دل بریدم از تو ای چشمان سیاه
تا نـــــــسازی ام دگر غرق گناه
دل بریـــدم ؛ تا نسازی ام زبون
تا نیفـــتم پیـــــــش پایت واژگون
دل بریدم , از وفـــــای کا ذب ات
از خروش خنده های جا ذب ات
دل بریدم؛ دل بریدن مشـــکلست
بال بشکسته پریدن مشـــــکلست
دل بریدم از حضورت در خیال
تا نسازی ام دگر افـــسرده حال
دل بریدم ؛ اشکــــــهایم تیغ شد
غصه ها در پیــــــکر من میغ شد
دل بریــدم از حکـــــــایات شبت
از وجود گرم و پر تاب و تبت
دل بریدم؛ نـــــــــشنوم آواز تو
تا نگردم بســــته در اعجاز تو
دل بریدم از تو ای عاشق فریب
دور کردم عکسهایت را زجیب
دل بریدم تا نباشــــــی در خطر
تا نبینم چشـــــــــم زیبای تو تر
دل بریدم از تو چون امواج دور
میروم در انتـــــــهای پر غرور
دل بریدم تا نـــــسوزی ز آتشم
منکه آتش پیشه ام ؛ آتش کشم
دل بریدم؛ شرم را کشتم به عیب
نالهء بــشنیده ام از عــشق غیب
دل بریدم از تو ای ایــــــینه دار
نام عشق و عاشقی بر لب میار