چند ماه قبل در یکی از ویبسایتها، گزارش علمی را پیرامون پیوند سر یک انسان به بدن شخص دیگری که موفقانه انجام یافته بود، خواندم. پزشکی که این عملیه را انجام داده بود، ضمن اظهاراتی چنین گفت: “این بزرگترین دستاورد علمی هست. ما ثابت کردیم که این عملیات ممکن است. ما حالا قادر شدیم به یک فرد، یک بدن کاملا جدید که درست همانند بدن قبلی او یا هم بهتر از آن بوده باشد، بدهیم. نتایج بعدی این عملیات، راه را برای دستاوردهای بسا شگفت انگیزتر دیگری باز خواهد کرد”. گزارش فوق در ذهنم این اندیشه را تداعی کرد که عجیب است، در گوشه وکنار این کرۀ خاکی، گروه هایی بنام خدا ودر راه خدا سر انسانهای زنده وبی گناه ومعصومی را با کمال قساوت وبصورت فجیع وغیر انسانی قطع مینمایند، وحق زندگی را که آفریدگار هستی، به هر انسانی درین دنیای چند روزه به ارمغان بخشیده، دد منشانه از وی سلب مینمایند! اما در کرانه های این سراپرده کسانی دیگری اند که به آدمیان می اندیشند وبه انسانهای بی رمق وجان باخته، وسربریده ومشرف به مرگ حیات دوباره میبخشند.
البته درین نبشته کوتاه نمیخواهم ریشه های فلسفی و روان شناختی پارادوکس گرایشات انسان به تحلیل وارزیابی گرفته شود؛ هرچند جا دارد اگر فرصتی برایم دست داد -انشاءالله- پیرامون پدیدۀ زشت خشونت گرایی از بعد روانی آن ودر قالب بیماریهای “نارسیزم ویا خود شیفتگی” وبالآخره شکل “نکروفیلی ویا مرگ گرایی” آن آنگونه که اریک فروم، به بحث گرفته است، مقاله یی خواهم نوشت. اما با مقدمۀ فوق میخواهم این پرسش را مطرح کنم که، چه کسی حق زندگی وشایستۀ زیستن وپایداری درین کرۀ خاکی را خواهد داشت؟ آنهائیکه سر انسانهای زنده را می برند وحتی بر کودکان وزنان معصوم، ترحم وعاطفه یی روا نمیدارند. ویا آنهائیکه به بدن سرباخته ونعش بی رمق، سر پیوند میکنند وبه ایشان حیات دوباره میبخشند.
مسلما پاسخ این پرسش روشن خواهد بود. ابلهان ودیوانگان لگام گسیخته وسفلگان مهار گسسته یی که کمر به انهدام تاریخ وتمدن انسانی بسته اند، وخود شیفتگان مصاب به بیماریهای روانی که در پی مسخ فرهنگ وآموزه هایی با شکوه انسانی اسلام گام نهاده اند، هرگز جایگاهی در حلقۀ کاروان بشری نخواهند داشت و راهی را خواهند پیمود که نابودی و زوال محتوم درکمین شان نشسته است.
آری، رهیابی وقرار گرفتن در رکب تمدن انسانی مسیرش علم ودانش، ابتکار وتولید وداد وستد درعرصه های مختلف خدمات انسانی وارزشهای بشری است. طبق سنت الهی درین جهان هستی، بقاء وپایداری از ویژگیهای امتی است، که مسیرش تاختن به پیش وگام نهادن بصوب بالندگی وسازندگی وخدمت به انسانهای روی زمین است. به فرمودۀ آفریدگار هستی:{ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاء وَأَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الأَرْضِ.} یعنی: اما كف (روی رودخانه) بيرون افتاده ازميان مىرود؛ ولى آنچه به مردم سود میرساند در زمين باقى میماند.