افغانستان: کشوری دارای تمدنهای اسلامی و فرهنگی، کشوری دارای تاریخ بگفتهء رئیس جمهور این کشور ( پنج هزار ساله)، کشوری دارای فرهنگ و عنعنات پسندیده، و بالاخره کشوری که امروز ازهرگوشه و کنارآن شقاوت ، خونریزی، بدبختی ، بی فرهنگی، رنج ، عذاب، و ده ها ناملایمات دیگرسرازیرمی شود.
کشوریکه درگذشته ها با وجود هیچ نوع پیشرفتی ازهردر ودیوار آن صدای انسانیت، آدمیت، صفا و صمیمیت ، و در کل مردانگی و جوانمردی شنیده می شد و دارای چنان فرهنگ و رسومی بود که هر بیگانهء از آن لذت می برد.
کشوری که با شهامت و غیرت مردمان آزادهء آن هر تجاوز گری بلرزه می افتاد و وقتی نامی ازآن برده می شد هر جنبندهء ستمگری را هراسان میساخت.
کشوری که نه ثروتی داشت و نه سرمایهء تا بتواند مردمش را از نیازمندیهای زنده گی برخوردار سازد ولی مردم بدون این پشتوانه های زنده گی، چنان با آرامش و سرشارازنعمت های زنده گی بودند که احساس می شد چی مردمی صبوروسربلندی که هرگزدستش را برای هیچ بیگانهء بخاطر طمع درازنمی کرد. و همواره می گفتند :
دست طمع که پیش کسان می کنی دراز ….. پل بسته ای که بگذری از آبروی خویش
کشوری که نه درآن خون ناحقی ریختانده می شد و نه کسی بخاطرانتقام و انتقام گیری دقیقه شماری میکرد.
کشوری که ازهرگوشه و کنار آن بوی عاطفه، مردمداری ، محبت ، الفت و مهمان نوازی بلند می شد و فقیر ترین فرد آن دامن بیگانهء را برای مهمان نوازی و گستردن خوان فقیرانه رها نمی کرد. خلاصه کشوری که درآن هیچ ذیروحی نه رنجی داشت و نه عذابی و همه بقدر توان شان از آنجه برای شان مقرر بود خیلی ها با صبر و شکیبائی استفاده می کردند و هیچگاهی در طمع ذلت نفس نبودند.
ولی یکی و یکباره چی مصیبتی درین کشورسربلند کرد. محبت به بی مهری، صفا و صمیمیت به کینه و عداوت ، صلح و زیست باهمی به جنگ و شفاوت، نیکی و نیک پسندی به فریب و نیرنگ، دوستی بدشمنی و داشتن سجایای پسندیدهء انسانی و اسلامی به ظلم و بی عدالتی و نفرت مبدل گردید.
کشوری که درآن ازهیچ خانه و کاشانهء صدای بیرحمی وانزجار بلند نگردیده و همه به آغوش پاک خانواده بگونه ء خیلی با عواطف و مهربانی زنده گی داشتند. نه شکایتی بلند بود و نه صدای دلخراشی شنیده می شد مگر جزمرگ واندوه طبیعی.
در پهلوی همهء این بزرگ منشی ها هیچ کسی، کسی را بنام دین ، مذهب، و عقیده اش نه تحریف میکرد و نه تعصبی درین موارد وجود داشت. همهء مردم به پاکی و صفای قلب به طاعات و عبادات شان مشغول بودند و هیچ یکی برای کوتاهی درین مورد ، مورد باز پرس قرار نمی گرفت و فقط این عقیده و باور وجود داشت که بز از پای خودش وگوسفند از پای خودش.
ولی امروز چی شد که جنگ و شقاوت بوساطت دیگران، خون ریزی و بدامنی برای برآورده گردیدن اهداف دیگران ، نفرت و انزجار برای برآورده گردیدن خواست دیگران بدون اینکه هیچ کسی بداند که کی کی است ؟ چی عقیدهء دارد ؟ و چی باوری میتواند داشته باشد.
آنهای که بوئی از دین و مذهب ندارند ، نه به دینی پابند اند و نه به کتابی، می کشند، شکنجه می دهند و با انواع قساوت و بیرحمی درپی آمال و ارزوی دیگران سربلند می کنند و در نهایت بنام مسلمان بودن که خود این شایستگی را ازدست داده اند هر آنچه در توان دارند از انجام آن دریغ نمی کنند.
وقتی بیاد روزهای می افتم که چگونه یک انسان بنام مسلمان نبودن و درست نخواندن دعای قنوت که ممکن است عدهء زیادی ازآن بهرهء نداشته باشند تیر باران می شد مو بربدنم راست می شود و با خود می گویم مگر آنهای که چنین کوتاهی را بنابر بی دانشی جرم می پنداشتند خود ازآن بهرهء داشتند ؟ به یقین که نه ، ولی این رموز بیگانه ها وادارش کرده بود تا کشتن یک انسان را که خالقش بکرات آنرا نفرین کرده باید پیروی کند.
بدستور بیگانه ها و دشمنان دین و مذهب و انسانیت افراد نابکاری با نام های این وآن سربلند می کنند و فقط در تلاش کشتار آنهای اند که باداران شان ازوجود ایشان برای گشترش اعمال شیطانی وغیرانسانی شان درهراس اند.
اسلام دین صفا و صمیمیت بدستور بیگانه ها به دین نفرت و شقاوت مبدل گردیده و بنام احمد و محمد هر روزی که می گزرد بحرمت و انسانیت ما لطمه وارد می گردد بخاطر چی و بخاطر کی؟ بخاطر آنهای که خودشان را فروخته اند و همنوع شان را که بارها برای شان دلسوز ترومهربان تراند برای برآورده گردیدن مرام دیگران نابود می کنند.
آنهای که برای ایجاد وحشت و نفرت برای نابودیء همنوع شان در تلاش اند گاهی فکر کرده اند که بخاطر کی و بخاطر چی کشته می شوند؟ آیا فکر کرده اند که برای خوب زنده گی کردن می شود هم مالک دین شد وهم از دنیا و ایا فکر کرده اند که یک انسان در فضای صلح و امنیت هزاران مراتبه بهتر می توانند برای دین شان برای آخرت شان برای خانه و خانوادهء شان نسبت به جنگ و انسان کشی مفید واقع شوند.
اگر شمهء ازانسانیت وعاطفه ، ایمان و عقیدهء وجود دارد دیگر بس است و نباید با خشونت که هم بربادی دنیا است وهم آخرت نه بگوئید و خوشنودی آنهای را که در صدد نیستی و بربادی وطن شما اند به شادی و خرسندی مبدل نکنید _ که این خصوصیت شیطان است.