شادروان استاد محمد هاشم واسوخت را آنهايیكه در دایرهٔ علم و عرفان بدخشان گردش كرده اند به اسم پدر معارف آن ولايت میشناسند، واسوخت سالهای زيادی از عمر گرامیاش را در خدمت به معارف سپری نمود.
نگارندهٔ اين سطور زمانيكه فقط ششسال داشتم استاد واسوخت منحيث سرمعلم مكتب معروف خاش مقرر شد و او بار اول نام مرا در جملهٔ جديدالشمولان صنف اول مكتب مذكور نوشت و از اينكه صبح روز بود آن مرد مهربان به پدر مغفورم و من چای صبح را صلاح ديد و باهم چای خورديم و فردايش از بركت قلم و لطف او آغاز به تحصيل كردم تا اينكه درجهٔ دكتورا را از دانشگاه اريزونای امريكا بدست آوردم.
استاد واسوخت اصلاً از چتهٔ فيضآباد بدخشان است، چته كه محيط خوش آب و هوا و گوارا میباشد در ميان بدخشانيان شهرت بسزا دارد، مرقد مير ياربيک خان ولی يا اولين مير بدخشان در اخير چته بطرف جنوب واقع است.
چته ويا جته واژه مغلی است و بابر بيشتر آنرا به اوزبيكان اطلاق میداد و خاصاً به معنای اقوام شيبانی خان میباشد اينكه اين محل چرا به اين نام ياد كردهاند شايد از جهت در گوشه قرار داشتن آن باشد نه چيزی ديگر اكنون بصورت عموم همه باشندگان چته بزبان تاجيكی سخن میگويند، استاد واسوخت نيز ارتباط خونی بمردمان دهنو خاش داشتند.
استاد واسوخت شخصی بود كه به همكاری و همت ارواحشاد شاه عبدالله بدخشی تحصيلات عاليه كرد و بعد از فراغت از مكتب منحيث معلم، سرمعلم، تفتيش و مدير و مدير معارف ايفای وظيفه نموده، واسوخت چون در مردمداری و احترام به جامعه شخصيت ممتاز و شناختهشده بود، لذا بدخشانيان اورا بحيث وكيل شورا انتخاب نمودند، بعد از ختم عضويت در پارلمان، بدخشانيان ویرا دوباره منحيث سناتور انتخابی انتخاب كردند و چون واسوخت شخص مدبر و كارشناسی بود در مجلس سنا وی را منشی اول مشرانو جرگه (مجلس سنا) وظيفه دادند.
آنچه را كه دربارهٔ صفات واسوخت بايد گفت يكی مردمداری و ديگر دلسوزی بمردمان بدخشان و سوم جرئت و مردانگی او بود. اين بزرگمرد قطعاً چشم ترس از كسی نداشت و چون در زمان وكالت خود از عيوب زمامداران وقت ذكرها بعمل آورد، يكتعداد كارداران وابسته بحكومت آن وقت بر واسوخت عقده گرفتند چنانچه كه واسوخت بعد از دوران عضويت در پارلمان به رياست ارزاق كار يافت و رئيس عمومی آن كه با واسوخت بدوران وكالت مخالفت زياد داشت اورا از كار بركنار ساخت، واسوخت كه در طول عمر از دارائی مادی بینصيب بود و آنچه را كه بدست میآورد با مردم ميخورد و میپوشيد و بمصرف میرسانيد، لذا بعد از بركناری وظايف رسمی خانهٔ محقر خويش را در كابل بفروخت و عازم زادگاه خود گرديد، ديری نگذشت كه قوهٔ بدفرجام و لعنتی روسها افغانستان را اشغال نمود.
استاد واسوخت يک افسقال و خان بدخشان بود، هرشب بلاناغه بر سر دسترخوان او از هر طبقه مردم در مهمانخانهاش نان میخوردند و در آنجا میخوابيدند و از طرف روز استاد واسوخت مشكلات و كارهای محكمهای، دعوایی، قومی وغيرهٔ ايشان را اولاً خودش برطرف میكرد و بعداً به محاكم و مراكز دادگستری میرفت و آنرا حل و فصل مینمود.
واسوخت مرد فضيلتمند و صاحبسواد بود، زيبا مینوشت و زيبا شعر میسرود اما كارهای اداری اورا مانع اين كار میشد، واسوخت اهل مطالعه بود و كتب مختلفه را میخواند، او يك خطيب و سخنران قوی و با هيبت بود، چشم ترس اورا كسی نديده بود به هيچكس در قاطعيت و مردانگی و همت و غيرت تن در نمیداد، او مرد تصميم و اراده بود و طلسم محافظهكاری را بريده بود.
روی چنين رويه و عشق و علاقه به وطن و هموطنان پای گذاشتن بيگانه را در مملكت خويش تحمل كرده نتوانست و زير بار هيچ گروهی نرفت، بالاخره سياهاندرونان از خدا بیخبر كه لاف مسلمانی میزدند و سنگ دفاع از اسلام را بر سينه میكوفتند شبی اورا از خانهاش دستگير كرده بردند و با پاي لُچ و برهنه بر روی برف با دادن تكليف و اهانت بمركز فرماندهی خويش رسانيدند و به فير گلوله جام شهادت نوشانيدند.
استاد واسوخت دو برادر بنام شريف جان و ذاكر جان داشت و فضای خانوادهاش را بسيار خوب نگهميداشت، دختر بزرگ استاد واسوخت با داكتر محمد اعظم دهنوی ازدواج نموده و فرزند برومند او بشير احمد جان واسوخت در مملكت سويدن منحيث مهاجر حيات
بسر میبرد.
استاد واسوخت داماد شادروان شاه عبداالله يمگی بدخشی است و يكی از علل اينكه واسوخت به بدخشان و بدخشانيان محبت زياد و بیدريغ داشت اين است كه او شاگرد اصلی شاه عبداالله بدخشی و از تربيهيافتگان اوست، و همان شاه عبداالله بدخشی بود كه در روزگارش بدخشانيان را به قاطبهٔ مردم افغانستان شناساند.
دليل عمدهٔ كه از استاد واسوخت در كتاب سيدالنسب مخفی بدخشی آورديم اين بود كه واسوخت يكی از شخصيتهای بود كه به مخفي بدخشي ارج میگذاشت و او بود كه «ليسهٔ نسوان» بدخشان را بنام «مخفی» گذاشت و او بود كه بمردمان بدخشان و اهل معارف سفارش میداد و میگفت كه مخفی بدخشانی همانند زيبالنساء شاهدخت و صوفيه است و مقام عرفاني دارد و بايد بمقام والای آن شاهدخت بدخشی كه عارفهٔ والانسب است ارج و ارزش گذاشته شود.
عمر شريف واسوخت در وقت شهادتش در اطراف شصت بود والله اعلم.
روح پاك حضرت واسوخت شاد باشد، اميد است اهل دانش و مردمان بدخشان نام نامی استاد واسوخت را زنده سازند، يا كوچهای يا شهری، يا مكتبی، يا موسسهای را بنام واسوخت بسازند تا نامش جاويدان باشد.
«وا دريغا حضرت واسوخت ز ملك ما برفت»
دکتور عنایتالله شهرانی
————
اقتباس از کتاب لعل سخنگوی (مخفی بدخشی)
تألیف دکتر شهرانی
چاپ ۱۳۹۵ خورشیدی
کابل