بیدارمی بود بد نبود : داکترفیض الله ایماق

زیر دستش مامورین ، هوشیار می بود بد نبود

حاکم شهر ، اندکی بیدار می بود، بد نبود

نالهٔ بیمار از هر گوشهٔ ملکست بلند

داکتر ما گر کمی ، غمخوار می بود ، بد نبود

از صدای نالهٔ بیمار می گریم بسی

نرس ما گر اندکی ، جرار می بود، بد نبود

اغنیا باکی ندارند از ستم بر بینوا

حاکمان از رشوه خوار ، بیزار می بود ، بد نبود

هر کسی مصروف پَر بازیست یاکه سه ُبجل

گر به دست هر یکی ، اخبار می بود بد نبود

دزد و رهزن از قباحت هایشانند در گزاف

این گروه بد اگر بردار می بود ، بد نبود

جامهٔ ماهست لیلامی ، غذا از ملک غیر

مردم ما را میسر ، کار می بود ، بد نبود

نی کسی پرسد ز اعمال کسی از خوب و بد

گفتن پاسخ اگر دشوار میبود ، بد نبود

این شعر انتقادی را در صنف هفتم مکتب ابن سینا سرودم.

  داکتر فیض الله ایماق