مردم ما در دو راهۀ استبداد طالبانی و بی اعتمادی به سیاستگران مخالف طالبان
مردم افغانستان مخالف طالبان؛ اما بی اعتماد به رهبران و سیاستگران جمهوریت و پیش از آن افغانستان به غارت رفته در کام تروریسم و مردم بیمناک و ترسیده ی آن روزگار بسا دشوار را تحت حاکمیت استبدادی طالبان سپری می کنند. روزگاری که در تاریخ افغانستان کمتر چه که حتا هیچ گاهی این چنین تکرار نشده است که مردم آن اینچنین در دو راهه ی استبداد زمامداران و بی اعتمادی کامل گروه های سیاسی و سیاستگران این کشور قرار داشته باشند.
هزاران دریغ و درد که مردم افغانستان در جایگاه ی حساس و آزمونی ای قرار دارند که از یک سو در آتش استبداد حاکمیت طالبانی بار سنگین فقر و بیکاری را بر دوش می کشند و در موجی از وحشت و دهشت بسر می برند و از سویی هم نسبت به زمامداران و سیاستگران دوران جمهوریت و پیش از آن به کلی بیاعتماد اند. این به معنای آن است که مردم افغانستان گویی در نقطه ی برگشت ناپذیری قرار گرفته اند که هرگاه به پیش بروند، در پرتگاه ی ستم انسان ستیز و آموزش دشمن گروه ی طالبان سقوط می کنند و هرگاه به عقب بروند، در کام پلنگ های خاین و فاسد و بیرحم دوران جمهوریت و پیش از آن می افتند. این وضعیت مردم افغانستان را به گونه ی بی پیشینه مضطرب و وحشت زده گردانیده و آنان سرنوشت امروز و فردای خود را در زیر لگام فرمان های انسان دشمن و زن ستیز طالبان هر روز خطرناکتر و وحشتناکتر به تصویر می کشند.
هرچند با سقوط جمهوریت همه چیز یک باره فروپاشید و نه تنها نظام سیاسی، امنیتی و اداری و ساختار های آموزشی و اجتماعی افغانستان یکسره از هم متلاشی شدند؛ بلکه از همه مهمتر و خطرناک تر اینکه امید ها و آرزو های مردم افغانستان برای داشتن و رسیدن به یک نظام واقعی مردم سالار به یاس کامل بدل گردید. اما این به معنای آن نیست که گویا در دوران جمهوریت همه چیز گل و گلزار بود و اوضاع بر وفق مراد و خواست مردم افغانستان به پیش میرفت؛ بلکه برعکس در نظام جمهوریت خیانت، فساد و جنایت بصورت سازمان یافته در سطح های گوناگون به اوج اش رسیده بود و فروپاشی یک باره ی نظام و تحویلی ارگ به شبکه ی حقانی در واقع ثابت گردانید که کرزی و غنی و دار و دسته ی خاین آنان ماموریت جاده سازی برای طالبان را داشتند و هر دو گام به گام ماموریت خود را انجام دارند. کرزی تحت مدیریت حنیف اتمر طالبان را از جنوب به شمال منتقل کرد و غنی پروژه را به پایان رساند. هر دو با نصب افراد فاسد در مقام های بلند دولتی فساد سازمان یافته را گسترش دادند و بدین وسیله بر نفرت و انزجار مردم نسبت به دولت آن زمان هر روز بیشتر افزودند. کرزی و غنی در واقع راه را برای ورود موفقانه ی طالبان فراهم و فرش سرخ را زیر پا های طالبان هموار کردند. مطالعه ی بیست ساله ی حکومت های کرزی و غنی و مطرح شدن غنی بوسیله ی کرزی و تقلب های سازمان یافته ی انتخاباتی کرزی برای غنی، هرچند رویای معامله ی مدودوف و پوتین را در آنان به یاس بدل کرد؛ اما برای رسیدن به برنامه ی سیاه قومی و استخباراتی خود که همانا به خاک و خون کشیدن مردم افغانستان و افگندن این کشور در کام تروریسم بود، موفق شدند.
اما مردم افغانستان جدا از و شاید هم بی خبر از زد و بند های کرزی و غنی امیدوار بودند که روزی انحصار زنجیره ای قدرت در افغانستان به کلی شکسته می شود و با کوتاه شدن دست غنی ها واطرافیان خاین و زنباره او چون، فضلی ها و محب های خاین و فاسد؛ بالاخره از طریق انتخابات واقعی، آزاد و عادلانه قادر به تعیین سرنوشت خود خواهند گردید.
با تاسف که با برگرداندن دوباره ی طالبان، مردم افغانستان آخرین فرصت ها را برای داشتن یک نظام قانونی، مشروع و انتخابی به کلی از دست دادند و پس از تحمل نیم سده دشواری های برخاسته از تجاوز شوروی و حمله ی امریکا، به عصر حجر بازگشته اند. تاسفبار اینکه جهانیان با وجود ادعا های کلان دفاع از ارزش های سی گانه ای اعلامیه ی جهانی حقوق بشر چنان ستم و حق کشی طالبان در برابر زنان و مردان افغانستان را به فراموشی نهاده اند و ساز تعامل با طالبان را آغاز کرده اند که رنج های تحمیل شده از سوی طالبان بر مردم این کشور را نادیده گرفته اند.
بازگشت طالبان نه تنها جهانیان را نشه ی تعامل با گروهی نموده که نه تنها دیروز عامل وحشتناک ترین حمله های انتحاری در شفاخانه ی سردار محمد داوود، هوتل کانتینینیتال کابل، چهارراهی شفاخانه ی جمهوریت، چهارراهی زنبق، مرکز آموزشی کاج، موتر کارمندان تلویزیون طلوع و ده ها حمله ی انتحاری دیگر بود؛ بلکه امروز میزبان بیش از بیست و دو گروه ی خطرناک و شناخته شده ی تروریستی از القاعده تا تی تی پی، حزب اسلامی ازبکستان، ایغور ها، لشکر جنگوی، سپاه ی صحابه و …است. شگفت آور اینکه جهانیان دست تعامل به سوی گروهی را دراز کرده اند که خمار دشمنی پایان ناپذیر رهبر آن با زنان بیشتر می شود. چنانکه رهبر طالبان تا حالا با صدور بیش از چهل فرمان در مورد خط و خال زنان و وضع محدودیت های شدید و کشتن حق انسانی آنان، دشمنی آشکار خود را با زنان به اثبات رسانده است؛ نه تنها این؛ بلکه با صدور فرمان های دیگر چنان گروه های سیاسی و ساختار های جامعه های مدنی و رسانه ای افغانستان را متلاشی نیز گردانیده است. از ژرفنا و گسترده گی اختلاف ها و پراگنده گی های گروه های سیاسی ِو نهاد های مدنی و رسانه ای افغانستان چه در داخل و چه در تبعید فهمیده میشود که طالبان نه تنها جمهوریت را از هم پاشید اند؛ بلکه گروه ها و نهاد های یاد شده را هم چنان فرو پاشیده و غرق در اختلاف های شدید نموده اند که در تاریخ افغانستان بی پیشینه است.
این به معنای آن نیست که گروه های سیاسی و نهاد های مدنی افغانستان در گذشته متحد بوده و حالا متفرق شده اند. این اختلاف پیشینه دارد و درد آور اینکه این اختلاف ها ابزار و سکوی پرش کرزی و غنی برضد مردم افغانستان بود. بنا بر رویکرد های دیروزی و کنونی کرزی و غنی گفته می توان که اختلاف گروه های سیاسی و مدنی از سویی هم بدنام ساختن و راندن آنان از میان مردم در زمان جمهوریت هدف مندانه بود تا این گروه ها هر روز نزد مردم منفورتر شوند و نتوانند در برابر طالبان بحیث یک گروه ی ملی و تهاد ملی مورد قبول اقوام و مذاهب گوناگون افغانستان عرض اندام نمایند. گروههای سیاسی افغانستان که همه میراث دار اختلاف های شدید گروه های جهادی اند و هیچ یک نتوانسته، به بلوغ فکری سیاسی و سازمانی برسند تا در دل های مردم این کشور راه پیدا کنند. این نارسایی ها از یک سو سبب تجرید گروه های سیاسی شد و از سویی هم بر بار نفرت مردم بر ضد آنان افزوده است. اکنون در زمان حاکمیت طالبان بار نفرت های مردم نسبت به گروه های جهادی و سیاسی افغانستان چنان بیش از افزوده است که حتا ادعا های مخالفت این گروها نسبت به طالبان را پرسش برانگیز می خوانند.
اینکه طالبان چه میخواهند و گروه های سیاسی مخالف طالبان چه اهدافی را دنبال می کنند؛ برای مردم افغانستان ناشناخته نیست و آنان از ترفند های هردو آگاهی کامل دارند. مردم افغانستان دریافته اند که از یکسو دشمنی طالبان با مردم افغانستان و از سویی هم دشمنی گروههای جهادی و سیاسی این کشور با آنان پایان ناپذیر است و اعمال و رویکرد های خودخواهانه، فساد آلود و انسان ستیزانه ی هر دو آینه ی تمام نما برای مردم این کشور است. این وضعیت ناگوار همه چیز را به ابهام کشانده است.
مردم افغانستان در عقب این وضعیت ناگوار چندان چشم داشت روشنی برای رهایی از دشواری های توان فرسای کنونی را ندارند؛ اما در این میان یک چیز خیلی ملموس و پر رنگ به نظر میرسد که همانا عبوسیت همراه با انزجار و خشم درونکوب در مردم است که در سیمای هر شهروند افغانستان به خوبی مشاهده میشود . مردم ما که غرق در روزگار سیاۀ خود اند و در اوجی از ترس و وحشت زده گی و در عین زمان فقر و بیکاری، از یک سو زیر ساطور ستم طالبان و از سویی هم فساد زمامداران و سیاستگران دیروزی و اختلاف های امروزی آنان چشم داشت روشنی نسبت به آینده ندارند. مردم افغانستان بدین باور اند که زمامداران و گروه های سیاسی دیروزی و طالبان پروای شکم گرسنه و خوان تلخ آنان را نداشته؛ اما این قدر میدانند که خواست های آنان سفرۀ ننگین بازی های سیاسی هر دو گروه است . این بدان معنا نیست که مردم به صلح و ثبات بی علاقه اند؛ بلکه مردم ما علاقمندی خاص به صلح و ثبات در افغانستان دارند؛ اما بخاطر نبود اراده ی صلح و ثبات در زمامداران کنونی دچار عبوسیت شده و از رنده گی به تنگ آمده اند.
از آنچه گفته آمد، مردم افغانستان روزگار دشوار و آزمونی را در اوجی از یاس و نامیدی در کشوری پشت سر می گذارند و خویش را بی پناه تر از هر زمانی احساس مینمایند که از آن به عنوان ناکجاآباد تاریخ یاد کرد. البته ناکجا آباد نه به معنای سرزمین ایده آل و موعود؛ بلکه به عنوان یگانه جزیره ای در جهان که موجودات وحشتناک و خیال بافی به نام طالبان بی پروا به ارزش های امروز و با پشت پا زدن به خواست های مردم و گروههای سیاسی و مذهبی افغانستان عراده ی ستم را بر سر و سینه های مردم افغانستان می چرخانند. تصمیم گرفته شده که این جزیره بخاطر تبدیل شدن به بهشت گروه های تروریستی از وجود باشنده گان اصلی آن خالی شود. این توطیه در ۱۵ اگست ۲۰۰۱ با فروپاشی نظام جمهوریت و بازگشت طالبان زیر نام تخلیه آغاز شده و تا کنون به شدت تمام ادامه دارد. رهبران گروههای سیاسی و نهاد های مدنی هم با استفاده از روند تخلیه فرار از کشور را بر قرار ترجیح داده اند و از این رو صدای مخالفت آنان برای طالبان چندان هزینه بردار نیست. در این میان تنها مردم مظلوم افغانستان اند که در پرتگاه ی سقوط قرار گرفته اند؛ آنهم سقوط حتمی که نه طالبان تمایل برای نجات آنان دارند و نه هم گروههای مخالف طالبان. مردم افغانستان در وضعیت ناگوار تاریخی قرار گرفته اند که در تاریخ این کشور بی پیشینه است. این در حالی است که در گذشته ها در همچو شرایط علیرغم دشواری ها مردم افغانستان اینچنین تنها رها نشده بودند و دست کم صف نیرو های مخالف روشن و در بسیاری موارد یکدست بود؛ اما امروز نه تنها از صف یکدست در برابر طالبان خبری نیست؛ بلکه گروههای مخالف طالبان چنان درگیر اختلاف های درونی و میان هم اند که طالبان کم ترین دغدغه ای نسبت به نگرانی های مردم ندارند. از همین رو درجه ی نفرت مردم افغانستان نسبت به گروه های سیاسی و زمامداران پیشین به مراتب بیشتر از طالبان است و طالبان هم این نفرت را به معنای سکوت گرفته و بر ریش آنان ناشیانه می خندند. با تاسف که بی اعتمادی به رهبران گروههای سیاسی و زمامداران جمهوریت و پیش از آن جبهۀ طالبان را گرمتر و اما جبهۀ مخالفان آنان را سردتر کرده است. یاهو 7- 24