بحران مصر با خشونت خونین جدی تر شده است.
حلیلگران و اگاهان امور نیز انگیزه های خشونت و خونریزی را با نگاه های مختلف به بررسی گرفته اند. در صفحه بی بی سی گزارش شده است: دولت موقت و نیروهای امنیت اخوانالمسلمین را متهم میکنند که برخلاف ادعایش بر اعتراض مسالمتآمیز از اسلحه استفاده میکند. خبرنگار الجزیره میگوید تلویزیون دولتی مصر تصاویری از مردان مسلح نشان داده که در میان جمعیت تظاهرکننده روی پل ۱۵ مه حضور دارند. ملک عبدالله بن عبدالعزیز، پادشاه عربستان سعودی حمایت کامل خود را از دولت مصر در جنگ برضد آنچه ترورسم و فتنه خوانده اعلام کرده پنج میلیارد دلار به ارتش دولت موقت مصر کمک کرده است.
ژنرال اسامه صغیر، فرمانده پلیس ارتش قاهره به بیبیسی گفت نیروهای امنیتی با جدیت کامل در برابر “اعمال خشونت آمیز و مخرب” خواهند ایستاد. او تاکید کرد اگر به پلیس یا تأسیسات دولتی و عمومی حمله شود، با “گلوله جنگی” به این حملات پاسخ داده خواهد شد.
دولت مصر در بیانیهای اعلام کرده: “دولت، نیروهای مسلح، پلیس و ملت بزرگ مصر در مقابله با توطئه شوم اخوانالمسلمین با یکدیگر متحدند.”
در رابطه با طرح سوالات به ادرس آقایان: محمد محسن جمشید و عزیز آرینفر که با نوشتن مقالات بحران مصر را بیشتر از دیگران به بررسی گرفته اند،مراجعه نموده بودم که نظریات شانرا با هم بخوانش میگیریم.
متن کامل پرسشنامه که از طریق انترنیت فرستاده بودم :
سوال:برخی ها میگویند :حکومت قانونی اخوان المسلمین درمصر در سال روز پیروزی اش ناگهانی سقوط کرد تحلیل شما در مورد چیست؟
سوال:میگویند :اقای مرسی توانایی رهبری کشور بزرگ چون مصر را نداشت و برای مردم مصر مشکل افرین شد نظر تان در مورد چیست؟
سوال:میگویند:دولت ارتجاعی عربستان سعو دی دراتحاد با رژیم اسرئیل وحلقه های ارتجاعی منطقه دیگر در سقوط رئیس جمهورمصر نقش بازی کردند و به روی کار اوردن دولت جدید همکاری پنهانی انها را در بر داشته است میشود در مورد معلومات ارا دارند؟
سوال:طبیعتآ سازمانهای مذهبی افراطی علیه دولت های روشن بین در تباین و نا سازگاریست که اخوان المسلمین مصر ازین قماش است امکانات بروز یک جنگ در انجا میرود؟
سوال:در کشور های شرق میانه علاوه بر دین اسلام ادیان دیگر مثل یهودی و عیسوی نیز زندگی می نمایند نقش انها را در منطقه چگونه ارزیابی می نمایند؟و در سقوط دولت مرسی که برای انها مزاحمت افرین اند،نقش بازی کرده اند؟
سوال:عمل کرد ناپسند اخوانی ها برای مردم مصر که منجر به سرنگونی حکومت نوپای مرسی شد ، تاثر انرا در عرصه سیاسی و اجتماعی اینده مصر چگونه می دانند؟
احزاب و حکومت ارتجاعی در منطقه و کشور های همسایه افغانستان (ایران – پاکستان)در ارتباط هم عوامل سر دردی شده اند کادر این احزاب کیست ؟ و از طرف کدام دولت ها اساسگذاری شده است؟
چرااین احزاب افراطی راست دنیا را برای خود جنت و برای مردم نا توان دوزخ می سازند؟
آقای محمد محسن جمشید در جواب سوالات ما نظریات خویش را در رابطه به بحران مصر چنین ابراز داشتند:
گرانقدر امان معاشر عزیز. درود بشما. موفقیت و پیروزی تانرا تمنا دارم. اینکه لطف نمودید تا نظر و بر داشت بنده « محمد محسن جمشید » را در مورد وقایع کشور با اعظمت مصر داشته باشید. ممنون تان. امید که فهم و قلم بنده این توانائی را داشته باشد . که این قضیه نهایت عمده و با ابعاد وسیع را بتوانم یک تحلیل و بررسی نسبی نمایم. اگر کمی و کاستی موجود باشد. دوستان با بزرگواری خویش نادیده و در تکمیل ان بنده را همکاری و کمک نمایند. قبلا ممنون و سپاس گذارام.
= در جامعه مصر حزب اخوان المسلمین از سابقه نه چندان خوب بر خوردار است. از دهه هشتاد بدینطرف مصروف ترور، اختطاف و قتل ها مذهبی و برخورد شدید و خونین با مصری ها مسیحی « قبطی» بوده و هستند. که صحرا سینا اکثرا شاهد چنین حوادث است. دولت حسنی مبارک که در سالها اخیر خود محبوبیت خود را در سطح داخلی و و خارجی از دست داده و مردم از وی رو گردان شدند. تا اینکه بعد از تظاهرات مردم کنار زده و به محکمه سوق شد. و میدان هم شغالی شد برای حزب اخوان المسلمین مصر. و تصمیم گرفت که در انتخابات سال 2012 اشتراک و کاندید خود را معرفی دارد…. مردم مصر با نا امیدی ها که از حکومت قبلی داشتند خواستند برای بار نخست حزب اخوان مصر را امتحان نمایند. و اعتماد نمودند…. که در نتیجه انتخابات (51%) انتخابات را برنده شد. و قدرت سیاسی مصر را از آن خود نمود. دولت مصر از جمله کشور ها اسلامی است که سیستم سکولار در ان حاکم است. و دولت را سیاسیون رهبری مینمایند. و همه از این سیستم راضی هستند. و این بار اول است که اخوان در مصر قدرت سیاسی را در اختیار که سابقه دولتداری و دولتمداری نداشته و ندارد. گرچه محمد مرسی ( از کارمندان ناسا در رشته فزیک در امریکا بود. ) از تجربه سیاسی و دولتداری نه خود اش و نه هم حزب برخوردار بودند. ازجمله: – محمد مرسی و گروپ کاری اش زیاد تلاش نمودند تا دولت در جهت تک حزبی سوق گردد. – پرنسیب ها سیستم سکولار را نادیده و در جهت تطبیق قوانین اسلامی و افراطی برامدند. – حقوق حقه اقلیت ها مذهبی و عقیدتی را که قانون اساسی کشور تضمین نموده است، نادیده گرفتند. – نکته جالب که با شتابزدگی با رژیم اخوندی ایران نزدیک شدند. حلانکه قبلا مناسبات نهایت تیره بود. حتی اخوند ها ایرانی جاده را در تهران بنام قاتل انورالسادات مسمی نموده اند. .و.و.و.و.و بلاخره صبر و حوصله مردم هم مصر به سر رسید. و رائی را که داده بودند دوباره خواستند که ملغی نماید. دست به تظاهرات زدند. و چندین روز ادامه یافت. حتی دولت به سرکوب انها هم اقدام نمود و عده هم کشته شدند. تا اینکه مردم با اکثریت بیست میلیونی مصری تقاضا از اردو ملی مصر نمودند. تا بخواسته ها شان عمل نماید. چون اردو ملی هم دیپلوماسی و عملکرد ها موجود را به ضرر دولت و مردم میدانست. به صدا و نداء مردم لبیک گفت. و اردو بعد از ختم تظاهرات بار دیگر به مردم صدا زد : مصری هایکه نمی خواهند محمد مرسی و حزب اش در قدرت سیاسی باشند یکبار دیگر به جاده ها برآیند. بازهم بیش از همان رقم مردم به جاده ریختند. و اردو ملی مصر مجبور شد که عمل نماید. = قسمیکه در فوق عرض نمودم. نزدیکی محمد مرسی با رژیم اخوندی ایران به نفع و ذوق عربستان، اسرائیل.امارات و.و.و نبود. که منطقه را بسوی بحران میکشاند. دولت سعودی علنا و رسما از این جنبش و عمل اردو ملی مصر حمایت نمود. و کمک چند ملیارد دالری را هم نمود. حتی وزیر خارجه امریکا « جان کری» هم به صراحت عمل کرد اردو را تائید و گفت که :< مصر را از سقوط نجات دادند >.و.و.و.و.و و یگانه کشور یکه از مرسی حمایت نمود دولت طیب اردوغان ، عبدالله گل ، اوغلو ترکیه ( که حزب اینها هم شاخه از اخوان المسلمین منطقه است)
طبیعتآ سازمانهای مذهبی افراطی علیه دولت های روشن بین در تباین و نا سازگاریست که اخوان المسلمین مصر ازین قماش است امکانات بروز یک جنگ در انجا میرود؟ =
حزب اخوان در مصر اخرین تلاش ها خود را در جهت حفظ قدرت سیاسی مینماید. اما بملاحظه شرایط و رویداد ها کنونی برای شان محال است. چون بعد از تخلیه محلات تجمع اخوان مقادیر سلاح غیر قانونی بدست قوا مسلح مصر افتیده است. اینده مصر چندان روشن و واضح نیست. بایست صبر نمود و منتظر جریانات… اما احتمال جنگ داخلی مانند افغانستان به نظر بنده بعید به نظر میرسد. اما همان ترور ها سیاسی و اختطاف ها.و.و.و را که قبلا این افراطیون مینمودند. حال با قوت انجام خواهند داد. نظر به گذارش رسانه ها مقادیر زیاد اسلحه غیر قانونی نیز سرازیر شده است. = مصری ها یکبار اشتباه کردند . که خوشبختانه زود تر به اشتباه خود پی بردند. و اشتباه را با خون جوانان خود جبران کردند. حزب اخوان المسلمین در مصر دیگر جای مناسب ندارد. زیرا گفته اند: «« آزموده را آزمودن خـــطــاســت! »» خوشبختانه مردم مصر از سواد و دانش سیاسی خوبی برخوردار اند. و هم از سیستم سکولار سخت راضی در آینده دولت روی کار خواهد آمد که به قانون اساسی مصر که ضامن سیستم سکولار است مطابق ان عمل و سیاست نماید… و حتی جنبش اخوان در منطقه رو به سقوط و خرابی خواهد بود. بخصوص در کشور ها اطراف مصر.و قالینچه حضرت سلیمان را که در مصر از کنج اش محکم گرفته بودند؟ از دست شان خطا خورد !…… اما گرداننده ها اصلی که در بیرون از مصر اند چه تصمیم خواهند گرفت. ؟ هنوز گنگ است! و رسانه ئ نشده است
= امروز جوانان در منطقه و بخصوص در افغانستان عزیز مان. نسل جوان اکثرا در جهت ترقی و دموکراسی فعال و اکثر جوانان از سیستم دولت غیر دینی و مذهبی < سکولار> حمایه و در همین زمینه فعالیت دارند. اما متقابلا برای دولت ها دینی و مذهبی خوش ایند نبوده و نیست. و نمی خواهند دین را از سیاست بدور نگهدارند. و تصمیم گیرنده و رهبری کننده باید دولت بر پایه ها دین باشد. اما امروز اسلام سیاسی دیگر بازار و رونق ندارد. چنانچه اگر به برنامه حزب التحریر که رهبری اش در لندن است. با برنامه حزب اخوان المسلمین بکلی فرق دارد. یعنی اینکه میخواهند احکام دین را صیقل و ملمه کاری نمایند. تا جای در جامعه داشته باشند. < بحث طویل و جداگانه را ایجاب میکند > = نکته اخری را که خدمت تان عرض باید نمود. از فرموده وینستون چــرچـل است که بسیار دقیق صدق میکند : «« اقـلــیــت نـهـایــت خــائـیــن، هـمـیـش اکــثـریــت جـاهــل و کـــودن را بـــه نفـع بــــادار خـــود استعمار ف استثمار و استفاده نموده و مینمائــیــند !»» بعد از ختم جنگ جهانی اول و سقوط امپراطوری عثمانی دیگر جنبش اسلامی رهبری نداشت. اما انگلیس در عقب پرده این خلاء رهبری را تکمیل و بعد از تجزیه کشور شام به عراق . لبنان .و.و.و هم چنان ایجاد اخوانیزم تحت قیادت سید قطب در مصر و بعدا سید جمال الدین افغان هسته گذاری نمود. و تا اکنون ادامه دارد. چنانچه در سال 1359 مارگیریت تاچر صدراعظم انگلیس یک قدم علنی تر برداشت. و به دیدار و کمک به کمپ ها هفتگانه مجاهدین فی سبیل الله در پشاور داشت در سفری با سران هفتگانه به داخل مزر افغانستان تفنگ انگلیسی بنام « سرپوش و یا سر پوخ = نام محلی »» گرفته و بسوی افغانستان فیر مینماید ؟ ! و رو بطرف سرباند ها جهاد نموده، خطاب نمود! «« شـما فرشـتـه ها خداوندی هستید. در جهت آزاد سازی دین و عقیده تان که در خطر است. و محراب و منبر تان اشغال شده است.شما مکلفیت اسمانی دارید! تا مسجد و محراب مسجد تانرا آزاد سازید ؟ و ما در کنار شــمـا هـــســتـیم…… و »» و همین است که انگلیس بیش از 280 سال در منطقه خاور میانه حضور دارد. .و.و.و. دایم و بهره مند بوده و است. که تاریخ شاهد و گــواه است. دوستان عزیز با بزرگواری خود که در نظر و بر داشت بنده موجود است. با بزرگواری خود انرا اصلاح و اکمال نمایند. ممنون تان خواهم بود .
محترم عزیز آرینفر نظریات شان را طی یک مقاله ی تحلیلی که نبشته بودند برایم فرستادند که با هم به خوانش میگیریم:
در روزهای اخیر شاهد تحولات دراماتیک و شگرفی در مصر بودیم. کنون با پخش ده ها مقاله و بررسی و ارزیابی های کارشناسان گوناگون از کشورهای مختلف در قبال بحران مصر تا جایی منظره روشن تر شده و می توان برداشت ها و نتیجه گیری ها و جمع بندی هایی در باره این بحران نمود.
روشن است که بحران کنونی مصر هم ریشه های تاریخی دارد، هم ریشه های درونی و هم ریشه های بیرونی منطقه یی و جهانشمول.
آن چه که در مصر اتفاق افتاد، بدون تردید کوتادی نظامی بود. در ظاهر چنین شد که میلیون ها نفر از مخالفان مرسی به دلیل ناخشنودی از سیاست های او و نابه سامانی وضع اقتصادی کشور به خیابان ها ریختند و دست به راهپیمایی ها گسترده اعتراضی یازیدند. در این میان ارتش هم دخالت کرد و پس از یک اولتیماتوم 24 ساعته مرسی را برانداخت. اما همه قراین دال بر آن اند که برنامه براندازی مرسی از همان روزهای نخستین روی کار آمدن وی در دستور کار دولت هایی چون امریکا، اسراییل، انگلیس و عربستان بوده است. نه این که اقدام ارتش خلق الساعه بوده باشد. ارتش از مدت ها پیش در کمین بود تا مرسی را بر اندازد و قدرت را در دست بگیرد. راهپیمایی ها اعتراضی در برابر مرسی صرفا بهانه یی به دست ارتش داد تا به سرعت بتواند از این دستاویز برای براندازی مرسی بهره برداری نهایی را بکند.
در این جا یک نکته بسیار مهم شایان توجه است:
با این کار، بار دیگر ثابت شد که دمکراسی در جهان سیاست ابزاری بیش نیست و در کشورهای مسلمان هوادار امریکا هر باری که واشنگتن اراده کند، با به میدان آوردن خونتای نظامی به آسانی رژیم هایی را که در نتیجه انتخابات به میان آمده اند، دور می اندازند. حال کاری به خوب بودن یا بد بودن این رژیم ها یا موفق بودن و ناموفق بودن آن ها نداریم. نمونه های چنین کودتاهایی را بارها در ترکیه و پاکستان و… شاهد بوده ایم. بعنی برافتادن مرسی چیز تازه یی نیست.
… و اما در پشت پرده کودتا:
برای پی بردن به سرشت آن چه که در مصر اتفاق افتاد، تا تاریخ نوین این کشور را ندانیم و ساختار سیاسی و اجتماعی آن را نشناسیم، به دشوار بتوان پی برد.
ساختار سیاسی کشور مصر به گونه یی است که قدرت در آن دو نیم است. در یک نیمه نیروهای اسلامگرا و در نیمه دیگر آن نیروهای ناسیونالیست و لیبرال های لاییک و سکولار قرار دارند. در این حال وزن اسلامگرایان بیشتر است. شاید به نسبت 70 در برابر 30 درصد. اما اسلامگرایان از پشتیبانی خارجی نیرومند برخوردار نیستند. در حالی که نیروهای لیبرال و سکولار هوادار غرب، از پشتیبانی نیرومند امریکا و انگلیس و اسراییل برخوردار می باشند. ناسیونالیست ها در گذشته از پشتیبانی نیرومند شوروی برخوردار بودند. اما پی از روی کار آمدن سادات و پس از فروپاشی شوری، بیخی از پشتیبانی خارجی محروم شدند. کنون تنها تا جایی مورد حمایت اسد اند.
در جبهه اسلامگرایان دو شاخه میانه رو و تندرو رادیکال دیده می شود. شاخه میانه رو آن عبارت است از حزب اخوان المسلمین که پیشینه هشتاد- نود ساله دارد و یکی از کهنترین جریانات سیاسی مصر است که پایگاه اصلی آن جامع ازهر است.
در گذشته، هنگامی که ناصر به یاری شوروی پیشین در مصر فرمان می راند، انگلیسی ها کوشیدند در صفوف این جریان رخنه کنند و آن را در برابر ناصر بشورانند. این بود که این جریان به شدت از سوی ناسیونالیست های عرب مصری به رهبری جمال عبدالناصر سرکوب شد. به ویژه پس از سوء قصد نافرجام به جان ناصر. در این دوره، حرکت اخوان زیرزمینی شد و دست به یک رشته عملیات انتقامجویانه خشونتبار یازید.
سپس در دوره انور السادات مورد تحبیب قرار گرفت و سادات کوشید از نیروی آن برای کمرنگ ساختن جریان هواداران ناصر کار بگیرد. اما با توجه به نزدیک شدن سادات با غرب، سپاهیان مصری او را در مراسم رژه نظامی ترور کردند. این اقدام بی درنگ به اخوان المسلمین نسبت داده شد و موجب گردید تا با روی کار آمدن مبارک، بار دیگر در آغاز زیر ساتور سرکوب هر چند کمرنگ تر قرار گرفت. ولی در این اواخر دوباره دست و پای بازتری پیدا کرد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، روحانیون ایران از برخی از شاخه های این حرکت حمایت همه جانبه کردند- به ویژه در دهه اخیر، به گونه یی که می توان گفت، روحانیت ایران در روی کار آوردن این جریان اگر نه نقش اصلی، دست کم نقش بسیار مهم داشته است.
در پهلوی آن، با روی کار آمدن اخوانی ها در ترکیه، در آغاز حزب رفاه اربکان و سپس هم حزب عدالت و توسعه اردوهان، ترکیه در پشتیبانی از اخوانی های مصر و روی کار آمدن آن ها نقش اصلی را بازی کرد. همین گونه در رقابت بر سر رهبری جهان عرب میان عربستان و قطر، قطری ها به پشتیبانی از جریان اخوان السملین پرداختند.
به هر رو، دشواری یی که در جریان اسلامگرا در مصر در یک دهه اخیر رو نما گردیده است، رخنه وهابیون هوادار سعودی و قطر در رقابت با ایران و هم با یک دیگر در میان این جنبش است که بخشی از آن را به یک جنبش تندرو افراطی مبدل گردانیده است.
این گونه عربستان و قطر هر چند هم در رقابت با یک دیگر، به یاری دریای از دالرهای بادآورده جریان اسلامگرا را به دو شاخه تقسیم نموده است. قطری ها به ویژه نخست وزیر برکنار شده آن کشور بیشتر هوادار اخوانی ها بودند. اما عربستان که به شدت از نفوذ ایران در مصر هراسناک است، توانسته است با علم کردن سلفی ها در برابر پیروان دیگر مذاهب اهل سنت، تحریک بسیار نیرومند وهابی را در این کشور به وجود بیاورد. آن ها توانسته اند شماری از علما از جمله قرضاوی را بخرند و به سوی خود بکشند.
از سوی دیگر، همان گونه که گفیتم، در سال های اخیر ترکیه هم توانسته است جای پایی برای خود در میان اخوانی های مصری پیدا نماید. در نتیجه، می توان گفت که یک نوع کشمکش چهارجانبه میان ایران، ترکیه و عربستان و قطر بر سر کنترل جریان اسلامگرا در این کشور روان بوده است که هر یک منافع جیوپولیتک خود و داعیه خود بر سر رهبری جهان اسلام را در سر می پرورانند.
آن چه به جبهه ناسیونالیست های عرب و هواداران لایسم و سکولاریسم و لیبرالیسم می گردد، این جبهه متشکل از طیف های گوناگون است. از جمله طیف ناسیونالیست های سوسیال دمکرات – هواداران جمال ناصر که بیشتر سوسیالیست های ناسیونالیست اند و تا جایی هنوز هم به روسیه و اردوگاه شرق دلبستگی ها و امیدواری هایی دارند. بخش دیگر این طیف و نحله مسیحیان و یهودان و پیروان سایر مذاهب از جمله فاطمیان اند که به گونه سنتی از حاکمیت اسلامگرایان سنی ناخشنود اند و هوادار غرب. لایه های روشنفکر شهری، سرمایه داران، صاحبان شبکه های جهانگردی و از همه مهم تر نظامیان هم در همین رده می آیند، که روی هم رفته هوادار غرب و لیبرالیسم و پاره یی از ارزش ها و اندیشه های دمکرات اند.
این گونه، می بینیم که در مصر در واقع چهار جریان سیاسی اصلی فعالیت دارند:
1- اخوان السملمین
2- وهابیون
3- ناصری ها یا ناسیونالیست های سوسیالیست و سوسیال دمکرات
4- دمکرات ها و لیبرال های هوادار غرب و ارتش وابسته به امریکا
همان گونه که می دانیم، پس از برافتادن مبارک، مرسی روی کار آمد. اما از همان آغاز روشن بود که بسیار دشوار است بتواند میان این چهار جریان هماهنگی به میان بیاورد و وفاق را تامین نماید. دلیل آن هم دور بودن مواضع باوری و دیدگاه ها و منافع این گروه ها است.
با این همه، نزدیکی اخوانی ها و وهابیون، با توجه به رفتارهای تند وهابیون و اندیشه های جزمی ایشان، باعث بدنامی اخوانی ها و رنجیدن مردم از آن ها و ترسیدن و دورگزینی ایشان از مرسی و جریان اخوانی در کل گردید.
به هر رو، ساختار پیچیده سیاسی مصر، به گونه یی است که این کشور را در کل حکومت کردن را برای هر گروهی که باشد، از پیش دشوار می سازد. کنارآیی چهار جریانی که جهان بینی ها، منافع و مواضع متضاد و متناقض دارند، و سمت گیری های سیاست خارجی آن ها متفاوت است، بسیار دشوار است.
یکی از دشواری های مصر، وابستگی شدید اقتصاد بیمار آن به درآمدهای جهانگردی و در نتیجه درآمدهای به دست آمده از جهانگردان اروپایی و امریکایی است. حال، هر رژیمی که در این کشور روی کار آید، ناگزیر است به گونه یی به ساز غرب برقصد. در غیر آن، با کاهش شدید درآمدهای مالی از جمله جهانگردی رو به رو خواهد گردید. درآمد سالیانه مصر از ناحیه جهانگردی سالانه به 13 میلیارد دالر می رسد.
در پهلوی این ها کمک سالیانه 1.3 میلیاردی امریکا به ارتش مصر هم درخور توجه است. بدون این کمک ارتش مصر بسیار دشوار است بتواند، روی پاهای خود بیستد.
از سوی دیگر، وابستگی شدید مالی مصر به عربستان و قطر و دیگر کشورهای حوزه خلیج پارس هم امری است که گردانندگان این کشور را ناگزیر می گرداند، به ساز شیوخ عرب برقصند. در این حال عربستان از گروه های وهابی و قطر از اخوانی ها پشتیبانی می نمایند.
در دوره حاکمیت مرسی، از یک سو مصر با کاهش 3 میلیارد دالری از ناحیه جهانگردی رو به رو شد و از سوی دیگر، امریکا در پرداخت کمک 1.3 میلیاردی خود تعلل و بهانه تراشی را پیش گرفت و از سوی دیگر کمک های عربستان و امارات و کویت و بحرین که از برافتادن مبارک ناخشنود بودند، کاهش چشمگیر یافت.
بی تجربگی و بی برنامگی دولت مرسی به ویژه در عرصه اقتصادی هم مزید بر علت شد. برای نمونه یکی از نکات بسیار ظریف این است که بالارفتن بهای نان چاشنی یی گردید برای ناخرسندی و ناخشنودی عمومی سراسری مردم از دولت مرسی. مصر با آن که یک کشور زراعتی است، با این هم در دوره های سادات و مبارک از پیشرفت در عرصه اقتصادی بازمانده و اقتصاد آن کشور یک اقتصاد وابسته مبدل گردیده بود. مصر سالانه تا ده میلیون تن گندم از خارج – بیشتر از اوکرایین وارد می نماید که تنها به همین خاطر باید سالانه تا 5 میلیارد دالر بپردازد. در این حال، در گذشته با تکیه به کمک های عربستان دولت مصر 50 درصد سوبسایدی برای پرداخت قیمت گندم برای نان پزان می پرداخت. حال، در دوره مرسی هم بهای نان بسیار بالا رفت و هم با کمبود رو به رو گردید.
در این حال، کمک های قطر و ترکیه به مرسی در حدی نبود که بتواند کسری بودجه چشمگیر حکومت را جبران بتواند. این بود که کشور با بحران فزاینده اقتصادی رو به رو گردید و این کار زمینه ناخشنودی و ناخرسندی همگانی را فراهم آورد.
در یک سخن، مرسی ناگزیر بود که در عرصه سیاست خارجی، با توجه به ضعف های اقتصادی کشورش، خلاف شعارهای آرمانی جریان اخوانی، در جبهه امریکا، انگلیس و عربستان بیستد. در این حال، امیدوار بود، با خوش خدمتی به غرب شاید بتواند حمایت آن را جلب نماید. اما در عمل چنین نشد. غرب نیازسی به مرسی نداشت و در پی آن بود تا در نخستین فرصت از «شر» این پارتنر نادلبخواه رهایی یابد و چنین هم شد.
حال، شگفتی برانگیز نیست ببینیم که مصر و رهبر آن مرسی به رغم شاید تمایل درونی به جبهه مقاومت در برابر اسراییل و مخالفت با غرب، شاید از روی ناگزیری در مسایل سوریه با اسراییل، امریکا، انگلیس، ترکیه، عربستان، قطر و…. در یک ردیف و صف ایستاد.
در این جا، دو نکته شایان یادآوری است: یکی این که در گذشته، حزب اخوان المسلمین در دوره حافظ الاسد به شدت در سوریه سرکوب و 50 هزار و به روایتی 20 هزار نفر از هواداران آن کشته و نابود شده بودند. حال که در شورش های اخیر سوریه، اخوانی ها در ظاهر با شعار برپایی خلافت اسلامی پیشاهنگ شده اند، مرسی ناگزیر بود از آن ها پشتیبانی نماید. اما در این حال مانند رجب طیب اردوهان دچار لغزش سیاسی بزرگی گردید و آن این که نیروهای ناسیونالیست مصر را دشمن خود ساخت. این نیروها، سوریه و اسد را تنها رهبر جهان عرب می شمارند که هنوز داعیه ناسیونالیسم عرب را زنده نگهه داشته است. این در حالی است که پس از کشته شدن قذافی و صدام حسین و کنار رفتن امیر قطر و مرگ قریب الوقوع پادشاه عربستان و احتمال راه افتادن شورش بزرگ در این کشور، دیگر سری در جهان عرب نمانده است که ادعای رهبری نماید.
از سوی دیگر، کاسه صبر روسیه هم در بحران سوریه از دست مداخله کشورهای دیگر عرب لبریز شده بود و ناگزیر بود هرکسی را که منافع آن کشور را در تنها متحدش در جهان عرب تهدید نماید، به شدت تنبیه نماید. باید متوجه بود که کشورهای عربی سخت آسیب پذیر اند و روسیه شبکه های جاسوسی گسترده و پهنی در این کشورها دارد و می توان به آسانی هر کدام از این کشورها را که خواسته باشد، در گیر بحران دامنه دار بسازد. بسنده بود که روسیه، چین و ایران دست از حمایت مرسی بردارند و او مانند بره یی در برابر کفتارهای خونخوار انداخته شود.
من چندی پیش، نوشتم در آستانه کودتا نوشتم که «در پهلوی همه این ها، امریکا و انگلیس و اسراییل هم بیکار ننشسته اند و در پی گرفتن ماهی از آب خیت اند. روشن است با دامنه یابی بحران در چنین موارد ارتش که به گونه سنتی هوادار امریکا است، به میدان خواهد آمد و بساط اسلامگرایان را جمع خواهد کرد. این گونه مرسی بر سر دوراهی شگفتی برانگیزی قرار گرفته است. یا این که راه خود را از وهابیان جدا نماید و به مداخله در بحران سوریه پایان دهد و یا این که از سوی ناسیونالیست ها و لیبرال ها سرنگون خواهد شد. حال، اگر چنین نماید، باز هم با خشم وهابیون در داخل، عربستان و قطر در بیرون و واکنش تند امریکا و انگلیس رو به رو خواهد گردید. در یک سخن، هر چه است، مرسی آینده خود را مانند اردوهان در ترکیه با مراخله در امور سوریه نابود ساخته است.
حال دیده شود که البرادهی به صحنه می آید یا عمر موسی و یا این که ارتش پا به میدان خواهد گذاشت. شاید هم معجزه یی رخ دهد و بتواند مانند اردوهان تا پایان دوره کاری خود بر کرسی بماند. اما در آینده دیگر جایی نخواهد داشت».
به هر رو، در برابر چشمان ما عربستان (با هزینه نمودن میلیاردها دالر) و غرب مرسی را برانداختند.
دردمندانه، اوضاع همین گونه که نوشتیم در مصر بسیار وخیم و خطرناک است. در برافتادن مرسی، هم وهابیون مصری به هدایت عربستان دست داشتند، هم هواداران غرب و هم لغزش های خودش.
مرسی نتوانست در میان چهار گروه یادشده وفاق به میان بیاورد. او بیش از حد به قطر اتکا کرد و در نتیجه خشم عربستان را برانگیخت. او حتا باری عربستان و کشورهای همپیمان آن را در حوزه خلیج پارس فاسد خواند.
قانون اساسی پیشنهادی او، بسیاری از مردم مصر را به خشم آورد. در عین حال رفتارهای خود مرسی و برخی از اعضای اخوان المسلمین بسیار زننده بود که خشم مردم را برانگیخت.
یکی از لغزش های جدی مرسی این بود که هنگامی که فیلدمارشال طنطاوی را برکنار کرد، به او اجازه داد به عربستان برود. طنطاوی که به شدن خود را تحقیر شده می پنداشت به یاری عربستان زمینه براندازی مرسی را فراهم کرد. او در میان ارتش و نیروهای امنیتی مصر نفوذ فراوان داشت.
موضوع دیگری که موجب شد آبروی مرسی برود، این بود که او برای خوش ساختن امریکا و اسراییل، تونل هایی را که فلسطینی ها در مرز مصر با نوار غزه ساخته بودند، منفجر ساخت. کاری که حتا مبارک جرئت نداشت انجام دهد. مساله بر سر این است که امریکا کمک 1.3 میلیارد دالری خود به ارتش مصر را منوط به ادامه روابط دوستانه میان مصر و اسراییل گردانیده بود.
یک چیز دیگر را هم باید فراموش نکرد. مرسی در آستانه انتخابات وعده های بسیاری به مردم داده بود که نتوانست این وعده ها را برآورده سازد و این کار خشم مردم مصر را برانگیخت. در پهلوی این ها، نداشتن تجربه دولت داری مرسی و در کل اخوان المسلمین موجب بر هم ریختن نظام مدیرتی در مصر گردید که تاثیرات ناگواری بر جا گذاشت.
عملکرد مدیریتی مرسی هم بسیار نادرست بود. او کوشید تقریبا همه استانداران را از اعضای اخوان المسلمین بگمارد که ناخشنودی مردم را برانگیخت.
ما در خاورمیانه و کل در جهان سوم از جمله کشورهای اسلامی منطقه با چند چالش اساسی رو به رو هستیم:
1- استبداد شرقی که بلااستثناء بر همه کشورهای منطقه حاکم است
2- امپریالیسم غرب که برای تاراج گنجینه های طبیعی این کشور ها در منطقه حضور سنگین دارد.
3- رژیم های دست نشانده که همه در راستای اهداف کشورهای مونوپول و حفظ منافع آن ها اند و بدون استثناء همه ضد مردمی اند.
4- اقتصادهای وابسته
5- بحران مدیریت
6- و…
مرسی نتوانست مانند بسیاری دیگر از رژیم های حاکم منطقه نسخه شفابخشی در برابر این چالش های اساسی ارائه دهد.
در این میان شیار بزرگی میان ادعاها و شعارها و وعده ها و رفتارها و اعمال او آشکارا به چشم می خورد.
یک موضوع دیگر هم شایان توجه است. جنبش اخوان المسلیمن در کل در عرصه سیاست خارجی از پشتیبانی ابرقدرت ها برخوردار نیست و مورد اعتماد آن ها نمی باشد. هر چند اخوانی ها بارها کوشیده اند با غرب همپیمان شوند، اما غرب هربار با سرخوردگی آب سردی روی آن ها پاشیده است.
آن چه جنبش اخوانی ها در کل نتوانسته است درک نمایند، این است که نگاه غرب به آن ها ابزاری و کاربردی است. یعنی هر باری که منافع اخوانی ها و غرب در جایی گره خورده است، مادامی که هنوز به هدف نرسیده اند، از اخوانی ها بهره برداری های ابزاری نموده اند. مگر، به محض رسیدن به هدف، اخوانی ها را با خشونت کنار زده اند و رانده اند.
این کار موجب شده است تا در کنگره بین المللی اخوانی ها که همین روزها در استانبول ترکیه برگزار شد، به این برداشت دست یابند که امریکا شریک مورد اعتمادی نیست!!! اما آن چه مایه شگفتی است، این است که اخوانی ها به این برداشت پس از هشتاد سال رسیده اند.!!!
به هر رو، مصر آبستن رویدادهای دراماتیکی است. دولت موقت کنونی هم با همان چالش هایی رو به است که دولت مرسی با آن رو به رو بود. شاید کمک های چند میلیارد دالری کشورهای عربی حوزه خلیج پارس بتواند برای چندی جلو بحران های مزمن را بگیرد. اما به دشوار بتواند در آینده کارساز باشد.
جنبش اخوان المسلمین در مصر جریان بسیار نیرومند و ریشه داری است که حذف آن از صحنه سیاسی کشور آسان نیست. بیگمان در آینده کشور نقش برجسته خواهد داشت. هفته ها و شاید هم ماه آینده نشان خواهد داد که آرایش قوا در مصر چگونه خواهد بود؟ این که وهابیون با دمکرات ها و لیبرال های هوادار غرب کتار بیایند، بیشتر محتمل تر به نظر می رسد. مناسبات وهابیون و اخوانی چگونه رقم خواهد خورد؟ آیا همسویی خواهند یافت یا این که به دشمنی با هم خواهند پرداخت؟
در این حال، مناسبات دو گروهی که از دایره قدرت بیشتر در حاشیه قرار گرفته اند یعنی اخوانی ها و ناسیونالیست ها چگونه خواهد بود؟
همه این ها بستگی به مواضع آینده اخوانی ها دارد که چه راهکارها و راهبردهایی را پیش خواهند گرفت.
در این میان، دو نکته را نباید فراموش کرد:
1- با پیروزی اسد بر نیروهای معارض، بار دیگر زمینه برای رشد ناسیونالیسم عربی در سراسر جهان عرب فراهم خواهد شدو اعراب به ستوه رسیده از دست سیاست های غرب و نومید شده از جنبش های اسلاگرا بار دیگر دست به دامان اندیشه های ناصر و اسد خواهند یازید.
2- اتحاد استراتیژیک ایران (مورد حمایت چین و روسیه) و ترکیه یی که بیشتر به روسیه نزدیک خواهد شد، نیز تاثیر شگرفی بر شکلگیری اوضاع در خاورمیانه از جمله مصر خواهد گذاشت.
امان معاشر ، خبرنگار آزاد