محترم استاد محمد اسحق ثنا هشتمین مجموعه شعر اش را با قطع و صحفات خیلی ساده و دور اززرق و برق تجملی مگر با اشعار نغز و عالی در کشور کانادا به چاپ رسانیده است٬
استاد ثنا این مجموعهء زیبا را با نهایت مهربانی برایم هدیه نموده است. بقول شاعری « هرکه سخن را به سخن ضم کند قطره یی از خون جگر کم کند »
استاد ثنا کسیست که داستانهای دلخراش جنگهای میهنی ٬ درد دوری از وطن و حوادت تاریخی را با چند مصرع ٬ خیلی زیبا بیان میکند. استاد ثنا مجموعه شعری اش را زمزه های دل نامیده است ٬ واقعاٌ حرفی که از دل برخیزد بردل نشیند.
زمانیکه این مجموعه را مرور کردم دیدم که در لابلای اشعار نغز استاد ثنا درد و سوز و گداز دوری از میهن ٬ اشغال وطن ٬ قتل عام جوانان هموطن ٬ ظلم وستم بر بانوان وطن و استفاده سوء از نیات پاک دین مبین اسلام …. و همه حوادث و غم نامه های که از طرف مستبدین و اشغال گران بر میهن ومردم ما تحمیل گردیده و میگردد ٬ انعکاس داده شده است. این مجموعه تصویر المناک حودادث اخیر کشور را پیش چشمان ما به نمایش میگذارد.
در صفحه نهم این مجموعه بنام حدیث عشق استاد میسراید !
برای زمزمه ای عاشقانه دلتنگم — برای دل خوشی کودکانه دلتنگم
زصبح کاذب بی آفتاب دلگیرم — برای روشنی صادقانه دلتنگم
…..
برای قصه های مادرکلان خود هرشب — برای حال و هوای فسانه دلتنگم
چو مرغ لانه خراب وچو مرد خانه بدوش — برای خار وخس آشیانه دلتنگم
حدیث عشق کجاشد ؟ سخن زکینه وری است — «ثنا» زکار عجیب زمانه دلتنگم
این ابیات در دل هر مسافر دور از وطن می خلد و فراق مادر وطن بدماغ ما تازه میگردد.
در صفحه دوازدهم این مجموعه شعری تحت عنوان باران غم توجه ام را جلب نمود که روز و روزگار وبینواُی وطن وهموطن و تبلیغ کاذبین را چنین به تصورکشیده است :
ما چرا بی یار وبی یاور شدیم — خصم هم گشتیم چندین سر شدیم
سر بریدیم و دواندیم اسپ آز — مردم بیچاره را رهبر شدیم
بخت باما آنچنان شد سختگیر — سوختیم و دود وخاکستر شدیم
آسمان باران غم بارید و ما — زیر این باران شدیم وتر شدیم
حرف زاهد انقدر تکرار شد — رفته رفته از شنیدن کر شدیم
ای «ثنا» آمد تگرگ وما چوگل — ریختیم وهر طرف پر پر شدیم
ابیات فوق فریاد شاعر از نفاق افگنی اجانب و نوکران شان در میان مردم شریف و متدیین ماست.
و یا در صفحه سیزدهم استاد «ثنا» باز هم ازجدائی حرفهائی دارد این اشعار از جدایی عاشق و معشوقه خیلی متفاوت است ٬ استاد «ثنا» از میان توده ها برخاسته و جدایی از وطن و مردمش را باچنین سوز وگداز بیان کرده است:
روز رنج و غربت ها٬ روز بی نوایی هاست —از محیط آبایی ٬ موقع جدایی هاست
مرغ دل زغم خفته ٬ سینه جای غم گشته —— آه در گلو مرده رنج بی صدایی هاست
درد کس نمیپرسد در محیط ما یارب ! —- سینه ها تهی از مهر٬ وقت بی وفایی هاست
……
دوستان گرامی !
طی چندین دهه جنگ ٬ نفاق افگنی های کشور های بیگانه و مستبدین و مرتجعین را همه بخاطر دارند و همین نفاق هاست که ما ٬ ما نمیشویم ٬استاد «ثنا » نیز از نفاق افگنی ها در صفحه هفدهم مجموعه زمزمه های دل ٬ چنین فریاد میزند:
در آسمان بخت که ما بدستاره ایم — از پا فتاده ملت صد پاره پاره ایم
رانیم دوست از خود وبیگانه پروریم — آیا سرشت ماست که ما بد گذاره ایم؟
ما در نفاق و دشمنی و کینه و حسد — دایم چو آتشیم و به سان شراره ایم
دنیا مگر به آز و به شهرت رسیده است ؟ —ما از چه رو به اسپ تکبر سواره ایم
ماییم خوب جمله بد ٬ اندر جهان ما — گر جملگی بد ند٬ بگو ما چکاره ایم
مادر وطن خراب شد وگشت مشت خاک — تاکی « ثنا » به مرده ئی خود در نظاره ایم
در صفحه بیست و یکم این مجموعه تحت عنوان شاعر ٬ شعری را خواندم که روزگار شاعران در آن بتصویر کشیده شده است:
کوله بار درد وغم امروز یار شاعر است — کوهی از اندوه وغم ٬ این روزگار شاعر است
باقلم در قلب دشمن می زند مانند تیر — در جهان زندگی این افتخار شاعر است
با امید تا نبازد نقد جنس خویشتن — پاکبازی بی غل وغش در قمار شاعر است
خدمت بی مزد با درمانده ای بی دست وپا —- بی تکلف بی ریا این کار وبار شاعر است
تا ببیند بشگفد چون گل لب طفل یتیم — این زمان گویم « ثنا» روز بهار شاعر است.
شاعران و نویسندگان حساس حوادثی را که در وطن رخ داده و جوانان را به خاک وخون کشانیده است با سوز قلم بیان میکنند . در مجموعه مزمزه های دل استاد «ثنا» تحت عنوان ( ماتم عام ) شعر زیبائی را به جان باخته گان حوادث کابل تقدیم کرده است:
این بار ٬ بار آخر و این کار ساده نیست — این مرگ ٬ مرگ آخر ما روی جاده نیست
برخیز برکنیم زجا تخت و تاج شان — وقتیکه بر حراست میهن اراده نیست
دشمن برای کشتن ما تا کجا رسید — دشمن ببین که مثل من و تو پیاده نیست
برخیز ای برادرمن ٬ هموطن بخیز! —-تنها بخون عزیز دل من فتاده نیست
دیگر نمانده جای به دفن عزیز ما — این ماتم ومصبیت یک خانواده نیست
بر خیز ای برادر پشتون من بخیز ! ـــ این مرگ ٬ مرگ تاجک و اوزبک هزاره نیست
ویا شاعر گرانقدر وطن از تبعیض و بی انفاقی و جاه طلبی ها چنین فریاد میزند:
از غصه آمد جان به لب٬ ای مرغ دل فریاد کن! — در ناله شو ٬ آهی بزن ٬ فریاد از بیداد کن !
از کینه و بغض وحسد ٬ ای آشنای با خرد! — از سینه ٬ این آلودگی در زندگی آزاد کن!
این چار روزه عمر راگرمنصب وقدرت زتوست — لطف ومحبت پیشه کن٬ آزردگان دلشاد کن !
دشمن به رسم دیگری خواهد که پامالت کند — تو نیز آهنگ فرو پاشی استبداد کن!
گرمالک سیم وزری وزدیگران توبهتری — گوید «ثنـا» بیچارگان از صدق دل امداد کن!
در صفحه بیت ونهم استاد خطاب به (بانوان وطنم) چنین ناله میکند.
من زنم ٬ غمنانه ی انسان منم — حرف تـلخ دفـتر و دیـوان منم
گاه بینی ٬ گاه گوشـم میبـرُنـد — بدترین انسان این دوران منم
من ندانستم گناه خویشتن — دایما خونین جگر٬ گـریـان منم
از چه حیرانم به زحمت مانده ام — لایق اندوه بی پایان منم
داغ ها درسینه دارم بی شمار —- لاله ای خونابه در دامان منم
اختیار مـن به دست دیـگران —- من چنان بازیچه ء طفلان منم
با چنین بار ملامت ٬ من « ثـنـا» — از چه گویم اینکه من انسان منم
هر سطری از این سروده ها دسایس دشمنان شرق و غرب را باتصاویر خوننین حوادث میهن ٬ صریح بیان میکند. در صفحه سی زمزمه های دل استاد محترم ثنا تحت نام ( غرور) چنان زیبا سروده است که تاریخ با افتخار وعظمیت نیاکان میهن را بیاد ما میدهد. نیاکان ماهمیشه در برابر دشمنان دین و میهن قاطعانه رزمیده اند٬ اما امروز تصویر میهن ما به آیینهء شکسته میماند ٬ استاد ثنا از سوز سینه اش چنین فریاد میزند:
چه شد جام غرورم را شکستند — به لب شور و سرورم را شکستند
به راه آرزوهـا پـا نهـادم — خط راه عبورم را شکستند
صدای سرزمینم گشت خاموش — گلو بستند وشورم را شکستند
کسی در زندگـی نآمد سـراغم —- نشان سنگ گورم را شکستند
هنــوزم زور بـازو هـا نـمـرده — مکن باور که زورم را شکستند
«ثنا» نفرین من بادا به دشمن — که در آیینه نورم را شکستند.
صدای این شاعر شیوا بیان به طرف داری از مردم مظلوم وبی دفاع برضد ظالمان مستبد و ستمگر و اشغال گران٬ خیلی رسا بلند گردیده است.
برای این شاعر مقاومت و میهن دوست صحت وسلامتی و طول عمراز رب جلیل میخواهم.
استاد ثنا گرامی شعر تان روان ٬ قلم تان توانا باد .
نوت: آثار چاپ شده ء دیگر از این شاعر وطن :
مجموعه اشعار :
ناله های شب
درد ها وسوزها
در انتظار سحر
برگ های سبز
برگ های احساس
یاد وطن
زیبا وطن