حادثه خونین و تلخی را که تروریستان کور دل و خدا نا ناشناس روز هفته گذشته بتاریخ 31 حمل 1395 در منطقه پل محمود خان کابل در یک کیلومتری ارگ ریاست جمهوری رقم زدند، بار دیگر نه تنها مرا بلکه ملیون ها انسان با احساس افغانستان و دنیای بشریت را تکان داد و به زمامداران بی کفایت که در اریکه قدرت تکیه زده اند چیزی نمیگویم سخن با ارزش من نزد این آدم ها بیهوده تعبیر خواهد شد اصلاً روی سخنم با ملت صبور و با دیانت چه در داخل کشور و چه در خارج کشور است برایم نهایت تاسفبار است که چنین رویداد آن هم در مرکز شهر کابل بستر و شیرازه سخن را بسازد، اما واقعیت این است که اگر مسائل دردناک، زمینهای برای چارهاندیشی و محملی برای همفکری فراهم بخاطر نجات کشور و مردم از این بحران نکنیم، بدبختی ها و خسارت روز به روز دوچند و چندین چند خواهد شد. رنج هر انسانی در هر نقطه از جهان، بخصوص افغانستان بهخودیخود برای همنوعان که انسانی و اسلامی می اندیشند اندوهبار است.
منظرهی پیر مرد قد خمیده که بخاطر دو فرزندش فریاد میزند و یا کودک که در برابر دیدگان مادرش نا رسیده به شفاخانه جان میدهد، این مادری است که شادی خانوادهاش برای همیش به عزا مبدل گردیده است. خانم نو عروس که پیکر بیجان همسرش را شتابان داخل موتر تکسی مینماید و هیچ کس به دادش نرسیده تک و تنها فریاد کنان به سویی خانه میبرد، و یا تماشاگری که نمیداند تا لحظاتی دیگر آخرین پردهی نمایش زندگی را در افغانستان چطور خواهد دید، این مناظر مناظری نیستند که عواطف و احساسات انسانی را جریهه دار نسازد هرکس که از محبّت و انسانیّت بهرهای برده باشد، از دیدن این صحنههای خونین متاثر و متالم میشود؛ چه در افغانستان این عمل فجیح رخ دهد، و چه در کشور دیگری ملیون ها مسلمان حقیقی در سر تاسر دنیا همین احساس را دارند و از عاملان و مسببان این فجایع، منزجر و بیزارند. و عاملین همچو جنایات را شدیداً محکوم مینمایند اما مسئله این است که رنجهای امروز اگر ته پایه ساختن فردایی بهتر و ایمنتر نشود، فقط به خاطرههایی تلخ و بیثمر فرو خواهد کاست. من ایمان دارم که تنها شما مردم مسلمان افغانستان که با درس گرفتن از ناملایمات امروز، و روز های گذشته قادر خواهید بود راههایی نو برای ساخت آینده نظام و کشور خود بیابید و سد بیراهههایی شوید که کشور و مردم ما را به نقطهی کنونی رسانده است.
درست است که امروز تروریسم درد مشترک همه ماست، اما لازم است بدانید که ناامنی و اضطرابی که در حوادث روز سه شنبه هفته گذشته در کابل تجربه کردید، با رنجی که کشور های دیگر اسلامی مانند عراق، سوریه، طی سالهای متمادی تحمیل کردهاند دو تفاوت عمده دارد؛ نخست اینکه دنیای اسلام در ابعادی بمراتب وسیعتر، در حجمی انبوهتر و به مدّت بسیار طولانیتر قربانی وحشتافکنی و خشونت بوده است؛ و دوّم اینکه متأسّفانه این خشونتها همواره از طرف برخی از قدرتهای بزرگ به شیوههای گوناگون و به شکل مؤثّر حمایت شده است. امروز کمتر کسی از نقش بعضی کشور های غربی در ایجاد یا تقویت و تسلیح القاعده، داعش طالبان و دنبالههای شوم آنان بی خبر اند. در کنار این پشتیبانی مستقیم، حامیان آشکار و شناختهشدهی تروریسم تکفیری، علیرغم داشتن عقبماندهترین نظامهای سیاسی، همواره در ردیف متّحدان غرب جای گرفتهاند، و این در حالی است که پیشروترین و روشنترین اندیشههای برخاسته از مردمسالاریهای پویا در منطقه، بیرحمانه مورد سرکوب قرار گرفته و میگیرند. برخورد دوگانهی کشور های غربی با جنبش بیدار مردمی، نمونهی گویایی از تضاد در سیاستهای آنها است.
چهرهی دیگر این تضاد، در پشتیبانی از تروریسم دولتی در نظام افغانستان دیده میشود. مردم ستمدیدهی افغانستان بیش از سه دهه است که بدترین نوع تروریسم را تجربه میکنند. مردم عزیز ما چندین سال است که حتی در خانه و کاشانه خود از ماشین کشتار و تخریب کشور های مداخله گر و مزدوران شان در امان نیستند. امروزه چه نوع خشونتی را میتوان از نظر شدّت قساوت با همچو حملات انتحاری مقایسه کرد؟ نمیدانم چرا تروریزم و حامیان شان هرگز بهطور جدی و مؤثر مورد سرزنش متّحدان پرنفوذ خود و یا لااقل نهادهای بظاهر مستقلّ بینالمللی مانند شورای امنیت ملل متحد قرار نمگیرند، هر روز خانهی افغان را ویران و زنده گی شان را نابود میکنند، مردم افغانستان هر روز خانه بدوش میشوند بیآنکه حتی فرصت انتقال اسباب زندگی یا مجال جمعآوری هست و بود زنده گی خود را داشته باشند ترک خانه و کاشانه میکنند دنیای غرب این حوادث را نظاره گر است همه این بد بختی ها اغلب در برابر دیدگان وحشتزده و چشمان اشکبار زنان و کودکان روی میدهد که شاهد ضرب و جرح اعضای خانوادهی خود و در مواردی انتقال آنها به گورستان اند. آیا در دنیای امروز، قساوت دیگری را در این حجم و ابعاد و با این تداوم زمانی میشناسید؟ تکه و پارچه شدن ده ها انسان بی گناه اگر این آدم کشان حرفوی با همه امکانات که بدسترس شان قرار داده می شود و تا دندان مسلح اند تروریسم نیستند پس تروریزم و دهشت افگنی چیست؟
لشکرکشیهای نیابتی پاکستان به کشور ما طی سالهای اخیر که خود قربانیان بیشماری داشت، نمونهای دیگر از منطق متناقض غرب در برابر تروریست پروری پاکستان است. کشور عزیز ما که مورد تهاجم، آگاهانه همسایه شرقی ما قرار دارد علاوه بر خسارتهای انسانی، زیر بنا های اقتصادی و صنعتی خود را از دست داده است، حرکت و چرخش زنده گی مردم افغانستان به سوی رشد و توسعه به توقف گراییده، و در مواردی دهها سال به عقب برگشته است؛ چگونه میتوان کشوری را به ویرانه تبدیل کرد و شهر و روستایش را به خاکستر نشاند، باز لاف دوستی اسلامیت، انسانیت و همسایه داری نیک به زبان آورد رنجی که در این سالها کشور و مردم ما از دورویی و چهرهآرایی مهاجمان فرصت طلب کشیده اند، تاریخ هرگز به یاد ندارد .
مردم عزیز افغانستان من امیدوارم که شما در حال یا آینده، این ذهنیت آلوده به تزویر را که بعضی از زمامداران موجود در کشور ما دارند تغییر دهید؛ ذهنیتی که هنرش پنهان کردن اهداف دور و آراستن اغراض موذیانه و مزدورانه است. به نظر من نخستین مرحله در ایجاد امنیّت و آرامش، اصلاح این اندیشهی خشونتزا است. تا زمانی که معیارهای دوگانه بر سیاست رهبران ما و کشور های غربی مسلط باشد، و تا وقتی که تروریسم در نگاه حامیان قدرتمندش به انواع خوب و بد تقسیم شود، و تا روزی که منافع دولتها بر ارزشهای انسانی و اخلاقی ترجیح داده شود، نباید ریشههای خشونت را در جای دیگر جستجو کرد.
متأسّفانه این ریشهها طیّ سالیان متمادی، بتدریج در اعماق سیاستهای مختلف قدرتمندان بیرونی و درونی در کشور ما رسوخ کرده و یک هجوم ظاهراً نرم و خاموشانه را سامان داده است.چرا پیش از عصر استعمار جهانی نظیر این پدیدهها در جهان و کشور ما مشاهده نمی شد، درحالیکه تاریخ، خلاف آن را گواهی میدهد. مستندات مسلّم تاریخی بروشنی نشان میدهد که چگونه تلاقی استعمار با یک تفکّر افراطی و مطرود، آنهم در دل یک قبیلهی بدوی، بذر تندروی را در این منطقه کاشت. وگرنه چگونه ممکن است از یکی از اخلاقیترین و انسانیترین مکاتب دینی جهان که در متن بنیادینِ خود، گرفتن جان یک انسان را به مثابهی کشتن همهی بشریّت میداند، زبالهای مثل داعش بیرون بیاید و باز دامنگیر جهان اسلام شود. مردم عزیز سرزمینم به باور من
شما هستید که باید لایههای ظاهری جامعهی خود و بی کفایتی زمامداران را بشکافید، گرهها و کینهها را بیابید و بزدایید. شکافها را به جای تعمیق، باید ترمیم کنید. اشتباه بزرگ در مبارزه با تروریسم، واکنشهای عجولانهای است که گسستهای موجود را افزایش داده. هر حرکت هیجانی و شتابزده مانند نشست با اعضای پارلمان در ارگ پشت در های بسته تنها مشکل را حل نخواهد کرد بلکه فاصلهها را عمق، و کدورتها را وسعت خواهد داد. تدابیر سطحی و واکنشی ــ مخصوصاً اگر وجاهت قانونی بیابد ــ جز اینکه با افزایش قطببندیهای موجود، راه را بر بحرانهای آینده بگشاید، ثمر دیگری نخواهد داشت آنچه را که رهبران حکومت افغانستان در مورد پاکستان باور دارند خوشباوری های طفلانه و نا عاقبت اندیشانه که پاکستان ما را در راه صلح کمک میکند بیش نیست بنایی که بر چنین شالودهای استوار گردیده باشد، سایهی اطمینان و اعتماد را بر سر معمارانش هرگز بار بر نخواهد کرد، گرمای امنیت و آرامش را به رهبران حکومت وحدت ملی با چنین سیاست های نا عاقبت اندیشانه هدیه نخواهد داد و فروغ امید به آیندهای روشن را بر صحنه ای افغانستان جلوه گر نخواهد شد . رهبران حکومت باید باور داشته باشند اخلاق و مدنیت، مهمتر از مواضع سیاسی شماست وظیفه حکومت داری خوب از همه مهم تر امنیت و رشد اقتصادی در کشور است. حفظ ارزشهایی همچون انسانیت، معنویت و عدالت در سایه نبود امنیت و بحران فراگیر اقتصادی در کشور غیر ممکن است . شاید بدانید در جامعه افغانی ما هزاران جزیره فکری حتی فلسفی وجود دارد شما تا کنون نتوانسته اید در این کشور میان گروههای فکری اجتماعی و سیاسی کوچکترین تفاهم ملی را بخاطر نجات کشور از بحران موجود ایجاد نمایید،. بعضی دست اندرکاران در حاکمیت موجود شما تلاش دارند تا شکاف میان ملت و حاکمیت را زیاد تر بسازند و از آنچه که انجام میدهند آگاهانه و یا غیر آگاهانه از طرف حاکمیت حمایت می شود حکومت شما عوض اینکه در شرایط بحرانی کنون ملی فکر کند زیاد تر گروهی و تیمی فکر میکنند من اعتقاد دارم که اخلاق و مدنیت انسان به مراتب مهمتر از مواضع سیاسی اوست. به باور من مدنیت و اخلاق انسان به مراتب بنیادیتر است از باور های گروهی و سیاسی اگر میخواهید مشکلات که دامنگیر مردم افغانستان است راه حل پیدا کند هرچه عاجلتر دیوار عدم اعتماد که بین ملت و دولت در اثر سیاست های غلط در زمامداری شما ایجاد گردیده آنرا بردارید حکومت را ایجاد نمایید که مردم به آن اعتماد کرده بتوانند همچو حکومت که مورد اعتماد مردم باشد بر میگردد به دو عنصر عمده اول – آوردن امنیت سر تا سری و دوم کاریابی و رشد اقتصادی دیگر موضوعات به خود مردم ارتباط دارد اگر میخواهید کشور را از این بحران نجات دهید اول زمامداران قانون پذیر شوند و سپس جامعه، قانون پذیر و قاعدهپذیر خواهد شد در غیر آن هر روز مردم ما به خاک و خون می غلطند و شما از طریق رسانه اظهار تاسف نموده آنرا محکوم میکنید با این محکوم کردن های میانتهی نمیتوانید بعد از این کشور را رهبری کنید بهتر است بگذارید مردم خود تعیین سرنوشت کنند شما آسوده خاطر در جای که میخواهید بروید .