
ديشب به ياد روى تو دل در برم تپيد
چشمم به خواب هم رخ زيباى تو نديد
ميخواستم كه وصف لبت را رقم زنم
بر روى كاغذ از قلمم شهد مى چكيد
كاكل فشان ز خانه چو بيرون شدى به ناز
عنبر شميم از آن به مشامم خوشا رسيد
چشمم در انتظار تو شب تا سحر نخفت
باشد صبا كه آورى از وصل او نويد
بر دوش من كه بار غم زنده گى فتاد
بنگر كه از گرانى آن قامتم خميد
شعرى كه در ثناى نگاهت سروده ام
شور آفرين بود اگرش بار ها شنيد
محمد اسحاق “ثنا “
١٦ جون ٢٠٢٥
ونكوور كانادا