وقتیـــــکه دل محــــــبت او آشکار کرد
راهی عشـــق گشت که تا دیده کار کرد
گفتـــــــند نو بهار به یـــــک گل نمیشود
گـــلروی من به جلوه خود صد بهار کرد
مرغ دلم بـــــشاخ مــــــــحبت مکان گزید
خود را اسیر صــــــید و فدای شکار کرد
خال ی که در کـــــناره ی ابروی یار بود
تفسیری از ســــــــــتاره ی دنباله دار کرد
دیشب به خوابم آن مهـی تابان بخـنده گفت
آخــــــــــــر تــرا محبــــت من خاکسار کرد
امکان ثبت دیدگاه وجود ندارد.