مولوی خال محمد خسته : پروفیسور داکترعنایت الله شهرانی

مولوی خال محمد خسته یکی از صاحبدلان، هنرمندان و ادیبان و نویسندگان افغانستان فرزند ملارستم بیک در سال (1282 هـ ش) در قریۀ ده‌باز ختلان (فعلاً مربوط خاک تاجیکستان) چشم به جهان کشوده است. پدر مولوی خسته ملا رستم بیک بن عبدالرحیم خان یکی از علمای برجسته و خطاط ماهری بود، که در اخیر امارت امیر عبدالرحمن خان در اول به دیار پروان در شمال کابل و بعداً در شهر مزارشریف متوطن گردیدند. در «دانشنامۀ ادب فارسی» بنابر قول دانشمند گرامی ایشان صاحب کامل انصاری، مولوی خسته را به اسم «خسته ختلانی» آورده اند.خال محمد در سن پنج سالگی در ترکستان افغانستان «صفحات شمال» چنانچه ایشان صاحب کامل انصاری می فرماید ملا رستم (پدر خال محمد) در زمان حکم‌روایی سردار محمد اسحالق خان فرزند امیر محمد اعظم خان حیات به سر می‌برده و از کارگزاران سردمدار ترکستان به شمار می‌رفته است.

درآن هنگام صفحات شمال کشور به نام «ترکستان» یاد می‌گردید» (هفته نامۀ امید شماره 831 ) آغاز به تحصیل علوم نمود، از آن جمله در مدرسه دینی دست به فراگیری علوم دینی زد و ضمنا به گفته حضرت حافظ «قرآن را در سینه» جا داد . بعد از حفظ کلام‌الله مجید نزد پدر با فضیلت و هنرمندش که در حسن خط مهارت به سزا داشت، خوش‌نویسی را آموخت و در کنار آن چون مزار شریف در آن هنگام مرکز بزرگ اهل و علم و فرهنگ شمال محسوب می‌گردید، از عالم ادبیات و مزایای ادبی آگاهی یافت و آهسته آهسته در کنار حسن خط، حفظ قرآن مبارک، تحصیل علوم دینی، شاعری را، راه اظهار مقدمه‌ها، اسرارها و خواهشات دانسته، دست به شعر سرایی زد، به قرار نوشته جناب ایشان انصاری، استادان مولوی خسته از میرزا نظام‌الدین خان انصاری یکی از متولیان مزار حضرت شاه ولایت‌مآب و قاری حبیب‌الله اندخویی تلمذ کرده و لقب پرفیضی را به نام «قاری خال محمد» بعد از تلمذ او نزد قاری حبیب‌الله کمایی می‌نماید.

خال محمد خسته در این آوان جوانی از تدرس بزرگانی چون خلیفه برات آقچه‌یی، داملا مخدوم سراج‌الدین خوقندی و داملا عمرچه نمنگانی، بهره ور می‌گردد و درآن ایام به محضر پیر قزل ایاق رفته دست ارادت می دهد، و بدین‌گونه حضرت مولوی خسته از هر چمن سمنی چید و شخص دانشمند، ادیب و حافظ معرفی گردید. در ترکستان افغانستان و ترکستان جنوبی معمولا کسانی که تحصیلات علوم دینی را به پایان می‌رسانند، اورا «داملا» می‌گویند و وجه تسمیه آن به صورت درست معلوم نیست و شاید به مانند «ده باشی» که سردار و سرور «ده نفر» باشد، «ده ملا» خواهد بود که گویا، ملاباشی و یا کمال ده نفر ملارا دارا باشد که ویرا «ده یا دا» ملا گویند. به هر صورت اگر مولوی خسته در ترکستان می‌بود و بخارا را که مرکز علم و دانش بود، در آنجا تحصیل می‌کرد به نام «داملا» یاد می‌شد، اما او به عوض «داملا» خواسته بود که «مولوی» باشد، و فارغان علوم دینی را در مدارس هند چون دیوبند و غیره «مولوی» می‌گفتند، بناءً استاد مولوی خسته عزم تحصیلات عالی کرده و درهندوستان به شهرهای لاهور و دهلی و بهوپال رفت و درجۀ تحصیلات عالی دینی خود را تا رتبه و مقام «مولوی» به پایان رسانید و از آن است که در میان اهل قلم و دانش به نام «مولوی خسته» شهرت دارد.

تا جایی که شنیده بودیم، کسانی که در زمان تحصیل مولوی خسته در هند و پیشتر از آن دروس دینی را فرا می‌کردند، کتب ادبی را نیز مرور می نمودند و طوری که خوانده‌ایم زبان فارسی تا (1857 مسیحی) زبان رسمی نیم‌قارۀ هند بود، از آنرو علمای هندوستان و روشن‌فکران به صورت عموم به زبان شیوای فارسی وارد بودند و از آن است که مولوی خسته چون به زبان فارسی صلاحیت بلند داشت، با بزرگان ادب آن محیط دید و وادیدهایی داشته و مخصوصاً علامه اقبال لاهوری را ملاقات می نماید، و نیز با مولانا ابوالکلام آزاد دیدار نموده است و مولوی خسته در نیم‌قارۀ هند بیش از ده سال اقامت کرده است.

در بازگشت از هند مولوی خسته در مدرسۀ اسدیه و لیسۀ باختر منحیث معلم ایفای وظیفه می‌نماید، بعد از مدتی دوری از تدریس، مولوی خسته در گوشۀ عزلت نشسته، با دوستان هم‌طبع گفت و شنودها می‌نماید و سپس به جهت امرار معیشت به مدارس خواجه خیران، مدرسۀ دیوان بیگی گذر عابد میرشب و مسجد جامع گذر عزیز آباد به تدریس می‌پردازد، همزمان چون در هنر خوشنویسی ید طولایی داشته، طلاب را درس خطاطی نیز داده است. مولوی خسته چون گرم و سرد زندگی را بسیار دیده و با سیاست‌بازی‌های زمانه آشنایی‌ها داشته، چنانچه پدرش با سردار محمد اسحاق خان پسر عموی امیر عبدالرحمن خان در مزار شریف زمانی که والی ترکستان بود همکاری‌ها کرده و نیز به وقت فرار سردار موصوف با وی به ترکستان جنوبی رفته، از جانب دیگر تحولات امرای افغانستان، و پادشاه گردشی‌ها ، قتل امیر حبیب‌الله، فرار امان‌الله خان، حکومت امیر حبیب‌الله کلکانی و اعدام او، روی کار آمدن نادرشاه و قتل او، حرکات مردم نیم‌قارۀ هند، استعمار و استیلای قشون سرخ ظلم‌های دوران محمد هاشم برادر نادرشاه، همه و همه بینایی‌های سیاسی اورا عمیق‌تر ساختند و مولوی خسته با چنین سابقه‌داری و علم و دانش و هنر کاملا آمادۀ آن بوده که در سیاست داخل و از آن کامیاب برآید، از آن جهت وی کاندید وکالت در شورای ملی افغانستان از شهر مزارشریف شده و درآن کامیابانه به نمایندگی از ولایت بلخ به کابل می‌رود، دوره‌ای که مولوی خسته در آن وکیل بوده، دورۀ هفت می‌باشد که از مشهورترین دوره‌های وکلای شورای ملی افغانستان محسوب می‌گردد.

اعضای مشهور وکلای دورۀ هفتم شورای ملی عبارت بودند، از داکتر عبدالرحمن محمودی، میرغلام محمد غبار، استاد عبدالحی حبیبی، سید محمد دهقان، محمد کریم نزیهی و غیره.

دورۀ هفتم شورای ملی که در سال (1327 ش) بود ، حکومت افغانستان سعی کرد، هریک از آن وکلا که به سیاست می‌دانستند و سر پرشور داشتند و خواهان مشروطه بودند، به شکلی از اشکال تحت شکنجه و نظربند قرار دادند.

چون دراین دورۀ بسیار مهم، استاد مولوی خسته از شخصیت‌های عمدۀ سیاسی به حساب می‌رفت، وقتی که خودرا در دورۀ هشتم کاندید کرد، وی را جبرا به «خدمت عسکری» که باید جوانان بیست و بیست و دوساله را جلب می‌کردند بر خلاف استاد خسته را به خاطر جلوگیری از کاندید و وکیل شدن جلب نمودند. 

استاد مولوی خال محمد خسته در کابل و تمام افغانستان یکی از چهره‌های شناخته شده و ازعلمای پرفیض و مهم به شمار می‌رفت، کارهای ارزنده استاد مولوی خسته، همه به درد محققان می‌خورد، مخصوصاً کارهای تحقیقی و ادبی او از یادگارهای عظیم وطن می‌باشد.

اگرچه حضرت ابوالمعانی بیدل در نیم‌قارۀ هند به حد اعلی شناخته شده بود ولی در افغانستان بدان پیمانه به حضرت بیدل توجه نمی‌شد، یکی از شخصیت‌های اولی که در خدمت پخش افکار بیدل، شهکاری‌ها کرده سردار مهردل خان مشرقی می‌باشد، این سردار با دانش یکی از اساس‌گزاران اول انکشاف افکار ملکوتی حضرت بیدل می‌باشد. بعد از آن غلام محمد طرزی، سردار نصرالله خان، سردار عزیزالله خان قتیل، سردار عبدالعزیز حیرت و یک‌تعداد دانشمندان محمدزایی‌ها به ارزش بیدل پی‌بردند و ازآن بود که سردار نصرالله خان کلیات بیدل را تا (ردیف دال) به طبع رسانید، ولی کلیات بیدل به صورت پخته نه در افغانستان، نه در ترکستان و نه در هندوستان صورت گرفت، بلکه از برکت دو ابر مرد بزرگ علامه استاد خلیل‌الله خلیلی و استاد مولوی خال محمد خسته، کلیات نایاب حضرت بیدل را در پنج جلد با تصحیح و مقابله با چندین نسخ چاپ‌های هند و یادداشت علما، دقت و غور مکرر استاد خلیلی و شخص مولانا خسته به صورت پخته به چاپ رسانیدند که قهرمان اصلی استاد خسته و بعدا استاد خلیلی بودند. جلو همه کارهای تصحیح و مقابله به دست شخص مولوی خسته بود، چونکه شخص خسته از بیدل‌شناسان معروف افغانستان و مقالات زیادی در آن‌باره تحریر و به چاپ رسانیده بود، صدها بار در خاک هند با علمای هند و ادبای افغانستان، در بارۀ بیدل تبصره کرده بود. هم چنان استاد خلیلی کتاب «فیض قدس» را در آن ایام به چاپ رسانیده بود که از حیات و ممات و افکار حضرت بیدل حکایت می کرد، خوش‌بختانه درآن سال‌ها، علامه استاد صلاح‌الدین سلجوقی نیزکتابی را به نام «نقد بیدل» به چاپ رسانیده بود که آن هم به شناسایی افکار حضرت بیدل کمک می‌نمود.

البته یادگارهای مرحوم استاد خسته زیاد می‌باشد که در سطور بعدی از آنها ذکر به عمل خواهد آمد، اما بزرگترین کار ادبی و یادگار زرین او همین چاپ کلیات بیدل بوده که از زمان وفات بیدل تا آن زمان همه یادگارهای آن حضرت به صورت مکمل و صحیح به چاپ نرسیده بود، باید یک موضوع را فراموش نکرد که مصارف طبع کلیات پنج جلدۀ بیدل(رح) از بودجۀ وزارت معارف وقت بود. 

این نگارنده استاد مولوی خسته را چندین بار دیده‌ام، مخصوصاً در خانۀ عبدالقدیر پور غنی که فرزند یکی از کاکه‌های کابل عبدالغنی نسواری می‌باشد، که شاعر خوبی بود و با مولانا خسته آشنایی داشت، همچنان روزی با چند نفر جوان‌های تحصیل یافته به حجرۀ مرحوم خسته رفتیم و پای صحبت او نشستیم، وی در جادۀ مردم حیات به سر می‌برد، و فکر می‌شد استاد خسته در طول حیات خویش عقب مادیات نمی‌گشته، بلکه مرد فقیر، ادیب، عالم، هنرمند، شاعر و درویش صفت بوده که به مادیات اعتنایی نمی‌نموده.

مولوی استاد خال محمد خسته مرد با شمایل خاص، با قدمیانه، ریش تارتار، چشمان جاذب و چهرۀ مایل به سفیدی داشت، کلاه و لنگی را نیز ببر می‌کرد .

متواضع و حلیم و برده بار بود. مولانا خسته بالاخره بعد از همه خدمات ارزندۀ خود، در سال (1352 هـ ش)

در شهر کابل پدرود حیات گفت. چون تاریخ تولد وی را که در بالا آوردیم، چندان موثقیت ندارد، از آنرو

نمی‌توانم بگوییم که وی در چندسالگی وفات کرده است، همین‌قدر گفته می‌توانیم که آن مرحوم به وقت رحلت خود بیش از هفتاد سال عمر داشت.

آثاریکه از مرحوم استاد مولوی خان محمد خسته باقی مانده، قرار ذیل می‌باشند و یقیناً می‌توانیم متذکر شویم که این آثار همۀ آنچه که آن مرحوم به یادگار مانده نمی‌باشند، و شاید هم نسخ زیاد خطی‌شان مفقود و یا به دست بازماندگان شان قرار داشته باشد.

1 . استاد خسته به نوشتن دو خط مهارت زیاد داشت، نستعلیق و نسخ و یادگارهای وی در وطن زیاد می‌باشند و حتی در بسی مجلات و جراید هم نمونه‌های کار حسن خط شان به نشر می‌رسید .

2 . رساله‌ای به نام «آداب خط نستعلیق»؛ 

3 . «اصول رسم‌الخط العربی»؛ 

4 . «خمستان» مجموعۀ شعری چاپ در هند، مشتمل بر غزلیات، رباعیات، مخمسات، ترجیعات، ترکیبات، ساقی‌نامه و مراسلات می‌باشد که به کوشش مولوی عبدالرءوف منتشر شده است؛

6 . فریاد خسته؛ 

7 . یادی از رفتگان، تذکرۀ شعراء، چاپ کابل 1341 هـ . ش؛ 

8 . معاصرین سخنور، چاپ کابل 1339 هـ . ش؛ 

9 . کارستان بلخ (موضوع تاریخ بلخ)؛ 

10 . افکار خسته؛ 

11 . مجموعۀ اشعار در شش جلد؛ 

12 . تذکرۀ خوشنویسان؛ 

13 . شعر منثور؛ 

14 . خطاطان قرن یازده تا چهاردۀ امروزی؛

15 . «رمزیات»؛

16 . یک مجموعۀ «ضرب‌المثل‌های فارسی» به خطاطی مرحوم استاد خسته را این نگارنده در دست عبدالقدیر پورغنی دیده است؛

17 . خطاطی کتاب «لغات عامیانه فارسی افغانستان» توسط مولوی خسته صورت یافته و مولوی درآن کتاب همکاری‌های زیادی کرده و اصلاحات نموده، اما چون شخص سیاسی بود، لزوما شرح وبسط همکاری‌هایش تذکر نیافته و فقط در ختم کتاب «به خط خال محمد خسته» دیده می‌شود و بس؛ 

18 . خسته طوری که گفته شد کلیات بزرگ حضرت بیدل را تصحیح و ردیف‌بندی و تدقیق و پروف‌ریدینگ کرده است؛ 

19 . خطاطی کتاب «سیرةالنبی» مولانا سید سلیمان ندوی به ترجمۀ عزیزالرحمن سیفی (به زبان پشتو)؛ 

20 . دبیرستان بلخ؛ 

21 . بیدلان بسیارند؛ 

22 . دستان بلخ؛ 

23 . ضوابط خط نستعلیق.

استاد مولانا خال محمد خسته یا آن صاحبدل زمانه، چون خود خطاط بود، از آن رو در قواعد خط، اندازه‌های حروف و دیگر قیود خطاطی، معلومات دقیق و رسا داشت بی‌تردید می‌توان گفت که مولوی خسته یکی از مشهورترین و پرکارترین شخصیت‌های روزگار خود بوده است.

مولوی خسته، طوری که از نامش پیداست، آهسته صحبت می‌نمود و خیلی زیبا و ادیبانه سخن می‌گفت و دایم آثار خستگی از وجناتش مشاهده می‌شد، چونکه حجم کارش بی‌حد زیاد و ساحۀ کارش وسعت داشت و باید روزها و شب‌ها کار می‌کرد، وی تا آندم کار کرد که چون شمع به دیگران روشنی داد و خودرا در ورطۀ آتش آن سوزانید. خداوند رحمتش کند.

دکتور عنایت‌الله شهرانی