در این روز ها ملت بزرگ افغانستان از آنچه که در آینده نه چندان دور پیش خواهد آمد تشویش دارند نا امنی ها وضیعت نابسمان اقتصادی نتایج نا معلوم انتخابات و صد ها درد و رنج دیگر در کشورم همیشه صحبت از بحران است. بحران یعنی رنج فرا گیر ودرد بی درمان ودودیکه چشم همگان را اشک آلود ساخته .ما در حالت قرار داریم که بحران سر زمین مارا را مانند طوفان حوادث غمبار بخود پیچیده است. راستی سر زمين ما مهد دردهاى بى پايان و رنجهاى بيکران است که ازسالهاى طولانی به اينطرف در بستر طوفندۀ حوادث دردناك مجال آرامش را پيدا نكرده
است.کشوریکه در هر مقطع زمان جور ستم بی کفایتی وبیعدالتی روح وروان آنرا در چنبره ستم خورد و خمير کرده است وبا گذشت هر روز در کوره داغ تر وبد تر از گذشته ذوب میشود.این سر زمین رنج آشنا وحائثه خیز هر زمانیکه با رشادت ودلاوری های فرزندان صدیقش پوز جباران ستم را بزمین میمالد واز شر یک غول ستم کیش و جفا پیشه نجات میابد ودارد تا با کوله بار نفاق، شقاق، ویرانگری وکشتنها وداع گوید، نا گهان به مصیبت بس بزرگتروپیچیدتر از گذشته مبتلا میگردد، تو گوئی دست قضا در دفتر مشیت رنج ومصیبت ودشمنی را دردراز نای حیات بشریت همقرین زندگی مردم افغانستان ساخته است وبه هیچصورت برای شان مجال نفس کشیدن براحت را نمیدهد.
این ملت در عمق بحرانها زمانی حماسه می آفریند وبا شجاعت ودلاوری برای هر جبار ستمگر درس عبرت میدهد واما گاهی بخاطر ادارۀ خانه خود بسوی هر قدرتمندی دست نیاز دراز میکند.با رشادت ودلاوری ارزش آفرینی میکند اما در نهایت چون یتیم ناتوان به سراغ قیم وسر پرست می رود وتمام انچه را در بستر زمان با شیره جان بدست اورده دو دسته تسلیم دشمنان خود مینماید. ملت مظلوم افغانستان تمام انواع قهرمانی هارا دردوام تاریخ خونبار خویش تجربه کرده است.فاتحین جنگ های دوامدار افغان وانگلیس، مجاهدان سلحشور وپیروز در برابر اژدهای مهیب استعمار سرخ ومقاومتگران جان برکف وافتخار آفرین علیه تهاجم خفاشان شبتاز وتاریک دل القاعده بوده اند اما، دریغ وافسوس که این ملت با این همه فداکاری ها وشجاعتها تا هنوز که هنوز است در کوره داغ وسوزان نفاق شقاق بد بختی بیعدالتی فقر ونا توانی وانواع نا بسامانی ها میسوزد.
* در اصطلاح سیاسی امروز نام این همه نگون بختی هارا بحران گذاشته اند.بحران نه، طاعون وخدای نا خواسته سر طان که در پیکر نحیف وزار افغانستانی افتیده در بستر بیماری خانه گرفته.آنچه مسلم است این است که جامعه ما بیمار وعلیل است اما تشخیص مغرضانه ای درد ها باعث شده تا داروی مفید برای بهبود آن تجویز نگردد.کسانیکه خود ویروس وعامل مریضی اند نمیتوانند درد مریض را تشخیص و نسخۀ سود مند را در جهت معالجه آن بکار بندند. کشور ما چون جسم ناتوان محل هجوم ویروس ها ی جانکاه است وباید اول این ویروس ها با موشکافی ودقت تشخیص وبا دلسوزی تمام معالجه ومرحم گذاری شود.
از بیگانه ها شکوه میکنیم:اگر من وتو چون برادر صاحب این خانه با شیم، خودرا برادر وبرابر فکر کنیم ، یکدیگر را بدیگران نفروشیم ، چوب وستون این خانه مشترک را به غارت نبریم ، این مأمن آزاده شیران دوران را پناه گاه برای دزدان وغارتگران زمان وسنگر برای أهداف بیگانگان نسازیم، دیگر خانه معمور ومن تو مفتخر وسر بلند خواهیم بود.نگذاریم سر زمین من وتو خانه من وتو تخته خیز برای رسیدن به أهداف استراتیژیک دیگران باشد.افغانستان باید خانه مشترک من وتو باشد نه تنها از تو ونه تنها از من بلکه از من وتو، نه کم ونه بیش .دوبرادر با هم برابر.
بزرگترین مشکل بر سر راه من وتو این است که دیگران مارا به هم معرفی میکنند وبین ما خط دوئی رسم میکنند من وتو در داخل یک خانه یکدیگر را مانند یک برادر نه شناخته ایم ونه هم قبول کرده ایم. من وتو زاده وتر بیت یافته خانه واحد این مهد شیران وسر زمین بازان تیز پروازیم، من وتوبرادریم، من وتو با صحبت وتکلم با زبانهای مختلف، گلستان شکوهمند افغانستان را رنگارنگ ساخته وزینت بخشیده ایم. من وتو با این همه داشته ها زیور وزینت زمان و مکان افغانستانیم .بیا گل آزادی وعزتت را من ببویم ونگذارم قبل از شگفتن بدست بیگانگان پرپر شوی! بیا برادرم لباس کهنه وچهره آژده زده ام را عیب مگیر، بیا فصاخت کلام وادب آریا کهن را با زبانهای خارجی ارزان مفروش وبیا بر آنچه از ما توست به آن بها وارزش بیشتر بدهیم. از خودرا اول واز دیگران را در چایگاه دوم قرار دهیم.
بیا صحبت مان را دوستانه بسازیم واز کنایه وعیب جوئی بپر هیزیم ، بیا عقل مارا سلیم ونقد مارا سالم ومفید نگهداریم، بیا تحلیل های سیاسی را خدنگ نسازیم که پیوسته مغز ودماغ خود مانرا نشانه گیرد ، بیا پهلو به پهلو بازو به بازو شانه به شانه قدم بگذاریم وحرف یکدیگر را بگوش جان ودل بشنویم، بیا زهر خند خصمانه را به لب خند دوستانه عوض کنیم، بیا خودرا از دیگران بر تر أحساس نکنیم،، بیا بزبان مردم خود صحبت کنیم، بیا نصیحت را عاری از غرض سازیم:( نصیحت که خالی بود از غرض * چو داروئی تلخ است دفع مرض)
من نمیخواهیم شمارا گیچ ومطلب را طولانی بسازم میخواهم آنعده مشکلات را طور فشرده بر شمارم که همه دست بدست هم داده بحران کنونی کشور را شکل داده اند. من افتخار دارم که عوامل بحران را شناخته ام واما اینکه راه بیرون رفت را نمیدانم بر من خورده نگیرید چون در توان من وهر فرد عادی دیگر نیست.من برخی از پدیده های بحرانساز ومشکل آفرین را یاد آور میشوم.
1- بحران بیما ری روانی. با آثار بی إعتمادی ، خود خواهی ،وحس بد بینی نسبت به دیگران با نتیجه نفاق وشقاق.
توضیح: ملت ما در شرائط کنونی به یک بیماری مزمنی روحی گرفتار آمده انگیزه های آن هر چه باشد بازهم زاده تحولات خونین است که صفحات تاریخ کشور را رنگین ساخته. اگر به دور نگاه کنیم تاریخ خونبار این این میهن شاهد یکسلسله اختلافات وخانه جنگی ها بوده واگر به نزدیک ببینم جنگ های چندین دهه که نسل حاضر پشت سر گذاشته عامل اساسی در ایجاد بحران بی باوری پنداشته میشود .بدون تردید این جنگ ها روحیه بی إعتمادی ودشمنی بین افغانهارا تقویت بخشیده وخطوط نا مقدس در بین ایشان بنام گروه، قوم، سمت وزبان ترسیم نموده وعملا صفوف مشخص را در بین جامعه ما شکل داده است. که بنام های استبدادی سلطنتی، کمونست وطنفروش، جهادی وتفنگسالار، طالب والقاعده، تکنوکرات ووسوپر اسکل جاسوس، وستمی وافغان ملتی وغیره ملت را پارچه پارچه وبه هم دشمن ساخته است. این امر باعث رشد زمینه های عدم إعتماد وبی باوری در بین مردم ما شد داده است. امروز درسطح ملی بر تری خواهی های گروهی، قومی، نژادی ،سمتی وزبانی مردم مارا جدا ساخته وگرایش های تباری که در هیچ قانون جهان معیار بر تری نیست در کشور بیداد میکند.واین دوئی بحران بس بزرگ است که باید برایش راه حل جستجو کرد.
2 سیستم سیاسی نیز بحران آفرین، است
توضیح: سیستم سیاسی کشور که جلوه از قانون اساسی جمهوری اسلامی افغانستلان است خیلی ها پیچیده وناقص به نظر میرسد. چون قانون اساسی ما مجموعه از تضاد ها وتشابهات وتداخلات بوده که گاهی یک ماده ماده دیگر را نقض میکند . مثلااسلام ودموکراسی غرب را دریک بستر نا مناسب خوابانده است وبه هیچ کدام عمل هم نمیشود. ودر برخی مواد قانون آنقدر اجمال وجود دارد که نه مرجع قانون گذار، نه رئیس جمهور ونه هم دادگاه عالی افغانستان قادر به تفسیر مواد مجمل آن است که مثال های آن در زدو بندهای حکومت وپارلمان بار ها مشاهده شده که نیاز به توضیح بیشتر نیست.
* از لحاظ تشکیلات واداره خدمات ملکی، نه معیار وجود دارد ونه هم مرجع مسئول . پارلمان مصروف تنقیص ورئیس جمهور در تلاش تزئید تشکیلات است. برای ساختار تشکیلات وخدمات ملکی در کل کشور معیار وجود ندارد. طی نیم قرن که گذشت هرکس به قدرت رسید قریه خودرا ولسوالی وولسوالی را به ولایت ارتقا داده است وکسانیکه در قدرت نیستند مانند هلمند وفراه با همه وسعت به بهانه کمبود نفوس با نبود تشکیلات مناسب با مشکلات فراوان دست وپنجه نرم میکنند ومیشود بحران امنیتی را درین ولایات به نبود تشکیلات مناسب اداری نسبت داد.. این کاریست که إعتماد مردم را نسبت به دولت ضعیف میسازد.تا سر حد بحران به پیش می رود.
تعینات در اداره دولت: تعینات تیم وپارت در اداره دولت بحران بی إعتمادی بین دولت ومردم را عمیق تر ساخته .دولت با شعار های ریا کارانه رفرم واصلاحات اداری زمینه های مشارکت ملی را محدود ساخته واز اکثر ولایات در حکومت هیچ فرد کار نمیکند.که این موضوع نیز بحران بی باوری بین دولت ومردم را گسترده تر ساخته.باید مردم خودرا در نظام ببینند والا فاصله میگیرند فاصله که خود دولت مسبب آن است.
3- نبود استقلال در سیاست و مدیریت : بحران در سیاست گذاری مشکل دیگریست که بر دست وپای دولت وملت گره خورده است.سیاست دولت مه از فعل وانفعالات کشور های همسایه وکشور های دور ونزدیک رنگ میگیرد. هیچ ابتکار درین راستا وجود ندارد،مسئولین و مبصرین سیاسی ما منتظر اند که در کشور های همسایه چه تحول رخ میدهد تا روی آن صحبت کنند وکلیمات چون پالیسی واستراتیزی را ردیف سازند که جز ایجاد فاصله بین افغانستان وکشور ها دیگر هیچ اثر ندارد..مثلا اگر دولت پاکستان با عمران خان مشکلی دارد ،وزارت داخله ودفاع افغانستان قبل از وزارت خارجه در مطبوعات نگرانی خودرا إعلام میدارند. در حالیکه ما آدرس و جایگاه سیاست خارجی را اول سراخ کنیم تا به سراغ شان برویم .اگر این مسئله داخلی است از پاکستان هم داخلیست واگر منطقوی است ، همسایه چه وقت از وضیعت داخلی افغانستان انتقاد کرده اند. و اما وقتی همسایه ها با اتباع خود به معامله و مجادله است ،مسئولین ما از بی مضمونی فریاد میکشند که چرا چنین کردند؟ آخر مسئله داخلی هر کشور مربوط بخودش هست.اگر عمران خان و طاهر القادری با دولت پاکستان مسلحانه جنگ نمیکند دولت هم با اوشان جنگ نمیکند طبعا صلح بهتر است..واگر مسئله منطقوی وبین المللی است بگذارید تا کشور های منطقه وجهان از سازش در بین خود آنچه که میخواهند انجام دهند
*از طرف دگر ما نمیگذاریم پاکستان مرز های خودرا باسیم ویا کشیدن دیوارببندد یعنی چه؟.اگر مرز از پاکستان است اختیار خانه خودرا دارد واگر ما با آنها شریک هستیم این شراکت را چه وقت، چگونه وبه کدام دلیل ادعا میکنیم. اگر ترس از جدائی فامیل ها واقوام است برای آمد وشد آنها منفذ ها وراهای قانونی باز است مانند تورخم وچمن وچترال که روزانه شاهد تردد هزار ها تن ازین معبر ها میباشیم، لذا نیاز به تردد غیر قانونی نیست.اگر خط دیورند را برسمیت نمیشناسیم همین حالا که انگلیس در منطقه است وطرف اصلی قصیه است باید ادعا کنیم، بشرطیکه دلائل حقوقی موجه داشته باشیم واگر منظور تیره نگهداشتن روابط ومناسبات دوکشور است باز هم باید مردم را در جریان قرار دهیم.. این سیاست ها روابط کشور ها هارا خراب وبحرانی وعامل اصلی نا امنی در افغانستان میشود.
* ویا سیاست صلح وجنگ با مخالفین: که متأثر از هدایت وسیاست کشور های حامی افغانستان بوده ودریک پرادکس کامل عیار قراردارد.در کشور ما شعار صلح و جنگ همزمان ادامه دارد. صلح مغشوش ومبهم .از حنجره هرکس مسئول ویا غیر مسئول فریادصلح با مخالفین شنیده میشود.آخر اول باید مخالفین معرفی وزمینه های صلح با آنها ارزیابی شود. آمریکا بحاطر دستگیری جلال الدین حقانی و همکاران شان جائزه میدهد وافغانستان چشم درد به سراغ شان میرود ؟.پس واضح است که سیاست صلح وآشتی با طالبان را آمریکا تعین میکند ما چرا شعار های دروغین سر میدهیم.ممکن نیست ما ملا عمر وحکمتیار و حقانی را امتیاز بدهیم وآمریکا برای قاتلین شان جائزه بدهد.واگر منظور آشتی با افراد زیر دست است این صلح برای همیش ناکام ونا پایدار خواهد بود..
بحران مدیریت ونبود کفایت در اداره:قبلا عرض شد که این مشکلات نا محدود است که افغانستان را به یک بحران دامنگیر مواجه ساخته است.اگر بحران امنیت را در نظر میگیریم می بینیم نبود مدیریت سالم حاکمان دلیل آن است. اگر صعود گراف جرائم، از جمله کشت ، تولید وقاچاق مواد مواد مخدر را در نظر بگیریم باز هم به ضعف مدیریت، نبود ابتکار وکفایت نهاد های مسئول بر میخوریم.واگر به فساد اداری اختلاس و ارتشاه نگاه کنیم باز هم می بینیم که ضعف حاکمیت ونبود کفایت مسئولین چه در ارگانهای امنیتی وچه در نهاد های قضائی دلیل عمده آن است.
* جالب اینکه جامعه جهانی فساد اداری را در نظام فعلی بحران خطر ناک إعلام میدارد .رئیس جمهور هم حکومت خودرا به رشوه خوری وفساد اداری متهم وشب وروز در تلاش تعویض مهره هاست.سارنوال و ریاست مبارزه با ارتشاء وفساد نیز یکدیگر را به أخذ رشوه متهم میسازند وجلسات وسیمینار های پیهم دانشمندان ،سیاستمداران وحقوق دانان کشور ما به راه های بیرون رفت ازین بحران اختصاص میابد.اما اگر از هر وزیر صاحب پرسان کنیم میگوید الحمد لله ما که آمدیم تیم منظم تشکیل دادیم و یک اداره سالم وخالی از فساد را ساختیم.آخر این اختلاس وارتشاء در کجاست؟ در ارگانهای امنیتی نیست چون پولیس دخلکو خدمتگاردی، در ارگانهای قضای نیست چون ممثل عدالت اند ونعوذ بالله نام سارنوالی را نگیر که حافظ وضامن تطبیق قانون است وسنگر مستحکم جهاد ومبارزه علیه فساد؟؟؟ حقیقت این است که در نظام بحران نبود کفایت ومدیریت به شدت محسوس است. ودر یک کلیمه نظام فعلی خودش طور بنیادی از لخاظ تشکیل، ساختار واداره بحران افرین است.
اگر سیستم درست نباشد نمیتوانیم راه های بیرون رفت را از فساد ،قاچاق وجنگ های داخلی سراغ نمائیم. ما در حالیکه حاکمیت نداریم از عدم تطبیق قانون شکایت میکنیم.وقتی ساحه به کنترول دولت نباشد هر مجرمی پناهگاه ومدافع مطمئن دارد وهرگز راه نجات وبیرون رفت ازین بحران وجود ندارد .هر کس میتواند قتل کند، بانک ها را به سرقت ببرد، در داخل به حاکمیت طالبان پناه ببرد ویا آسان از مرز ها عبور کند وبجمع مخالفین دولت به پیوندد. یا از راه میدان هوایی خود را به دوبی برسانند
مشکل هویت ملی و مشکل پناهندگان . افغانستان در شرائط کنونی به بحران هویت ملی مبتلاست. ما بجای گسترش ملیت ها با ید ملت خودرا واحد وفشرده بسازیم وهمه ما دارائی ملیت واحدافغانی باشیم ودارائی حقوق وامتیازات مساوی، اما دولت ها با تشکیل وزارت ها وریاست های اقوام وقبائل افغانستان را پارچه پارچه ساخته اند.امروز افغانستان بیشتر از گذشته به اقوام تقسیم شده است که با فرهنگ تاریخ معاصر نا سازگار است.وبحران قوم گرائی ونژاد پرستی را عمیق تر ساخته است.
بحران عودت کننده ها وبی سر پناهی:وقتی پناهندگان کشور به وطن شان بر میگردند به مشکل بی سر پناهی .بیکاری مواجه میشوند واین مشکل ایشان را در صف مخالفین دولت قرار میدهد. در حالیکه دشت ها وصحرا های فراوان در ولایات غربی وجنوب غربی کشور بیکاره ، لا مزروع وخالی از سکنه وجود دارد باید دولت شهرک های کوچک را در قسمت های مختلف این ولایات إعمار نماید تا هم سر پناهی باشد برای مهاجرین وهم بتواند خلاء نبود حاکمیت دولت را دران مناطق پر نماید .خلاء که فعلا در فراه وهلمند توسط یاغی ها وافراد القاعده پر شده است.ما با اینکار مشکل بی سر پناهی وامنیت را یکجا حل کرده میتوانیم اما دریغ که از رئیس جمهور شروع تا هر بی سر پناه دیگر میخواهد در زیر دیوار های فروریخته کابل زندگی نماید تا بتواند از خیرات های بیدریغ بنیاد بیات بهره مند شود.
بحران اقتصادی:مشکل بیکاری که شاخه های بحران کنونی را تشکیل میدهد ناشی از عدم ابتکار ومدیریت دولت است.یک حکومت بی کفایت وبی کاره پیوسته مسئولیت را بدوش سیستم اقتصادی وارداتی ونا مأنوس بازار آزاد می اندازد.افغانستان بستر این سیستم نیست.در کشور هائیکه سیستم بازار ورقابت آزاد است .بالای سرمایه سرمایه داران کنترول شدید وجود دارد واز مدرک مالیه سرمایه داران به فقراء ومساکین نیز کمک میشود.اما دولت افغانستان نیم افسانه را دیده است. وبس. از اقتصاد بازار آزاد نیمش را شنیده ونمیداند که این غاصبین بلامنازع سر مایه های افغانستان چه مسئولیت در برابر طبقه غریب فقیر ونا توان دارند.
راه حل کلی: اگر جنگ خاتمه یابد صلح وبرادری جایگزین آن شود، حاکمیت دولت بر همه ساحات کشور توسعه یابد. امنیت تأمین ، قانون تطبیق ، قاچاق اسلحه و مواد مخدر کنترول ، بیکاری خاتمه وبساط رشوت واختلاس بر چیده میشود .اینکه این آرزو از طریق آشتی با مخافین ویا مبارزه قاطع وفیصله کن ممکن است.صلاح کشور خویش خسروان دانند.من درین زمینه کدام طرح ندارم. آنقدر میدانم تا وقت جنگ ادامه داشته باشد و مناطق از کنترول دولت بیرون باشد ومرز های افغانستان مشخص نباشد.دولت وقانون ضعیف،دزد، قاتل و قاچاقبر قوی وبحران فراگیر ودوامدار میباشد.
.تا وقتیکه راه درست واساسی سراغ نشود وهم صادقانه اخساس مسئولیت نکنند این بحران ادامه دارد.وما همیشه در کانفرانسها موارد بحران را بحساب میگیریم مانند.
بحران امنیتی – بحران سیاسی- بحران اجتماعی بحران اقتصادی بحران هویتی بحران های حضورمافیا ،اختلاس، نقض قانون تولید وقاچاق مواد مخدر، قاچاق انسانها ، تصرفات فرا قانونی خارجی ها ،عدم انسجام در کمک ها، عدم هم آهنگی در عملیات وعدم شناخت درست از جامعه افغانی و عدم قانونمند بودن حضور نیروهای خاریجی وعدم أعتماد خارجی ها بر ارگانهای امنیتی دولت افغانستان.وغیره که هیچ درد را دوا نمیکند.