گرامیداشت از آزادیخواه بزرگ علامه سید محمد اسماعیل بلخی : نوشته ؛ میر عبدالواحد سادات

بیست و سوم سرطان پنجاه و چهار سال از خاموشی بزرگمرد می گذرد که روحانی پاکنهاد ، عالم متبحر ، خطیب بی همتا ، و منادی وحدت و اتحاد مردم ، اقوام و مذاهب مختلف بود . 

بخاطر تقرب و نزدیکی پیروان مذاهب سنی و شعیه خاطر نشان میساخت :،

 سنی که شعیه نیست ، سنی نمی باشد  

شعیه که سنی نیست ، شعیه نمی باشد 

و در بیتی میسراید : 

میِ آزادی و وحدت نرسد از چه به ما؟

مستبد شیخ صفت دشمن جام است این‌جا

اندیشه  و تفکر ملی و بدور از تعصب علامه فقید در مراسم جنازه شان  متبارز بود و در جمع سخنرانان  مبارز سترگ ضد استعمار و آزادیخواه معروف شادروان عبدالغفار خان  و مرحوم محمد ابراهیم مجددی رهبر طریقت نقشبندی اهل تسنن ، در رثای شان صحبت نمودند . 

این مبارز بزرگ با درک از درد و الم مردم ، بخاطر التیام مصایب مردم در زمان وارد میدان پر تلاطم سیاست گردید که جهان و منجمله افغانستان وارد مرحله تحول و تغیر بود و بقول شادروان غبار ، دیگر مفاهیم « انقلاب و جمهوریت » عام گردیده بود . با چنین « روح زمان » علامه سید بلخی با عده یی از همنوایان « حزب سری اتحاد » را پایه گذاری و در اشتراک مساعی با زنده یاد خواجه نعیم زوری قوماندان معروف کابل پلان  « قیام نوروزی » را طراحی و میخواهند که با « ترور » و « قیام » بساط سلطنت را جمع و « جمهوریت » را اعلام نمایند . 

بنابر افشای پلان قیام توسط یکی از افراد نفوذی و سست عنصر ، تمام رهبران و دست اندرکاران زندانی و تا یک دهه و نیم متقبل زحمات و شکنجه فراوان گردیدند . 

البته پرداختن به کم و کیف این حادثه تاریخی ، اماج این یاداشت مختصر نمی باشد . 

علامه بلخی فقید بقول مورخ سترگ غبار  « … روحانی وطنپرست و مرد فاضل و آگاه بر مقتضیات عصر و متوجه فساد اداره و حیات رقت بار مردم افغانستان بود »  و افزون بر احاطه وسیع بر علوم متداوله ، اسلام شناس با صلاحیت و شاعر خوش قریحه و آزاده بود که دیوان اشعار و ابیات شان بنشر رسیده است .  

درین یادواره موجز ابیات از آزادیخواه فقید را با دوستان عزیز شریک مینمایم : 

جهل بحیث عامل مصایب ما : 

– این جنگ و جدال بشر از علت جهل است

وین نگبت حال بشر از علت جهل است

بر کشتن خود کسب کند علم و هنر را

این نقص کمال بشر از علت جهل است

– حاجتی نیست به پرسش که چه نام است این‌جا

جهل را مسند و بر فقر مقام است این‌جا

علم و فضل و هنر و سعی و تفکر ممنوع

آن‌چه در شرع حلال است؛ حرام است این‌جا

ریش زاهد، قلم منشی و فُرم افسر

حلقۀ حزب جوانان، همه دام است این‌جا

ما به سرمنزل مقصود چسان راه بریم؟

راهزن رهبر و خس‌دُزد امام است این‌جا

فکر مجموع در این قافله جز حیرت نیست

زان‌که اندر کف یک فرد زمام است این‌جا

با حرمت سادات