین عدالت را نیز نابود می سازد. علت این که جهان اسلام در آتش استبداد، فقر، تروریزم می سوزد، دلیل اش آشکار است که همانا رخت بستن آگاهی، آزادی و عدالت در جهان اسلام است که سرنوشت ملت های مسلمان در دستان مستبدان افتاده است. استبداد که ریشه های مردمی خود را در جوامع اسلامی از دست داده است و سر آشتی با قدرت های استعماری دارد، می بینیم که امروز چگونه مسلمانان نه تنها در زیر حاکمیت های استبدادی تحت حمایت قدرت های استکباری در آتش هجوم تروریستان و حمله های انتحاری گروه های افراطی و تکفیری می سوزند؛ بلکه با حاکمیت طالبان در افغانستان تشت رسوایی سلفی ها وسلفی گرایی ها از بام به زیر افتاد.اسلام برای رهایی از شر افراطیت و تروریسم نیاز به مبارزه ی جدی و دوامدار و خستگی ناپذیر در عرصه های گوناگون فرهنگی و حتا نظامی دارد تا با بازخوانی و قرائت تازه از اسلام بشریت را ازشر ترویسم و افراطیت نجات بدهد.
از آنجا که تروریسم امنیت انسانی را در سراسر جهان به خطر مواجه کرده و هيچ کشوری از شر تروریسم درامان نیست. از این رو برای مبارزه با تروریسم اجماع جهانی و عزم راسخ جهانی نیاز است تا بدون هر گونه اختلاف در برابر تروریسم هم دست و هم داستان شوند. زیرا تروریسم صلح عادلانه ی جهانی را به خطر قرار داده است. زمانی صلح عادلانه در سراسر جهان برقرار می گردد که دولت ها برای مبارزه با تروریسم و تهدید های تروریستی به توافق نظر برسند و از طریق همکاری با سازمان های بین المللی و ایجاد اجماع در پذیرش اسناد بینالمللی در برابر هرگونه عمل تروریستی متحدانه عمل کنند و نه منافع محورانه. با تاسف که حالا تحقق صلح عادلانهی جهانی به حلقهی مفقوده در چالشها و هنجارهای بینالمللی بدل گردیده است که مستلزم توجه جدی است. این امر نه تنها ناهنجاریهای ملی و بینالمللی را مرفوع می دارد؛ بلکه با غنامندی اصول مقرر در منشور ملل متحد شرایط تحقق صلح عادلانهی جهانی را نیز فراهم می سازد. کشور های اسلامی که اکنون به بزنگاه ی تروریستان بدل شده است؛ ناگزیر اند تا با استمداد ازآموزه های عدالتمحور و آموزههای متقن قرآن، مسلمانان را وامیدارد که از هیچ تلاشی برای استقرار صلح عادلانه در کشور های شان دوری نورزند.زیرا صلح عادلانه با اتکا به آموزه های اسلامی رسالتی فراگیر را در کل جامعه بشری بوجود می آورد. حال زمان آن رسیده که در درمبارزه با تروریسم و برای تحقق صلح عادلانه باید راهبردهای مؤثر و بازدارندهای همچون برنامهریزی جهت تقویت توان فکری تودهها، حفظ و تقویت مشروعیت سیاسی و گسترش روند توسعه ی سیاسی، شناخت و آگاهی کامل از واقعیتها روی دست گرفته شود.یاهو