چند قبل جناب رئیس جمهور اشرف غنی گفته بود تا زمانیکه پاکستان تعهدات گذشته ای خویش را که در مورد سر کوبی گروه های تروریسیتی با آوردن آنها به پای میز مذاکره وعده داده عملی نکند افغانستان هرگز در مذاکرات بعدی با حضور داشت پاکستان اشتراک نخواهد کرد اما دیری نگذشته بود که با در نظرداشت تقاضای پاکستان روز چهار شنبه هفته گذشته مورخ 29 ثور 1395 آقای عمر زاخیلوال سفیر و نماینده فوق العاده رئیس جمهور افغانستان در پاکستان در نشست که پاکستان تقاضا کرده بود حضور فعال داشت تا هنوز نمیدانم سفیر افغانستان در اسلام آباد روی کدام منطق و روی کدام امید با در نظرداشت عهد شکنی ها و تخلف ورزی های مکرر پاکستان در این جلسه حضور یافته بود اما تصور که گاهی به ذهنم خطور میکند این است شاید آقای زاخیلوال بخاطر این اصل اشتراک کرده باشد که
مبادا پشت سر ما پاکستانی ها برای امریکایی ها و چینی ها چیز های بگویند که به نفع افغانستان نباشد اما آنچه که من در این مقاله روی آن تاکید مینمایم و میخواهم با در نظرداشت ارزش ها و معیار ها مذاکره و مفاهمه نکات را مطرح سازم 1. آیا مذاکره همیشه یک ابزار کارآمد در دیپلماسی است؟ با در نظرداشت الفبای سیاست و دیدگاه های متفاوت در حوزه سیاستگذاری دیپلماتیک در افغانستان بعضی به این باور اند که مذاکره ابزاری است اگر مفید نباشد لااقل ضرر جدی هم ندارد بنابراین حتی در مقابل دشمن، بهتر این است که شما همواره با او در حال مذاکره باشید تا اینکه فرآیند دیپلماتیک به کلی قطع شود. اما در مورد پاکستان دیدگاه ها و نظریات مختلفی وجود دارد بعضی ها به این باور اند که مذاکره با پاکستان در هر حال بهتر از عدم مذاکره است، همین مذاکره است که با دوام آن دیدگاهها شفاف و سوءتفاهمها رفع میشود اشتباهات محاسباتی طرف مقابل به حداقل میرسد امکان برخوردهای تصادفی و پیشبینینشده از میان میرود نوعی عادت به تبادلنظر و همکاری شکل میگیرد زمینههای مشترک برای همکاری خود را بتدریج نشان میدهد در مجموع از غلظت وضعیت خصمانه میان دو طرف کاسته میشود. شاید
اساس همین منطق بوده است که سفیر افغانستان در اسلام آباد با این مذاکرات اشتراک کرده است. از سوی دیگر بعضی ها عقیده دارند مذاکره با پاکستان با حضور داشت امریکا و چین دارای مطلوبیت ذاتی است ولو اینکه از همچو نشست ها هیچ نتیجه مطلوبی به دست نیاید . حد اقل چهره ای زیر نقاب پاکستان با وعده های که همیشه داده بر ملا میشود اما من نویسنده عقیده دیگری دارم با در نظرداشت این مذاکرات و این همه کمی و کاستی ها و عدم موثریت این نشست ها با پاکستان عاقلانه تر خواهد بود تا دولت افغانستان با در نظرداشت ضرورت ها و جست های منطقوی و فرا منطقوی پروژه مذاکرات منطقهای را با عربستان سعودی قطر ایران روسیه چین و کشور های آسیای میانه هرچه عاجلتر روی میز محافل دیپلماتیک خویش قرار دهد و در راه همچو مذاکرات گام های عملی بردارد. در پهلوی آن بخاطر افشا کردن ماجرا جویی ها در سیاست دو پهلوی پاکستان در سطح ملی و بین المللی تلاش های موثر را به راه اندازد باور دارم بشمول فدراتیف روسیه همه این کشور ها علاقه دارند تا چنین مذاکراتی آغاز شود، مدتهاست این کشور ها مستقیم و غیر مستقیم تمایل نشان داده اند حضور بعضی از کشور های عربی که در حال و گذشته عامل تقویه مالی برای گروه های تروریستی بوده اند و در توانمندی این گروه ها پول های زیادی را مصرف کرده اند میتوانند در راه صلح نیز گام بردارند چون در بین گروه های تروریستی مزدوران آشکار و پنهان دارند سعودی ها به باور من نه تنها در گذشته بلکه در حال حاضر نیز ستونهای استراتژی جدید منطقهای برای تروریست پروری شمرده می شود در این نوشته، هدف اساسی من طرح این سوال است: آیا حقیقتا آنگونه که تعدادی از هواداران مذاکره در داخل افغانستان و زمامداران پاکستان ادعا میکنند، گفتوگو و دیپلماسی، حتی با دشمنی های آشکار پاکستان همواره یک ابزار مفید یا لااقل بیضرر است؟ یا خیر در حال حاضر بطور نسبی پاکستان تحت فشار و باور های جامعه بین المللی بخاطر مداخله در امور افغانستان قرار دارد میخواهد با این نیرنگ ها خود را یکبار دیگر پاک دامن از همه کثافت کاری ها نشان داده و راه نجات برای خود در یابد اما آنچه شخصاً عقیده دارم
واقعیت این است که حداقل هشت مورد خاص از وضعیت را میتوان فهرست وار نوشت که در آنها مذاکره و اعتماد نهتنها با پاکستان با در نظرداشت تخلفات گذشته آن مفید نیست بلکه به گرفتن هیچ امتیاز مهم یا حل هیچ مساله که باز شدن روزنه صلح از دریچه ای پاکستان باشد منتهی نخواهد گشت بلکه به خودی خود در شرایط موجود که پاکستان تحت فشار است مضر هم هست. نقاط نظر من در مورد مذاکرات اینطور خلاصه می شود .
الف) وقتی نیمی ضعیف داخلی و خارجی دارید: نخستین حالتی که در آن ورود به مذاکره خطرناک است، وقتی است که تیم مذاکرهکننده شما ضعیف است. ضعیف در اینجا، چیزی فراتر از معنای عرفی آن و به معنای باور نداشتن به مولفههای قدرت ملی، قدرتمندتر دانستن دشمن از آنچه واقعا هست، تبعیت از منطق و پیشفرضهای مذاکراتی دشمن و همچنین به رسمیت شناختن نگرانیهای ساختگی دشمن است.
ب ) وقتیکه درک درستی از قدرت خود ندارید: حالت دیگری که در آن مذاکره خطرناک است زمانی رخ میدهد که مذاکرهکننده نسبت به ابعاد قدرت ملی خود دچار سوءتفاهم باشد و آن را بسیار بیشتر یا بسیار کمتر از آنچه واقعا هست در نظر بگیرد.
در این صورت، مذاکرهکننده نه خطرات شکست مذاکرات را درست ارزیابی خواهد کرد و نه فواید پیروزی و توفیق آن را. مهمتر از این، در محاسبه سود و زیان سناریوهای مختلف، از الگوی محاسباتیای استفاده خواهد کرد که به طور سیستماتیک پاسخهای نادرست تولید میکند. اتفاق دیگری که در این وضعیت میتواند رخ بدهد این است که توان مذاکرهکننده برای مقاومت در مقابل فشارهای طرف مقابل یا ابتکار عمل آن برای وارد کردن فشار به طرف مقابل بشدت افت میکند. مذاکرهکننده زود خسته و سریع متقاعد میشود و گاه کار به جایی خواهد رسید که در استراتژی منعطف و در تاکتیک متصلب باشد.
ج) وقتیکه یک سنت مذاکراتی در گذشته منفی شکل گرفته است: حالت دیگری که در آن باید از هرگونه ورود به مذاکره- بویژه با دشمن- خودداری کرد زمانی است که سنت مذاکراتی وجود دارد که در آن طرف مقابل احساس پیروزی میکند. در حالی که چنین سنتی وجود دارد، طرف مقابل گرایش خواهد داشت هرگونه مذاکره درباره هر موضوع دیگری را هم در چارچوب آن قرار بدهد و نتیجهای مشابه با آن تولید کند. بهعنوان نمونه، پاکستان بشدت مایل است برجام یک مدل برای بحث درباره هر مساله دیگری با افغانستان بنشیند اما هرگز حضور گروه های تروریستی در آن طرف خط دیورند و حضور نیرو های افغانی را در زیر چتر خود مورد بحث قرار نمی دهد بعضی اوقات پاکستانی ها در نشست با طرف افغانی از پیشنهادات و معیارهای که خود طراحی کرده اند احساس پیروزی میکند،
د) وقتی مذاکره ابزار جبران ضعفهای میدانی دشمن است: وضعیت دیگری که در آن مذاکره میتواند بسیار پرضرر باشد وقتی است که طرف مقابل به مذاکره بهعنوان فرصتی برای خرید زمان و جبران ضعفهای میدانی خود مینگرد. این مساله به طور خاص درباره وضعیت موجود و تقویه طالبان در ایام زمستان و بعداً آغاز جنگ بنام عمری مصداق دارد. تجربه چندین نشست مذاکرات چهار جانبه در زمستان که گذشت نشان داد که همه نشست ها با حضور داشت امریکا و چین در حقیقت تاکتیکی بوده برای تجهیز تروریست ها و بعد وارد کردن تروریست ها را بنام عملیات عمری به شیوه جدید به معرکه و گرفتن زمانی برای بازسازماندهی آنها پس از ضربات مهلکی که در سال گذشته دیده بودند. اساسا و در حالت کلی میتوان ادعا کرد مذاکرات ژئوپلیتیک با پاکستان مجموعا دارای همین وضعیت است و هدف از آن بیش از آنکه رسیدن به راهحلهای واقعی درباره مسائل صلح واقعی باشد، درگیر کردن افغانستان در قضایای داخلی آن در فرآیندی است که از قدرت عملی رهبری زمامداران افغانستان در میدان های نبرد کاسته شود و بر ابتکار عمل دشمنانش افزوده گردد. وضعیت داخلی افغانستان در حال حاضر این حقیقت را با خود دارد .
ر ) وقتی مذاکره قرار نیست به نتیجه برسد: حالت دیگر بدل شدن مذاکره به یک ابزار پرخطر زمانی رخ میدهد که شما وارد مذاکره شوید در حالی که میدانید مذاکرات قرار نیست به نتیجه برسد. و بار بار آنرا از طریق رسانه ها نیز اعلان کرده اید در چنین حالتی اشتراک سفیر شما چه معنی دارد . به باور من
این حالت بیشتر زمانی رخ میدهد که هدف واقعی طرف مقابل از مذاکرات، چیزی غیر از آن مسالهای باشد که پای میز طرح میشود. در این حالت، موضوع مذاکره در واقع سرکاری است و هدف اصلی چیزی است که بیان نمیشود. یکی از بهترین نمونهها در این باره مذاکرات تجارب تلخی بی نتیجه ای مذاکرات چهار جانبه گذشته است اما بیان میان درونی ها را که تا هنوز مشکوک ام واضح نمیدانم
ز ) وقتی شیفتگی وجود دارد: حالت بعدی که در آن باید از مذاکره اجتناب کرد زمانی است که یک طرف میز نسبت به طرف دیگر نوعی شیفتگی دارد. وقتی نوعی روابط شخصی شکل گرفته باشد یا منافع اقتصادی جاسوسی یا نوع مزدوری دیگری وجود داشته باشد که به نتیجه رسیدن مذاکرات را صرفنظر از آنکه به نفع کشور هست یا نه، الزامی کند یا وقتی حصول نتیجه مهمتر از محتوای نتیجه قلمداد شود و تیم مذاکرهکننده از این ایدئولوژی تبعیت کند در چنین حالتی هیچ توافقی بدتر از توافق نکردن نیست مذاکرات میتواند بسیار پرآسیب باشد.
س ) وقتیکه هدف افکار عمومی داخل افغانستان است. یکی از خطرناکترین وضعیتها زمانی است که طرف مقابل وقتی پای میز مذاکره نشسته، در پی به کنترل درآوردن افکار عمومی کشور از طریق عملیاتهای روانی مذاکرهپایه باشد. استفاده از روشهای شرطیسازی افکار عمومی نسبت به مذاکرات و به وجود آوردن وضعیتی که در آن افکار عمومی بخشهای مهمی از فعالیتهای ضروری اجتماعی- اقتصادی خود را به نتیجه مذاکرات پیوند بزند، امکان تعقیب منافع ملی در مذاکرات را به حداقل مقدار ممکن میرساند. در این حالت، طرف مقابل سعی میکند افکار عمومی شما را به پشتوانه خود در مذاکرات بدل کرده و نوعی حالت اجبار به امتیازدهی را به مذاکره تحمیل کند. در این وضعیت مذاکرات از دست رفتهتر از آن چیزی خواهد بود که بتوان از دل آن یک نتیجه معقول بیرون آورد.
ش ) وقتی طرفهای متناقضی آن سوی میز نشستهاند: آخرین حالت، زمانی است که طرف مقابل شما درون خود فاقد انسجام کافی انجام یک مذاکره منصفانه و عمل به تعهداتش در صورت حصول نتیجه باشد. وقتی طرفهای مذاکراتی اهداف متناقضی دارند یا وقتی منافع آنها به حدی متفاوت است که یکسان از عمل به توافق سود نمیبرند یا وقتیکه پاکستان بخاطر سر کوبی تروریستان مخلص نیست و با مذاکرات صادقانه اعتقاد ندارد و به اجبار بخاطر که کمک های مالی امریکا بالای شان قطع نشود به پای میز مذاکره نشسته و شما را نیز منحیث شاهد دعوت کرده است ، مذاکره نهتنها یک ابزار مفید نیست بلکه میتواند به شکلگیری توافقی منجر شود که پیشاپیش معلوم است طرف مقابل هیچ وقت به آن که در قطعنامه این نشست تذکره یافته عمل نخواهد کرد. از سوی دیگر تقرر سفرای غیر مسلکی دو تابیعته و چند تابیعته را که در چوکات وزارت امور خارجه هر روز و هر لحظه با هدایات و سفارشات رئیس جمهور انتصاب می شوند می بینم و می شنوم به حال و آینده سیاست خارجی نمی توانم نگاه خوشبینانه ای داشته باشم اما از سوی دیگر نمی توانم بخاطر نجات وطنم حرفی به زبان نیاورم باور کامل دارم افغانستان در حال حاضر با استراتیژی و طرح های که بتواند پاکستان را در سطح منطقه و جهان منزدوی سازد اشد ضرورت دارد این طرح را دیپلوماتان آگاه و دست اندر کاران که منافع ملی بر منافع شخصی نزد شان ارجیعت دارد میتوانند جامع عمل بپوشاند. نه کسانیکه در زد وبند های سیاسی در جریان انتخابات یا بعد از آن به نفع این و آن حرفی زده اند یا گامی بخاطر به قدرت رسیدن احمد و محمود برداشته اند .