بزم خمار و مشرب گلها بهار نیست
جام شراب و وصلت مینا قرار نیست
آیینه را ندیده کجا سر زنی به عشق
یوسف ندیده صورت یوسف هزار نیست
آنجا که مهرماه نبود مشتری چرا
ذولانه را زپا نکشیده فرار نیست
بشکن شراب و قصه لیلی تمام کن
مجنون شدن به قصه لیلی شعار نیست
کانجا که اهل علم نبود چشم و گوش بند
بی علم و معرفت سخن از زرنگار نیست
آیینه را به مسند جودو سجود و راز
صیقل نما تو خانه دل را شرار نیست
گمنام ! راز دان سخن باش هرزمان
عهد الست رضایت از انتظار نیست
شعر از : گمنام