میر غلام محمد غبار، تاریخ نویس شهیر، نهترس و مبارز افغانستان که هرگز تسلیم زر و زور نگردید و بخاطر بیان حقایق چندین مرتبه راه زندان را در پیش گرفت. تمامی شنکجههای و تبعیدهای نظام مستبد شاهی را پذیرفت ولی در مقابل این همه بیداد سر تسلیم فرود نیاورد. میرغلام محمد غبار فرزند میرزا میر محبوب خان در سال ١٢٧٦ه.ش (١٨٩٨م) در شهر کابل متولد گردید. غلام محمد غبار دروس ابتدائی را نزد پدرش فراگرفت و به گمان اغلب تا صنف پنجم و ششم بیشتر در مکتب درس نخوانده است. پدر غبار در آموزش و تنویر پسرش نقش اساسی ایفا نمود و به اصرع وقت او را به آثار محمود طرزی، فیض محمد کاتب و سایر روشنفکران برازنده ی قرن نوزدهم آشنا ساخت.
نبوغ بالا و مطالعهی شبانه روزی غبار باعث شد که به زودترین فرصت به زبان های فارسی، پشتو، اردو، هندي، انگليسي و فرانسوي تسلط کامل پیدا کند. غبار شخصیت چند بُعدی داشت. او مؤرخ، نویسنده، مبارز، ژورنالیست و شاعربود. میگویند غبار در جريان ماموريتهای ديپلوماتيك دهه سوم قرن بيستم خود به كشورهای شوروی، فرانسه و آلمان سفر ميكند و با شگفتي در معتبرترين نشريه تحقيقاتي فرانسه ميخواند که «افغان ها تاريخ ندارند» با چنين انگيزهیی بود كه غبار در سال ١٣١٠ خورشيدی به نوشتن تاريخ آغاز نمود.
درحقیقت غبار را میتوان بینان گذار تاریخ نویسی نوین و واقع بینانه در کشور دانست. او با وجدان بیدار و چشمان باز نوشتن اثر با ارزش و فنا ناپذیرش «افغانستان در مسیر تاریخ» را شروع کرد و با تکمیل شدن این اثر گرانبها به تاریخهای جعلی و ساخته و پرداخته شدهی استعمار و مزدورانش پشت پا زد و آن همه تاریخهای دروغین و همنوا با سیاستهای استعمارگران و شاهان وابسته به استعمار را یکباره روانهی گورستان تاریخ ساخت.
پیش از انتشار «افغانستان در مسیر تاریخ» تاریخ در گرو شاهان مستبد ویکه تاز بود. این شاهان مفسد و خودکامه هر دروغی را که میخواستند در صفحات تاریخ مینوشتند و آنرا به مثابه گذشته کشور به خورد مردم میدادند. تاریخ در آن وقت بر اساس سیاستهای استعمار و منافع طبقه حاکم نوشته میشد، نه بر اساس واقعیتها و وقایع تاریخی.
استعمارگران وشاهان وقت تمامی فضايل و افتخارات تاريخي را به نفع شخصي، خانوادگي، قومي و قبيلهای ميچرخاندند و تمام معايب را به جانب مقابل و مخالفين شان حواله ميكردند.
غبار نوشتن تاریخ واقعی کشور را منحیث یک تاریخ نگار یکی از وظایف ملیاش میدانست و باری خودش گفته بود:
«تا نيمهی قرن پيشتر تاريخ افغانستان، با غنايی كه داشت در مطاوی آثار تاريخی بيگانگان مغشوش و مبهم مانده بود، حتي در مدارس افغانستان، تاريخ افغانستان از قرن هجدهم به اين طرف تدريس میگرديد و مهمترين تواريخ ملي، آثاری از قبيل تاريخ سلطانی و سراج التواريخ و امثال آن به حساب میرفت»
غبار فعالیتهای سیاسی اش را در زمان حکومت حبیب الله خان شروع کرد. با به قدرت رسیدن شاه مترقی و استقلال طلب افغانستان امیر امان الله خان، غبار یکی از کارمندان دولتش شد و در رشتهی روزنامه نگاری به کسب تجربه پرداخت.
غبار در لویه جرگههای پغمان ١٣٠٣ و ١٣٠٧ نماینده مردم کابل بود و افکار جوانان افغان را به سان یک شخصیت ملی نمایندگی میکرد.غلام محمد غبار همزمان با فعالیتهای سیاسی دست به فعالیتهای فرهنگی و ادبی نیز زد. طوری که اکثر صاحب نظران او را یکی از موسسان «انجمن ادبی کابل» میدانند که به کمک او این انجمن توانست نشریات و کتب را در حوزه تاریخ و فرهنگ افغانتسان منتشر سازد.
سر ناسازگاری و تسلیم ناپذیری غبار با حاکمان مستبد و خودکامه آن زمان منجمله نادرخان غدار و انسان کش باعث مسدود شدن «انجمن ادبی کابل» در سال ١٣١١ خورشیدی که هنوز یک سال از تاسیس اش نگذشته بود، شد. غبار و تنی چند از همفکرانش روانهی زندان در محبس سرای موتی کابل شدند.
غبار با فعالیتهای سیاسی و فرهنگی که داشت از طرف دولتهای وقت به تحمل زندان، شکنجه، توهین، تحقیر و تبعید به ولایات دورافتاده و محروم کشور مجبور میشد. اما غبار «بید ضعیفی» نبود «که زهر بادی بلرزد» و سر تسلیم فرود آورد. اوهمهی این آزمونها را موفقانه سپری نمود و یک لحظه هم دست از مبارزهاش نکشید.
در سال ١٣١٢ خورشیدی زمانی که جوان آگاه و وطندوستی بنام محمد اعظم قصد کرد تا سفیر وقت دولت استعماری بریتانیا را به قتل برساند که درین کارش موفق نشد و سه تن از کارمندان سفارت بریتانیا کشته شدند، میر غلام محمد غبار به اتهام ترور سفیر بریتانیا دستگیر و روانه زندان شد. او تاسال ١٣١٤ خورشیدی در زندان ماند. غبار بعد از رهایی از زندان به والسوالی بالابکوک فراه و سپس به قندهار تبعید شد که درین سالها کتاب «احمد شاه بابا» را نوشت.
زندان، شکنجه، تحقیر و تبعید، هیچ کدام نتوانستند عزم و تعهد راسخ و صخرهگون غبار را خُرد کند، بلکه غبار با تجربه مضاعف و کینهی بیشتر نسبت به دشمنان خلق به میدان مبارزه آمد.
او به مجردیکه در سال ١٣٢١ خورشیدی از تبعید رهایی یافت، عازم کابل گردید و بین سالهای ١٣٢٢-١٣٢٧ خورشیدی در «انجمن تاریخ افغانستان» به کار تحقیق و پژوهش مصرف شد.
میر غلام محمد غبار از تمامی راههای ممکن جهت افشا نمودن شاهان مستبد و گرفتن حقوق ملت مظلوم از حلقوم حکام مستبد وقت استفاده نمود. از تاریخ نویسی و روزنامه نگاری گرفته تا سرودن شعر و رفتن به شورای ملی از طریق آرای مردم همه و همه اینها شیوههای مبارزاتی بودند که غبار در پیش گرفت تا آرزوهایش را بر بنای واقعیت آباد سازد.
غبار بین سالهای ١٣٢٨-١٣٣٠ خورشیدی از طریق آرای باشندگان کابل به دور هفتم شورای ملی راه یافت. در همین هنگام بود که او خواست مبارزه مردم را تشکل بخشد تا بهتر بتواند خار چشم دشمنان مردم گردد. به همین منظور با جمعی از همفکرانش دست به تاسیس «حزب وطن» زد. او به زودترین فرصت برای آگاهی دهی و بسیج مردم علیه حکمرانان وقت جریده وطن را بنیانگذاری کرد که برات علي تاج، سرور جويا، فتح محمد، نور الحق، عبدالحي عزيز و مير محمد صديق فرهنگ گروه دبيران آن بودند، صاحب امتياز جريده وطن زنده یاد غبار و مدير مسوول آن در آغاز علي محمد خروش و بعد از آن مير محمد صديق فرهنگ بود.
افشاگری ها و مبارزه غبار در دوره هفتم شورای ملی شاه محمود نخست وزیر وقت را به لرزه در آورد و حکومت و بخصوص شخص شاه محمود همهی تلاش هایش را به کار میبندد تا از راهیابی غبار و دیگر آزاد اندیشان و نمایندگان واقعی مردم در دوره هشتم شورای ملی جلوگیری نمایند و در واقع دمکراسی نیم بند وقت را به تمسخر میگیرد.
طوری که زنده یاد غبار می نویسد:
«در ختم سال ۱۳۳۰ شمسی، دورۀ سه سالۀ شورای هفتم به پايان رسيد، و روز ۳۱ حمل ۱۳۳۱ (اپريل ۱٩۵٢) روز انتخابات جديد اعلام شد. حکومت شاهمحمود خان که تا اکنون تمام جنبشهای سياسی، احزاب، اتحاديۀ محصلين و جرايد آزاد را با فعاليتهای شورای هفتم، خاموش ساخته بود، مصمم بود که اين اختناق را جداً حفظ کند… پس شاهمحمود، برای جلوگيری از انتخابات آزاد شورای هشتم، به حکام خود امر کرد که از انتخاب شدن روشنفکران دست چپی ممانعت به عمل آرند. در حالی که يک عده از وکلای اپوزيسيون شورای هفتم، کانديدی خود را مجدداً اعلام کرده بودند، و از جمله من (مير غلاممحمد غبار) و داکتر عبدالرحمن محمودی… مداخله حکومت در انتخابات ديگر از پردۀ اختفا برون شده و با چهرۀ مفتضح بطور علنی وارد ميدان گرديد. در پايتخت سواره نظام و پليس و ژندارم به گردش افتاد. مشاهدين انتخاباتی من و محمودی از حوزههای انتخاباتی رانده شدند. قضات و مامورين مؤظف حکومتی بیپرده آرای رای دهندگان طرفدار محمودی و غبار را در دفتر رايدهی به نام کانديدان حکومتی ثبت میکردند… اعتراضکنندگان از طرف عبدالحکيم خان شاه عالمی والی کابل با چوب پليس از حوزهها برون رانده میشدند و مقاومتکنندگان به محبس سوق میگرديدند.»
مردم که دیگر از تمامی توطئه ها و تزویر های حکومت شاه محمود به ستوده آمده بودند و زمانیکه کاندیدان رادیکال و طرفداران شان این چنین وضع را به چشم سر دیده طاقت شان طاق شده و به خیابانها ریختند و شعار «وکلای ملی ما غبار و محمودی» سر دادند. زنده یاد غبار درین مورد مینویسد:
«اين است که واکنش مردم در برابر روش استبدادی حکومت شروع شد. نخست آنها با انتخابات مقاطعه کرده و از حوزههای انتخاباتی خارج شدند. سپس تظاهرات بزرگ و بیسابقهای مرکب از هزاران نفر دکاندار و پيشهور، مأموران پايين رتبه، محصلان پوهنتون و شاگردان مکاتب و طرفداران احزاب وطن و خلق به شمول کانديدانشان در شهر کابل به عمل آمد. اينها با بيرقهای حرکت میکردند که در آنها شعار “وکلای ملی ما غبار و محمودی” نوشته شده بود، و در سر هر چهار راهی نطقهای شديدی ضد مداخلات حکومت در امر انتخابات، ايراد میگرديد. مظاهرهکنندگان جادههای بزرگ شهر را عبور کرده و بعد از ظهر به استقامت ارگ سلطنتی به حرکت افتادند، در حالی که سواره نظام دولت آنها را قدم به قدم تعقيب میکرد. اين اولين مظاهرهی سياسی بود که عملاً شخص شاه را مخاطب قرار داد و کابينۀ او را تلعين میکرد.»
انتشار کتاب «افغانستان در مسیر تاریخ» با استقبال گرم مردم افغانستان مواجه شد و در سه یا چهار روز نخستین حدود سه هزار جلد این کتاب به فروش رسید.
از زنده یاد غبار ده ها کتاب، صدها رساله و صدها مجله به جا مانده است که مشهورترین آنها عبارت اند از:
١. افغانستان و نگاهی به تاریخ ان
٢. احمد شاه بابا
٣. جلد اول «افغانستان در مسیر تاریخ» ١٣٤٦ خورشیدی، مطبعه عمومی کابل که از طرف دولت توقیف گردید.
٤. جلد دوم «افغانستان در مسیر تاریخ» در سال ١٩٧٣ در کابل تحریر گردید که سالهای پر ماجرای ربع دوم قرن بیستم را در بر می گیرد. به خاطر استبداد رژیم وقت چاپ کتاب در آن زمان ممکن نمی گردد و در سال ١٩٩٩ در امریکا به چاپ می رسد.
٥. خراسان (رساله)
٦. افغانستان به یک نظر.
٧. تاریخ افغانستان (از ظهور اسلام تا سقوط طاهریان)
٨. تاریخ ادبیات دری افغانستان در قرون اخیر (کتاب درسی وزارت معارف)
دریغا که سرطان معده به این مبارزه نستوه، تاریخ نویس شهیر، روزنامه نگار بارز و سیاستمدار با وجدان مجال بیشتر نداد تا هر چه بیشتر برای خلق محرومش قلم بزند، بالاخره در ١٦ حوت ١٣٥٦ درشهر بن آلمان به خواب ابدی رفت و مردم افغانستان یکی دیگر از مدافعین راستین شان را از دست دادند.
نمونه سرودهی زنده یاد غبار:
ز ظلم جــان بلب آمد، چـــه انتظـــار کشیــد
بیـــاد سوختـــگان، شمع سان، شرار کشــید
ز خـــاکِ مرتجعان، بـــر هوا، غبـــار کشید
در ایـــن زمانــه، بگیتی کسی نــدید و شنیــد
حـــکومتـــی کــــه وطن را به چاله زار کشید
ستمــــگری کــــه بسودِ کلیــک و فـــامیـــلش
بــصد شکنجــه، زما و شمــا، دمــــار کشیـد
جنـــایتی کــه بملک، این وطن فروشان کرد
خمیــد چرخ، چو آن بارِ ننـــگ و عار کشید
مظــــالمی کـــه ازوشان کشیــــد، نسلِ جوان
گمـــان مبـــر کــه توان دوشِ روزگـــار کشید
چنـــان بخلق “مســاوات و عدل” برپا کرد
کـــه کل زیان، به جز اشراف و پولدار کشید
نـــه یـــکه مـــا و تـــو از ایـــــن فساد مینالیم
فــــغـــان و نـــالــه ز هر تیره و تبــــار کشید
ازاینـــگروهِ کـــفن کش، کـــه تـــا زپـــا نفتد
گمــــان مبـــر ز فجـــایع، کنون کنـــار کشید
نشستــــه دست به پـــهلو، امیدِ خیر و صلاح
چســان تــوان، ز چنیــن بانــدِ نابـــکار کشید
نجـاتِ هموطنــــان، بستـــه بر جهادِ شماست
کـــمـک ز غیــر نشـــاید کــــه انتظار کشیـــد
بـــپـا شـــویـــد و بـــهم دستِ اتــــحاد دهیــــد
کـه داد از ایــن حکومتِ بــی بند و بــار کشید
گــذشت دورِ شــکیــب و رسیـــد فرصــتِ آن
چــه خوش ز حرف، عمل را بـکارزار کشید
شویـد در پـــی تشکیـــلی، ای ستـــم زدگـــان
کــه جانِ سلامت، از ایــن وضعِ بیقرار کشید
بـایـــن و آن نــــشود رفعِ قـــهرِ خلـــق، مگر
کــه انـــتــقام بـــه شمشیــــرِ آبــــدار کــشیـــد
زنیـد دست به یـــک انــــقــــلابِ ظلم شـــکن
کـــه یــک یـک سرِ این خاینـــان به دار کشید
ز مـــن مپــــرس ز بیـــدادِ ایــن رژیمِ خبیــث
چــه دیــد دیـــده و ایـــن قلبِ داغدار کشیـــد
چها گذشت بما، زین “سه گانه” دشمنِ نوع
گداخـــت صبـــر و فـــغان از دلِ فـــگار کشید
کنیـــــد روی وطن پـــاک، از ایـــن پلیــدان تا
بـــرویِ از خـــود و بیـــگانه، افتـــخار کشیـد
SATURDAY, APRIL 19, 2014