رنج های بی پایان مردم افغانستان و دو رویی های سیاسی کشور های جهان
افغانستان بیشتر از دو سال بدین سو تحت سیطره ی آهنین گروه ی تروریستی طالبان قرار دارد و این گروه در همکاری نزدیک با بیش از بیست گروه های خطرناک تروریستی جهان از القاعده تا داعش، لشکر جنگوی، لشکر طیبه، حزب های اسلامی تاجکستان، ازبکستان و ترکستان شرقی یا ایغور های چین بیشتر از سی میلیون انسان را در سرزمینی به نام افغانستان به گونه ی بیرحمانه به اسارت گرفته اند و با زنان و مردانش به چشم کنیز و غلام نگاه کرده و هر ظلم و ناروایی که خواسته باشند، زیر نام شریعت بر آنان روا می دارند. این گروه نه تنها زنان را از حق کار و دختران را از حق آموزش محروم و زنان و مردان را وادار به پوشش اجباری کرده اند؛ بلکه با بازداشت های گروهی و وحشیانه ی زنان حتا حق زنده گی کردن را از آنان نیز گرفته اند.
افغانستان نخستین کشوری در جهان است که پس از تبدیل شدن تروریسم به ابزار وحشت و فاجعه آفرینی گروه های تروریستی، برای بار دوم در کام یک گروه ی تروریستی به نام تحریک طالبان فرو رفته است. گروه ی تروریستی ایکه در زیر خرگاه ی ابریشمین اسلام خوابیده و ردای شریعت را بر سرکرده و بر هر نوع ستمگری های شان بر مردم فتوای دینی صادر و هر صدایی را با دشنه ی زهر آلود افراطیت در گلو های آنان خفه می کند. مردم افغانستان چه آنانکه در داخل و چه آنانکه آواره اند، اکنون با سرنوشت ناپیدایی روبرو اند. با تاسف که کشور های منطقه و جهان بی توجه به رنج های مردم افغانستان با اتخاذ سیاست های دو رویانه و چند لایه خطر طالبان و گروههای هم پیمان آنان را نه تنها در افغانستان؛ بلکه در سراسر جهان دست کم گرفته اند.
هرچند تروریسم و تشکل گروه های تروریستی از آنارشیسم تا تروریسم کمونیستی، تروریسم محافظهکار، تروریسم چپگرا، تروریسم ملیگرا، تروریسم راستگرا و تروریسم دینی چون، بوداییسم و خشونت، تروریسم مسیحی، تروریسم هندو، تروریسم اسلامی، تروریسم یهودی و … در جهان پیشنه ی زیادی دارد؛ اما تروریسم زمانی خطرناک شد که ردای دین بر شانه افگند و از زیر خرگاه ی مخملین اسلام سر بیرون نمود. این تروریسم در واقع بر بدن خشن و زشت تروریستان و اهداف تروریستی و رویکرد های وحشیانه و اعمال ضد انسانی آنان لباس تقدیس پوشاند. پس از آن واژه هایی چون؛ افراطیت دینی، تروریسم دینی، افراطگرایی اسلامی، بنیادگرایی اسلامی، اسلام رادیکال، جهادگرایی و غیره وارد قاموس های سیاسی گردید و رهبران و گروه هایی چون؛ اسامه و ایمن الظواهری رهبران القاعده، تحریک طالبان به رهبری ملاعمر و حالا به رهبری ملا هبتت الله، طالبان پاکستان به رهبری نور ولی محسود پس از مرگ بیت الله محسود و ملا فضل الله، «محمد احمد لدهیانوی» رهبر سپاه ی صحابه، «مسرور نواز جهنگوی» فرزند «حق نواز جهنگوی» بنیانگذار گروه تروریستی «لشکر جهنگوی، احمد عبدی غودان مشهور به مختار ابوزبیر، رهبر جنبش الشباب سومالی، ابومصعب عبدالودود رهبر مجاهدین افغانی الجزایر، محمدعلی الزهاوی رهبر انصارالشریعه تونس، «شادی المنیعی» رهبر انصار بیت المقدس، ابومحمد الجولانی رهبر جبهه النصره در سوریه، مسعود اظهر رهبر جیش محمد در کشمیر، محمد سعید رهبر لشکر طیبه، “محمد احسن دار” رهبر حزب المجاهدین کشمیر، غزوه انصار الهند به رهبری ذاکر موسی و … در سرخط رخداد های تروریستی در جهان قرار گرفتند. این گروه ها به مثابه ی لکه ی ننگی بر پیگر داعیه ی انسانی اسلام گرایانی آشکار شدند که ضد تروریسم و رویکرد های تروریستی در مظقه و جهان هستند. ظهور این گروه های افراطی در سراسر جهان بویژه در افغانستان، سوریه، سومالی و بویژه به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان ناقوس زوال و انحطاط دین اسلام را در سراسر جهان به صدا درآورد. استبداد ویرانی و خشونت گرایی های گروه های یاد شده اسلام را بیش از هر زمانی زیر پرسش برده و انتقاد های بیشتری از منتقدان را برانگیخته است که پاسخ گفتن به انتقاد ها در این مورد چندان ساده نیست و با فهم منظومه ی فقه سنتی و بستر های فکری اسلامی کنونی نمی توان به آن ها پاسخ گفت. برای پاسخ گفتن به این پرسش ها باید با فهم جدید و بازخوانی های تازه از متون دینی پرداخت. بعید نیست که این گونه پرداختن ها اتهام های تکفیر را در پی دارد؛ اما برای رسیدن به اندیشه ی اسلامی و بیرون کردن آن از منظومه ی فکری جزمی و درهم آمیخته ی سده های میانه چنین تلاشی حتمی است تا با رویکردی تابو شکنانه به پرسش ها پاسخ گفت و گره ی دگم اندیشی های اسلامی را گشود.
بویژه اینکه به گفته ی ارکون دانش تاریخ مدرن مسأله چگونگی و شرايط تاريخی تدوين قرآن و عاملان آن را در شرایط پرتب و تاب آن روز با توجه به تملق فقهای درباری، داستان سرایی های سیرت نگاران و حتا شماری راویان نمی پذیرد. بزرگ ترین مشکل اسلام درباری شدن و رسمیت یافتن خواست های خلفا و ملوک زیر چتر دین بوده است. رسمیت یافتن دین نه تنها اسلام زدایی کرد و دین را بیشتر تحریف نمود؛ بلکه در تمامی حوزه های علمی، فلسفی، تاریخی و فرهنگی ارزش زدایی کرد. این موضوع سخن گفتن از اسلام را دشوار و برای بيان مسایل، زبان جديدی را لازم می شمارد که برای همه ملل قابل فهم باشد. برای نزدیک شدن به چنین فهمی باید مفاهیمی چون؛ نوگرایی، اسلام، اسلام ديروز و امروز و اسلام در رویارویی با انکشاف و ترقی مورد مداقه و بازخوانی قرار بگیرند تا با پشتوانه های فکری جدید و عقل انتقادی اسلامی به انتقاد های کنونی پاسخ داد؛ زیرا با پشتوانه ی فکری سده های میانه ممکن نیست به اندیشه ی مستقل اسلامی نایل آمد.
ظهور گروههای تروریستی زیر چتر اسلام و بویژه اشغال افغانستان بوسیله ی طالبان در ضمن آنکه به اسلام زدایی کمک کرده و در عین حال به افزایش گروه های تروریستی و افراطیت نیز کمک کرده است. چنانکه امروز بیش از بیست گروه ی خطرناک تروریستی در افغانستان فعال اند و تحت لطف حاکمیت طالبان از داشتن هر گونه فعالیت های تروریستی برخوردار هستند. چنانکه امروز افغانستان به بهشت امن و سکوی پرش همه گروههای تروریستی بدل شده است. تنها تحریک طالبان پاکستانی نیست که با بغاوت در برابر ولی نعمتان دیروزی شان یعنی نظامیان این کشور حمله های تروریستی به داخل پاکستان را از خاک افغانستان سازماندهی می کنند و در زد و بند با نظامیان پنجابی، حاکمان اسلام آباد را به چالش می کشند؛ بلکه آرام آرام کشور های ایران، چین، هند، تاجکستان، ازبکستان، ترکمنستان و کشور های فراتر از آنها را مورد حمله قرار خواهند داد. زیرا گروههای تروریستی به جنگ عادت کرده و از این راه نان می خورند. بنابراین مهار آنان حتا از سوی طالبان بر بنیاد قرار هایی که بایکدیگر دارند، نیز ناممکن است.
هرچند کشور های یاد شده بی پروا به رنج های بي شمار و ستمروایی طالبان نسبت به زنان و مردان افغانستان، غرق نشه ی تاراج منابع طبیعی و بهره برداری از گروههایی تروریستی در جنگ جیوپولیتیک با رقبای شان اند؛ اما یقین داشته باشند که پیش از رسیدن به نشه ی غارت در خمار آرزو های تاراجگرانه ی شان میخکوب خواهند شد. زیرا بازی با تروریسم بازی با دم اژدها است و کشور های یاد شده از حمله های تروریستی در پاکستان باید درس های جدید بیاموزند.
کشور های منطقه و جهان که هر یک خواب های پریشان و رنگارنگی را در قبال طالبان و گروههای تروریستی هم پیمانان آنها دیده اند؛ باید بدانند که این رویا های شان در افغانستان تحت سیطره ی شیاطین خوابیده در زیر خرگاه ی ابریشمین شریعت برآورده شدنی نیست؛ زیرا تروریستان درمیان خود به نوعی تعهد شریعتمدارانه باورمند اند و در برابر آنها با کسی معامله نمی کنند. هرگاه طالبان به کشور های یاد شده وعده های سرخ و سبزی داده باشند. آنان باید بدانند که آن وعده ها نوشته هایی بر روی پارچه های یخ اند. زیرا طالبان بنا بر باور های شان سياست را خدعه و فریب خوانده و خود را ملزم به عملی شدن وعده های خود نمی دانند؛ چه رسد به اینکه آنان بر وعده های خود تمکین نمایند.
کشور های همسایه ی افغانستان و سایر کشور های جهان پیش از آنکه به منافع خود در افغانستان فکر کنند و به هوای غارت این کشور، دندان های طالبان را بر ضد مردم افغانستان تیزتر کنند. اندکی به نحوه ی حکومت طالبان و استبداد این گروه بویژه بر زنان افغانستان زیر ردای دین توجه کنند و بعد روی منافع خود به بهای پا گذاشتن بر روی سینه و شانه های زخمی مردم افغانستان بیندیشند. کشور های یاد شده باید بدانند که طالبان نه تنها فراتر از شیاطین خوابیده در زیر خرگاه ی مخملین اسلام و شریعت اند؛ بلکه تروریستان حرفه ای هزار سر و هزار پا اند که برای رسیدن به رویا های تروریستی شان کورکورانه عشق می ورزند. مردم افغانستان از 29 ماه بدین سو در جاذبه ی این عشق آمیخته با تلقین های استخباراتی و سیاست های تبعیض آمیز طالبان چه جفا ها و ستم هایی نیست که تا کنون متحمل شده اند؛ دریغ و درد که کشور های جهان با آنکه تبعیض جنسیتی، قومی و زبانی طالبان بویژه ستم آشکار آنان بر زنان را در افغانستان با چشمان باز می بینند؛ اما باز هم برای طالبان دانه می پاشند تا با نول های زهر آگین شان بیشتر مردم افغانستان را بگزند. این دو رویی های کشور های جهان بیشتر از ستم طالبان، مردم افغانستان را حیرت زده و ناامید گردانیده است.
این در حالی است که افغانستان یگانه کشوری در جهان است که در آن نه تنها زنان حق کار و دختران حق آموزش و حتا حق بیرون شدن از خانه را ندارند و قلم های نویسنده گان و روزنامه نگاران به زنجیر بسته شده؛ بلکه بر گلوی آزادی بیان و آزادی رسانه ها نیز افسار بسته اند و از فعالیت های مدنی و حقوق بشری در آن خبری نیست. افغانستان یگانه کشوری در جهان است که میتوان آن را یگانه زندانی در جهان خواند که بیشتر 35 میلیون انسان در آن بوسیله ی طالبان به اسارت گرفته شده اند.
مردم افغانستان از جهانیان می خواهند تا مردم این کشور را برای رهایی از سیطره ی تروریسم و گروه های تروریستی زن ستیز و آموزش ستیز کمک کنند و سرنوشت آنان را قربانی سياست های تاراجگرانه و بازی های جیوپولیتیک خود نسازند. این به معنای وابستگی و اتکای مطلق به کشور های خارجی نیست و این گونه وابستگی خود ذلت آور بوده و به اسارت ملت ها می انجامد؛ بلکه نجات ملت ها وابسته به تصمیم ملی و همگانی مردم آن است. درست این زمانی ممکن است که حرکتی از درون جامعه بوجود آید. با تاسف که ایجاد چنین حرکتی در کوتاه مدت زیر سیطره ی چماق و سرکوب طالبان ناممکن است. هرچند اکثریت مردم افغانستان مخالف طالبان اند و اما چنان متفرق و پراگنده اند و در دام خودشیفتگی و خودفریبی های سیاسی و دام های استخباراتی زمینگیر شده اند که فرصت ایجاد و تشکل هر گونه بدیل در برابر طالبان را از دست داده اند. از این رو مردم افغانستان از جهانیان می خواهند تا بر طالبان فشار آورند که از سیاست های زن ستیز، آموزش ستیز و تبعیض آمیز شان دست بردارند و زمینه را برای یک حکومت مردمی و قانونی در این کشور فراهم سازند. در غیر اینصورت خطر تروریسم بوسیله ی شیاطین خوابیده در زیر ردای ابریشمین اسلام چه امروز و چه فردا دامنگیر آنان خواهد شد. درست آن زمانی خواهد بود که پرداختن هر گونه بهایی برای دیر جنبیدن ها کارساز نخواهد بود. یاهو