آیــا نســــیم بهـــــاران و خامـــه و دفـــتــــر – به پــنـجــشیــر جــــوانـــم پیـــــام من را بر: اکادمیـــسیـــن دســـتــــگیر پــنــجـــشــیــری

 Panjshiri

آیــا نســــیم بهـــــاران و خامه و دفتر
به پنجشیر جوانم پیـــــام من را بر(٢)

به دره ای که نیابی بدامنش جز سنگ
به خطه ای که براید زسنگ آن گــــوهر

به دره ایکه کشد صخره های سبز آن
مبـارزان وطن را چو دوســـــــتان، در بر

    به دره ا یکه به دامان هر گذر گه آن

فتاده است هزاران هزار اسکندر (٢)

به خطه ایکه به هر قله ی سر افرازش
میان جوی وجر و درمیان هر سنگر
چو شیر خفته جوانی و میکند غرش
ز زخم تیر تب آلوده ی ستمگستر
به آن دیار که زاغان و کرگسان جهان
مکیده خون دل ما دران شیر نر
به آن دیار که پور ستمکش دهقان
نه چیده از گل وگلزار خویش برگ و بر
به گنج گوهر و کوهی که میشود فردا
جوانه های امیدش جوان و نام آور
به آن دیار که امواج مست و سرکش آن
سبکسران تنک ما یه را بکوبد سر
به بر پیام رها یی مرد مان و ملل
امید روشن آهن گدا ز و آهنگر
به مردمی که فروزد به کوره ها آتش
به کف چو موم کند آهن قضاء وقدر

به مردمی که بنا ی نو و کهن سازد
بلند و پست و نکو وخراب و زیر و زبر
به نیرو ای که کند شهر وده و پیر و جوان
به هم چو تیر وکمان و به هم چوشیر وشکر
به نو بهار نباشد گلی که هدیه کنم
به جشن گورکنان جهان سیم وزر (٣)
به بر شگو فه ی امید مردم دنیا
که روز گار و بهار مرا کند از هر
به بر سلام مرا از سلول زندانم
به بر ز شعر خلیلی “عبیر” و “نیلوفر “
زشعر ناب و بلندی که جان نو بخشد
به پنجشیر حزینم مهین سخن پرور
به بر به ما در پیری سلام وحرمت من
که دارد از غم د لبند خویش دیده ی تر
به آن درخت گشن بیخ ما بگو پیغام
که زخم با شد ش از خصم پیر در پیکر
به بر به ما در فردا پیام ” دنیا” را
که رزم و کار کند با برادر وخواهر
رود به جبهه ی آزاده گان میهن ما
به زیر کرته ی آبی و لاله گون چا در
به ویژه پند مرا بازگو به فرزندم (٤)
که گشته دور زمهر پدر و از ما در
بگو بخوان زشهنامه قصه ی سهراب
که فکر نو فتد و شور نو ترا بهتر
برای خانه ی خورشید خاوران برسان
شعار و شعر رهایی و شورعشق پدر
من وتو گوهر یک خاک وسنگ ودریا ییم
زاصل و ریشه ی سبز بلوط کوه ” کر “(٥)
مپیچ در دل گردا بها چو خار وخس
شهاب (٦) باش شنا ور و رهنما اختر

خروش خسته دلان زمانه را بشنو
ز برگ سبز بهاران ولاله ی احمر
به آرزوی (٧) بلندم رسان مردم را
بجوی بحر بزرگ و جهان پهناور
نهنگ باش به دریای بیکران زمان
نه ا شتری که شوی باز، بسته در پی خر
نه همچو من که بدام سیاست دنیا
شوی اسیر وبه کنجی فتاده چون اخگر
بگو به وارث پیکارهای باطل و حق
به او که پاک بود از فساد و از منکر
بگو که تیغ مکش ، برمراد گنجبران
مران دگر سخن از گیرودار وتیغ وسپر
و ای نسیم بهاران سلام گرم مرا
به بر به قله ی شمشاد و تاج سپین غر
به مرد می که ستم دیده و شده تحقیر
ز پیچ ومهره ی پنجا بیان پیشا ور
به بر پیام ” انجمن “(٨) وتاجکان آزاد ش
ز آ شیان عقابان آ سمانی فر
به پیشگاه خلیلی و ” افتخار قرن “
به کوی شاعر بیمرگ و عارف کشور
بگو نشسته مباد ، آفتاب ملک سخن
مگر به دامن پامیر و” دره ی آجر” (٩)
بگو نسوخت سنایی و خام وپخته ی او
مگر به غزنه ی آتشگرفته و مجمر
بگو به ” خسرو” نظم دری که روی متاب
ز مهر دره ی “یمگان “(١٠) وشاه بی افسر
بگو که ” دره ی شیران “(١١) نفس کشد آزاد
اگر که قرص جوین را کند به آبش تر
وطن نمرد و نمیرد ز مرگ و قربانی
هر آنکه خار به کارد درو کند نشتر

کسیکه کشت به ده ودیار ما ، “انگشت “(١٢)
نچید برگ گل و لاله ا ی مگر آذ ر
سپاه گنجبران و سپاه رنجبران
اگرکه کرد جهان را به خاک و خون اندر
اگر ز شرق نو و باختر بلایی خاست
بسو خت میهن آباد ما و خشک و تر
فروغ خاور خونین مگر نشد خاموش
ز تند پیچ زمان و ز غرش تندر
اگر لوای رهایی ز شا نه ها نه فتاد
دلیل رفعت آن در نبرد ما به شمر
دریغ و درد به غربت فتاده یی خاموش
بیا به” بام جهان ” وبه ” آشیانه ی خور ” (١٣)
بخیز شاعر شاه و گدای دریا دل
سرود صلح بخوان و ترانه ی با ور
بخیز کج منشین ای سخنور ملت
به خامه راست بزن در دل عدو خنجر
عدو نشاند هد ت راه سوزش و سازش
زمانه ساز مباش و زمانه ساز دگر
بیا به کشور آ واره گان آتشدل
به بین معجزه ی مشت خاک و خاکستر
نگر به حال هرات بغم نشسته ی خویش
زاوج ” تخت صفر ” تابه گنبد اخضر (١٤)
غروب غرب اگر تیره و غم انگیز است
طلوع فجر نگر از کرانه ی خاور
نگر قیامت “ر یگ روان” کوهستان
نگر جمال ” خراسان ” خویشتن خوشتر
نگر به کوه و دیار ” زمرد خونین ” (١٥)
بخوان فسانه ی رزم د لاوران از بر
نوا و ” ناله ی نیلاب ” (١٦) نقره گون بشنو
بپای گنج زمرد فتاده چون اژ د ر
امید بخش به کشتی نشسته گان جهان
فگن به ساحل مقصود خویشتن لنگر
نشد نهان اگر ماه و مهر روشن ما
به زیر ابر سیاه جهان یغما گر
زمین سبز و سپهر کبود و لاله ی سرخ
کشیده است به باغ و بهار ما لشکر
ز ا وج خیبر و شمشاد نازنین وطن
بکن به ده و دیار عز یز خویش نظر
تو هم به شانه فگن کوچ و بار خویش بیا
بسوی ” لا نه ی شیران ” ودره های ” کنر “
بیا به کابل و دامان لاله گون آ ن
که دارد از خرد و خامه و زبان زیور
شنو طنین دلکش وشعر ترانه ی ” پژواک “
به پیشواز تو آید به دره ی ” خیبر “
گلاب ولاله ی بلخ گزین و شهر هری
وخوشه ی گل نارنج را کند پرپر
بیا که ” نای”(١٧) ونیستان مولوی خواند
ترا به کلبه و ” کانون ” (١٨) خویشتن آخر
بیاد قونیه و بلخ او چکامه سرا
به حیدری (١٨) وجودی (١٩) وواصف باختر
به واصفی که (٢١) ترا یار جاودان باشد
به ریز باده ی ناب سخن ته ساغر
به تاجکان جهان شعر جاودانی گو
به جویبار کهن آبرفته باز آور
بیا به سنگر آزاده گان ” آبله پا “
دیار خویش به چشمان بازتر ، بنگر
اگر که سخت نهانم به گوشه ی زندان
گر فته خشم و خروشم جهان را در بر
سرود فتح و رهایی خلق زمزمه کن
بگوش باغ و بهار و بلوط بوم وبر
بگوش قفل و در و دام و دانه ی صیاد
بگوش بند یی بیمار و پیر و کور وکر
بگوش فا تح هندوکش کبیر ما
به توده های پلنگینه پوش و فرمانبر
که پاره پاره کنم هرچه بند و زنجیر است
ز دست وپا و روم سوی مردم و منبر
بسوی داس بدستان و عاشقان وطن
که بوده اند مرا دوستان و همسنگر

“نا له نیلاب”
بلاک اول زندان پلچرخی
1370خورشیدی

توضیحات لازم
———————————–
1) – اسکند ر ؛ در ینجا مر اد ا سکند ر یونانی ودگر جهانکشایان باشد .
2) – کر ته ؛ پیرا هن را مردم پنجشیر کرته گویند . در شهنامه فردوسی نیز – بهمین شکل و معنا به کا ر رفته است . 3) – جشن گو ر کنان جهان سیم و زر، اشاره به “جشن همبسته گی کا رگران جهان ” – میباشد . 4) – شهاب :- ستاره ی روشن .
5) – اشاره به فرزند جوانم جیحون باشد که در بهار سال 1367 خورشیدی پس از – ختم داوطلبانه خدمت عسکری به پنجشیر رفته و ازسوی پلنگینه پوشان گرفتار – و پس از سه ماه توقیف و سپس در مر کز کمیته ی سیاسی نزد زنده یاد – – دکترعبد ا لرحمان نظر بند و مصروف تنظیم جراید ومطبوعات کشور – – بود ه است
6) :- کوه کر ؛ کوهیست بلند وپوشیده از جنگل سبز بلوط دردل ودامان این کوه پلنگان خشماگین هندوکش بیدار، زنده گی میکرده اند و در ینجا اشاره به زاد گاه نیاکان مادرم باشد .
7) – کر –ا . (بفتح کاف) زور ،قوه ، تاب و توان به معنی مراد ومقصود هم گفته اند – کر- ع. (بفتح کاف وتشدید را) حمله ، حمله به دشمن درجنگ . کر و فر : – روگردانیدن از دشمن وتاختن درمیدان وبعد برگشتن وحمله کردن ، جولان – (ص831 فرهنگ عمید). 8) – آرزو ؛ کوهیست بلند در بخش پا یین پنجشیر، مالداران از چراگاههای این کوه – استفاده میکنند .
9) – انجمن؛ یکی از هفت گذ ر گاه مشهور هندوکش بیدار است ، بین پنجشیر و – بدخشان موقعیت دارد .واین گذرگاه برای نخستین بار درتاریخ به همکاری – جامعه جهانی وبازوان توانای کارگران وطن فتح ودارای جاده اسفلت شد
10) – پامیر ؛ بلندترین منطقه کوهستانی بد خشان است که بنام “بام جهان ” نیز یا د میشود