من و‌ تو : شعر از مسعود زراب

آن که از مردم هشیار سخن گفت، منم

وان که از حلقه ی بیدار سخن گفت، منم

آن که از قدرت گفتار سخن گفت، تویی

وان که از اجرت رفتار سخن گفت، منم

آن که از صورت و رخسار سخن گفت، تویی

وان که از سیرت دلدار سخن گفت، منم

آن که از نعمت دیوار سخن گفت، تویی

وان که از حکمت معمار سخن گفت، منم

آن که از مهر پرستار سخن گفت، تویی

وان که از بستر بیمار سخن گفت، منم

آن که از دامن گلزار سخن گفت، تویی

وان که از قله ی تکسار سخن گفت، منم

آن که از رخنه ی اخبار سخن گفت، تویی

وان که در حالت دشوار سخن گفت، منم

آن که از خالق و اسرار سخن گفت، تویی

وان که از زاهد و دستار سخن گفت، منم

آن که از خصلت کفتار سخن گفت، تویی

وان که از حیله ی اغیار سخن گفت، منم

آن که از قیمت اسعار سخن گفت، تویی

وان که از رونق بازار سخن گفت، منم

آن چه در ذهن زراب است، سخنگوی تویی

آن که از دید تو بسیار سخن گفت، منم

هالند