اشعار نو در دهۀ چهل خورشیدی: استاد نصرالله پرتونادری

در دهۀ چهل خورشیدی پس از کتاب « نوی شعرونه/ اشعار نو » با نشر شماری از مجموعه‌های شعری که در بر گیرندۀ شعرهای نیمایی نیز بودند، دامنۀ نشر چنین شعرهایی در رسانه‌‌های کشور گسترش بیش‌تری پیدا کرد و می‌توان گفت: شعر نو در کنار شعر کلاسیک به یک جریان انکار ناپذیر ادبی بدل شد. چنان که این کتاب‌ها در نهادینه سازی شعر نو در روزگار خود جایگاه و اهمیتی داشته‌اند.

– «ستاک» از بارق شفیعی، 1342،

– «آخرین ستاره»، از محمود فارانی,1342.

– « رویای شاعر» از محمود فارانی.

– «منتخب اشعار» از ضیا قاری‌زاده، 1343،

– «امواج هریوا» از مایل هروی، 1342،

– «نهال» از عبدالحی آرین‌پور، 1343.

– شگوفه‌ها از اقبال رهبر توخی، 1349.

نخستین بار با همین کتاب‌ها شاید هم کتاب‌های دیگری بود که شاعران شعرهای نو خود را در کنار شعرهای کلاسیک به نشر رساندند.

این مجموعه‌های شعری هرچند کتاب‌های‌ پرحجمی نیستند؛ اما می‌شود گفت که هرکدام در زمان خود یک حادثۀ ادبی بود. در روزگاری که هنوز شعر نیمایی را به نام شعر نمی‌پذیرفتند و شماری از نشریه‌ها از نشر چنین شعرهایی خودداری می‌کرند، چاپ چنین کتاب‌هایی که بخش بزرگ آنان را چهارپاره‌ها و شعرهای نیمایی تشکیل می‌داد، خود کار بزرگی بود در امر نهادینه‌سازی شعر نو در افغانستان.

بدین‌گونه شعر نو در افغانستان در دهۀ چهل گسترش بیش‌تری یافت. شاعران تازه‌دمی به شعر نو روی آوردند، چون واصف باختری، رزاق رویین، مضطرب باختری، اسدالله حبیب، رفعت حسینی، حلیم‌پندار، لطیف ناظمی، حسین وفا‌سلجوقی و چند تن دیگر. البته از آن شمار شاعرانی که شعرهای‌شان در کتاب «نوی شعرونه / اشعار نو» آمده است، چون سلیمان لایق، بارق شفعی، مایل هروی، محمود فارانی، رحیم الهام، یوسف آیینه به نیمایی‌سرایی خود در این دوره نیز ادامه دادند.

در میان شاعران دهۀ چهل واصف باختری درخشان‌ترین چهره است. او به مفهوم راستین آن از همان روزگار جوانی صدای نیما را و رمز و راز شعر نیمایی را شنیده و پیشنهادهای نیما را به گونۀ دقیق دریافته بود. او در امر نهادینه‌سازی شعر نیمایی در افغانستان چهرۀ یگانه است. البته در این سال‌ها کارهای لطیف ناظمی و رازق رویین از جایگاه قابل توجهی نیز برخوردار است.

سروده‌های آمده در کتاب «نوی شعرونه / اشعار نو» در حقیقت گونه‌یی نوجویی و تلاشی بوده برای رسیدن به شعر نیمایی و به تعبیری گونه‌یی فتح باب است. دریافت من چنین است که با در نظر داشت معیار و موازینی پیشنهادی نیما، شعر نیمایی یا شعر در اوزن آزاد عروضی در کشور به گونۀ دقیق آن، در دهۀ چهل سدۀ چهاردهم خورشیدی است که چهرۀ مشخص خود را در افغانستان پیدا می‌کند و به یک جریان شعری در کشور بدل می‌شود.

اگر بخواهیم در افغانستان سرآغازی برای شعر نیمایی به مفهوم دقیق آن جست‌وجو کنیم، این جست‌وجو به واصف باختری می‌رسد. هیچ‌ تردیدی نیست که او پایه‌گذار شعر نیمایی یا شعر آزاد عروضی به آن مفهومی است که نیما، معیارها و موازین آن را در میان گذاشته بود.

واصف چنین کاری را از دهۀ چهل خورشیدی آغاز کرد و در دهۀ پنجاه آن را به اوج‌ کمال رساند. سروده‌هایی نیمایی واصف را می‌توان با پیشگامان شعر نیمایی در حوزۀ گستردۀ پارسی‌دری مقایسه کرد. او را می‌توان قافله‌سالار شعر آزاد عروضی در افغانستان خواند.

برش‌پاره‌یی از کتاب « شعرنو و پیش‌گامان آن در افغانستان»

پرتونادری