بجای سخن آغازین
نوشتن با قلم آغاز شده و این بیانگر آن است که قلم در تاریخ و فرهنگ بشری قدامت دارد. پیش از آنکه انسان در جهان کنونی به آگاهی رسید و قدرت سخن زدن پیدا کرد. او با حروف آشنایی نداشت و ناگزیر شد تا به زبان اشاره متوسل شود و هدف و خواست خود را انعکاس بدهد. این سخن بیانگر این واقعیت است که زبان اشاره در جهان از هر زبانی پیشی دارد. اما نباید از یاد برد که انسان در نخستین صبح آگاه ی آگاهی بی اختیار فریاد زد و در موجی از وحشت زده گی ها و حیرت رفتگی های شگفت انگیز به استقبال زنده گی جدید رفت و خواست بر انسان بودن خود در میان سایر حیوانات اتمام حجت نماید.
پس از نخستین فریاد او نتوانست دیگر سکوت نماید و در موجی از حیرت خواست احساسات خود را آشکاراتر نماید. برای بیان این احساسات او ناگزیر شد تا هستی خود را بحیث انسان در دنیای ماحولش به زمزمه بگیرد. این زمزمه ها در واقع همان صدا ها و آوا ها و آهنگ های نخستین انسان است که از آن به عنوان آهنگ های فولکلوریک یاد می شود و این آهنگ ها تا حالا در نماد سنگ گردی خوانی ها که ریشه ی کهن آریایی دارد، در پنجشیر و سایر ولایت ها و حتا سراسر جهان اهمیت و جایگاه ی خود را حفظ کرده اند. انسان با سیر و سفر در دامنه های کوه ها و کنار دریا ها پیهم زمزمه می کرد و از این طریق خواست وجود خود را بحیث موجود برتر در هستی به اثبات برساند. او برای اثبات چنین برتری ناگزیر به مقابله با سایر حیوانات گردید. او باز هم با نعره کشیدن ها و فریاد ها و ترانه خوانی های اولیه خواست قدرت برتری و غلبه پذیری خود را بر سایر حیوانات به اثبات برساند؛ اما هر روز بیشتر از روز دیگر این احساسات او فروکش می شد و آرام آرام صف خویش را از سایر حیوانات جدا نمود و کم کم وارد آمیزش با همنوع خود گردید. این زمانی بود که او خواست احساسات و عواطف خویش را به همنوعان خود نشان بدهد؛ اما او متوجه شد که او در انتقال احساسات و عواطف و خواست های خود به همنوع اش چندان موفق نیست و مخاطبان او کمتر و حتا هیچ سخن آوا های او را نمی دانند. اینجا بود که او متوسل به اشاره شد تا از طریق اشاره ها خواست خود را با معنا تر انتقال بدهد.
او متوجه شد که به چیزی نیاز دارد تا این کمبودی و کاستی را جبران نماید و ناگاه در ذهنش خطور کرد که با علائم و نشانه ها می توان به چنین موفقیت دست یافت. پس از آن او به جست و جوی ابزاری برآمد تا با استفاده از آن پیام خود را به تصویر بکشد تا مخاطب اش از آن آگاهی یابد. آن ابزار جز قلم چیز دیگری نبود؛ پس می شود گفت که قلم نخستین معلم بشریت و نخستین اانتقال ابزار انماد آگاهی است. از همین رو بوده که کتاب های آسمانی به قلم و عظمت قلم سوگند یاد کرده و آن را مورد تقدیس قرار داده اند. قلم نه تنها احساسات نخستین انسان را در نماد علامه ها و اشاره ها انتقال داد؛ بلکه او را در انتقال پیام هایش نیز یاری رساند و این نخستین گام برای بازنمایی یا تقلید از طبعیت بود که تخیل و عاطفه و تعقل انسان را به آزمون جدید گرفت. این در واقع نخستین بار بود که مفهوم کلی بازنمایی یا تقلید از طبیعت و هنر حکایت گری از آن آغاز شد. یعنی زمانیکه انسان قابلیت یافت تا آنچه را که در جهان خارج یعنی طبیعت، به تجربه حسی در مییابد، بوسیله ی ابزار هنری از قبیل رنگ یا کلمات یا صوت وصدا و… باز آفرینی نمود. هرچند این بازآفرینی و بازنمایی چه واقع گرایانه و چه بازنمایی صرف و بازنمایی غیر واقعی و تخیلی کامل، خیلی ساده بود؛ اما هرچه بود فراتر از تفنن توانایی های تخیلی و تصویر پردازی های هنرمندانه ی انسان نخستین را به نمایش نهاد.
این در واقع آغازی بود برای تولد های جدید و خلاقیت های تازه ی هنری انسان که این باب را انسان نخستین به ساده گی نگشود؛ بلکه او آزمون های فراتر از آزمون آدم و حوا در جغرافیای هستی تجربه کرد تا چشمان خود آگاهی او باز شد و ناگاه خود را برهنه دید. از همین رو بود که او در نخستین لحظات حتا در برابر خانم خود احساس شرم و وحشت کرد و با نهادن برگ در شرمگاه ی خود از َشرم در خود پیچید.
نخستین کلمه که انسان به زبان ادا کرده و آن خدا بوده و ادیان هم از آن سخن گفته است. چنانکه آدم در نخستین لحظه های آگاهی واژه ای را بر زبان آورد و شرمگاه ی خود را با برگ پوشانید. زمانیکه انسان خود را یک باره در برابر جهان آفرینش دید. برایش نوعی احساس درمانده گی و یاس پیدا شد و در همین حال گویی ندایی از ضمیرش بیرون شد و در ذهنش کلمه ی خدا القا گردید. این درمانده گی و ناتوانی او را واداشت تا از کسی کمک بخواهد و ناخواسته دست به آسمان برد و طلب دعا کرد تا کسی به کمک اش بشتابد و آن کس جز خدا چیز دیگری بوده نمی توانست. از همین رو است که پرستش در سرشت انسان عجین است. نیروی پرستش در ضمن آنکه در برابر دشواری ها انسان را به نحوی وقایه و تلطیف می کند؛ در عین زمان نوعی کمال جوی و پرواز به سوی بلندا را در انسان القا می کند. گفته می توان که تمامی پیشرفت های بشر در عرصه های گوناگون فرهنگی و مدنی و سیاسی و اقتصادی محصول نیروی کمال جوی انسان است. نیروی پرستش از همان آغازین حیات انسان را به عبادت کشاند و اعمال عبادی انسان و در کل عبادت محصول تجارب معنوی انسان از هزاران سال پیش است. از همین رو در حرکات نماز فواید بزرگ صحی و روانی قابل درک است.
پس از آن انسان فراز و فرود های زیادی را پیموده تا هنرمندی های نخستین او به مراحل کمال رسید.
هنر در همان آغازین مراحل تکاملی انسان دریچه های ناپیدای ذهن او را دق الباب کرد و او را به سوی آنچه باید بود ها به پیش کشاند. هُنَر مجموعهای از آثار یا فرآیند های ساخت انسان است که برای اثرگذاری بر احساسات و هوش انسانی یا به منظور انتقال یک مفهوم، خلق میشود و با خلاقیت انسان همراه است. انتقال مفهوم در واقع جوهره ی هنر انسانی است که در آن توانایی ها و مهارت های انسان برای آفرینش زیبایی ها به گونه ی نمادین به ظهور میرسند.
هنر در واقع نخستین پدیده ای بوده که انسان از آن برای سیطره یافتن بر محیط و آنچه که از آن وهم داشته، استفاده کرد. نماد وهمی و ترس آلود هنر پای عقاید ماورایی را به پیش کشیده و به تدریج عقاید ماورایی بر هنر تاثیر گذاشت. این تاثیر گذاری از هنر دوره ی دیرینه سنگی در سال های( 10000 – 15000 پیش از میلاد) با شناسایی و کشف تصویر حیوانات چون، گاو، گوزن، اسپ و … در دیوار های مغاره ها در اروپا از جمله جنوب فرانسه و شمال اسپانیا آغاز شد و با کشف تصویر هایی چون، پیکر انسان و ابزار جنگی در مغاره هایی در اسپانیا، اروپای شمالی و ایران مثل، غارهای میر ملاس، دوشه، همیان، اردکان و یزد که متعلق به هنر میان سنگی در سال های (5000- 1000 پیش از میلاد) است، ادامه یافت. این تحول هنری تا دوره های نوسنگی و عصر برونزدر حدود 5000 تا 3000 سال پیش از میلادی شتاب بیشتری پیدا کرد.
در این دوره نقش های سفال و تصویر های انتزاعی برای بیان اعتقا دات مذهبی، توصیف محیط زندگی یا روایت موضوع خاصی، به کار برده می شد. اینکه بعدها هنر در دوره های پیش از تاریخ و بعد از تاریخ چه فراز و فرود هایی را در عصر های گوناگون پیمود. این داستان درازی دارد؛ اما مختصر می توان گفت که هنر در دوران تاریخی در (2500 – 900 سال پیش از میلاد) در خاور نزدیک از بین النهرین شامل سومر،آکد، بابل و آشور در پیوند متقابلی با هنر برخی از تمدنهای فلات ایران تحول بیشتر نمود و در نماد تمدن های کلده و آشور در نقش ها و معماری ها پر رنگتر جلوه کرد و با اثر گذاری بر هنر های مصر در نماد اهرام ها، در هند به گونه ی متافزیک، در یونان قدیم بر پایه ی نظم عقل و طبیعت، و در روم در نماد آمیزش شخصیت فردی با گرایش مفاهیمی چون قانون ودولت و تمدن به شگوفایی و پختگی رسید.
هنر اسلامی که با تاثیر پذیری از جهان بینی اسلامی و توحید پا به عرصه ی وجود نهاد. هرچند هنر اسلامی در سطح گسترده ای همچون، معماری اسلامی، خوشنویسی، نقاشی، موسیقی، مجسمه سازی، هنر های صناعتی، سفالگری، قالین بافی، فرش بافی، گلدوزی و …رخ بنمود؛ اما با توجه به قید و بند های تصویری نتوانست به جایگاه ی برتر صعود نماید.
هرگاه هنر اسلامی از محدوده ها بیرون می شد. در اینصورت به بالنده گی و شگوفایی های بیشتری می رسید. وضع محدودیت ها بر هنر اسلامی سبب شد تا هنر اسلامی قربانی عناصر تکرار شونده شود. تنها هنر مینیاتوری در اسلام توانست که جدا از این قید و بند ها مراحل کمال را در عصر تیموریان هرات در زمان استاد بهزاد بپیماید.
هنر که در اصل بیان احساسات است؛ با جهان بینی شرقی و غربی چه در موازات الهام گیری از طبیعت و چه انتزاعی در نماد نسخه برداری از طبعیت سیر و تحول زیادی نموده است. در کل گفته می توان که منشای هنر غرب دارای نظم طبیعی و هنر شرق دارای نظم معنایی است؛ در شرق هنرمند خالق نیست بلکه؛ بازتاب دهنده حقیقت ازلی است. بصورت عموم تفاوتهای جهان بینی در شرق و غرب کاربرد تکنیک است که در شرق تکنیک جایی در اصل و جوهر هنر ندارد. با آنکه گسترده گی مفاهیم واژه ها در گذر تاریخ شناخت ویژه گی های ذاتی هنر را به چالش کشیده است؛ اما در این تردیدی نیست که برجسته ترین خصوصیت ذاتی هنر، زیبایی است و هنرمند می خواهد در روشنی ایده آل های خود گویا زیبایی های طبیعت را دوباره باز آفرینی کند. آنها را چنان به نمایش بگذارد که بودن آنها را در شدن های سرشار از پویایی و بالنده گی به تفسیر تازه بگیرد. هنرمند با توجه به ایده آل های بزرگ انسانی اش هر از گاهی می خواهد، زیبایی های موجود را با نیروی هنر آفرین خود از جا بجنباند و با آرایش جدید آنها را بازآفرینی و به تصویر بکشد. هنرمند با نیروی خلاق هنری خود چنان طبیعت را بازآفرینی می کند که هر نقاشی او موثر تر از نقاشی های پیکاسو، میکل آنژ و لئوناردو داوینچی و گویایی یک آرمان شهر انسانی تازه باشد. این هنرمندان نقش سازنده و تعیین کننده در تحولات رنسانس اروپا را داشتند. این ویژه گی های هنر است که درخشش آن را در جامعه و تاثیر گذاری آن را در انسان، تاریخ و فلسفه آشکار می سازد.
فلسفه هنر
فلسفة هنر به تبیین چیستی هنر و مبانی نظری و فلسفی آن میپردازد. گاهی از این مبانی نظری با عنوان مبانی متافیزیکی و مابعدالطبیعی هنر اسم برده میشود که هدف از کاربرد، «متافیزیک» یا «مابعدالطبیعه» به معنای عامّ آن است و معادل «الاهیّات» نیست. پرسش هایی چون؛ «هنر چیست» «ویژگی ذاتی هنر که در همه هنرها محفوظ و ثابت است، کدام است؟» «منشأ هنر چیست؟» «غایت و هدف هنر چیست؟» «مصادیق هنر کدامند؟» «کارکردهای هنر برای شخص هنرمند و مخاطبها چیست؟» «کاربردهای هنر چیست؟» «آیا هنر میتواند معرفتزا یا معرفتافزا باشد یا نه؟ بنیادی ترین پرسشها در فلسفه ی هنر است. فلسفه ی هنر در کنار این پرسش ها به تبیین مبادی و مبانی غیر هنری هنر یا مبانی تیوریک و فلسفی هنر میپردازد.
رویکرد محوری فلسفهی هنر تبیین منشأ زیستشناختی هنر در مقایسه با مبدأ فرهنگی آن است. پدیدهی هنر به دستاوردهای فرهنگ غربی محدود نمیشود و از دستساختههای گوناگون چنین برمیآید که هنرِ سایر فرهنگها نیز غنای چشمگیری دارد و شایستهی تأمل فلسفی است. گرچه پیدایش مفهوم مدرن هنر به اروپای قرن هجدهم بازمیگردد، سنتهای هنری دیگری نیز در جهان وجود دارند که ارزشیابی و ارجشناسی آثار آنها مستلزم آگاهی از اندیشههای بنیادی این سنتها است. افزون بر این، جایگاه برجستهی هنر در فلسفهی معاصر مبیّن ضرورت آشنایی با مسائل محوری فلسفهی هنر است.
مناسبت فلسفه با هنر:
سقراط نخستین بار عبارتی را به کار برد که مقدمه ی بحث فلسفه است: “آن چه چیز است؟” این پرسش سقراط از خود، تمام دستاورد های بشر از جمله چیستی هنر را مورد پرسش قرار می دهد. کهن ترین نظریه هنربر اساس نظریه تقلید یا نسخه برداری از طبیعت است.این تعریف مبتنی بر نظر افلاطون و ارسطو از هنر است که آغاز گر تاملات فلسفی در هنر اند. فیلسوفان متاخر نظریه ی تقلید را باز نمایی خوانده اند.[1]
این نظریه بیان گر این مطلب است؛ که هر اثر هنری موضوعی از طبیعت جان دار یا بی جان را منعکس یا باز نمایی می کند.بر اساس همین نظریه ارزش هنری به دقت ، ظرافت و ریز بینی هنرمند در امر باز نمایی بستگی دارد.
تعریف دیگری وجود دارد که هنر را بیان احساس و عاطفه می داند و شماری دانشمندان مانند کروچه[2] و کالینگوود[3] و تولستوی[5] به این نظر باور دارند؛ اما نظر سوم فرمالیسم[6] است که می گوید هنر را باید در فرم آ ن یافت. ادوارد هانسلیک[7] ،کلایو بل[8] و راجر فرای[9] که موضوع فرم معنا دار را مطرح می کنند از جمله بانیان اصلی این نظریه اند.
برخی از نویسندگان مانند، لودویگ ویتگنشتاین[10] فیلسوف مشهور اتریشی، ضرورت هر گونه تعریف در باره ی هنر را انکار می کنند. وی می گویند برخی واژه ها در گذر تاریخ چنان مفهوم گسترده ای یافته اند که تن به هیچ گونه تعریف در معنای متعارف نمی سپارند. در کنار نظر نهادی از منظر دیگری نیز می توان به هنر و چیستی آن نگاه کرد که آن، شنا خت ویژگی های ذاتی هنر است. برجسته ترین خصوصیت ذاتی هنر، زیبایی است.
یکی از مباحث محوری در فلسفه هنر بحث زیبایی است. فیلسوفان اسلامی تعاریف و دیدگاههای ویژه درباره زیبایی دارند به عقیده حکمای اسلامی زیباییهای موجود در این عالم جلوههای ناقص و مقیّدی از زیبایی مطلق یعنی حقتعالی هستند. دومین بحث محوری در فلسفه هنر، نقش خیال در پیدایش آثار هنری است. حکمای اسلامی به وجه مبسوط به بحث خیال و قوّه خیال و عالم خیال و تاثیر آن در پیدایش آثار هنری مثل شعر پرداختهاند. از طرف دیگر در تلقی متعالی صدرالمتالهین از فلسفه هنر، منشأ هنر برخی اسماء و صفات الاهی از قبیل خالقیت و احسن الخالقیت حقتعالی دانسته شده است به این بیان که همه انسانها به نحو تشکیکی خلیفه خداوند و وارث صفات الاهیاند. هنرمندان هم با خلق آثاری در حدّ خود تجلی بخش این اسماء و صفات اند. همچنین حکمای اسلامی تلقی متعالی از محاکات دارند که با تلقی افلاطون و ارسطو از محاکات تفاوت عمیق دارد و بسیار ژرف تر از آنها است.
«فلسفه هنر» به عنوان یکی از شاخههای امروزی و مهم فلسفه هر چند دوران جوانی خود را در مغرب زمین سپری میکند، امادر این سو در مشرق زمین، جایی که روزگاری مهد تمدن و فرهنگ و هنر بوده است، طفلی شیرخواره ای را میماند که گویی در تغذیه و رشد او دشواری فراوانی پیش آمده است. این در حالی است که فلسفه ی شرق قابلیتهای زیادی را برای زایش «فلسفه هنر» در خود داشت. با تاسف که شرق اسلامی نه تنها در این حوزه؛ بلکه در عرصههایدیگری چون جامعه و سیاست نیز به باروریهای لازم دست نیافته است.
هرچند فیلسوفان زیادی در مورد فلسفه ی هنر نظریه پردازی گرده اند؛ اما نظر هگل در این مورد جالب است و او هنر را بازتاب یک حقیقت بزرگ خوانده و می گوید، فلسفه هنر همچون فلسفه تاریخ، فلسفه حقوق، فلسفه دین و غیره از حقیقت واحدی ناشی شده که به معنایی بسط و گسترش روح است در جهان محسوس برای طی سلسله مراتب متضاد و سرانجام، برای رسیدن به مطلق محض. روش هگل جنبه ی تجربی ندارد و مورد پسند فلاسفه تجربی مذهب یا پیروان علوم تحصیلی معاصر است. این نخستین و آخرین تعریف از فلسفه ی هنر نیست و هر فیلسوفی در این مورد نظر خاص خود را به گونه ی مستدل ارایه کرده است؛ زیرا فیلسوفها خدای استدلال اند و دلایل دیگران را به چالش میکشند. هر فیلسوفی از یک سو خواهان رسیدن به عمق موضوع و از سویی هم می خواهد تا موضوع های سخت را ساده توضیح نماید و به این روند تا زمانی ادامه می دهد که به حل نهایی برسد.
نوشتن چه زمانی آغاز شد
از آنجا که اصل بحث بر سر نوشتن بود و این موضوع پای قلم را به میدان بحث کشاند. این بحث موضوع قدامت قلم را به پیش کشید و دریافتیم که هنر اشاره پیش از قلم قدامت دارد؛ زیرا هنر اشاره بود که پای قلم و هنر را به میدان تحریر وارد کرد و بر پیشینه ی هنر بحیث آگاهی های اولیه ی انسان مهر تایید نهاد. یعنی انسان پیش از آنکه با خط و نوشتن آشنایی یابد، با هنر آشنایی پیدا کرد و از آن بحیث انتقال مفهوم استفاده نمود. از همین رو بود که انسان های اولیه پیش از آنکه حروف را بشناسند، با قلم آشنایی حاصل کردند؛ زیرا از قلم برای نخستین بار بحیث ابزار برای کشیدن علامه ها و تصویر های اشاره ای استفاده کردند. پس از آن هنر آفر ینی های انسان آغاز گردید و نقاشی های خود را بر روی دیوار های مغاره ها و سنگ ها به تصویر کشید. مدت زیادی را در بر گرفت تا آنکه انسان در چهار هزار سال پیش از میلاد موفق به کشف و شناسایی خط گردید. در میان اختراعات بشری، نوشتن بزرگترین اختراع محسوب میشود، زیرا تاریخ را به وجود آورد. نوشتن هنری است که به واسطۀ آن نویسندگان به ارج و قرب بسیار دست یافتهاند. نوشتن و نویسندگی میتواند هزاران تعریف منطقی و فرامنطقی مختلف داشته باشد؛ این تعریف ها میتوانند شاعرانه، فلسفی، طنزی، روانشناسانه و… باشند.
نوشتن برای نخستین بار در شهر سومر در حدود چهار هزار سال پیش از میلاد به وسیله ی مجموعهای از نمادها و علایم نمود پیدا کرد. از نوشتن برای نخستین بار برای رسیدگی به حسابهای مالی استفاده شد. در آن دوران پیچیدگی معاملات تجاری و احساس نیاز روزافزون به نگهداری و رسیدگی به محاسبۀ سود و زیان این معاملات منجر به این شد که تکیه بر قدرت حافظه کم رنگ شده و نوشتن به عنوان یک روش دایمی قابل اعتماد مطرح شود. نظریه هایی وجود دارد که در آمریکای مرکزی از نوشتن به صورت نیازی برای محاسبه ی زمان و نیز برای ثبت حوادث تاریخی استفاده شد.
هیروگلیف مصریها یکی از قدیمیترین روشهای نوشتن است. برخی از این نوشتهها به ۳ هزار سال پیش از میلاد برمی گردد. خط هیروگلیف در مدتی بیش از ۳۰۰۰ سال زبان نوشتنی مصریها بودهاست و کندهکاران و صنعتگران آن را در دیوار آرامگاهها، ستونها، تندیسها، مهرها و … به کار بردهاند. این دبیره که در حدود ۵ هزار سال پیش، و بر پایه تلفیقی از الفبا و تصویرنگاری مشتق شد. طرز نگارش آن به دو صورت عمودی و افقی بود که در آغاز هیروگلیف عمودی و سپس افقی پدید آمد. هیروگلیف مصری شامل عناصر واژهنگاشت، هجانگار و الفبا به همراه ترکیب آنها با مجموع ۱۰۰۰ کارکتر مجزا است.[۱][۲]نوشتار از زمان پیش از تاریخ (پتروگلیف) تا کنون بر مبنای نیاز های بشری متحول گردید. (رابینسون، ۲۰۰۳، ص. ۳۶) پس از زبان، خط به عنوان مهمترین اختراع بشر محسوب میشود. اختراع خط چشمان انسان را بازتر و قدرت تخیل و خلاقیت فکری انسان را تحریک کرد. هرچند خط به هدف نیاز های محاسباتی و ترس از یاد فراموشی اختراع شد؛ اما این اختراع رویای گم شده ی انسان را به نحوی تعبیر کرد. او دیگر خود را در برابر طبعیت و زیبایی ها و زشتی های آن خود را منفعل احساس نمی کرد و خط برای او مجال داد تا آنچه را می بیند و احساس او را تحریک و تخیل او را به پرواز می آورد. آنها را بر روی کاغذ بنویسد تا روح و روانش تلطیف گردد.
نوشتن، نویسندگی یا نگارش کنشی است که انسان از طریق آن، اندیشههایش را به وسیله خط، به تصویر کشید. این اندیشهها در آغاز خیلی ساده و بی پیرایه و خالی از ابهام و استعاره بود. او آنچه را می نوشت، بیشتر صبغه ی الهامی داشت و تنها احساسات و عواطف او را بازتاب می داد. نوشتم با تکامل انسان هر روز متحول می شد و در قالبهای نگارشیِ گوناگون بازتاب یافت و بعدها در قالب های متن های علمی، ادبی و رسمی رخ بنمود.
نوشتن یا خط که در اصل بخاطر ترس از فراموشی و ثبت وقایع بوجود آمده به تدریج نقش بزرگی را برای ایجاد و رشد و تحول فرهنگ و تمدن بشری بازی کرد. به گونهای که؛ میتوان سر آغاز پیشرفت انسان را اختراع خط دانست. برخی بر این باوراند، نوشتن را ایرانیان باستان به رومیان آموزش دادهاند. از نگارش در گذشته ها بیشتر بهعنوان ابزاری برای استدلال و استنتاج و ابهامزدایی استفاده شده است؛ اما با تحول جامعه ی بشری نوشتن وارد دنیای ادبیات و زبان شد و افزون بر مسائل علمی و فلسفی و عرفانی، فضای وسیعی از فرهنگ و تمدن بشری را در بر گرفت. هرچند نوشتن برای نخستین بار برای ترس از فراموشی و نیاز محاسباتی اختراع گردید؛ اما دیری نگذشت که از نوشتن به عنوان ابزاری برای پیام رسانی و انتقال افکار و ایده آل های علمی، فلسفی، عرفانی، ادبی و هنری استفاده شد.