بیا دلبر که تا یکجا شویم ما
از این گمگشتهگی پیدا شویم ما
بیا که چون قناریهای عاشق
ز کنج این قفس رها شویم ما
بیا تا دست یکدیگر گرفته
روانه بر چمنزارها شویم ما
بسوی بیکرانها راه بگیریم
جنون عشق را معنا شویم ما
من و تو دو بدن، یک روح باشیم
مثال ماهی و دریا شویم ما
به اقیانوس بیپایان این عشق
دو غواص تک و تنها شویم ما
رَویم با هم بسوی آسمانها
که با خورشید و ماه یکجا شویم ما
میان تاریکیها نور باشیم
به ظلمتهای شب فردا شویم ما
همانجا منزل و مأوا گزینیم
از این ماتمسراها وا شویم ما
همانجا رَخت عشقِ خویش ریزیم
جدا از پیکر دنیا شویم ما
«دیگر اینسو نیاییم و نخوانیم»
که آنجا فارغ از غمها شویم ما
جهان ما و تو مملو ز عشق است
خدایا کی شود یکجا شویم ما؟!
وحدتالله درخانی