این نوشته داکتر صاحب عبدالله محمودی را که سال قبل به مناسبت وفات استاد باختری پوست کرده بودم، اینبار در بخش های مختلف بازنشر می کنم.
با درود به داکتر صاحب عبدالله محمودی که صرفنظر از تشنجات و عناد های شخصی ، فامیلی ، سیاسی، برچسپ زنی ها و افتراهات، و برخوردهای ناصواب، در برابر استاد باختری ،در دوران که من به یاد دارم ، بسیار صادقانه ادای دین کرده اند و زنده یاد استاد واصف باختری را از اولین روز های اشنایی تا اخیر زندگی استاد به معرفی گرفته اند.
یاد استاد واصف باختری گرامی باد.
دیدارهای هفته دو بار در کانون اخبارشعلۀ جاوید علایق و دوستی و قرابت شخصی ما را سبب شد. باری بنا بر فیصله سازمان من وباختری موظف به دیدار زنده یاد میوندوال فقید ادیب و فرهنگی پیشکسوت شدیم ، تا باعث جلب علاقه او به همسویی وهم جهتی با اخبار خود شویم .در نخستین دقایق صحبت ، میوند وال صاحب با کلمات متین و فخیم وطرزبیان نوین ونوسا زی و جمله پردازی واصف باختری روبروشد و بعد از کسب استیذان که او را جلالتمآب ، وزیر صاحب و یا میوندوال صاحب بنامیم جناب شان زیاد متحسس شدند . بزودی دیوار های یخ فرو ریخت وقدرت ،
توانایی ،استواری و استدلال باختری برای جلب رضایت وبر کرسی نشاندن حقیقت ، تازه جوان مبارز ،اندیشمند و صاحب ایمان و اراده قوی را از نظاره گری به پذیرش نشست .من به اجازه میوندوال صاحب نکات مورد توافق را یادداشت میکردم و در خاتمه صحبت ها ورقه را به آقای میوندوال
پیش کردم و بعد از قرائت با دو سه جمله و خط زیبای شان مرقومه را مزین ساختند .من حتی بدون اشارۀ گوش چشمی به باختری با عرض این جمله که شما شخصیت مبارز و پیشکسوت علمی و فرهنگی افغانستان هستید ، شخصیت شما سند است نوشته های آقای میوند وال صاحب را قطع نمودم نوشته های خود را با کبریت باختری حریق نمودم نوشته های میوندوال صاحب را با حرمت بحضورش تقدیم نمودم در منتهی حیرت بعد از چند ثانیه میوندوال صاحب هم نوشته هایش را بدست شعله ها سپرد و من با این حرکت ان.. می خواستم احترام و حرمت و اعتماد ان..به جوانان مبارزی را که نو آشنا شده اند به منصۀ ظهور بگذارم، و همین طور هم شد صحبت ها بسیار دوستانه تر، مهربانانه ترو پر از لطف بزرگوارانه شد . باختری در حلقه رابط سازمان ازین حرکت جسورانه و اعتماد آورانۀ من با اینکه استیذان و تایید او را نگرفته بودم مطابق خصیصۀ ذاتی دوستی و مردانگی خود دفاع کرده بود اما نتوانسته بود مانع شماتتم شود.
زمانی که رفقای سازمانی فیصله کردند تا ملاقات پروفسور صاحب نوین برویم با اینکه هر قدر اسرار کردم واستنکاف ورزیدم ، تحت شعارکه فا میل شما را همه ملت افغانستان ارج میگذارند و اطاعت از دستور (نه کورکورانه بلکه آگاهانه) حاضر شدم که با ز با واصف باختری به ملاقات آقای نوین بروم . پروفیسور نوین بر خلاف آقای میوندوال ، آدم سر زنده ، بشاش، خوش برخورد و با صحبت باز بود. وقتیکه نوین صاحب آگاهی یافت که شعر”تو ای هم زنجیر…” از همین باختری جوان است ، استاده شد او را به آغوش کشید و او را مورد لطف قرار داد و شعرش را ستود
و تعریف ها کردو صحبت رسمی با جملات فخیم محضرداری سهمگین باختری آغاز شد و بعد از تعاطی جملات پر تکلف ، صحبت زود شکل دوستانه و شا دمانه گرفت و پیشنهاد ما بسیار با خوشرویی مورد تایید قرار گرفت تا با اخبار های خود همسویی و هم جهتی در راه پخش افکار وطن پرستانه و مردم خواهانه باشیم و سفیدی کاغذ اخبار های خود را با سیاهی انتقادات ناوارد و دشمنانه متکدر نسازیم و آقای نوین و اخبار ترجمان تا آخر باین پیمان وفادار ماندند.
مجلس با آقای نوین فوق العاده خوشایند و پر از
طنز و شنگول بود. کوه بلند حافظۀ باختری با خواندن اشعار قدما وشطحیات طنز آمیز فصحای ماضی باعث اعجاب آقای نوین شده بود مجلس ما با اکیدا تاکید بر نکات مورد تایید خاتمه یافت. مسرت دوستان سازمانی را سبب شده بود.
ادامه دارد…